۲۸ نکته مهم ذهن برای اینکه به موفقیت و ثروت برسید

نکته مهم ذهن
  • ۲۸ نکته مهم ذهن برای اینکه به موفقیت و ثروت برسید

    نکته مهمی که باید در نظر داشته باشید، این است که ذهن شما قادر است به شما کمک کند تا به موفقیت و ثروت برسید. ذهن با قدرت خود، می تواند به شما انگیزه و تصمیم به عمل انداختن بدهد، افکار و رویاهای شما را شکل دهد و به شما نشان دهد که چگونه به آنها برسید. همچنین، ذهن به شما این اجازه را می دهد که با انرژی مثبت و انگیزه، به جلو حرکت کنید و از تخیلات و خلاقیت خود برای رسیدن به هدفتان بهره ببرید. بنابراین، توجه به ذهن خود و تمرکز بر آن، می تواند در راه حرکت به سوی موفقیت و ثروت بسیار کمک کننده باشد.

    ذهن برتر و تمام هر آنچه باید در مورد ذهن و انواع ذهن بدانیم تا در زندگی به موفقیت و ثروت برسیم

    ذهن مجموعه ای از است شناختی از جمله آگاهی ، تخیل ، ادراک ، تفکر ، قضاوت ، زبان و حافظه است، که در مغز قرار دارد  (گاهی اوقات از جمله سیستم عصبی مرکزی ). این معمولاً به عنوان دانشکده اندیشه و آگاهی یک نهاد تعریف می شود. این قدرت تخیل ، شناخت و قدردانی را بر عهده دارد و وظیفه پردازش احساسات را بر عهده دارد ، و در نتیجه نگرش ها و اعمال ایجاد می شود.


    ۱-تعریف ذهن

    ذهن یک مفهوم انتزاعی مورد استفاده برای مشخص افکار، احساسات، حالات ذهنی، و خود آگاهی است که احتمالا از مغز بوجود می آیند است.
    ذهن قرنهاست که مورد بحث بوده است. فیلسوف رنه دکارت نخستین بار مفهوم دوگانگی – دوگانگی بین ذهن و بدن یا ذهن و ماده را توسعه داد که از آن زمان تاکنون چالش هایی را برای فلاسفه ، فیزیولوژیست ها و روانشناسان به وجود آورده است.

     

    محصولات ذهن کاملاً انتزاعی است و بسیاری از افراد با این ایده که این مفاهیم انتزاعی ، ایده ها ، اعتقادات و احساسات می توانند مستقیماً از عملکرد بسیار مشخص مغز بوجود آیند ، تلاش کرده اند. با این حال ، اکثر مردم اکنون پذیرفته اند که مغز ذهن را به وجود می آورد ، اگرچه این به هیچ وجه یک عقیده متفق نیست. برخی از مذاهب بر تقدم روح به عنوان منبع ذهن تأکید می کنند ، در حالی که برخی از فیلسوفان معتقدند که مغز به تنهایی نمی تواند عملکردهای ذهن را به طور کامل حساب کند. در حالی که حالات ذهن آگاه می تواند تا حدودی اکنون بر روی مغز نقشه برداری شود ، هنوز هم نمی توان گفت آنچه فرد بر اساس تصویربرداری از مغز در حال فکر کردن است.


    تعریف ذهن در روانشناسی

    ذهن حوزه اصلی روانشناسی است. از تصحیح الگوهای تفکر مسئله دار گرفته تا کشف کارکردهای حافظه ، بیماری روانی و احساسات ، روانشناسی به شدت در تحلیل ذهن نقش دارد. برای نسل ها ، فیلسوفان نخستین افرادی بودند که ذهن را مطالعه می کردند ، اما فلسفه ذهن زیادی اکنون به حوزه روانشناسی تبدیل شده است. به طور خاص روانشناسان شناختی و روانشناسان عصبی به چگونگی تأثیر حالات مغز بر حالات ذهن علاقه مند هستند.

    بسیاری از متخصصان سلامت روان تصدیق می کنند که لایه هایی از آگاهی به ذهن می رسد و علاقه دارند به کارهای عمیق تر ذهن دسترسی پیدا کنند. به عنوان مثال ، زیگموند فروید و کارل یونگ ، به شدت بر ذهن ناخودآگاه و راههای تأثیرگذاری بر نفس آگاهانه متمرکز بودند .


    ۲-ذهن چیست

    برخی فکر می کنند ذهن مغز یا بخشی دیگر یا عملکرد بدن است اما این نادرست است. مغز یک شیء جسمی است که با چشم قابل مشاهده است و می توان در جراحی از آن عکس گرفت یا عمل کرد.

    از طرف دیگر ذهن یک جسم فیزیکی نیست. با چشم نمی توان دید ، و نه با جراحی می توان آن را عکاسی یا ترمیم کرد. بنابراین مغز ذهن نیست بلکه بخشی از بدن است.

    در بدن چیزی وجود ندارد که بتواند ذهن ما را تشخیص دهد زیرا بدن و ذهن ما موجودات مختلفی هستند. به عنوان مثال ، گاهی اوقات وقتی بدن ما آرام و بی تحرک است ، ذهن ما می تواند بسیار شلوغ باشد و از یک شی به شی دیگر حرکت کند. این نشان می دهد که بدن و ذهن ما یک موجودیت یکسان نیستند.

    در کتاب بودایی ، بدن ما با یک مهمان خانه و ذهن ما با یک مهمان مقیم داخل آن مقایسه می شود. وقتی می میریم ، ذهن ما بدن ما را رها می کند و به زندگی بعدی می رود ، درست مثل یک میهمان خانه مهمان را ترک می کند و به جای دیگری می رود.

    اگر ذهن مغز و هیچ قسمت دیگری از بدن نباشد ، چیست؟ این یک پیوستار بی شکل است که وظیفه درک و درک اشیا را دارد. از آنجا که ذهن طبیعت بی فرم یا غیر جسمی است ، مانع اشیاء جسمی نمی شود.

    بسیار مهم است که بتوانیم حالتهای ذهن آشفته را از کشورهای صلح طلب تشخیص دهیم. همانطور که در فصل قبل توضیح داده شد ، حالت های ذهنی که باعث آرامش درونی ما می شوند ، مانند عصبانیت ، حسادت ، و دلبستگی دلخواه ، “توهم” خوانده می شوند. و اینها دلایل اصلی همه رنجهای ما هستند.

    ما ممکن است فکر کنیم که رنج ما توسط افراد دیگر ، به دلیل شرایط نامساعد مادی یا جامعه ایجاد می شود ، اما در واقعیت همه اینها از حالت های فریب خورده ما ناشی می شود. ماهیت تمرین معنوی کاهش و در نهایت ریشه کن کردن همه توهمات ما و جایگزین کردن آنها با آرامش درونی دائمی است. این معنای واقعی زندگی انسانی ماست.

    نکته اساسی درک ذهن این است که رهایی از رنج را نمی توان در خارج از ذهن یافت. رهایی دائم فقط با پاکسازی ذهن می توان یافت. بنابراین ، اگر می خواهیم از مشکلات خلاص شویم و به آرامش و خوشبختی پایدار برسیم ، باید دانش و درک خود را افزایش دهیم.


    ۳-تفاوت ذهن و مغز

    یک کامپیوتر برای انجام کار خود به سخت افزار نیاز دارد. و سخت افزار برای اجرای آن به نرم افزاری احتیاج دارد. بدون نرم افزار ، از سخت افزار بی فایده و بدون سخت افزار نمی توان از نرم افزار استفاده کرد. مغز مانند سخت افزار است و ذهن مانند نرم افزار است. اما در واقعیت ، تفاوت ذهن مغز پیچیده تر از نرم افزار و سخت افزار است.

    تفاوت مغز و ذهن

    در فرهنگ ما گاهی از کلمات مغز و ذهن به صورت متقابل استفاده می کنیم حتی اگر واقعاً به مفاهیم جداگانه ، گرچه اغلب با هم همپوشانی دارند. مغز اندام است اما ذهن نیست. مغز مکانی فیزیکی است که ذهن در آن ساکن است. این کشتی است که در آن تکانه های الکترونیکی که باعث ایجاد فکر می شوند وجود دارد. با مغز شما حرکات ، ارگانیسم ، فعالیت های خود را هماهنگ می کنید و تکانه ها را منتقل می کنید. اما شما برای فکر کردن از ذهن استفاده می کنید. می توانید از آنچه اتفاق افتاده است ، چه برنامه ریزی شده و چه اتفاقی می افتد ، سرگرم شوید.

    ذهن مظاهر اندیشه ، ادراک ، احساسات ، عزم ، حافظه و تخیل است که در مغز اتفاق می افتد. ذهن اغلب برای اشاره به فرایندهای تفکر عقل استفاده می شود. ذهن ، آگاهی از آگاهی است که می دانیم ، توانایی کنترل کارهایی که انجام می دهیم ، و می دانیم چه کاری انجام می دهیم و چرا. این توانایی درک است. حیوانات قادر به توصیف محیط های خود هستند ، اما آنها را نمی فهمند. در حالی که انسان قادر به درک آنچه اتفاق می افتد در اطراف خود ، حتی اگر استدلال علمی برای آن نیست ، و بنابراین سازگار است.

    ذهن انسان را قادر می سازد تا مسئله منطقی پیچیده ای را حل کند که ما را از سایر موجودات زنده متمایز می کند. منطق باعث می شود تا درک کنیم که چیزها آنطور که به نظر می رسد نیستند. توانایی ما در تجزیه و تحلیل موقعیت ها باعث می شود راه حل هایی برای مشکلات ایجاد شود و ما را به سمت راه حل های عملی سوق دهد. ما ممکن است نتوانیم در محدوده ماوراء بنفش ببینیم ، اما ممکن است سازهایی را برای این کار طراحی کنیم. ممکن است نتوانیم اتم را ببینیم ، اما می توانیم آزمایشاتی را طراحی کنیم که ما را قادر به شناختن خواص آنها کند. هر مرحله از پیشرفت علمی معمولاً با تلاش برای دستیابی به نتیجه گیری منطقی منطبق با مشاهدات ما انجام می شود. ما دیگر به شیاطین به عنوان عامل بیماری ایمان نداریم. ما اکنون به ویروس ها ، باکتری ها ، نقایص ژنتیکی و آلودگی محیط زیست به عنوان علل واقعی بیماری اعتقاد داریم. “خرافات” غیر منطقی و بی اساس ما


    ۴-ماهیت ذهن

    تعداد بیشماری از افکار در ذهن ما جاری شده است ، اما تنها کاری که انجام داده اند افزایش سردرگمی و نارضایتی ما است.

    به طور معمول ما تحت این فرضیه گول زده عمل می کنیم که همه چیز نوعی واقعیت واقعی و اساسی دارد. اما وقتی با دقت بیشتری نگاه کنیم متوجه می شویم که دنیای پدیده مانند رنگین کمان است – زنده و رنگی ، اما بدون هیچ گونه وجود ملموس.

