چه مردانی برای ازدواج مناسب نیستند
من به جای این که مشخصات یک شوهر خوب برای ازدواج را به شما بگویم ابتدا مشخصات مردانی را برایتان بازگو میکنم که باید از آنها پرهیز کنید. اگر با دسته اول روبهرو شدید دو پا دارید دو پا هم قرض کنید و فرار را بر قرار ترجیح دهید!
اگر چنین نکنید متأسفانه پس از سه یا چهار سال سروکارتان یا با امثال بنده و مشاوره خانواده خواهد بود و یا در راهروهای دادگاهها بالا و پایین میروید. اگر مشخصات مردانی را که به درد ازدواج نمیخورند آموختید دیگر بدون جهت از سایر مردان فراری نخواهید بود؛ یعنی دیگر چشم و گوش بسته حرکت نخواهید کرد.
اگر خاطره بدی از مردی دارید دیگر نباید نسبت به همه مردان، بدبین باشید؛ دیگر نخواهید گفت که همه مردان سرو ته یک کرباسند و… زیرا مردان خوب هم فراوانند، به شرطی که شما چشم و گوش خود را کاملاً باز کنید.
شوهر خوب
مردانی که برای ازدواج مناسب نیستند :
۱- هوسبازها:
اولین خصوصیت یک شوهر خوب این است که هوس باز نباشد. مردان هوسباز، امروز عاشقاند و فردا فارغ! این دسته از مردان، خودشان هم نمیدانند که به دنبال چه چیزی هستند. مردان هوسباز و به قول فرنگیها «دون ژوان»ها، معمولاً جزء این دسته هستند. اینها طالب ازدواج نیستند؛ اینها عاشقان دائمی و بیمارگونهای هستند که مایلند همیشه عاشق بشوند! پس از این که به معشوق رسیدند بلافاصله او را رها کرده و به سراغ عشق دیگری میروند و این دور عاشقانه را مرتب تکرار میکنند! پس مردان هوسباز را خوب بشناسید و گول زبان بازیهایشان را نخورید که آنها میدانند دارند چه میکنند.
برای وعدههای او که قرار است شما را به آرزوهایتان برساند وقعی نگذارید که هنوز مشکل خودش را حل نکرده است میگوید به فکر حمایت از شماست ولی در عالم دیگری سیر میکند؛ چنتهای پر از وعدههای طلایی و سرنوشتساز دارد! بنابراین با تصمیمی قاطع و عزمی راسخ و با سکوتی موقرانه او را از خود برانید و خود را از دست او برهانید! حتی هیچ توضیحی برای کار خود ندهید.
نحوه ی امتحان مرد هوسباز
سودابه که گاهی برای مشاوره ازدواج نزدم میآمد با مردی آشنا شده بود که فکر میکرد از آن آدمهای هوسبازی است که با زبانش مار را از سوراخش بیرون میکشد! ولی هنوز تردید داشت که محاسباتش درست است یا نه. تا اینکه یک روز از چایخانه میهمانسرایی به من زنگ زد و گفت مردی که قرار است از او خواستگاری کند، یک انگشتری گرانبها به او هدیه کرده ولی نمیداند که آن را بگیرد یا نه و از من راهنمایی میخواست. به او گفتم: «با ادب و متانت از قبول انگشتر خودداری کن و به او بگو: از لطف شما متشکرم! اجازه بدهید پس از این که رسماً نامزد شدیم آن را قبول کنم و سپس اضافه کن: میترسم زرق و برق این انگشتر چشمانم را کور کند و اجازه ندهد که به ارزشهای واقعی زندگی توجه کافی داشته باشم»! این را به او گفتم و از او خواستم که برای شنیدن توضیحات بیشتر به ملاقاتم بیاید.
روزی که به دیدنم آمد، به سودابه گفتم: متأسفم که ترا از داشتن یک انگشتر گرانبها محروم کردم! اما اگر این مرد خواستگار واقعی شما باشد پس از رد انگشتر، بیدرنگ به خواستگاریتان میآید، زیرا این طور نتیجه میگیرد که اولاً شما دختری نیستید که به خاطر ثروتش میخواهید با او ازدواج کنید، ثانیاً دختر سهل الوصولی هم نیستید که از هرکسی بلافاصله هدیهای قبول کنید! ولی اگر خواستگار شما نباشد و از آن مردهای هوسباز میفهمد که با این جور چیزها گول نمیخورید؛ بنابراین هم دستش پیش ما رو میشود و هم تکلیف او برای شما روشن است.
