بهترین و با ارزشترین توصیه و نصیحتهای زندگی:
هر کسی در زندگی خود با تجربههای مختلفی روبهرو میشود و برای رسیدن به موفقیت و شادابی، نیازمند توصیههایی هستیم که به ما کمک کنند. در اینجا بهترین و با ارزشترین توصیههای زندگی را برای شما آوردهایم.
۱- خودآگاهی و تمرکز بر هدف:
بهترین راه برای رسیدن به موفقیت، خودآگاهی و تمرکز بر هدف است. شما باید بدانید که چه میخواهید و چگونه میتوانید آن را به دست آورید. برای این منظور، بهتر است که هدف خود را به صورت واضح و مشخص در نظر داشته باشید و تا آن را به دست نیاورید، بر روی آن تمرکز کنید.
۲- اعتماد به نفس:
اعتماد به نفس، یکی از با ارزشترین توصیههای زندگی است. اگر شما به خودتان اعتماد داشته باشید، میتوانید در هر زمینهای موفقیتآمیز باشید. برای این منظور، باید به خودتان اعتماد کنید و با خود رویاپردازی کنید.
۳- تلاش و پشتکار:
تلاش و پشتکار، دو عامل بسیار مهم در رسیدن به موفقیت هستند. شما باید به خودتان قول بدهید که هر چیزی که برای رسیدن به هدفتان لازم است، انجام دهید. اگر تلاش کنید و پشتکار داشته باشید، قطعاً به هدف خود خواهید رسید.
۴- تجربهیادگیری:
تجربهیادگیری، مفهومی است که در زندگی بسیار مهم است. شما باید از تجربیات خود بهره ببرید و در هر موقعیتی به دنبال یادگیری باشید. با یادگیری از تجربههای خود، میتوانید خطاهای قبلی خود را اصلاح کنید و بهترین نتیجه را برای خود به دست آورید.
۵- حفظ تعادل:
حفظ تعادل، یکی دیگر از توصیههای زندگی است. شما باید در زندگی خود تعادل را حفظ کنید و از نظر جسمی و روحی به خودتان مراقبت کنید. با حفظ تعادل، میتوانید بهترین نتیجه را در هر زمینهای به دست آورید.
به طور کلی، توصیههای ذکر شده، برای رسیدن به موفقیت در زندگی بسیار مهم هستند و به شما کمک میکنند تا در هر زمینهای موفقیتآمیز باشید. با تمرکز بر هدف، اعتماد به نفس، تلاش و پشتکار، تجربهیادگیری و حفظ تعادل، میتوانید بهترین نتیجه را برای خود به دست آورید و زندگی شاد و موفقی داشته باشید.
حاصل عمر و تجربه افراد مسن
این مقاله شما را تشویق میکند تا از تجربه افراد سالمند استفاده کنید و لذت ببرید و به شما الهام دهد تا در یک روز فرخنده که به دیدار پدر و مادر یا هر عزیز دیگری که میروید با آنها مصاحبه کنید و در تاریخ بشری ثبت کنید.
وقتی در ترافیک گیر کردهاید و احساس خشم دارید، یا وقتی انبوهی از کار سرتان ریخته و استرس دارید، یا درخواستهای اعضای خانواده کلافهتان میکند، تغییر دیدگاه دادن و نگاه کردن به مسائل از زاویه دیگر، امری دشوار است. اما این مواقع دقیقا همان لحظاتی هستند که تجربه و سخنان حکمتآمیز افراد سالمند – افرادی که قبلا آن مراحل را گذراندهاند – به کمکتان میآید.
تجربه و حکمتهایی که در ادامه ذکر میشود حاصل مصاحبههایی است که توسط استارتآپی به نام StoryCorps گردآوری شده است. این استارتآپ از افراد مختلف درخواست میکند تا در آخر هفته با یکی از دوستان یا اعضای فامیل مسن خود مصاحبه کنند. شما هم میتوانید همراهی کنید و داستان جدیدی از خانواده خود را به اشتراک بگذارید و مطمئن شوید که این مصاحبه برای همیشه در تاریخ ثبت میشود و روزی میتوانید برای فرزندان یا نوه خود بازپخش کنید. شاید هم از طریق این استارتآپ بتوانید نصیحت و تجربه ارزشمندی دریافت کنید که در لحظات سخت زندگی به داد شما برسد.