    وقتی رنگین کمان به نظر می رسد ، ما رنگ های بسیار زیبایی را می بینیم ، اما رنگین کمان چیزی نیست که بتوانیم خودمان را بپوشیم یا به عنوان زینتی بپوشیم. این به سادگی از طریق پیوستن شرایط مختلف ظاهر می شود. افکار فقط در یک ذهن ایجاد می شوند. آنها اصلاً واقعیت ملموس و ذاتی ندارند. بنابراین هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که چرا افکار باید اینقدر قدرت را بر ما داشته باشند و هیچ دلیلی برای اسارت آنها نباید وجود داشته باشد.

     

    ذهن هم سامسارا و هم نیروانا را ایجاد می کند. با این وجود چیز زیادی وجود ندارد – این فقط افکار است. وقتی تشخیص دهیم که افکار خالی است ، ذهن دیگر قدرت فریب ما را نخواهد داشت. اما تا زمانی که ما افکار فریب خورده خود را واقعی بدانیم ، آنها همچنان به طرز غیرقانونی ما را عذاب می دهند ، همانطور که در طول زندگی های بی شماری از گذشته انجام داده اند. برای به دست آوردن کنترل ذهن ، باید هوشیار باشیم و دائماً تمام افکار ، کلمات و اعمال خود را مورد بررسی قرار دهیم.

    برای برطرف کردن چسبیدن ذهن ، این مهم است که بدانید همه ظاهرها باطل است ، مانند ظاهر آب در سراب. اشکال زیبا فایده ای برای ذهن ندارند و همچنین اشکال زشت به هیچ وجه نمی تواند به آن آسیب برساند. پیوندهای امید و ترس ، جذابیت و دافع را از هم جدا کنید و در درک این موضوع که همه پدیده ها چیزی نیستند جز پیش بینی های ذهن خود شما در یکدست باشید.

    تحقق این که ظاهر و باطل یکی از مواردی است که سادگی یا آزادی از محدودیتهای مفهومی نامیده می شود.

    ذهن برتر

    موانع از شرایط خوب و همچنین بد ناشی می شود ، اما آنها هرگز نباید شما را بازدارند یا بر آنها غلبه کنند. مانند زمین باشید ، که همه موجودات زنده را به طور غیرمستقیم پشتیبانی می کند ، بدون اینکه خوب را از بد متمایز کنید. زمین به راحتی وجود دارد. تمرین شما باید با شرایط دشواری که با آن روبرو می شوید تقویت شود ، همانگونه که آتش سوزی در باد شدید منفجر نمی شود بلکه حتی روشن تر می شود.

    وقتی کسی به شما آسیب برساند ، آن شخص را به عنوان یک معلم مهربان ببینید که راه آزادی را به شما نشان می دهد. دعا کنید که شاید بتوانید به آن شخص کمک کنید و هرگز به انتقام جویی امیدوار نیستید.

    درست به آن نگاه کنید و خواهید دید که شخصی که صدمه دیده باشد ، شخصی که به آن صدمه وارد می کند ، و خود آسیب نیز کاملاً عاری از هر واقعیت ذاتی است. در مواجهه با این ظواهر خالی ، آیا چیزی وجود دارد که گم شود یا به دست بیاید؟ همه مانند یک آسمان خالی است. آن را تشخیص دهید!

    تا زمانی که به نفرت خود توجه کرده و سعی در غلبه بر مخالفان خارجی خود داشته باشید ، حتی اگر موفق شوید ، به ناچار بیشتر در جای جای آنها قیام خواهید کرد. حتی اگر شما توانستید بر همه غلبه کنید ، عصبانیت شما فقط بیشتر می شود. تنها دشمن واقعاً غیرقابل تحمل ، نفرت است. برای شکست دادن دشمن نفرت ، مراقب باشید با یک صبر بر صبر و عشق تا زمانی که آنها در وجود شما ریشه یابند.

    از خود بپرسید که چقدر از میلیاردها تن از ساکنان این سیاره تصوری دارند که چقدر نادر است که به عنوان یک انسان به دنیا بیاید. چه تعداد از کسانی که نادر بودن تولد انسان را درک می کنند ، هرگز فکر می کنند از این فرصت برای تمرین دارما استفاده کنند؟ چه تعداد از کسانی که به تمرین فکر می کنند واقعاً انجام می دهند؟ چند نفر از کسانی که شروع می کنند ادامه می دهند؟ چه تعداد از کسانی که همچنان به تحقق نهایی می رسند؟ در واقع ، کسانی که به تحقق نهایی می رسند ، در مقایسه با کسانی که چنین نیستند ، به اندازه ستاره هایی هستند که می توانید هنگام طوفان روز ببینید.

    تا زمانی که شما نتوانید ارزش واقعی وجود انسان را بشناسید ، زندگی خود را در فعالیت های بیهوده و حواس پرتی فرو می کنید. وقتی زندگی خیلی زود به انتهای اجتناب ناپذیر آن می رسد ، شما به هیچ وجه به ارزش خود نمی رسیدید. اما هنگامی که واقعاً فرصتی بی نظیر را که زندگی بشر می تواند به وجود بیاورد ، قطعاً با عملی کردن دارما ، تمام انرژی خود را برای به دست آوردن ارزش واقعی آن هدایت خواهید کرد.


    ۵-فلسفه ذهن

    داشتن دانش اصیل چیست؟ چه چیزی یک عمل را فضیلت یا یک ادعا حقیقت می داند؟ چنین سؤالاتی را می توان با توجه به بسیاری از حوزه های خاص پرسید ، با این نتیجه که کل زمینه ها به فلسفه هنر ( زیبایی شناسی ) ، فلسفه علم ، اخلاق ، معرفت شناسی (نظریه دانش) و … اختصاص داده شده است. متافیزیک (مطالعه مقولات نهایی جهان). فلسفه ذهن به طور خاص با سؤالات کلی در مورد ماهیت پدیده های ذهنی درگیر است: مثلاً ماهیت چیستفکر ،احساس ،ادراک ، آگاهی ، وتجربه حسی ؟


    این پرسش فلسفی در مورد ماهیت یک پدیده باید از سوالات مشابه صدایی است که تمایل به نگرانی از بیشتر صرفا متمایز شود تجربی تحقیقات تجربی مانند روانشناسی -که مهمتر بستگی به نتایج حاصل از مشاهده حسی. روانشناسان تجربی ، به طور عمده ، درگیر کشف حقایق احتمالی در مورد افراد واقعی و حیوانات هستند – چیزهایی که در حقیقت به نظر می رسند ، اگرچه می توانستند نادرست باشند. به عنوان مثال ، آنها ممکن است دریابند که یک ماده شیمیایی خاص هنگامی آزاد می شود که و فقط وقتی مردم ترسیده می شوند یا منطقه خاصی از مغززمانی فعال می شود که فقط و فقط وقتی مردم درد می کنند یا به پدران خود فکر می کنند. اما فیلسوف می خواهد بداند که آزاد کردن آن ماده شیمیایی یا فعال شدن مغز فرد در آن منطقه برای ترسیدن یا درد بودن و یا داشتن افکار پدر ضروری است: آیا موجوداتی که فاقد طرح شیمیایی یا جمجمه ای خاص هستند از این تجربیات ناتوان خواهند بود؟ آیا ممکن است چنین چیزی چنین تجربه هایی داشته باشد و به هیچ وجه از “ماده” – مانند بسیاری از ارواح – همانطور که در بسیاری از افراد تصور می شود ، تشکیل شود؟ در پرسیدن این سؤالات ، فیلسوفان فقط ذهن احتمالاً (یا شاید) از راه دور ارواح یا خدایان یا موجودات فرازمینی (که ظاهراً قانون اساسی بدنی آنها با افراد انسانها متفاوت خواهد بود) را در ذهن داشته باشید بلکه به ویژه امکانی که به نظر می رسد در زندگی معاصر بسیار بزرگتر می شود – امکان رایانه هایی که توانایی تفکر دارند. آیا کامپیوتر می تواند ذهن داشته باشد؟ برای ایجاد رایانه ای که بتواند فکر خاصی داشته باشد ، چه چیزی لازم است ،احساسات ، یا تجربه؟

     

    شاید یک کامپیوتر فقط درصورتی که از همان نوع نورونها و مواد شیمیایی ساخته شده از مغز انسان ساخته شده باشد ، بتواند ذهن داشته باشد . اما این پیشنهاد ممکن است کاملاً شووینیستی به نظر برسد ، نه اینکه بگوییم الفانسان تنها در صورتی می تواند حالتهای روانی داشته باشد که چشمان او رنگی خاص باشد. از طرف دیگر ، مطمئناً فقط هیچ وسیله محاسباتی ذهنیتی ندارد. این که آیا در آینده نزدیک ماشینهایی ایجاد می شوند که به کاندیداهای جدی برای داشتن حالات روانی نزدیک شوند ، تمرکز روی این احتمال جدی و جدی ، روشی مناسب برای شروع به درک انواع سؤالات مطرح شده در فلسفه ذهن است.

    گرچه سؤالات فلسفی بر خلاف آنچه ممکن است یا ضروری یا ضروری است ، بر خلاف آنچه ساده است تمرکز می کنند ، این به این معنی نیست که آنچه- یعنی یافته های احتمالی علوم تجربی – مهم نیست به حدس و گمان های فلسفی درباره ذهن مربوط نمی شود. یا هر موضوع دیگری در واقع ، بسیاری از فیلسوفان فکر می کنند که تحقیقات پزشکی می تواند جوهر یا “ماهیت” بسیاری از بیماری ها را نشان دهد (به عنوان مثال ، فلج اطفال شامل حضور فعال ویروس خاصی است ) یا اینکه شیمی می تواند ماهیت بسیاری از مواد را آشکار سازد اما برخلاف موارد بیماریها و مواد ، سؤالات مربوط به ماهیت فکر به نظر نمی رسد که فقط توسط تحقیقات تجربی پاسخگو باشد. به هر حال ، هیچ محقق تجربی نتوانسته است به رضایت افراد کافی پاسخ دهد. بنابراین ، مسائل ، حداقل تا حدی ، به فلسفه سقوط می کنند.

    یکی از دلایلی که پاسخ این سؤالات بسیار دشوار است این است که عدم تفسیر قابل توجهی ، هم در درک مشترک و هم در روانشناسی نظری ، در مورد چگونگی پدیده ذهن ممکن است وجود داشته باشد. به عنوان مثال ، احساسات در واقع خصوصی و ذهنی به نظر می رسند و برای نوع بازرسی عینی و عمومی که مورد نیاز موضوع علم جدی است ، باز نیست. از این گذشته ، چگونه می توان فهمید که افکار و احساسات خصوصی شخص دیگر چیست؟ به نظر می رسد هر فرد با توجه به افکار و احساسات خود در موقعیت ویژه ای قرار دارد ، موقعیتی که هیچ کس دیگر نمی توانست آن را اشغال کند.