۲- معتادها، دائم الخمرها و قماربازها:
یکی دیگر از خصوصیات شوهر خوب این است که معتاد و قمارباز نباشد که اگر چنین باشد تمام زندگیتان را بر باد خواهد داد. این قبیل مردان از همه طلبکارند! همهچیز را حاضر و آماده میخواهند؛ پیوسته از هرچیزی ایراد میگیرند؛ دائم برای آینده نقشه میکشند، ولی هیچ اقدامی نمیکنند. میل شدید آنها به قمار، بدان جهت است که فکر میکنند بالاخره روزی شانس یار آنها میشود و یکشنبه میلیونر خواهند شد! وقتی در قمار میبازند، برای تسکین خود به مشروب پناه میبرند.
آنها برای هر شکستی به جای این که دنبال راهحل باشند پناه به مشروب میبرند تا تحت تأثیر این سم مهلک، آرامش پیدا کنند. اینها همیشه به شما قول میدهند که مشروب را ترک میکنند؛ ولی هربار زیر قولشان میزنند!
۳- بیکارهها و لافزنها:
این گروه مردانی هستند که دائماً کار و پیشه خود را عوض میکنند. آنها کسانی هستند که تا به قسمت سخت یک کاری میرسند، بدون اینکه از خود ارادهای نشان بدهند و با پشتکار موفق شوند، برعکس، فوری رهایش کرده و به دنبال کار دیگری میروند! لافزنها کسانی هستند که پیوسته از خود تعریف میکنند و موفقیت دیگران را ناچیز میشمارند. آنان موجوداتی همه کاره و هیچ کارهاند! آدم بیکار، به مفت خدا هم نمیارزد؛ حتی اگر روی کوهی از پول نشسته باشد. آخر و عاقبت، به فلاکت خواهد رسید.
۴- مردان دمدمی مزاج و بیاراده:
تکلیف این دسته از مردان هم معلوم است. اینها افرادی هستند که قادر نیستند حتی یک زندگی ساده را اداره نمایند. سکان کشتی حیات خود را به دست بیکفایت آنها نسپارید که در نیمه راه، شما را در دریای زندگانی خود غرق میکنند! آنها همیشه آویزان شما خواهند بود و این شمایید که دایم بجای آنها و برای آنها تصمیم بگیرید! اگر شما زنی سلطهجو و مستبد هستید و نیاز به مردی «بله قربانگو» دارید، با رعایت سایر جوانب و با احتیاط و آگاهی به موضوع، قادرید که با او ادامه زندگی بدهید؛ ولی اگر به دنبال مردی با اراده میروید، دور او را خط بکشید.
۵- مردان وابسته:
یکی از مهم ترین خصوصیات شوهر خوب این است که مستقل باشد و دائماً چشمش به دهان این و آن نباشد. مامانم اینا میگفتن! مامانم اینا نظر دیگهای دارن! بهتر با، باباجونم صحبت کنم! اگه با مامانم حرف بزنم، حتماً یه راهحلی داره! و… اینها و نظایر آن، حرفهای یک جوان ظاهراً بزرگی است که گرچه قد و بالای رشیدی دارد ولی عقل و رفتارش مثل بچههاست و به اصطلاح امروزی ها بچه ننه است! اعتماد به نفس ندارد و برای تصمیمگیری، همیشه به دیگران متکی است. هر حرفی و هر عملی را تا با والدینش در میان نگذارد قادر به انجامش نیست.
وعده میدهد ولی نمیتواند وفا کند؛ زیرا تصویر ذهنی او نسبت به خودش خوب نیست. تصمیم میگیرد ولی در عمل، جا میزند؛ زیرا بیم از شکست و ترس از مؤاخذه، مانع کارش میشود. پدر و مادر زورگویش قبلاً و از مدتها پیش برای او تصمیم گرفتهاند، پس حالا هم آنها باید تصمیم بگیرند!