۵ نصحیت باارزش برآمده از تجربه و حکمت افراد سالمند
۱. لحظات سخت زندگی را همچون هوای طوفانی در نظر بگیرد – این نیز بگذرد.
آردن فلمینگ ۱۵ساله، مادربزرگ خود آگنتا وولیت را بزرگترین الگوی خود میداند. وولیت، دختر پدر و مادری مهاجر با اصلیت فرانسوی است که در نیویورک بزرگ شده و میگوید که مستقل بودن را برای اولین بار و به دلیل رفتن به مدرسه شبانهروزی، یاد گرفت. وولیت قبل از فارغالتحصیلی، مدرسه را ترک کرد تا بتواند ازدواج کند. او همزمان که در حال بزرگ کردن دو بچه بود، مجددا سراغ درس رفت و مدرک دیپلم خود را با تحصیل در مدرسه شبانه گرفت. او در دانشگاه رشته هنر را انتخاب کرد و پشتکار و ارادهای که داشت، استادش را به قدری تحت تاثیر قرار داد که به او بورسیه اعطا شد. او نمونهای از مادران شاغل و موفق است. در انتهای این مصاحبه نوه از مادربزرگش خواست تا از تجربه های خود نصیحتی به او بکند.
وولیت (مادربزرگ) به نوهاش گفت: «میخواهم از یک چیز آگاه باشی و به خاطر بسپاری؛ تو در دهه دوم زندگیات هستی و همهچیز بسیار آشفته به نظر میرسد، اما اوضاع آرامتر خواهد شد. در این دوران تو چیزهای زیادی برای خودخواهی خواست، انتظارات فراوانی از خودت خواهی داشت، آرزوهای برآورده نشدهات زیاد است و اضطراب زیادی را از این بابت که اوضاع چگونه پیش خواهد رفت، تجربه خواهی کرد. دلم نمیخواهد در مقابل مشکلات احساس گرفتار شدن در باتلاق را داشته باشی، هرچند که مسائل سخت به نظر بیایند. زندگی شباهت بسیار زیادی به آبوهوا دارد. هر باری که با یک طوفان بزرگ مواجه میشوی، چنین به نظر میآید که قرار است زیر برف دفن شوی، ولی اوضاع تغییر میکند و بهتر میشود و آفتاب از پس ابر بیرون میآید.»
۲. از تمام افرادی که در زندگیات میبینی چیزی بیاموز و الهام بگیر
بیل جانز یک روزنامهنگار است که دور دنیا سفر کرده است و در مجله Milwaukee Sentinel مقالاتی در مورد افراد عادی که شجاعت و دلیری فراوانی از خود به نمایش گذاشتهاند، مقاله مینویسند. او در سال ۲۰۱۵ با نوه ۱۴ ساله خود جاسپر کاشو مصاحبهای انجام داد. در این مصاحبه او برای نوهاش داستانهای خاطرهانگیزی را تعریف میکند که یکی از آنها در مورد سفر خود به هند به عنوان روزنامهنگار تعریف میکند که کم مانده بود از روی فیل روی چمن زاری پرتاب شود که در یک گوشه ببری به کمین او نشسته بود و دیگری داستان سینهخیز رفتن او در میانه جنگ بوسنی و برای در امان بودن از گلولههای تکتیرانداز است.