    برای بسیاری از افراد ، این ذهنیت با موضوعات معنا و مفهوم و همچنین با سبکی از توضیح و درک زندگی انسان و کنش پیوند خورده است که هم از نظر انواع توضیحات و درک ویژگیهای علوم طبیعی ، هم لازم و هم از نظر متمایز است. . به عنوان مثال ، برای توضیح حرکت جزر و مد ، یک فیزیکدان می تواند از تعمیم های ساده درباره ارتباط بین حرکت جزر و مد و نزدیکی ماه با زمین استفاده کند . یا عمیق تر ، او ممکن است به قوانین عمومی متوسل شود – به عنوان مثال ، قوانینی که مربوط به گرانش جهانی هستند . اما برای توضیح اینکه چرا کسی در حال نوشتن رمان استفقط ذکر این نکته کافی نیست که نوشتن وی با وقایع دیگر در محیط جسمی او ارتباط دارد (برای مثال ، او تمایل دارد که در طلوع آفتاب شروع به نوشتن کند) یا حتی این که با برخی از حالتهای عصبی شیمیایی در مغز او ارتباط دارد


    ۶-ذهن خودآگاه و ناخودآگاه

    روانشناس مشهور زیگموند فروید معتقد بود که رفتار و شخصیت ناشی از تعامل مداوم و منحصر به فرد نیروهای روانی متضاد است که در سه سطح مختلف آگاهی عمل می کنند: ناخودآگاه ، آگاهانه و ناخودآگاه . ۱ او معتقد بود که هر یک از این قسمت های ذهن نقش مهمی در تأثیرگذاری بر رفتار دارند.

    برای درک فوائد و پیامدهای نظریه فروید ، ضروری است که ابتدا بدانیم که او معتقد است که هر قسمت از شخصیت ، چه عملکردی داشته و چگونه این سه عنصر با هم تعامل دارند تا به تجربه انسان کمک کنند. درباره هر یک از این سطوح آگاهی و نقشی که در شکل دادن به رفتار و اندیشه انسان دارند ، بیشتر بدانید.


    درباره زیگموند فروید

    زیگموند فروید بنیانگذار نظریه روانکاوی بود. در حالی که ایده های او در آن زمان تکان دهنده تلقی می شد و همچنان به بحث و جدل و بحث ادامه می دهد ، اما آثار وی تأثیر عمیقی در تعدادی از رشته ها از جمله  روانشناسی ، جامعه شناسی ، انسان شناسی ، ادبیات و حتی هنر داشت.

    اصطلاح روانکاوی برای اشاره به بسیاری از جنبه های کار و تحقیقات فروید از جمله درمان فرویدی و روش تحقیق که او برای توسعه نظریه های خود به کار می برد ، به کار می رود. فروید در  هنگام شکل گیری تئوری رشد شخصیت ، به مشاهدات و مطالعات موردی بیماران خود بسیار اعتماد داشت  .

    چگونه روانکاوی روانشناسی را تحت تأثیر قرار داده است


    سه سطح ذهن فروید

    فروید ذهن را در سطوح مشخص ترسیم کرد و هرکدام نقش ها و کارکردهای خاص خود را دارند

    ۱ : قبل از خود اگاهی شامل هر چیزی است که بالقوه می تواند به ذهن خودآگاه به ارمغان آورد.
    ذهن آگاه شامل تمام افکار ، خاطرات ، احساسات و آرزوهایی است که در هر لحظه از آنها آگاه هستیم. این جنبه پردازش ذهنی ماست که می توانیم از نظر عقلانی فکر کنیم و صحبت کنیم. این همچنین شامل حافظه ما است که همیشه بخشی از آگاهی نیست بلکه می توان به راحتی بازیابی و آگاهی یافت.
    ذهن ناخودآگاه مخزنی از احساسات ، افکار ، خواستها و خاطراتی است که خارج از آگاهی آگاهانه ما است. ناخودآگاه حاوی مطالب غیرقابل قبول یا ناخوشایند است ، مانند احساس درد ، اضطراب یا درگیری.

    فروید سه سطح ذهن را به یک کوه یخ تشبیه کرد. بالای کوه یخی که در بالای آب مشاهده می کنید نشانگر ذهن آگاه است. بخشی از کوه یخ که در زیر آب غرق شده اما هنوز قابل مشاهده است ناخودآگاه است. بخش عمده ای از کوه یخ که در زیر خط آب دیده نمی شود ، نشان دهنده ناخودآگاه است.


    لغزش فرویدی

    یک راه برای درک نحوه عملکرد ذهن آگاهانه و ناخودآگاه این است که به آنچه به عنوان یک لغزش زبان شناخته می شود نگاه کنیم. بسیاری از ما آنچه را که معمولاً به عنوان یک  لغزش فرویدی در آن یا نقطه دیگر مورد استفاده قرار می گیرد تجربه کرده ایم. اعتقاد بر این است که این ناسازگاری ها افکار و احساسات اساسی و ناخودآگاه را نشان می دهد.

    فروید معتقد بود با وجودی که ذهن ناخودآگاه تا حد زیادی غیرقابل دسترسی است ، بعضی اوقات محتویات می توانند به طور غیر منتظره حباب کنند ، مثلاً در خواب یا لغزش زبان.

    نمونه ای از لغزش فرویدی مردی است که هنگام مراجعه به دوست دختر فعلی به طور اتفاقی از نام دوست دختر سابق استفاده می کند. در حالی که اکثر ما ممکن است این را یک خطای ساده تصور کنیم ، فروید معتقد است که با وارد شدن ناگهانی ذهن ناخودآگاه به ذهن آگاه ، اغلب به دلیل احساسات حل نشده یا سرکوب شده ، می لغزد.

    به نظر یک روانشناس فرویدی ، افکار و احساسات خارج از آگاهی ما همچنان بر رفتارهای ما تأثیر می گذارد.


    دسترسی به افکار ناخودآگاه

    به گفته فروید ، ناخودآگاه همچنان بر رفتار و تجربیات ما تأثیر می گذارد ، حتی اگر از این تأثیرات اساسی آگاه نیستیم. ناخودآگاه می تواند شامل احساسات سرکوب شده ، خاطرات پنهان ، عادات ، افکار ، خواسته ها و واکنش ها شود.

    اگر ذهن آگاه نمایانگر نوک کوه یخ باشد ، آن ذهن ناخودآگاه است که بخش عمده ای از آنچه را که در زیر آن قرار دارد را تشکیل می دهد. خاطرات و احساساتی که بیش از حد دردناک ، شرم آور ، شرم آور یا ناراحت کننده از چهره آگاهانه هستند ، در مخزنی عظیم که ذهن ناخودآگاه را تشکیل می دهد ، ذخیره می شوند.

    فروید برای شناسایی ریشه های پریشانی روانشناختی ، از تکنیک هایی مانند تجزیه و تحلیل رویا و ارتباط آزاد (به اشتراک گذاشتن افکار به ظاهر تصادفی) استفاده کرد تا احساسات واقعی را روشن کند.


    معنی رویاها چیست؟

    نقش ذهن ناخودآگاه

    مطالب ذهن آگاه شامل همه مواردی است که شما به طور فعال از آنها آگاه هستید. ذهن ناخودآگاه نزدیک به هم contains مواردی را شامل می شود که به طور بالقوه می توانید به آگاهی آگاهانه منتقل شوید.

    خاطرات ناخودآگاه همان چیزهایی نیستند که به راحتی به آنها دسترسی پیدا می کنید ، مانند یادآوری راه خانه. آنها خاطرات بدون سرکوب هستند که ما برای یک هدف خاص در یک زمان خاص استخراج می کنیم.

    ناخودآگاه همچنین به عنوان چیزی از نگهبان عمل می کند ، و اطلاعاتی را که مجاز به ورود به آگاهی آگاهانه هستند ، کنترل می کند.


    کلمه ای از خیلیول

    در حالی که بسیاری از عقاید فروید از روانشناسی خارج شده است ، اهمیت ناخودآگاه شاید به یکی از مهمترین و ماندگارترین کمک های وی در روانشناسی تبدیل شده باشد.`


    ۷-انواع ذهن

    ما با یادگیری نحوه تفکر و یادگیری به روش های جدید به موفقیت حرفه ای بیشتری می رسیم.
    گاردنر معتقد است که پنج نوع ذهن مختلف برای باقی ماندن یک دارایی بسیار با ارزش در سازمان شما ، به ویژه در مواقع کاهش اقتصادی ، بسیار مهم هستند:

    ذهن انضباطی ذهن متبحر حداقل به یک روش تفکر تسلط داشته است

     

    یک شیوه شناخت که متعلق به یک رشته علمی ، کاردستی یا حرفه ای خاص است. حقوقدانان مانند وکلا فکر می کنند ، مهندسانی مانند مهندسین ، مدیران مانند مدیران.
    با فهمیدن مفاهیم اصلی رشته ای که می خواهید برای آن کار کنید ، شروع کنید. زمینه ای که شما انتخاب می کنید دارای مفاهیم اساسی ، اصول و روشهای اساسی است.

    شما باید بسیاری از “نقاط ورود” را به رشته خود توسعه دهید. کسانی که به یک موضوع تسلط پیدا کرده اند می توانند از جهات مختلفی به آن فکر کنند: داستان پردازی ، بحث ، گرافیک ، طنز ، درام یا نمایش کلاسیک. اگر تخصص خود را فقط در یک رسانه برقرار کنید ، در واقع موضوع خود را نمی دانید.

    هدف نهایی این است که “درک خود را انجام دهید.” این فقط تلاوت مطالب شناخته شده موردی یا عملکرد آزمایش های استاندارد نیست. شما باید از دانش خود برای حمله به مشکلاتی که هرگز ندیده اید استفاده کنید. پس از آن شما نیاز به بازخورد متخصص دارید تا مشخص کنید چقدر خوب فرار کرده اید.


    ذهن Synthesizing

    ذهن سازنده در انتخاب اطلاعات مهم از مقادیر فراوان موجود ، در بین رشته ها ، مهارت دارد.

    شما باید اطلاعات و مهارت های جدید جدید را بشناسید و سپس آنها را در پایگاه دانش و کارنامه حرفه ای خود گنجانید.

    شما باید تشخیص دهید که چه چیزی باعث جلب توجه شما می شود و چه چیزی را نادیده بگیرید ، سازماندهی این اطلاعات به روش هایی که برای خودتان و دیگران معنا پیدا کند.


    Creating Mind

    خلاقیت انسانی در حق بیمه است. مشاغل می خواهند کارکنانی را ایجاد کنند که می توانند در کنار انجام کارهای روزانه خود ، “چشم انداز جدید” و “گسترش دسته بندی محصولات موجود” را توسعه دهند.
    متفکران خلاق دیگر استثنایی تلقی نمی شوند. آنها استخدام جدید مورد انتظار هستند. کار روانشناسانی مانند Mihaly Csikszentmihalyi نشان می دهد که خلاقیت یک تلاش تنها نیست بلکه سه عنصر است که برای تقویت موفقیت های پایدار در تعامل است:

    فرد باید بر یک رشته یا حوزه مسلط شود و مدام در آن کار کند.
    خلاقیت نیاز به یک “حوزه فرهنگی” دارد که الگوهای ، قوانین و هنجارها را برای کار با یا مخالف فراهم می کند.
    فرد خلاق برای انجام امور نیاز به فرصت دارد.
    ماده اصلی یک خلق و خوی خلاق است (که لازم نیست ذاتی باشد). افراد خلاق از کار خود و دیگران ناراضی هستند. آنها مقابل دانه می روند؛ ممکن است دردناک باشد ، اما جایگزین حتی فریبنده تر است. آنها متوجه ناهنجاری ها می شوند و سعی می کنند به جای توضیح دادن آنها ، آنها را توضیح دهند.