۶- مردان خسیس:
مو را از ماست میکشند. همیشه در این فکر هستند که چکار کنند تا کمتر خرج کنند. به مسافرت نمیروند، چون مسافرت درد سر دارد. میهمانی نمیدهند چون میهمانها، از خود راضیاند! برای شما پالتو نمیخرند، چون هوای امسال خوب است! به اندازه کافی میوه نمیخرند، چون میوهفروش محل، خیلی گرانفروش است! ماشین درست و حسابی نمیخرند، چون بچهها ماشینهای حسابی را خط میاندازند. مایحتاج بچهها را نمیخرند، چون اسراف نباید کرد! خرجی منزل را کاملاً نمیدهند، چون باید صرفهجویی کنند تا بتوانند خانه بخرند.
خانه میخرند ولی فرش ارزان میاندازند؛ چون ممکن است فرش را دزد ببرد! لوازم برقی برای خانه نمیخرند، چون مصرف برق بالا میرود. دایم توی منزل نگران آن هستند که مبادا لامپی روشن باشد. هر آشغالی را در منزل انبار میکنند که مبادا روزی به دردشان بخورد!
این دسته از مردان، خست خود را تشخیص نمیدهند؛ چون رفتار خود را نمیتوانند ببینند و اضطراب و تشویشهای خود را درک نمیکنند. آنها نمیدانند که این همه مالاندوزی، ناشی از نگرانیهای بیمارگونه آنان است. منطق آنها این است که به فکر فردای خود و بچهها هستم!
۷- «هفت خط»ها:
این دسته از مردان، زبانبازهایی هستند که میل دارند سرو ته هرچیز را با حرف به هم بیاورند. اینها در به در، دنبال دختران ثروتمندند تا بتوانند با ثروت پدری دختر به جایی برسند. تن به کار شرافتمندانه نمیدهند و از دست زدن به کارهای خلاف قانون، هیچ واهمهای ندارند. در امتحانات قبول نشدهاند، چون تصادفاً معلم استعدادشان را نشناخته و استاد هم با آنها لج بوده و با سختگیری بیخودی حقشان را پایمال کرده است! هیچ وقت در یک جا بند نشدهاند و هرکاری را پس از مدتی رها کردهاند؛ چون تصادفاً رؤسایشان آدمهای رذلی بودهاند! به راحتی از دیگران پول قرض میگیرند؛ اگر طرف خواست پس بگیرد، نالوطیاش مینامند؛ به راحتی زیر قولشان میزنند و میگویند: «بیخیال»! در رستوران به بهانه اینکه کیفشان را جا گذاشتهاند، شما باید صورتحساب را بپردازید.
در هنگام خرید، به بهانه این که با خود دسته چک حمل نمیکنند و یا مثلاً دسته چک ۵۰ برگیشان! در دفتر جا ماند است، شما را وادار به پرداخت میکنند! وقتی شما قصد خرید دارید آنها هم کمربندی، یا ادکلنی که اتفاقاً خیلی هم شیک و گرانقیمت است را میپسندند و در نتیجه پول آن را شما باید بپردازید! و… به هر حال، تا میتوانید دور این دسته از مردان را خط بکشید و از دستشان فرار کنید تا در دایره هفت خط بودنشان گرفتار نشوید.
خصوصیات شوهر خوب
ادامه مشخصاتمردانی که برای ازدواج مناسب نیستند :
۸- بی «بو و خاصیت»ها:
به این دسته از مردان، در خارج از کشور میگویند «مردان کسل کننده»! در کشور خودمان هم به آنها میگویند «گوشهگیر». اینها اهل هیچ فرقهای نیستند! نه اهل تفریح و گردشاند، نه میهمانی و معاشرت و مراودههای اجتماعی؛ نه اهل بگو و بخندند، نه میگذارند شما بخندید؛ نه جوشی و عصبانی مزاجند، نه پرتحرک و سرزنده. آهسته میآیند و آهسته میروند که خلاصه «گربه شاخشان نزند!» به همهچیز و همهکس بدبینند؛ معاشرت را وقت تلف کردن میدانند؛ اهل پارک نیستند و به سینما و تئاتر و امثالهم نیز علاقهای ندارند. ورزش را نمیپسندند؛ لباس خوب و بد، برایشان فرقی ندارد؛ غذای ترش و شور و شیرین برایشان یکسان است! خلاصه، به آنچه که انسان را سرگرم میکند و ربطی به اندیشیدن دارد، هیچ عکس العمل یا واکنشی نشان نمیدهند و علاقهای هم ندارند.