اما وقتی نوه از پدربزرگ با تجربه درباره شخصیتی که بیشتری تاثیر را بر روی او گذاشته سوال کرد، پدربزرگ در مورد پسری به نام ادی حرف زد که معنی زندگی را برایش شفافتر کرده بود: ادی یک پسربچه ۱۰ سالهای بود که به علت سرطان پایش را قطع کرده بودند. برای ادی اصلا مهم نبود چه بر سرش آمده است، چراکه او هرگز دست از مبارزه برنداشت. یادم هست که یکبار به منزل ادی زنگ زدم؛ تلفن زنگ خورد و زنگ خورد و زنگ خورد. بالاخره ادی گوشی را برداشت. گفتم: ادی کجایی پس؟ کم مانده بود قطع گفتم. جواب داد: بیل، من در اتاق دیگری بودم. چوبدستیهایم دم دست نبود و مجبور شدم تا دم تلفن سینهخیز بیایم! پدربزرگ میگوید اغلب اوقات درباره این مکالمه اندیشه میکنم: «او تنها یک پسربچه بود که به یک پیرمرد یاد داد که هیچوقت تسلیم نشود! گاهی اوقات دلم میخواست تسلیم شوم و بروم سراغ کار دیگر، اما آن مکالمه به من یادآوری میکند که این کار را نکنم!»
۳. عاشق کارت باش – هم به خاطر حقوقی که میگیری هم به خاطر همکارانی که داری
بنی استوارت، ۸۰ ساله اولین تجربه کاری خود را در ۷ سالگی شروع کرد. او برای همسایهها پیغام ارسال میکرد و در عوض تخممرغ دریافت میکرد. او در مصاحبه با نوهاش ونسی گرانت در مورد شغلهای زیادی که داشته گفتگو میکند. او میگوید با روزی ۳ دلار و در دمای ۴۶ درجه پنبه چیده است، ظرف شسته، به عنوان سرایدار ساختمان تمیز کرده، بیمه فروخته و در نهایت علاقمندی خود را به عنوان مددکار اجتماعی و بعدها به عنوان کشیش کشف کرده است.
گرانت از پدربزرگش سوال میکند که چه چیزی او را به سمت تجربه این مشاغل مختلف سوق داده است. پدربزرگ در پاسخ میگوید: «من عاشق صحبت با مردم هستم. مردم از گپ زدن با من لذت میبرند و میتوانم مطلب و حرفهای دیگران را به سرعت درک کنم. از اینکه میتوانم دستورالعملها را به خوبی درک کنم و قوانین را به سرعت یاد بگیرم، همیشه به خودم افتخار کردهام.» اما پدربزرگ چه درسی از این تجربه های شغلی به دست آورد؟ «کار کردن به من آموخت که میتوانم صاحب یک چیزهایی باشم و نیازهای خانوادهام را تامین کنم و چیزهایی در زندگی به دست بیاوردم که اگر در آن مناصب کاری مشغول نبودم، به دست نمیآوردم.»
همین موضوع، در مصاحبه دیگری که توری نیکاس ۱۶ ساله با مادربزرگ ۵۹ سالهاش اولین تروسر به نوع دیگری تکرار میشود. اولین در یک کارخانه اتومبیلسازی کار میکرد و همان جا هم بازنشست شد. ابتدا کارگر خط مونتاژ بود و سپس به عنوان جوشکار کار کرده بود. مادربزرگ با تجربه میگوید: «توصیه من به هر کسی در خانوادهام این است که برای تامین مایحتاج زندگی خود به هیچ کسی وابسته نباش. مراقبت از خودت را یاد بگیر! او ابدا نمیپذیرفت که شغل در کارخانه، تکراری و خسته کنده بودند، در عوض میگوید: «من عشق میکردم که هر روز بروم سر کارم. این همکارانت هستند که تعیین میکنند که شغلت مفرح است یا نه! تا جایی که من میدانم، افراد دور و برت تاثیر بسیاری بر زندگی آدمی میگذارند.»
۴. برای رشد و موفقیت خودت مربی پیدا کن تا راهنماییات کند و تو را به چالش بکشند.
آلن البرت ۷۳ ساله، در مصاحبهای که با نوه ۱۵ سالهاش اشعیا البرت داشت، در مورد روزهایی که شاغل بود حرف میزند. او در دوران نوجوانی، در یک کارخانه اتومبیلسازی و به عنوان جوشکار شروع به کار کرده بود و میگوید که این تجربه کاری بعدها که وارد دانشگاه پزشکی شد به دردش خورد. پدربزرگ میگوید: «وقتی سازوکار عملکرد یک چیزی را درک کنی، میتوانی هنگامی که خراب شده، بفهمی که باید دنبال چه چیزی بگردی و متوجه شوی که چطور باید درستش کرد. حتی بدن انسان هم به شکل مکانیکی کار میکند.»