    به طور کلی ، افراد خلاق سخت ، سرسخت و تحت تحمل کار سخت و ناکامی هستند. آنها حتی وقتی موفق شوند ، به این افق نگاه می کنند تا کوه بعدی را برای صعود پیدا کنند.

    ذهن محترم ذهن
    محترم با همدلی و سازنده به اختلافات بین افراد و گروهها پاسخ می دهد. کسانی که دارای ذهن احترام هستند فراتر از تحمل و صحیح سیاسی کار می کنند. آنها ظرفیت بخشش را توسعه می دهند.
    انسانها به طور طبیعی به گروههایی می رسند و به محض تشکیل چنین گروه هایی ، اعضا شروع به بیزاری از یکدیگر می کنند. این الگوی به طور مکرر در انسان و سایر نخبگان ظاهر می شود.

    برای موفقیت ، باید احترام دیگران را پرورش دهید. آموزش احترام در مدرسه مطمئناً وسیله امیدوار کننده ای برای تحمل مدارا است و بسیاری از مدارس با الزام دانش آموزان با سوابق مختلف ، این کار را به عمل می آورند تا در پروژه های مشترک با اهداف مشترک کار کنند. با این نوع بنیاد ، دانش آموزان می توانند هنگام فارغ التحصیلی در محیط کار و عرصه سیاسی ، تحمل و احترام خود را ادامه دهند.

    ذهن اخلاقی

    افراد دارای اخلاق اخلاقی در محیط های خرد تا جهانی به دنبال کار خوب و تعادل اخلاقی هستند.
    چهار ابزار ، در حالی که برای کار خوب کافی نیستند ، احتمالاً لازم است:
    یک ماموریت. بدون مأموریت ، شما نمی دانید هدف شما چیست. سعی کنید یک بیانیه مأموریت واضح و عملی را ایجاد کنید که ارزش های شما را نشان می دهد.
    یک یا چند مدل خوب. بدون مدل ، انجام کار اخلاقی بسیار سخت تر است.
    یک نسخه جداگانه از “تست آینه”. به آینه نگاه کنید و از خود بپرسید که آیا آنچه را می بینید دوست دارید یا نه. آیا آنچه را که در محل کار انجام می دهید تأیید می کنید؟ فریب خود را آسان است ، بنابراین از افرادی که به آنها احترام می گذارید تأیید کنید.
    نسخه حرفه ای از آزمون آینه. به آینه نگاه کنید و ببینید همکارانتان به تعهدات حرفه ای خود عمل می کنند یا خیر. اگر اینگونه نباشد ، برای بهبود فیبر اخلاقی حرفه خود چه کاری می توانید انجام دهید؟
    آینده اکنون است

    در واقعیت ، بسیاری از افراد در موقعیتهای تأثیرگذاری ، از یک یا چند ذهن دیگر که در اینجا مورد بحث قرار می گیرند ، کمبود دارند.

    مدیران یا رهبران خردمند افرادی را انتخاب می کنند که از قبل دارای این ذهنیت هستند. آنها سپس کارمندان خود را برای حفظ ، تیز کردن و کاتالیز کردن ظرفیت های خود به چالش می کشند تا تیم ها بتوانند به طور موثر در کنار هم کار کنند و به عنوان الگوی نقش برای استخدام کنندگان آینده خدمت کنند.

    سؤالات اساسی که باید از خود بپرسید عبارتند از:

    من با کدام یک از این ذهنیت ها قدرت خود را نشان می دهم؟
    چگونه می توانم تواناییهای ذهنی خود را بهبود بخشم؟
    از کجا می توانم توانایی های خود را افزایش دهم تا رشد را فعال کنم؟
    برای یادگیری کدام یک از این ذهنیت ها لازم است؟
    چه کسی در سازمان من می تواند به من کمک کند؟


    ۸-کار ذهن چیست

    ذهن شما می تواند بزرگترین متحد یا بدترین دشمن شما باشد. این از افکار ، درک ، خاطرات ، اعتقادات ، برنامه ها ، عادات و تمایلات تشکیل شده است. شما می توانید ذهن را به دو بخش اصلی تقسیم کنید ، ذهن “فکر” آگاهانه و ذهن ناخودآگاه “خلبان خودکار” خود را. ذهن آگاهانه شما “صدا” در ذهن شماست که درباره هر آنچه را که تجربه می کند ، فکر ، نظر و قضاوت دارد. ذهن ناخودآگاه “رایانه ای” است که تمام اطلاعات را از حواس شما می گیرد و باعث ایجاد افکار ، اعمال ، احساسات و رفتارهایی می شود که واقعیت شما یا تجربه زندگی شما را ایجاد می کند.


    ذهن من چگونه کار می کند؟

    شاید تاکنون متوجه شده باشید که ذهن شما به شکلی متفاوت از ذهن اطرافیان شما ایجاد می کند ، فکر می کند و پردازش می کند. این بدان دلیل است که همه ما منحصر به فرد هستیم. برای درک نحوه عملکرد ذهن شما ، مهم است که ابتدا در مورد آرایش بدنی خود اطلاعات بیشتری کسب کنید. ذهن شما یک کتابچه راهنمای کاربر منحصر به فرد دارد. اگر هنوز کتابچه راهنمای کاربر خود را ندارید ، وقتی می توانید از ذهن خود مراقبت کنید و از نقاط قوت ذهنی شخصی خود استفاده کنید ، در تاریکی قرار خواهید گرفت. آزمون ۳ دقیقه ای خود را در اینجا انجام دهید تا بدانید کدام HealthType هستید و چگونه ذهن بی نظیر شما کار می کند.


    ۹-جایگاه ذهن

    ما هنوز ذهن را (بر اساس اصطلاحی از یک فیلسوف ذهن به نام اندی کلارک) «محدود به مغز» می دانیم، محصور در سر، در ارتباط با بدن و جهان وسیعتر اما مجزا از آنها. و ممکن است که این تلقی از ذهن کاملا نادرست باشد. منظور من این نیست که ذهن جسمانی نیست و در مورد اینکه مغز مرکز ذهن است تردیدی ندارم؛ اما (همانطور که کلارک و دیگران می گویند) ذهن می تواند فراتر از مغز باشد.


    ۱۰-معنی ذهن چیست

    پاسخ دادن به این سؤال آسان نیست ، زیرا این می تواند به معنای چندین چیز بسیار متفاوت باشد.

    دلیل این امر این است که کلمه ماده دارای معانی مختلف تاریخی است.

    اول ، این ماده می تواند به ماده ی جسمی اشاره کند ، که البته “ماده” نامیده می شود.

    دوم ، عنوان “ماده” مفهوم دیگری دارد که چیزی مانند “موضوع” یا “مسئله” است.

    وقتی شخصی هویت غیرمادی (ذهن) را با یک اصطلاح مادی (ماده) تلفیق کند ، می تواند در معنای آن تنوع ایجاد کند.

    فرد می تواند حدس بزند و تصور کند که عبارت “ماده ذهن” راهی برای بیان یک “موضوع ذهن” یا “مفهوم انتزاعی” یا “ایده” یا “هدف فکر” است.


    ۱۱-ماهیت ذهن چیست؟

    از دوران باستان، بشر همواره مجذوب ذهن بوده است، همین باعث شده که اندیشمندانی مانند بقراط و دکارت با حیرت روی ماهیت ذهن تفکر کنند. به دوران مدرن نیز نگاهی بیندازید و ببینید که چطور ذهن هنوز مورد احترام است. ما تعداد زیادی عقیده راسخ درباره ماهیت ذهن داریم، من معتقدم که ایگو-درک محدود ما از خود- و بنابراین ناآگاهی بشر، به طرز پیچیده ای با این عقاید گره خورده است.

    اما واقعیت این است که ما تنها بخشی از توانایی ذهن را درک می کنیم، ما به ندرت درباره مغز و همچنین ماهیت ذهن می دانیم.


    ۱۲-قدرت ذهن چیست

    قدرت ذهن یکی از قدرتمندترین و مفیدترین قدرت هایی است که شما در اختیار دارید.

    این قدرت از افکار شما تشکیل شده است.

    افکاری که از ذهن شما می گذرد مسئول هر اتفاقی است که در زندگی شما رخ می دهد. افکار غالب شما بر رفتار و نگرش شما تأثیر می گذارد و اعمال و واکنش های شما را کنترل می کند. همانطور که افکار شما هستند ، زندگی شما نیز همینطور است.


    قدرت ذهن یک قدرت خلاق است

     

    شما می توانید این قدرت را آموزش داده و تقویت کنید. شما می توانید از آن برای ایجاد تغییر در زندگی خود استفاده کنید و همچنین در ذهن دیگران تأثیر بگذارد.

     

    اگر بذر کاشت کنید ، آنها را آب دهید و کودهایی به آنها بدهید ، آنها به گیاهان سالم و قوی تبدیل می شوند.

    اگر شما آنها را با توجه ، علاقه و اشتیاق تغذیه می کنید ، افکار مانند بذر تمایل طبیعی به رشد و تجلی در زندگی شما دارند.

    افکار شما از ذهن آگاهانه شما به ذهن ناخودآگاه شما منتقل می شود که به نوبه خود مطابق با این افکار بر اعمال شما تأثیر می گذارد. افکار شما نیز به ذهن دیگر منتقل می شود ، و به تبع آن ، افرادی که توانایی کمک به شما را دارند ، ممکن است گاهی به شما کمک کنند ، حتی بدون اینکه دلیل آن را بدانند.

    این ممکن است عجیب و باورنکردنی باشد. لازم نیست این کلمات را بپذیرید ، اما اگر نوع افکاری را که فکر می کنید و نوع زندگی شما را تجزیه و تحلیل کنید ، چیزهای جالبی را درباره ذهن کشف خواهید کرد.

    قدرت ذهن شما بخشی از قدرت خلاق جهان است ، به این معنی که افکار شما با آن کار می کنند. شما جلوه ای از ذهن جهانی است.

    وقتی بارها و بارها همان فکر را تکرار می کنید ، به یک طریق یا روش دیگر ، این قدرت قدرتمند به شما کمک می کند تا افکار خود را به واقعیت تبدیل کنید.

    استفاده از قدرت افکار به طور مؤثر ، عملی “رویاپردازی عملی” است.


    ۱۳-مدیریت ذهن چیست؟

    مدیریت ذهن راهی برای کنترل ذهن فرد است. برای این کار باید در مورد روند تفکر خود محتاط باشیم و همچنین به سطح بالایی از درک و مراقبه نیز احتیاج داریم.