چنین افرادی قادر نیستند با اطرافیانشان رابطه برقرار کنند؛ بنابراین شما را هم به دنبال خویش به وادی خاموشان خواهند کشید؛ ازدواج با چنین خواستگارانی، شما را نه تنها به جایی نمیرساند، بلکه یک زندگانی خیلی عادی و بینشاط را برایتان تدارک میبیند.
۹- رنجوریمان:
دائماً مینالند؛ از همهچیز شکایت دارند؛ همیشه احساس بیماری و بیحالی و کسالت میکنند و به بهانههای مختلف، فکر میکنند که بیمارند؛ البته از شدت تلقین به خود، واقعاً ممکن است به بستر بیماری هم بیفتد! معمولاً سرکار نمیروند و به خودشان مرخصی میدهند! پیوسته از شما میرنجند که «چرا فلان کار را برایشان انجام ندادهاید»! به دنبال مادری مهربان میگردند تا آنها را درست مثل یک بچه، تروخشک کند. سرشان خوب میشود، دلشان درد میگیرد؛ دلشان خوب میشود، سرشان دوباره درد میگیرد؛ خلاصه دایم، منگ و خوابآلودهاند. در معرض نور آفتاب «ولو» میشوند، آن وقت با بیحالی به خودشان کرم میمالند!
مدتی جلوی آیینه میایستند و سرشان را شانه میکنند، یا به سبیلشان ور میروند. مرتب ویتامینهای جورواجور میخورند. بس که به دکتر میروند، از تجویز اطبّا کاملاً و پیشاپیش مطلعند؛ لذا انواع داروها و خاصیت آنها آنها را میشناسند. همهچیز را نجس و ناپاک میدانند و دایم در اضطراباند که مبادا مسموم شوند. برای هضم غذایشان، مرتب داروهای ملیّن و مسهل میخورند. خلاصه یک مریض متحرک، اما سرپا وایستادهاند. خیلی باید مواظب باشید تا بیماری آنها به شما سرایت نکند؛ چون گاهی به شدت مسری است؛ مخصوصاً برای اهل خانه!!
۱۰- بدبینها، شکاکها، وسواسیها:
خب یکی دیگر از خصوصیات شوهر خوب این است که شکاک و بدبین نباشد! مشخصات این دسته از مردان، نیازی به توضیح ندارد، چون شما هم کم و بیش از آن مطلعید؛ ولی برای این که معیاری به دست داده باشم، به یکی دو نکته اشاره میکنم.
از نظر روانشناسان، هر عملی آن وقت عصبی و بیمارگونه است که خارق العاده بوده و بنابراین مسألهساز باشد. مثلاً روحیه محافظهکاری، اگر بیش از حد و اندازه نباشد، نه تنها بد نیست بلکه گاهی بسیار هم بجاست، اگر بیش از حد و اندازه نباشد، نه تنها بد نیست بلکه گاهی بسیار هم بجاست؛ یا بدبینی به همسر اگر افراطی نباشد، مشکلآفرین هم نخواهد بود. اما به همهچیز شک داشتن و در همه امور تردید کردن، با واقعبینی، فرق بسیار دارد. به تمیزی و نظافت توجه کافی داشتن، با وسواسی بودن که – مخصوصاً اگر پیشرفته هم باشد – خود یک نوع بیماری تلقی میشود، فرق فراوان وجود دارد،. بنابراین به حد و اندازه هرگونه عادتی که طرف مقابلتان دارد توجه کنید. در صورتی که اسیر افراط و تفریط بود، بدانید که یک جایی از کارش میلنگد و در زندگی زناشویی آینده، ممکن است که مشکلآفرین بشود.
