پیامدهای حاصل از ازدواج اجباری
ازدواج اجباری به معنای ازدواجی است که تحت فشار، تهدید، زور یا تبعیض از طرف خانواده، جامعه و یا دیگران اجرا میشود. این نوع ازدواج باعث پیامدهایی مانند شکست خانواده، زندگی غیرمطلوب، اختلافات زناشویی و حتی اعتیاد به مواد مخدر میشود.
ازدواج اجباری به طور گسترده در کشورهای در حال توسعه رواج دارد و از جمله مشکلاتی است که برای زنان و دختران در این کشورها وجود دارد. در این کشورها، خانوادهها برای حفظ سرپرستی، حفظ شرافت خانواده، جلوگیری از بیکاری و یا برای تقویت روابط خانوادگی اغلب به فکر ازدواج اجباری میافتند.
با این حال، پیامدهای این نوع ازدواجها بسیار خطرناک هستند. در ادامه به برخی از این پیامدها پرداخته خواهد شد:
۱- شکست خانواده: ازدواج اجباری معمولاً باعث شکست خانواده میشود. زوجین در این نوع ازدواجها اغلب با همسری که انتخاب نکردهاند، دچار تضاد شدید میشوند که باعث نارضایتی و اختلافات زناشویی میشود.
۲- زندگی غیرمطلوب: ازدواج اجباری معمولاً باعث زندگی غیرمطلوبی برای زوجین میشود. این زندگی ممکن است شامل تحمل فشار و تنشهای عاطفی، مالی و حتی جسمی باشد.
۳- اختلافات زناشویی: ازدواج اجباری معمولاً باعث اختلافات زناشویی شدیدی میشود. زندگی زوجین در این نوع ازدواجها با توجه به تفاوتهای فرهنگی، نژادی، مذهبی و دیگر عوامل، با چالشهای بسیاری مواجه است.
۴- اعتیاد به مواد مخدر: در برخی موارد، ازدواج اجباری میتواند باعث ایجاد اعتیاد به مواد مخدر شود. زوجین در این نوع ازدواجها ممکن است به دنبال فرار از واقعیتهای نارضایت کننده زندگیشان، به مصرف مواد مخدر روی بیاورند.
ازدواج اجباری یکی از مشکلات جدی در کشورهای در حال توسعه است که به ویژه زنان و دختران را تحت تأثیر قرار میدهد. برای مقابله با این مشکل، باید در آموزش و پرورش، قوانین و مقررات و همچنین تبلیغات و رسانهها به طور جدی به این مسئله پرداخته شود. همچنین، باید به دنبال ایجاد فرهنگی در جامعه باشیم که جلوی این نوع ازدواجها را بگیرد و به جای آن، ازدواج به عنوان یک انتخاب آزاد و بر پایه عشق و احترام مشترک را ترویج دهیم.
دختران جوان! روی سخنم با شماست. هرگز و تحت هیچ شرایطی، زیر بار ازدواج اجباری و تحمیلی نروید. اجازه ندهید والدینتان برای شما تصمیم بگیرند؛ مگر این که یقین حاصل کنید و مطمئن باشید که تصمیم آنها منطقی و درست است.
تحت هیچ شرایطی، به کسی که دوستش ندارید، از رفتارش، گفتارش، قیافهاش، لباس پوشیدنش، غذا خوردنش، حتی از خانوادهاش و از خیلی چیزهای دیگرش خوشتان نمیآید، رضایت ندهید. من هرگز نمیگویم که به جزئیات اهمیت بدهید و هرکس را به بهانهای رد کنید.
ازدواج اجباری
خیر! هرگز منظورم این نیست؛ ولی مواظب باشید که ازدواج اجباری ، ازدواج بدون عشق و علاقه و در نهایت با بیتفاوتی، با کسی ازدواج نکنید، زیرا زندگی زناشویی، خود به تنهایی آنقدر سخت و پیچیده هست که اگر عشق و علاقه و مخصوصاً «مهر» و «احترام»، چاشنی آن نباشد مصیبتی میشود که انگهایی چون «ترشیدگی»، «پیردختری»، «بیشوهری» و «دختر شوهر نکرده» هزاران برابر بهتر از زندگی با مردی است که او را دوست ندارد!
این که میگویند: «به هم عادت میکنید»، یا «علاقه بعداً پیدا میشود» در همهجا صحیح نیست. زمانی علاقه بعداً پیدا میشود، و وقتی به هم عادت میکنید که اگر در ابتدای ازدواج و شروع زندگیتان مهر و محبتی نبود، اما پایه و اساس ازدواج، بر معیارهای عقلانی استوار شده باشد. اگر دیدی که در دورۀ خواستگاری از مردی خوشتان نیامده و در مواردی حتی بدتان میآید، بدون جهت تسلیم نشوید و ازدواج نکنید. به ازدواج های اجباری تن در ندهید که یا باید یک عمر بسوزید و بسازید که این خود کمتر از جهنم نیست، و یا باید با دو سه بچۀ قد و نیم قد، از او جداع شوید که این هم بدتر از جهنم است! ممکن است در اینجا پدر مادرها از چنین توصیههایی ناراحت شوند، و بگویند که این گونه مطالب، فرزندان آنها را نافرمان میکند!