    درک خرد است – ۸۰ درصد مردم دانش دارند در حالی که ۲۰ درصد خردمند هستند. مردان دانشمند بدون دلیل طرف می گیرند. آنها از دیدن افراد محروم احساس ناراحتی می کنند اما هنگام دیدن افراد خوشبخت حسادت می کنند. آنها در راهنمایی الهام بخش دیگران کار می کنند ، مسئولیت غیرضروری را برای حفظ مزاحمت خود به عهده می گیرند. یک فرد خردمند بدون دلیل مشخص نمی ایستد یا در مقابل هیچ ایده ای قرار نمی گیرد. او مطابق موقعیت و ظرفیت کار می کند. او همه چیز را به لحاظ عقلی نگاه می کند. از نظر او ، شکست پله ای برای موفقیت آینده است. بنابراین افسردگی و درگیری دیده نمی شود. مانند عبارت “توقف ، نگاه کن ، برو” ، ابتدا باید دید و این به صبر و شکیبایی نیاز دارد.

    مدیتیشن برای کنترل و مدیریت ذهن ضروری است که بعداً به یک کار آسان تبدیل می شود.


    چرا ما به مدیریت ذهن احتیاج داریم؟

    مگر اینکه ذهن خود را کنترل و کنترل کنیم ، دستیابی به موفقیت و صلح دشوار است. روانشناسان می گویند هر علاقه ای ابتدا به عنوان دانه در ذهن متولد می شود. سپس به رشد خود ادامه می دهد. بعداً شکل واقعی خود را می گیرد که همه می توانند ببینند. علاقه ای که برای اولین بار در ذهن ظاهر می شود تا سه دقیقه اول ضعیف باقی می ماند و ظرف ۵ دقیقه آینده قوی می شود. تمام جنبه های منفی باید ظرف سه دقیقه اول حذف شوند. اگر خارج نشوند ، بعداً قوی تر می شوند و هرگز نمی توانید آنها را بیرون بریزید. پس از کنترل ذهن ، می توان شور و اشتیاق ، علاقه و ناآرامی را کنترل کرد. مدیریت ذهن برای زندگی صلح آمیز و سالم ضروری است. عصر رایانه ها ما را بر پله برقی آرزوها انداخته است اما ما را از جذابیت های ساده ای مثل خوابیدن ربوده است. اجبار برنامه های طاقت فرسا ذهن را تحمل می کند و باعث استرس می شود. با این حال ، با تمرین مراقبه قدرت می توان شادی هایی را که از ما دور است ، به دست آورد. این آرامش را ایجاد می کند ، زندگی را ساده می کند و ذهن را تمیز می کند. این کمک می کند تا احساس عصبانیت ، نفس و عصبانیت را کنترل کنید و اعتماد به نفس ایجاد می کند. با مدیتیشن قدرت ، افکار منفی از بین می روند و احساس خوشبختی حاصل می شود. با خوشبختی و دانش معنوی ، می توان معنای زندگی را دوباره جلب کرد. تصویر سفر زندگی نیز واضح تر می شود. اوشو گفت: “از آنجا که علم مبتنی بر اعتقادات ارتدکس و کورکورانه نیست و فقط به اصل علت و معلول عمل می کند ، به همین ترتیب مراقبه قدرت در تئوری های قدیمی و یا افکار عمومی کار نمی کند بلکه منشأ تجربه عقلانی و الهی است. تلاش می شود فردی از فشارهای محدود زندگی روزمره خلاص شود. “زیبایی مراقبه این است که مستقل از دین باشد. طبق علم پزشکی نوین ، ترکیبی از عواملی مانند آلاینده ها ، رژیم نامتعادل و آرزوهای زیاد ، ذهن انسان را بی قرار کرده است و از این طریق بدن را تا ابد بیمار می کند.

    در اینجا یک روش مراقبه وجود دارد که شما را قادر می سازد استرس را کنترل کنید. در پادماسان یا سوشاسان بنشینید ، چهار پا و راست باشید. پشت ، ستون فقرات و گردن خود را صاف نگه دارید. چشمان خود را بسته نگه دارید. ۱۰ دقیقه در این حالت بنشینید. این روش دو مرحله دارد: برای پنج دقیقه اول ، به آرامی نفس بکشید ، آن را نگه دارید و بعد آن را خیلی آهسته رها کنید. مجدداً برای پنج دقیقه دیگر نفس بکشید و نفس خود را به آرامی آزاد کنید.


    ۱۴-واقعیت ذهن چیست

    رابطه ذهن و واقعیت معمولاً به عنوان رویدادی درک می شود که در واقعیت اتفاق می افتد و همزمان تصویر داخلی را در ذهن تولید می کند. بنابراین دو بار اتفاق می افتد ، به اصطلاح ، و مکاتبات یک به یک بین این دو رویداد وجود دارد. در این برداشت ، ماده در فضا و زمان تعبیه شده و می تواند به عنوان “اصل ظرف” شناخته شود. این تک نگاری تأکید می کند که فیلسوف مشهور ایمانوئل کانت این اصل را تکذیب کرده است و وی اظهار داشت که واقعیت اساساً برای یک انسان قابل تشخیص نیست و به نظر می رسد تکامل بیولوژیکی مدرن دقیقاً به دیدگاه کانت منتهی می شود. در درون تئوری تکامل ، تصویر انسان در مورد واقعیت در ذهن لازم نیست به معنای تکثیر دقیق ، کامل و واقعی باشد ، و به راحتی می توان تشخیص داد که حتی فضا و زمان نباید در خارج از کشور عناصر واقعیت باشند. در این مفهوم ، تنها بخش خاصی از واقعیت ، که انسان برای تسلط بر زندگی به آن نیاز دارد ، بر فضا و زمان پیش بینی می شود ، و ما به اصطلاح “اصل طرح ریزی” می رسیم. سپس ، spacetime پنجره واقعیت را تعیین می کند و منجر به تعدادی سوال جالب و اساسی می شود که برخی از آنها در این تک نگاری مورد بحث قرار گرفته است.

    همانطور که مشخص است ، فیزیک فعلی عمدتا مبتنی بر اصل ظرف است. اما این تک نگاری پیشنهاد می کند که اصل طرح ریزی کاملاً مناسب تر است و می تواند به حل سؤالات باز کمک کند ، به عنوان مثال ، در ارتباط با ماهیت زمان ، دوگانگی موج ذرات ، ثابت کیهان شناسی و غیره با توجه به رفتار آماری. از نظر ماده ، اظهارات انیشتین “خدا تاس بازی نمی کند” باید در یک نور جدید دیده شود ، بلکه دیدگاه کلی فاینمن در مورد تئوری کوانتومی نیز وجود دارد که نمی توان آن را توسط انسان درک کرد. با این حال ، نظریه کوانتومی معمولی بدیهی است که طبق اصل طرح ریزی یک چارچوب سازگار نیست. اصطلاح “معادله جهانی” در این مونوگرافی با نقد جدی بررسی شده است.


    ۱۵-ذهن افراد ثروتمند و موفق

    آیا حالت کمبود ذهنی دارید ، اما ترجیح می دهید ذهنیت یک شخص ثروتمند داشته باشید؟ طبق قانون جذب ، افکار شما واقعیت شما را به وجود می آورد. بنابراین ، اگر به روشهایی فکر کنید که سبک زندگی فاقد امنیت مالی باشد ، به پول بیشتری نیاز خواهید داشت.

     

    در آنجا دوباره ، اگر الگوهای مثبت اندیشی ، با اهداف مثبت ، با یک اقدام هدفمند و عمدی تدوین کنید ، می توانید سفر مالی خود را به شدت بهبود بخشید. بنابراین ، آیا شما آماده هستید مانند یک فرد ثروتمند فکر کنید؟


    تفکر غنی: ۴ راه برای به دست آوردن ذهنیت یک شخص ثروتمند و موفق

    شما استاد سرنوشت خود هستید. شما می توانید محیط شخصی خود را تحت تأثیر ، هدایت و کنترل قرار دهید. شما می توانید زندگی خود را آنگونه که می خواهید انجام دهید. “- ناپلئون هیل


    ۱-چگونه به یک ذهنیت افراد ثروتمند دست پیدا کنیم

    برای بزرگنمایی فراوانی از ثروت ، باید طرز فکر خود را تغییر دهید تا دیگر احساس ضعف نکنید. یکی از راه های رسیدن به هدف شما رسیدن به چشم انداز است. طبق آمار ، ۸۰ درصد از جمعیت جهان کمتر از ۱۰ دلار در روز زندگی می کنند.

    اگر تصور کنید که بیشتر مردم ثروتمندتر از شما هستند و به سختی انجام می دهید ، احتمالاً اشتباه می کنید.

    با تبدیل شدن به سپاس مالی خود که اکنون در اختیار دارید ، نگرش خود را در مورد پول تغییر دهید. شاید نتوانید همین حالا چیزهایی را که می خواهید بخرید ، اما روی چنین مواردی تمرکز نکنید. به جای تمرکز بر کمبود فعلی خود ، از دستاوردهای نزدیک خود قدردانی کنید.


    ۲. عقاید خود را درباره پول بررسی کنید

    گفته های منفی بی شماری درباره پول به معانی افرادی تبدیل می شود که تفکر کمبود را تمرین می کنند. مطمئناً ، پول به معنای واقعی کلمه روی درختان رشد نمی کند ، بلکه به خود بگویید که اینگونه نیست و شما متقاعد می شوید که کمبود آن است.

    به همین ترتیب ، اگر اعتقاد دارید که پول ریشه همه شرارت هاست ، جاه طلبی شما برای بدست آوردن ثروت با این دیدگاه که سعادت مالی به بی اخلاقی مربوط می شود مغایرت دارد. افکار منفی شما درباره پول مانع از آمدن ثروت خواهد شد.

    چگونه به یک ذهنیت افراد ثروتمند دست پیدا کنیم

    باورهای جدید و مثبت در مورد پول ایجاد کنید و مرتباً از آنها یادآوری کنید. به عنوان مثال ، به خود بگویید که شما به اندازه میلیونرهای بی شماری که ثروت خود را بدست آورده اند ، می توانید ثروت کسب کنید. تنها تفاوت بین شما و افراد ثروتمند صرفاً یک طرز فکر است.

    اکنون که در حال ایجاد یک ذهنیت شخص ثروتمند هستید ، شروع به فکر کردن مثل یک میلیونر می کنید و افکار شما بر سبک زندگی مورد نظر شما تأثیر می گذارد.

    علاوه بر این ، گفته های مثبتی درباره ثروت ایجاد کنید ، مانند “پول آزادی را فراهم می کند” و “هرچه پول بیشتری داشته باشم ، تعداد بیشتری از مردم می توانم کمک مالی ارائه دهم.”

    جملاتی را که در روز چندین بار تکرار می کنید تکرار کنید و به طور خودکار افکار منفی در مورد پول را رها خواهید کرد ، مانند این ایده که فقط به معنی افراد ثروتمند است.


    ۳. از برنامه های صوتی آموزش مغز استفاده کنید

    چند برنامه صوتی بسیار خوب وجود دارد که برای توانمندسازی مغز شما وجود دارد تا سریع تر ، واضح تر و متمرکز تر عمل کند ، این امکان را برای شما فراهم می کند تا به هر هدفی که ذهن خود را با آن راحت می کنید برسید.