۱۱- سلطهجوها:
این گروه، طالب آدمهای منفعل و وازدهای هستند که انتظار دارند هرچه میگویند، طرف مقابل، یعنی همسرشان اطاعت کند. اینها خیال میکنند اگر زنی تسلیم و مطیع داشته باشند، همهچیز روبهراه خواهد بود؛ پس گوی سبقت را از دیگران ربودهاند! زورگویی و سلطهجویی، خوی آنها شده است. آنها با پرخاشگری – و بیشتر با خشونت – کارشان را پیش میبرند و این کار جزء عادشان شده است. کار هیچکس را نمیپسندند و دایم در این فکرند تا از شما تأیید و تصویب بگیرند. پیوسته برای دیگران تعیینِ تکلیف میکنند و آنقدر از شما و از کارهایتان، زیرکانه انتقاد میکنند و ایراد میگیرند تا جایی که شما احساس بیارزشی میکنید و رفته رفته اعتماد به نفستان را از دست میدهید؛ بعد هم احساس میکنید که بدون او نمیتوانید زندگی کنید.
چنین مردی، مناسبات شما را با همه خراب کرده و به رابطه بدی تبدیل میکند، تا رابطهتان منحصراً با او خوب باشد! از نظر او هیچ مردی قابل اعتماد نیست، مگر خود او؛ حتی قادر نیست محاسن دیگران را ببیند. از نظر او، همه یک عیبی دارند الاّ خودش که بیعیب و نقص است. او حتی از نحوه سبزی پاک کردن شما ایراد میگیرد؛ از مقدار آب خورشت شما ایراد میگیرد؛ از رنگ و مد لباس شما، حتی از طرز آرایش موی سرتان ایراد میگیرد و علاقه دارد مدلی را که او میپسندد انتخاب کنید. مخصوصاً به خاطر داشته باشید که چون زیاد مطالعه میکند، بنابراین در خیلی از مواقع هم درست میگوید؛ ولی عیب کارش این است که آنقدر از شما ایراد میگیرد تا در مقابل او دست و پایتان را گم میکنید. در حقیقت، شما دیگر نمیدانید که چه کاری درست و چه کار غلط است! اگر در زمره زنانی هستید که مایلید به کسی تکیه کنید و با تکیهگاهی که دارید، دیگر کاری به کارها نداشته باشید و ضمناً آدمی سربهزیر و مطیع هستید، معمولاً ازدواجتان با او به مشکل اساسی برنمیخورد.
۱۲- صاحبان مشاغل پراهمیت:
پزشکان، وکلای دادگستری، استادان دانشگاه، صاحبان منصبهای قضایی و نظامی، سیاستمداران، هنرمندان و به طور کلی صاحبان مشاغل مشابه، جزء این دسته هستند. این اشخاص، قبلاً با کار و حرفه خود ازدواج کردهاند؛ یعنی در حقیقت، ازدواج اول آنها با کار و حرفهشان استه و شما ازدواج دوم آنها هستید! شغل آنها حتی غالبا «هووی» شماست! که یا باید سنجیده و آگاهانه قدم در زندگی آنها بگذارید، یا اگر به امید شهرت، ثروت، نام و افتخار با آنها ازدواج کردهاید، باید بدانید که همه اینها را به دست میآورید؛ ولی خود شوهر که اصل کاریست، کمتر در کنار شماست.
این افراد، دائماً برنامه دارند و پیوسته خستهاند، یا گاهی عملها و عکس العملهای پیشبینی نشدهای دارند که بعضاً ممکن است غافلگیر شوید. آنها حتی وقتی در منزل هستند نگران کارشان میباشند و دغدغه خاطر دارند. پس هیچوقت نمیتوانید برای مدت زیادی با آنها تنها باشید. زندگی کردن با آنها ظرافت خاص و اتفاقاً مدیریت زنانه دلپسندی را میطلبد! گاهی لازم میشود و باید که دور بعضی از امور، مثل: سینما، پارک، مسافرت دو نفره، میهمانی رفتن و غیره را تقریباً خط بکشید، یا اینکه قبلاً برای ایام بیکاری و تنهایی خود فکری اساسی و مفید کرده باشید.