صحبت از نافرمانی و شوراندن نیست، صحبت بر سر مصلحت و خوشبختی فرزند شماست. مخصوصاً تضمین سلامت زندگی و بیمۀ عمر و بیمه خوشبختی اوست؛ فرزندی که سالها برای او زحمت کشیدهاید و از جان و مال خویش برایش سرمایهگذاری کردهاید. بیان این مسایل از روی ضربههایی است که در دست میباشد؛ یعنی هرروز شاهد جداییهای فراوانی در محاکم دادگستری هستیم.
علاوه بر اینها تأکید میکنم، از ازدواجهایی که پایههایشان بر بنیادی سست استوار شده است، جداً بپرهیزید. ازدواج تحمیلی سرانجامِ ناخوشایندی خواهند داشت. چون اگر به ندرت، آخر و عاقبت خوشی داشته باشند، یقین بدانید که کاملاً تصادفی بوده است و معمولاً یک استثناست؛ مخصوصاً هرگز، هیچ استثنایی جای یک «قاعده و قانون» را نگرفته است.
ازدواج تحمیلی
۹۰% ازدواجهایی که در مقاله بعدی « ازدواج بدون عشق » به آن خواهم پرداخت منجر به جدایی شدهاند، نه فقط فرزندان ناسالم، بلکه ناهنجاریهای ناسالمتری به جامعه تحویل دادهاند. همانطور که هیچ بار کجی سالم به منزل نمیرسد، هیچ گاه ازدواج غلط نتیجه و ثمرۀ شیرینی نخواهد داشت.
۱- دعواهای پدر و مادرم، مرا خسته کرده بود!
اگر از دعواهای پدر و مادر خسته شدهاید به فکر چارهای اساسی باشید. هیچ وقت برای فرار از خانه ازدواج نکنید که ممکن است شما هم به همین مصیبت دچار شوید. منظورم از «همین مصیبت»، فرار از خانهاش میشوید؛ آنوقت، اجباراً به همان جایی برمیگردید که از آنجا گریزان بودید!
۲- در تنگنای مالی بودم.
یکی دیگر از عوامل ازدواج اجباری و تحمیلی برای دختران جوان ازدواجهایی هستند که بر اساس نیازهای اقتصادی پایهریزی شدهاند. متأسفانه این یکی هم سرانجام درست و حسابی و به قول معروف، سفیدبختی نخواهد داشت. بیشترین نیازهای اقتصادی، در سالهای اولیۀ ازدواج به وجود میآیند؛ ولی اگر مهر و محبته که پایه و اساس یک زندگی مشترک است، وجود نداشته باشد، چون ازدواج به نیت رفع نیاز مالی بوده و نه با انگیزۀ عشق و محبت، لذا همهچیز در سایۀ ابهام، حوادث و اتفاق، یعنی قضا قدری و تصادفی پیش میرود. پس تصادف، از آن جهت که شاید همهچیز، «تصادفاً و اتفاقاً» خوب پیش برود و یا شاید هم برعکس.
۳- همۀ دوستانم، ازدواج کردهاند.
دختر خانم عزیز! به علت این که دور و برتان خالی شده و همۀ دوستانتان ازدواج کردهاند، هرگز تن به ازدواج تحمیلی و با اکراه ندهید. یادتان باشد که نباید بدون جهت، اعتماد به نفستان را از دست بدهید و نگران شوید که مبادا دیگر کسی به سراغتان نیاید.
به خودتان و به اطرافیانتان فرصت بدهید؛ ادامه تحصیل بدهید؛ تخصص یا فنی را بیاموزید و… خلاصه از روی عجله و به خاطر اینکه مثلاً دخترخانهتان ازدواج کرده است، تن به ازدواج ندهید که به احتمال زیاد پشیمانی به بار میآورد. یعنی خدای نکرده میشوید مصداق ضرب المثل معروف که: «آدم اگر مرگ خودش را ندیده، مرگ همسایه را که دیده است!»
۴- خالهجون میگفت: خوبه!!