    شما به معنای واقعی کلمه می توانید مغز خود را برای موفقیت برنامه ریزی کنید و روی آن سوئیچ بزنید که به شما یک ذهنیت یک شخص ثروتمند را می بخشد.


    ۴- ثروت خود را به اشتراک بگذارید

    ممکن است فکر کنید که برای رونق گرفتن بیشتر باید پول خود را نگه دارید. با این حال ، افراد دارای ذهنیت شخص ثروتمند هرگز آنقدر احساس ضعف نمی کنند که قادر به اندکی از فراوانی خود نیستند. در حقیقت ، بسیاری از ثروتمندان ۱۰٪ از پول خود را به موسسات خیریه می دهند.

    نیازی به پیروی از کت و شلوار نیست ، اما می توانید سکه ها را در یک جعبه اهدای عضو رها کنید ، یا وقتی احساس می کنید ذهنیت کمبودی وجود دارد ، چیزی را به او هدیه دهید.

    اگر می خواهید رفاه ، افکار خود را تغییر دهید تا آنها را از افراد ثروتمند تقلید کنند. اعتقادات و گفته های منفی خندق در مورد پول به نفع افکار معقول تر.


    ۱۶-رابطه ذهن و مغز

    مغز واحد پردازش مرکزی بدن است و در ترجمه محتوای ذهن (افکار ، احساسات ، نگرش ها ، عقاید ، خاطرات و تخیل) به الگوهای پیچیده شلیک سلول های عصبی و انتشار شیمیایی نقش اساسی دارد. به این الگوهای پیچیده شلیک سلول های عصبی و ترشح مواد شیمیایی عصبی گفته می شود و آنها بر فیزیولوژی و بیوشیمیای بدن تأثیر می گذارند.

    رابطه مغز و ذهن پیچیده است. مغز انسان یک اندام به اندازه سه پوند است که سطح خارجی آن دارای بسیاری از محورهای تاشو و در هم پیچیده است. این چین خوردگی ها و حلق آویزها باعث افزایش سطح مغز شده و تعداد اتصالات احتمالی بین سلولهای مغزی را بسیار افزایش می دهد و از این طریق قدرت محاسباتی مغز را افزایش می دهد. تحت میکروسکوپ مورد بررسی قرار گرفته ، هر یک از ۱۰۰ میلیارد سلول مغز تقریباً ۱۰۰۰ ارتباط – به نام سیناپس ها – با سایر سلول های مغزی برقرار می کنند. این سیناپسها یک تپه پیچیده الیاف سلول زنده مغز را بافته می شوند و شبکه ارتباطی غنی و پیچیده ای به نام مغز ایجاد می کنند.


    ۱۷-تفاوت ذهن و روح

    ذهن و روح هستند دو مفهوم را از نزدیک مرتبط در عین حال بسیار متمایز از یکدیگر است. هر دو آنها از قسمت درونی یک انسان به ویژه مغز او و شاید قلب او ناشی می شوند.

    روح ماهیت معنوی بشر است. این ذات غیر انسانی بشر است و تصور می شود هنگام مرگ از بدن جدا می شود. در زندگی ، به دانشکده های اندیشه ، عمل و احساسات اعتبار می یابد.

    ذهن دانشکده تفکر ، استدلال و کاربرد دانش است. این آگاهی انسان است که از مغز شروع می شود و از طریق افکار ، اعمال ، احساسات ، اراده ، حافظه و تخیل انسان تجلی می یابد.

    احساساتی مانند میل از روح ما ناشی می شود. آرزوها به سمت چیزهایی گذرا است که انجام می شود ، چیزهایی که از بین می روند و می میرند اما در عین حال باعث لذت ما می شوند. ذهن ما جایی است که تصمیم می گیریم چگونه لذت ببریم ، برای رسیدن به آن چه کاری باید انجام دهیم و چگونه باید آن را برآورده کنیم.

    بیشتر ادیان ، روح را ذات الهی یا خدادادی انسان می دانند. در حالی که برخی از مذاهب معتقدند که روح پس از مرگ از بدن خارج می شود ، برخی دیگر معتقدند که روح در همه موجودات زنده و همچنین موجودات غیر زنده وجود دارد.

    روح به عنوان ذات فرد تصمیم می گیرد که چگونه انسان رفتار می کند و این جوهر بخشی ابدی از وجود ما است. این عبارت است از: ذهن ، احساسات و خواسته های ما. ایده وجود روحها بیشتر با معنویت و دین پیوند دارد.


    ۱۸-تفاوت ذهن و روان

    اول اینکه آیا آگاهی همان فعالیت مغزی است؟ آیا چنان که در عبارت کارتر آمده «مرحله یا حالت فیزیکی ویژه» ای است؟ این تئوری همان انگاری ذهن/مغز است که در روزهای اوج شهرت اش در فلسفه ذهن، ماده گراییِ حالت مرکزی شناخته می شد. بحث می کنم که این نظر کاملن ناموجه است.

    اگر چنین است آیا پدیدار گرایی (آگاهی به عنوان نتیجه ی فرعیِ موقتا غیرفیزیکی اما غیراجراییِ فعالیت مخی) -سمتی که بسیاری از متفکران طبیعت گرا بدان حرکت کردند- موجه است؟ نشان می دهم که این طور نیست.

    در این صورت آیا آگاهی هیچ قوه ی اجرایی ای دارد که در اراده ی آزاد به کار رفته باشد؟ نشان می دهم که چنین است.

    در این صورت فرآیندهای غیرفیزیکی ذهن به همان اندازه ی فعالیت های الکترو-شیمیاییِ تابع مغز، واقعی هستند. این امر امکان وجود واقعیت های غیر فیزیکی دیگر، مانند آنچه که دین از آن سخن می گوید را باز می گذارد.


    ۱۹-تفاوت عقل و ذهن

    تفاوت ذهن و مغز با عنصر جسمی و یک عنصر ظریف تفاوت دارد.

    مغز اندام جسمی است که در بالای سر قرار دارد. این داده ها را از منابع مختلف (ارگان های حس) جمع آوری کرده و سپس آن را تجزیه و تحلیل می کند ، آنها را در قسمت های مختلف پردازش می کند.

    ذهن از طرف دیگر بخشی غیر جسمی بدن است. ما نمی توانیم با استفاده از اندام های حس کننده آن را حس کنیم. این کار تفکر ، احساس و درک را انجام می دهد. کسی که می تواند ذهن خود را کنترل کند می تواند هر چیزی را تسخیر کند ، می تواند کارهای غیرممکن انجام دهد. از طرف دیگر مغز یک قطعه مرده از ماده است.

    ذهن وظیفه کاوش را دارد. بی قرار است ، همیشه سعی در یافتن یک موضوع رضایت بهتر دارد. این یا آینده شکوه / تلخ یا گذشته را به ما نشان می دهد و بنابراین ما را درگیر دنیای ذهنی می کند ، بنابراین ما را متوقف می کند تا در حال حاضر زندگی کنیم. بنابراین ذهن می تواند به عنوان یک دشمن عمل کند. در حالی که از طرف دیگر اگر بتوانیم ذهن خود را کنترل کنیم ، می تواند به عنوان بهترین دوست ما عمل کند و ما را قادر می سازد با تعجب عمل کنیم.

    برای توضیح این مفهوم برای فرزندتان ، می توانید نمونه او از ماشین و راننده را بیان کنید. این ماشین تمام ماشین آلات لازم را دارد تا ما را از یک نقطه به نقطه دیگر ببرد ، اما بدون راننده بی فایده است. به همین ترتیب مغز دقیقاً مثل ماشین است و به راننده توجه می کند. موجود زنده روح است که یا رئیس است که در صندلی عقب نشسته و از سفر لذت می برد (اگر راننده تحت کنترل خود باشد) یا در حال نشستن بی پناه است ، سفر ناخوشایند خود را با وحشت مشاهده می کند.


    ۲۰-تفاوت ذهن و فکر

     

    ذهن ما فوق العاده و جذاب است. این نه تنها تجربیات را جمع می کند و دانش را در خود جای می دهد ، بلکه کنترل می کند که چگونه ما به خود ، (نفس) و همه چیز پیرامون خود نیز نگاه می کنیم.

     

    ذهن پیوسته اطلاعات را جذب کرده ، پردازش می کند ، به رسمیت می شناسد و ارزیابی می کند. هر چیزی که به نظر مهم می رسد ، به عنوان خاطره یا دانش در پرونده اطلاعاتی انباشته شده ذخیره می شود.

    ذهن هرگز استراحت نمی کند. حتی در خواب ، اغلب از طریق رویاها ، چشم اندازها یا کابوسها پاسخ های احتمالی را برای مشکلات روی صفحه ناخودآگاه ما طرح ریزی می کند.

    اما ، اندیشه ها چیست و از کجا نشات می گیرند؟ آیا افکاری در ذهن ساخته شده اند یا اینکه از جایی خارج از ما سرچشمه می گیرند ، در ذهن هضم می شوند یا از بین می روند یا به عنوان ضربات ناچیز پاشیده می شوند؟

    بارها و بارها همه ما فریاد زدیم ، “هی ، من فقط یک ایده!” ، یا “من فقط یک فکر جالب بود.”

    این باعث می شود که من اعتقاد داشته باشم که اندیشه ای باید به ذهنمان برسد . ذهن ، مانند یک گیرنده ریز تنظیم ، سپس فکر را در دست می گیرد ، اطلاعات را پردازش می کند ، یا آنرا دور می کند ، یا برای ارزیابی بیشتر روی آن آویزان می کند.

    اما ، آیا این فکر واقعاً از جاهای دیگری سرچشمه گرفته است ، یا اینکه در ذهن سرچشمه گرفته است و صرفاً در حافظه ریخته شده است تا در زمان مشخصی که حافظه به نوعی برای انتشار آن ضرب شده بود ، از آن خارج شوید …

    به عقیده فروتنانه من ، یک فکر داده هایی است که ذهن ذهن خود را غرق می کند ، مهم نیست که این فکر از کجا حاصل شده باشد ، که ذهن برای ارزشیابی ، سنجش برای هوش ، یا حافظه را ذخیره می کند.


    ۲۱-کتاب فلسفه ذهن

    کتاب آشنایی با فلسفه‌ ذهن اثر مل تامپسون در باب فلسفهٔ ذهن، یکی از شاخه‌های فلسفه، نگاشته شده است. فلسفهٔ ذهن به عنوان بخشی از فلسفهٔ تحلیلی، به ذهن، حالات ذهنی، رابطهٔ آن با بدن فیزیکی ما و نیز سایر مسائل مهم مربوط به آن همچون آگاهی، خودآگاهی، اراده آزاد و جبر و اختیار می‌پردازد.

    از سویی نظریه‌هایی همچون دوگانه انگاری، کارکردگرایی، این همانی ذهن و بدن و این همانی شخصی، روابطی را بین اجزای وجودی فلسفهٔ ذهن برپا می‌دارند و به مباحث مربوط می‌پردازند که همواره تأمل برانگیز بوده و هست.