البته تمام این مطالب، بدان معنا نیست که صاحبان این قبیل مشاغل، تافتههای جدابافتهای باشند و نتوان با آنها به یک زندگانی پرتفاهم و مشترک رسید. بلکه برعکس، این گونه اشخاص، چون از نخبگان جامعه به شمار میروند و قاعده بر این است که از نوعی فرزانگی برخوردار باشند، بنابراین غالباً در عشق به خانه و خانواده و رعایت حریم مهرورزی، ثابت قدمتر، صادقتر، منصفتر و عادلتر از سایر شوهران (یا همسران) خواهند بود؛ زیرا تربیت شغلی و حیثیت کاریشان ایجاب میکند که حدود ادب و حرمت خانه و خانواده را، بیشتر از دیگران رعایت کنند. به بیان دیگر، این مهم را جامعه از آنان میخواهد؛ پس بایستی که این گونه باشند. لیکن به مرور زمان، این نوع تربیت شغلی و رفتار در محل کار، در روند تکاملی زندگی خانوادگی، خود تبدیل به یک عادت رفتاری و تربیت معمولیشان میشود و به این ترتیب است که «آنها را – ولو در ساعاتی از هفته – مرد مهربان خانه میکند»!
اما همانطور که اشاره شد، با یک «مدیریت دلپذیر و مطلوب زنانه!» و یک «کدبانوی محترم و باسلیقه» بودن، و مهمتر از آن یک «مادر و همسر وفادار» شدن، که خانمها خودشان بهتر از هرکس راهکارهای خانه خود را میدانند، میبایستی به اصطلاح «رگ خواب» همسرشان را پیدا کنند! آن وقت است که عمری را با خیالی آسوده میتوانند در محیطی صمیمی، عاشقانه و مخصوصاً سرشار از همکاری گروهی، و خانوادگی بگذرانند.
در این حال، امیدوارم صاحبان این گونه مشاغل بر من خرده نگیرند که چرا چنین مسائلی را اینجا و بدین گونه مطرح کردهام؛ به ویژه آن گروه از کسانی که با وجود پُرکاری، وقت کافی را نیز در اختیار خانوادهشان قرار میدهند، بیشتر حق دارند که معترض باشند. ولی حقیقت این است که طبیعت شغلی و نوع کار در چنین مشاغلی – حتی در تمام چهارگوشه عالم – جز این نیست.
اینک برای شاهد مثال، اجازه میخواهم تا دختران را با حال و روز خانمی که به ازدواج یک «پزشک پرکار» درآمده است آشنا کنم، تا دانسته و آگاهانه، به همسری اطبای محترم، که کار بسیار سخت و پرمسؤولیتی دارند درآیند.
دردسرهای همسر یک پزشک
خانم دکتر بفرمایید! خانم دکتر خوش آمدید! خانم دکتر، حال آقای دکتر چطوره؟! خانم دکتر چرا ب ما سر نمیزنید؟ خانم دکتر سایهتون سنگین شده. آقای دکتر کجا هستند که هیچکس ایشونو نمیبینه؟! اگر کاری داشتین خبر کنیدها! و..
بله! اینها حرفها و بیشتر تعارفهایی است که همسر یک پزشک از دوستان و آشنایان میشنود. در ماههای اول ازدواج، شنیدن این همه لطف دیگران خوشایند است؛ ولی تدریجاً همه این حرفها عادی میشود؛ آنچه باقی میماند، تنهاییِ خانمی است که همسر یک پزشک شده است. اگر این خانم که با هزاران آمال و آرزو همسر یک پزشک شده، محرم رازی پیدا کند، برایش این گونه تعریف میکند؛ همانطور که یکی از مراجعینم به نام خانم «عاطفه» تعریف میکرد: «ابتدا که زن چنگیز شدم خیلی خوشحال بودم؛ زیرا پزشکی بود متخصص که سهم کوچکی در یک بیمارستان خصوصی داشت. استاد دانشگاه و جراح عالیقدری بود که بیماران زیادی داشت؛ باید بعد از ظهرها آنها را در مطب میدیدید. ظاهراً همهچیز عالی بود.