هنگامی که البرت در مورد تجربه های زندگی خود به عنوان پزشک صحبت میکرد، او یک موضوع را با تاکید به نوهاش گوش زد کرد: «دنبال مربی باش. کاری را که همین الان در مدرسه انجام میدهی را ادامه بده، از افراد مختلف چیزهایی را یاد بگیر که آنها بلد هستند و تو نیستی! این روند را در سراسر زندگی خود ادامه بده.»
برای یافتن مربی نگاهت صرفا به رئیس یا معلمت نباشد. با افرادی ارتباط بگیر که بتوانی تماشایشان کنی و متوجه شوی که چطور کاری را انجام میدهند. نگاه من به زندگی اینگونه است که ما در ۹۵ درصد مواقع تصمیمات درستی میگیرم و حدود ۵ درصد تصمیمگیری های ما اشتباه هستند. بخش عمدهای از زندگی ما بزرگسالان، صرف جبران آن تصمیمهای اشتباه میشود. اگر بتوانی افراد با تجربه ای را در زندگی خود داشته باشی که تو را به چالش بکشند و با گفتن جملهای مثل «از نظر من این کار جواب نمیدهد» تو را مجبور به تفکر مجدد بکنند، قادر به حداقل رساندن آن اشتباهات خواهی بود.
۵. استفاده حداکثری از امکانات موجود
طبق گفتههای تیم استارتآپ StoryCorps، بسیاری از افراد از فرصت جشن شکرگزاری استفاده میکنند و دستور عمل پخت غذاهای مختلف را از هم یاد میگیرند. همراه با یادگیری غذا و گفتگوهای کوتاه، افراد درباره تاریخچه خانواده چیزهای بیشتری یاد میگیرند و تجربه و حکمتهایی در مورد زندگی میآموزند.
برخی از این داستانها که رمز و راز زندگی را به افراد نشان میدهد، حول این موضوع است که چطور بیشترین استفاده را از داشتههایمان کنیم. کیفیر اینسون ۲۸ ساله با مادربزرگ ۸۰ سالهاش پاتریشیا در مورد یک غذای سنتی که با ماهی تن پخته میشود، صحبت میکند. مادربزرگ با تجربه میگوید: «۱۸ ساله که بودم ازدواج کردن و بچه آوردم. کار بیرون منزل نداشتم. به کتابخانه رفتم و یک کتاب آشپزی به امانت گرفتم و دستورهای غذایی آن را امتحان کردم. آن روزها بودجه ما بسیار محدود بود. نیم کیلو گوشت ماهی ۶۹ سنت میشد. بنابراین انواع غذا با ماهی را یاد گرفتم.»
جکستون بلومهارد ۱۶ ساله با مادرش بتانی بلومهارد ۳۸ ساله در مورد پیراشکیهای سنتی اکراینی سوال میکند. مادرش در جواب توضیح میدهد که چطور مادربزرگش صدها عدد از این پیراشکیها را درست میکند. مادر: «مادربزرگت داستانهایی در مورد اینکه چطور این پیراشکیها جان مردم اکراین را نجات داده است، تعریف میکرد. صنعت سیبزمینی در اوکراین شبیه هیچ جای دیگری در دنیا نیست. تا وقتی که شما آرد سیبزمینی، آب و روغن در اختیار داشته باشید میتوانید درآمدزایی کنید.»
داستانهای دیگری هم هستند که بر ضرورت ادامه تلاش تا رسیدن به موفقیت تاکید میکنند. جون ماگارد ۸۷ ساله با نوه ۳۳ سالهاش امیلی اسپروس در مورد دفترچه آشپزی صحبت میکند که برای ۳۰ سال، نگه داشته است. «مردم میگویند که نمیتوانند نان یا بیسکوییت یا هیچچیز دیگری بپزند، اما کافی است یاد بگیرید تا لذت آشپزی را درک کنید. این کار با تجربه کردن و تلاش میسر میشود.»