    ۲۲-ضمیر خودآگاه چیست

    پاسخ ساده و شفاف به این پرسش این است که هنوز به طور دقیق نمی‌دانیم ضمیر خودآگاه چیست. گر چه در طول تاریخ بشر، بسیاری از دانشمندان، فلافسه، روانشناسان و بیولوژیست‌ها سعی کرده‌اند تعاریف خودشان را در مورد ضمیر خودآگاه ارائه دهند، اما هنوزیک تعریف یکسان و واحدی برای ضمیر خودآگاه وجود ندارد.

    فقط یک نفر در این دنیا وجود دارد که می‌تواند به شما بگوید ضمیر خودآگاه شما چیست، و آن شخص خود شما هستید. بله خود شما. هر شخصی خودش نسبت به ضمیر خودآگاه خودش آگاهی کامل دارد و نیازی ندارد کسی آنرا برایش توضیح دهد.

    همینکه می‌دانید می‌توانید تصمیم‌های خودتان را بگیرید، یا هر لحظه تصمیم‌تان را عوض کنید، همینکه علاقه‌مندی‌های شخصی خودتان را دارید، همینکه توانایی حل مشکلاتی که برایتان رخ می‌دهد را دارید و می‌توانید راه حل جدید پیدا کنید، همه و همه در واقع کاری است که توسط ضمیر خودآگاهتان دارد انجام می‌شود.

    ضمیر خودآگاه، اساسی‌ترین بخش مغز و ساختار فکری ما را تشکیل می‌دهد. عملکرد آن بسیار پیچیده است و جالب اینکه برای هر شخصی نیز متفاوت است. برای همین هنوز تعریف واحدی برای بخش خودآگاه مغز وجود ندارد. ما در عین حالیکه هر روز و هر لحظه از این بخش استفاده می‌کنیم نمی‌توانیم آنرا به صورت همگانی تجزیه تحلیل کنیم.


    ۲۳-تفاوت ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه

    برخی معتقدند که ما یک ذهن آگاه و یک ذهن ناخودآگاه “زیر” داریم. فکر می کنم فقط اشتباه است

    آگاهی ما آگاهی ماست ، “آگاه بودن”. هنگامی که ما در خواب هستیم “ناخودآگاه” هستیم – سیستمهای عصبی که باعث ایجاد هوشیاری می شوند در حالت “خاموش” هستند. اما مغز ما هنوز کار می کند سیستم های حسی بدن ما هنوز در حال دریافت اطلاعات هستند. و سیستم های عصبی ما به پردازش اطلاعات ، ساخت خاطرات و غیره ادامه می دهند.

    بخش اعظم کارهایی که مغز ما انجام می دهد ، به عنوان “اطلاعات” برای آگاهی آگاهانه ما در دسترس نیست. این اطلاعات زیر آگاهی نیست؛ این یک اطلاعات غیر آگاهانه است

    اما بخش اعظم آنچه مغز ما انجام می دهد “به عنوان اطلاعات آگاهانه” قابل تحمل است ، اما مردم از این کار سود نمی برند. مثل خرید کتاب است اما هرگز آن را باز نکنید و آن را نخوانید. تمام اطلاعات “در” کتاب است. اما شما آن را نمی دانید ، زیرا کتاب را باز نکرده اید و آن را نخوانده اید.

    کلیه انواع اطلاعاتی که احتمالاً در ذهن آگاه ما در دسترس است مانند کتابخانه ای از کتابهای بسیاری است. ما نمی توانیم همه آنها را بخوانیم ، بنابراین باید انتخاب کنیم که از کدام کتابهایی آگاهانه آگاه خواهیم بود و کدام یک از آنها خوانده نخواهیم شد.

    بسیاری از افراد از انگیزه هایی که موجب تحریک افکار ، احساسات و رفتارهای آنها می شود ، آگاه نیستند. آنها ذهن خود را مورد بررسی قرار ندادند تا دریابند که این اصرارها از کجا می آید. آنها توسط انگیزه های عصبی غیر آگاه هدایت می شوند. آنها با بررسی خود می توانند از این انگیزه ها آگاه شوند: با خواندن ذهن خود. سپس انگیزه های آنها با آگاهی هوشیارانه قابل رویت خواهد بود ، و می توانند زیر روالهایی را که از آنها خواسته می شود برخلاف منافع خودشان رفتار کنند ، نصب کنند.

    به استثنای احتمالی “ادراک فوق حسی”؛ تمام اطلاعاتی که ما آگاهانه از آنها آگاه هستیم توسط سیستم های گیرنده حسی در بدن ما و سیستم های پردازش اطلاعات ادراکی در مغز ما ساخته می شود. اگر توجه آگاهانه ای به این سیستم ها داشته باشید ، می توانید بفهمید که “چگونه کار می کنید”: چگونه ورودی ها را پردازش می کنید و خروجی های ادراکی را که آگاهانه به عنوان درک حسی (تجربه دیدن ، شنیدن ، احساس لمس ، بو و مزه) تجربه می کنید ، بنا می کنید. احساسات عاطفی؛ عکسها و ایده های ذهنی؛ و غیره.

    اما فقط به این دلیل که الکترونیک ادراکی شما اطلاعات ادراکی تولید می کنند ، به این معنی نیست که شما آگاهانه از آن آگاه هستید. “حافظه حسی” ما سیستم ظرفیت بزرگی است که تمام اطلاعات ادراکی “در دسترس” را تولید می کند: مانند همه ایستگاه های تلویزیونی که همزمان پخش می شوند.

    به عنوان مثال شما اکنون کاملاً مبهم از محیط خود آگاه هستید ، اما به آنچه می خوانید توجه آگاهانه ای می کنید. توجه خود را به دستگاهی که این مورد را خوانده اید تغییر دهید. شما هنگام خواندن اطلاعات دستگاه را مبهم می دانستید ، اما اکنون می توانید “حافظه کوتاه مدت” خود را روی دستگاه متمرکز کنید. اما در حالی که روی دستگاه متمرکز شده اید ، نمی توانید به خواندن ادامه دهید. حافظه کوتاه مدت ما – آگاهی هوشیارانه ما – یک سیستم ظرفیت بسیار کوچکتر است که حافظه حسی ما است. بنابراین ما باید آگاهانه انتخاب کنیم که کدام اطلاعات را از حافظه حسی به آنها توجه خواهیم کرد و کدام موارد را نادیده می گیریم.

    اینکه شما در مورد اطلاعاتی که به آنها توجه می کنید “احساس می کنید” نیز بخشی از حافظه حسی است. با تمرکز بر اینکه اطلاعات چگونه احساسات شما را ایجاد می کند ، می توانید به عقاید و ارزشهای غیرمستقیم بررسی شده از آن اطلاعات ردیابی کنید. سپس با تغییر باورها یا ارزشها ، هنگامی که به آن نوع از اطلاعات توجه می کنید ، احساس متفاوتی خواهید کرد.

    فرهنگ ما – والدین ، ​​مدرسه ، رسانه های جمعی ، محیط زیست – مجموعه ای از عقاید و ارزش ها را به عنوان یک سیستم عامل عصبی در مغز ما نصب می کند: “جهان بینی”. سیستم عامل عصبی روشهایی را که مغز ما برای پردازش ورودی اطلاعات و تولید خروجی ادراکی شرط می کند ، شرط می کند. با نصب اجزای سیستم عامل عصبی (عقاید و مقادیر)؛ و آنها را با باورها و ارزشهای مختلف جایگزین کنید: شما به معنای واقعی کلمه روشهای درک “واقعیت” را تغییر می دهید.

    اکثر مردم از شرایط فرهنگی خود بی خبر هستند و به سادگی تصور می کنند که واقعیتی که آنها درک می کنند “واقعیت عینی” است. آنها از اعتقادات و ارزشهای دلخواهی که در مغز آنها نصب شده است “ناخودآگاه” هستند ، که شرط احساس آنها ، فکر کردن و نحوه رفتار آنها است. آنها با انگیزه هایی هدایت می شوند که منشا آنها آگاهانه از آنها آگاه نیستند.

    با نصب مجدد منظره فرهنگی نصب شده خود ، یا دوباره آن را به صورت جداگانه نصب کنید (یا قطعات جدید را با انتخاب جدید خود جایگزین کنید): می توانید خود را دوباره بسازید ، و “می دانید” چرا فکر کنید ، احساس کنید و مانند گذشته رفتار کنید ، زیرا آگاهانه تصمیم گرفتید که هرکدام از این مؤلفه ها را به عنوان عقاید “من” نصب کنید. ارزش های “من”؛ و روشهایی که “من” برای انتخاب رفتار می کنم. با انجام این روند تخریب ذهنی و بازسازی مجدد ، می توانید انگیزه های “ناخودآگاه” خود را به انگیزه های انتخاب شده آگاهانه خود تبدیل کنید. شما “خود را می شناسید”


    ۲۴-تعریف ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه

    مغز به دو قسمت ضمیر خود آگاه یا همان Conscious و همچنین ضمیر ناخودآگاه یا Unconscious تقسیم میگردد. بخش خودآگاه، همان بخشی است که اگر بگویم حاصل ضرب ۹ در ۴ چه میشود(محاسبات ریاضی و منطقی ) به سرعت پاسخ را برای شما فراهم خواهد کرد. این بخش کنترل همه اعمالی را که آگاهانه انجام میدهید برعهده دارد. مثلا وقتی تصمیم میگیرید که پای خود را حرکت دهید، بخش خودآگاه این کار را انجام داده است زیرا حین انجام آن صد در صد آگاه و بیدار و در حقیقت هوشیار بوده اید.

    ضمیر خودآگاه بعنوان نگهبان مغز نیز شناخته میشود. اگر کسی سعی کند که شما را با باور جدیدی آشنا کند که با باورهای قبلی تعارض دارد،این بخش با آن مخالفت خواهد کرد. مثال دیگر اینکه اگر کسی سعی کند شما را نقد یا نکوهش کند نیز این بخش،آنرا فیلتر خواهد کرد و در برابر آن جبهه خواهد گرفت.


    ۲۵-تقویت ضمیر ناخودآگاه

    شما بدون شک دقیقاً همان واکنش عاطفی را احساس کرده اید که احساس انزجار من در زندگی شما در طیف گسترده ای از احساسات است.

    این می تواند ترس از تاریکی باشد … حتی وقتی می دانید در یک منطقه امن هستید.

    این می تواند احساس اعتماد باشد … حتی اگر نمی دانید چرا به فرد اعتماد می کنید.

    این می تواند در مورد چیزی دفاعی باشد … حتی اگر شما می دانید که شخص به معنی خوب است.

    دلیل این اتفاق این است که شما به طور مداوم پیامهایی را به ذهن ناخودآگاه خود تقویت کرده اید که از چه چیزی باید بترسید ، به چه کسی اعتماد کنید و از آنچه در مورد آنها ناامن هستید.