او الان هم درآمد سرشاری دارد که برایش پول خرج کردن آسان است. صبحها ساعت ۷ به بیمارستان میرود؛ پس از اینکه از بیماران بستریش عیادت میکند، ساعت ۹ صبح راهی دانشگاه میشود و تا ساعت ۱۰ شب، کار میکند. اگر کارش تمام شد راهی منزل میشود و پس از خوردن شام، اگر کشیک باشد دوباره به بیمارستان مراجعت میکند؛ وگرنه، چون پزشک زنان اید به قول خودش «آن – کال» باشد، بلافاصله میرود و میخوابد تا اگر در نیمهها شب او را خبر کردند، بتواند اندکی خوابیده و استراحت کرده باشد. بنابراین، میبینید که ما در شبانهروز، یک ساعت نیز همدیگر را نمیبینیم! او شبها خیلی دیر به منزل میآید و همیشه خسته است؛ حتی نای حرف زدن با من را ندارد. اگر شامش اندکی دیر حاضر شود، همانجا، روی مبل خوابش میبرد. وقتی وارد منزل میشود اول سری به بچه تازه به دنیا آمدهمان میزند و بیدرنگ سراغ شام را میگیرد. هیچ وقتی نشده که ما میهمان داشته باشیم و او بتواند بموقع، به منزل بیاید. اکثراً وسط میهمانی و میان جمع دوستان و فامیل، ناگهان با یک تلفن اورژانس مرا تنها میگذارد و به سرکار برمیگردد. هیچوقت نتوانستهایم به راحتی به خانه کسی برویم؛ حتی اگر از یک هفته قبل، قرارش را با او گذاشته باشم دایم نگران کارش و بیمارانش میباشد؛ حوصله حرف زدن با من را ندارد؛ تازه اگر که وقت اندکی هم در آخر هفته پیدا کند، آن را صرف مطالعه میکند».
عاطفه خانم، آهی از ته دل میکشد، آنگاه ادامه میدهد: «ای کاش با این آقا ازدواج نکرده بودم! من زنی وابسته و متکی هستم؛ از تنهایی بیزارم. دلم میخواهد با شوهرم درددل کنم؛ گاهی با او تنها باشم؛ ولی او کارش را آنقدر مهم میداند که اصلاً حواسش به من و بچهمان نیست. نمیدانم چکار کنم! او هیچ عیبی ندارد، فقط وقت ندارد مرا ببیند!» حرفهای عاطفه خانم را شنیدید. او بالاخره در پایان صحبتهایش صادقانه فاش کرد که «دکتر هیچ عیبی ندارد؛ ولی فقط وقت ندارد مرا ببیند»! عاطفه راست میگوید. یک دکتر متخصص و پرکار هیچ عیبی ندارد؛ فقط نباید زیادی کار کند.
در ملاقاتی که با آقای دکتر داشتم از او خواستم که فقط ۱۰٪ از میزان کارش بکاهد و در مقابل، به همسرش برسد! دکتر میگفت: «من تازه مطب خریدهام، باید اقساط آن را بپردازم. از طرفی قصد دارم خانهای بخرم و… بطوریکه برخورنده نباشد، کلامش را قطع کردم و در جوابش گفتم: «مطب و خانه به جای خود، شما باید کمی هم خانم خانه را دریابید!» دکتر که ظاهراً خودش هم از فشار کار خسته شده بود، قبول کرد که برای سلامت خودش هم که شده، باید از میزان کارش بکاهد و کمی هم استراحت کند.
اکنون در پایان این ماجرا، تذکر یک نکته را به بانوانی که همسر یک پزشک میشوند ضروری میدانم. ارزش کار یک پزشک، فوق العاده است. اگر شما بتوانید ساعات بیکاری خود را طوری تنظیم کنید که نیاز زیادی به حضور شوهرتان در کنار شما نباشد، او بهتر میتواند به جامعه خویش خدمت کند.