دخترخانمهای جوان! با اصرار خاله جون، یا توصیۀ دختر عمه جون، سفارشهای مامان بزرگ و یا قربان صدقه رفتنهای مامان و پاپا، تن به ازدواج ندهید!! خاله جان شما گرچه عزیز است، ولی معیارهایش با شما فرق دارد. او میتواند «معرف» دلسوز و محترمی باشد، ولی اجازه ندهید پافشاریهایش باعث ازدواج شما بشود. چشمهایتان را کاملاً باز کنید و عجله نکنید. چند ماهی یا یک سالی دیرتر، ولی با تصمیمی عاقلانهتر، بهتر است تا تن به ازدواجهایی که از سر ناچاری توصیه میشود بدهید.
زیرا خود شاهد صدها جدایی و هزاران کشمکش و جار و جنجالهای توانفرسایی بودهام که ازدواج همۀ آنها به توصیۀ یکی از فامیل و یا به توصیۀ مثلاً یکی از دوستان مادر دختر دم بخت، صورت گرفته است. اصولاً، دختر «دم بخت» بودن بهتر است تا دختر «نگون بخت» شدن! پس، بیشتر دقت کنید، بیشتر کنکاش کنید؛ مهمترین اصل ازدواج و «عروسی» همانطور که از اسمش پیداست، خواستن «عروس» جوان است و قابلیت او در فهم منطقی داماد!
۵- ازدواجهای مقایسه ای
گاهی دخترهای جوان از روی هوا و هوس و به انگیزۀ ثروت، «مرتکب!» ازدواجی میشوند که فاقد عوامل اصلی ازدواج، یعنی علاقه و تفاهم است. مثلاً چون شوهر دختر خالهاش دارای ماشین مدل بالاست، پس او نباید زن کسی بشود که مدل ماشین او پایین تر باشد! یا چون دختر عمهاش با کسی ازداج کرده که خانهاش در محله اعیان نشین است، پس او نباید در محلهای که معروف نیست زندگی بکند! چون عروسی دختردایی او در فلان هتل بوده، پس نمیتواند با کسی ازدواج کند که قادر نیست برایش در هتل عروسی بگیرد! به این قبیل وصلتها، ازدواجهای مقایسهای میگویند.
ازدواج زوری
دختر خانم محترم! با کسی که دوستش دارید ازدواج کنید و به این ظواهر فریبنده و گذرا توجه نکنید. این قبیل داشتنها و بودنها و شدنها، معمولاً و غالباً موقتی است؛ پس از آن که برندۀ این مسابقۀ بیسرانجام و ظاهر فریب شدید، تازه به فکر حقیقت زندگی خود میافتید. تکرار میکنم: در «دام مقایسه» نیفتید؛ زیرا هرکسی شرایط خودش را دارد.
من میدانم که شما دختران جوان از توصیههای من بدتان نمیآید، همانطور که میدانم بعضی افراد مخصوصاً پدر و مادرها از این بحث خوششان نخواهد آمد! پس مرا به باد انتقاد خواهند گرفت. ممکن است آنها بگویند که این گونه توصیهها موجب میشود تا دختران، سختگیر و مشکل پسند شوند و تن به هر ازدواجی ندهند. اگر چنین قضاوتی بکنند قطعاً بیانصافی کردهاند.
من به خانمهای جوان توصیه نکردهام که اگر خواستگارتان ماشین خوب نداشت با او ازدواج نکنید؛ اگر خانۀ شخصی نداشت، با او ازدواج نکنید؛ من فقط به آنها توصیه کردهام که تنها به این ظواهر توجه نکنید. با کسی ازدواج کنید که حداقل، علاقه و مهر و محبت بین شما باشد، زیرا این عوامل، مهمترین رکن و پایۀ یک زندگی زناشویی هستند.
وقتی پای صحبت زنانی می نشینم که پس از (۱۵ – ۱۰) سال زندگی زناشویی دچار پشیمانی شدهاند که «چرا زن فلان کسی که در گذشته، او را دوست داشته نشدهاند»، «چرا تن به ازدواج زوری دادهاند»، «چرا از روی چشم و همچشمی، همکلاسی خود را در دانشگاه رها کردهاند و زن مردی شدهاند که با او اختلاف سن زیادی دارد، چون پولدار بوده است»، «زن کسی شدهاند که کوچکترین تفاهمی با هم ندارند» و … مصمم میشوم تا این راز وحشتناک، یعنی «فاصلۀ سنی زیاد» را با زنان جوان در میان بگذارم. بنابراین، ازدواج باید پایه و اساس درستی داشته باشد، وگرنه بیم از هم پاشیده شدنش بسیار زیاد است.
اگر همۀ دقتهای لازم را به کار بردید و چشم بسته ازدواج نکردید، بقیه را به امید خدا واگذارید. همان اندازه که برای ازدواج باید دقیق و هوشیار باشید به همان نسبت هم باید با بدبینی و وسواس عمل نکنید؛ زیرا بیمناک بودن از آینده هم ضررهایش کمتر از خوشبینی بیش از حد و اندازه نیست
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.