     

    این باورها ، احساسات و ایده ها را بدون توجه به چه چیزی به ناخودآگاه خود منتقل خواهید کرد. شما نمی توانید دقیقاً چه چیزی از روند کار را کنترل کنید ، اما می توانید با ارسال پیام های مناسب ، آن را در جهت درست هدایت کنید.

    با انجام این کار به صورت عادت ، می توانید تصمیم گیری خود را به جایی تغییر دهید که اتوماتیک و بی دردسر برای تصمیم گیری صحیح باشد.

    متأسفانه ، ذهن ناخودآگاه زبان را نمی فهمد ، و تأثیرگذاری را دشوار می کند. آنچه می فهمد تصاویر ، عواطف و احساسات است – به ویژه تحت ” الگوهای موج مغزی ” خاصی . [ ۱ ]

    به همین دلیل است که ورزشکاران و رده های برتر وقت را برای تجسم موفقیت صرف می کنند.  این فقط عملی برای ایجاد اعتماد به نفس است ، روشی برای تحت تأثیر قرار گرفتن در ذهن ناخودآگاه آنها و کمک به آنها برای تصمیم گیری های تقسیم شده دوم در این زمینه است.

    برای انجام این کار خود ، می خواهید به آرامش برسید. هنگامی که کاملاً آرام هستید ، ذهن آگاه شما نیازی به پاسخگویی به محرکهای خارجی ندارد و هوشیار هستید. این امر به شما اجازه می دهد ناخودآگاه شما را به دست بگیرد و فرصتی برای تأثیرگذاری بر شما می دهد.


    ۲۶-ضمیر ناخودآگاه در قرآن

    ««فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى» در آیه ۷ سوره طه با این ترجمه «او نهان و نهان‏تر را مى‏داند» نشناختن توانایی‌ها و استعدادهای خود را یکی از مهم‌ترین عوامل نرسیدن انسان‌ها به اهداف عنوان و اظهار کرد: بسیاری از ما به دلیل داشتن تجربه مواجه شدن با موانع در راه رسیدن به اهداف قبلی باور کرد‌ ایم که نم‌ توانیم کارهای دشوار را انجام دهیم یا به اهداف خود برسیم، بنابراین برای رسیدن به اهداف باید نگرش خود را تغییر داده و ابتدا در ذهن خود موفق به رسیدن آن هدف شویم و سپس به دنبال رسیدن به آن هدف در شرایط حقیقی باشیم.
    منظور از «أخفی» در آیه ۷ سوره طه وجود ضمیر ناخودآگاه در انسان‌ها است و امروزه روانشناسان بر تقویت و تأثیر ضمیر ناخودآگاه تأکید دارند.
    گاهی در افراد این باور ایجاد می‌شود که ما می‌توانیم، ولی به دلیل اینکه اهداف انتخاب شده سطحی هستند، نمی‌توانیم به آن هدف برسیم و حتی حاضر نیستیم برای آن تلاش کنند.


    ۲۷-ذهن انسان

    جریان هوشیاری ما ترکیبی از دردها ، سلیقه ها ، تصاویر ، نویزها ، گفتگوها و شاید برجسته ترین آنها ، پراکنده شدن صدای یک صدای درونی است که در مورد نظر ، توصیف ، ارزیابی و برنامه ریزی جنبه های زندگی ما اظهار نظر می کند.

    در طول بیشتر تاریخ بشر ، حقیقتی آشکار و حتی شاید ضروری به نظر می رسید که اندیشه های ما باید بخشی از آگاهی آگاهانه باشد ، و ذهن ذاتاً قلمرویی است که به آن دسترسی فوری می کنیم. در واقع ، افکار من فقط برای من قابل درک به نظر می رسد. این جریان هوشیاری من است که از طریق آن جریان می یابد.

    از آنجا که فروید ، تصویری کاملاً متفاوت به ذهنمان خطور می کند ، چه در زندگی روزمره و چه در روانشناسی دانشگاهی – و این تصویر حتی خارج از محافل دانشگاهی نسبتاً محدود که در آن فروید وجود دارد ، بسیار تأثیرگذار و در واقع مسلط شده است. نظریه های روانکاوی جدی گرفته می شود.

    طبق این تصویر ، جریان هوشیاری ما صرفاً یک سطح فکری درخشان است. هر لحظه ممکن است یک فکر خاص ، و شاید تنها یک نفر ، ممکن است به جریان هوشیاری من وارد شود. با این وجود ، مخزن عمیق و شاید آشفتگی افکار همه نوع ، جریان های ژرف – و شاید حتی هیولا های پنهان – در ذهن نهفته است.

    در واقع ، از این منظر ، ذهن ما صرفاً جریان تجربه فوری نیست بلکه مخزن عظیمی از “اعماق پنهان” است: اعتقادات ، نگرش ها ، انگیزه ها ، سوء ظن ها ، امیدها ، ترس ها و موارد دیگر. همانطور که می توانم جهان را از طریق حواس خود درک کنم ، طبیعی به نظر می رسد که می توانیم با چرخاندن توجه خود به درون – با استفاده از یک دانشکده درونگرا تصور کنیم تا بتوانیم محتویات ذهن خود را بررسی کنیم.

    در واقع ، فروید می افزاید: (و بسیاری از روانشناسان بعدی با تغییرات مختلف در همان ایده) ، ما باید نسبت به درون گرایی خود کمی تردید کنیم ، زیرا عمق ذهنی ما مبهم و شاید حتی تحریف شده است (برخی از افکار ممکن است مثلاً “سرکوب شود”) ) بنابراین ممکن است ما به تکنیک های ویژه ای نیاز داشته باشیم ، از هیپنوتیزم تا ارتباط کلمات گرفته تا تجزیه و تحلیل رویاها گرفته تا آزمایش های رفتاری گرفته تا اسکن مغز.


    قدرت ذهن انسان

    ممکن است فراتر برویم و تعجب کنیم که آیا معضلات و درگیری هایی که می توانند تجربه آگاهانه ما را به خطر بیندازند ممکن است منشاء آنها در درگیری های عمیق در دنیای ناخودآگاه فکر باشد. شاید ذهن ما حتی ممکن است به درون چندین عامل درونی (مثلاً نفس ، شناسه و ابرقهرمانه ؛ یا شهود در مقابل خودهای بازتابنده یا برخی از تقسیمات دیگر) سازمان یافته باشد – و اینها ممکن است برای کنترل مبارزه کنند.

    چه اشتباهی در این داستان وجود دارد؟ از نظر من ، تقریباً در مورد همه چیز! و بررسی اینکه چرا این داستان هر دو بسیار قانع کننده و در عین حال بسیار گمراه کننده است ، یکی از مباحثی خواهد بود که در این بلاگ به آن توجه خواهم کرد. من فکر می کنم که شواهد و روانشناسی و علوم اعصاب تقریباً در هر نقطه با این دیدگاهها مغایر است. از جمله ادعایی که می خواهم از آن دفاع کنم عبارتند از:ایده ی درون گرایی به اعماق ذهنی ما ، فریبی است که توسط مغز خودمان انجام می شود.
    ما چنان بداهه داران مسلط و قانع کننده هستیم که می توانیم تقریباً به محض اینکه خواسته ایم ، تقریباً به هر سؤالی درباره اعتقادات ، خواسته ها ، انگیزه ها یا خاطرات خود پاسخ دهیم. با این وجود پاسخ های ما چیزی بیش از اختراعات نیست ، فقط وقتی سؤال مطرح می شود و لحظه ای قبل ایجاد می شود.
    وقتی کلمات و اعمال خود را توضیح می دهیم ، در حال منطقی سازی هستیم: توضیحات ، عقاید ، خواسته ها ، امیدها و ترسهایی که آنها ذکر می کنند بخشی از داستانی هستند که ما به صورت گذشته نگر می گوییم.
    اعتقادات ، آرزوها ، امیدها ، ترس ها و سایر موارد دیگر باعث نمی شود که عمل ما بیشتر از جادوهای جادویی ، تملک شیاطین و یا بیش از حد وفادار باشد.
    لوله کشی در اعماق درونی ذهن ما دشوار نیست ، زیرا آنها بسیار وسیع یا بسیار تیره هستند ، اما به دلیل این که هیچ چیز برای یافتن پیدا نمی کند.
    ذهن صاف است!  سطح درخشان تجربه آگاهانه همه چیز وجود دارد.
    تصور نکنید که به شهودهای ما درباره جریان هوشیاری ما نیز قابل اعتماد است. شهود ما در مورد تجربه آگاهانه ما از دنیای خارجی عمدتاً ناامید و وحشیانه نادرست است!

    یکی از انتقاداتی که اغلب به عنوان یک موضوع دانشگاهی در روانشناسی مطرح می شود این است که واقعاً چیزی بیش از یک عقل سلیم محکم نیست. از منظر “ذهن صاف است” ، این نمی تواند از حقیقت فراتر رود. من فکر می کنم تصویری که از روانشناسی ، علوم اعصاب و رشته های متحد پدید آمده است ، واقعاً کاملاً حیرت انگیز و کاملاً عجیب است.


    ۲۸-تصویر ذهنی

    یکی از چیزهای مهمی که اعتماد به نفس ما را شدیداً تخریب می کند تصویر ذهنی نامناسب است.

    چند سال پیش من اصلاً خودم را دوست نداشتم و در نظر خودم فردی جذاب نبودم. فکر می‌کردم که نمی‌توانم به‌خوبی صحبت کنم و یا اینکه کاری را به‌خوبی انجام دهم. این افکار بد و منفی که در مورد خودم داشتم مثل ابری روی زندگی من سایه انداخته بود و باعث می‌شد تا در دنیای بیرون هم نتایج متناسب با این تصویر ذهنی که از خودم داشتم، را تجربه کنم.

    در روانشناسی، تصویر ذهنی تصویری است که فرد از خود در ذهن  دارد و یا تصویری است که فکر می‌کند دیگران در او می‌بینند.

    تصویر ذهنی نادرست یعنی اینکه خودمان را دست‌کم گرفته و یا کم‌ارزش بدانیم.

    شخصی را دیدم که برای حقوق ۵۰۰ هزارتومانی از صبح تا شب کار می‌کرد، این نشان می‌داد که شخص تصویر ذهنی مناسب از خود و توانایی‌هایش ندارد و همچنین خودش را باور ندارد.

    در جای دیگر شخصی را دیدم که تصویر ذهنی مناسبی از خود دارد و خودش و توانایی‌هایش را باور دارد و با اجرای یک ایده و راه انداختن یک شغل خانگی توانسته بود  میلیونر شود.

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    images

    اولین جلسه مشاوره

     

    قیمت اصلی جلسه مشاوره 249,000 تومان

    قیمت اولین جلسه مشاوره 179,000 تومان

    روز
    ساعت
    دقیقه
    ثانیه
    اگر در رابطه ات دچار مشکل شده ای و نمی دانی چطور باید آن را به ازدواج ختم کنی یا این که چطور تکلیفت را مشخص کنی یا رابطه را بهبود ببخشی می توانی از مشاوره شیک اندیش استفاده کنید.

    هیچ نظری وجود ندارد

    پیمایش به بالا