با چه پسرانی نباید ازدواج کرد ؟
ممکن است برای همه ما سوال پیش آمده باشد که با چه پسرانی نباید ازدواج کرد ؟
اگر شما در نگاه اول عاشق شدید و هزار و یک دلیل برای آن آوردید ولی تمام این دلایل به شما این تضمین را نمی دهد که شما با آن فرد خوشبخت می شوید . شما نباید به عشق اعتماد کنید و تمام تخیلتان را بر پایه عشق بنا کنید . اگر می خواهید با دلایل نادریت ازدواج آشنا شوید به نکات زیر توجه کنید :
وقتی فرد مورد نظر باید تغییر کند
شما از او مردی میسازید که فاصله زیادی با مرد رویای شما دارد و شما فقط در این صورت می پذیرید که به فردی که در رویای خود ساختید نزدیک شود . یکی از اشتباه های شما این است که شما در دام امید بستن به تغییر او می افتید که قطع امید کردن برای شما بسیار سخت می شود . شما در تصور خود به تغییر او امیدوار و به او وقت می دهید و حتی اگر او اعتراف کند که چنین چیزی ممکن نیست باز هم شما توان پذیرش این موضوع را ندارید . شما نباید فراموش کنید که فردی که بیست یا سی و چند سال به این شیوه زندگی کرد نمی تواند قادر به تغییر یک شبه خود شود . کسی تا دنبال درس و دانشگاه نرفته یک شبه استاد دانشگاه نمی شود . پس اگر او با فرد مورد نظر شما فاصله دارد فکر ازدواج با او را از سرتان بیرون کنید .
با چه پسرانی نباید ازدواج کرد همیشه یکی از دغدغه های زندگی یک دختر می باشد که اغلب با آن سرو کار دارد
وقتی که دوست داشتن به یک اندازه نیست
وقتی دیوانه وار او را دوست دارید و فکر میکنید عشق واقعی شما است و هیچ کسی را به اندازه او دوست نخواهید داشت ولی از طرفی به دوست داشتن او اطمینان ندارید و فکر می کنید همان اندازه که شما او را دوست دارید او شما را دوست ندارد و از حمایت متقابل تردید دارید و احساس می کنید که به اندازه شما برا زندگی هیجان زده نیست ، دست نگه دارید .
تا زمانی که از این موضوع مطمئن نشدید دست نگه دارید و از نشستن پای سفره عقد دست نگه دارید . یادتان باشد شما با ازدواج می خواهید دیگر تنها نباشید نه اینکه در کنار فردی باشد که به شما بیشتر حس تنهایی بدهد .
اما دلایلی که در موارد فوق به آن اشاره داشتیم ما را آگاه می کند که با چه پسرانی نباید ازدواج کرد؟
با چه پسرانی نباید ازدواج کرد :: وقتی که به اندازه او عاشق نیستید
وقتی شما خیلی راحت از کنار نگرانی های او عبور می کنید و در برابر مشکلی که بین شما پیش آمده او ناراحت و بی خواب شده و شما خیلی راحت می خوابید و شما برایش احترام قائلید ولی عاشق او نیستید و از این قضیه مطمئن هستید که در حال حاظر او بهترین گزینه برای ازدواج است ولی اگر گزینه بهتری برای شما فراهم شود از او می گذرید و نگرانی های او در رابطه بیشتر از نگرانی های شماست و چیزی که شما را در این رابطه نگه داشته عشق نیست بلکه گزینه های دیگر است ، صبر کنید !
فراموش نکنید رابطه ای که از نظر احساسی در تعادل نباشد هرگز به زندگی موفق و پایداری ختم نمی شد که این مورد یکی از دلایل می باشد که مشخص می کند با چه پسرانی نباید ازدواج کرد.
ازدواج عهدی نیست که بتواند از روی دلسوزی دوام پیدا کند . اگر فکر میکنید تمام زندگی او هستید و اگر به او جواب رد دهید خانواده شما آسیب میبیند باوری غلط است و تمام این حس ها موقتی است .
این دلسوزی ها موقتی است و تنها باعث مقاومت شما به مدت کوتاهی می شود . اگز او فردی شکننده است و شما با دلسوزی او را شاد میکنید و در مقابل شما نیز به حمایت نیاز دارید و این حمایت از فردی شکننده بعید است ، او را بدون تحقیر و با زبان منطق با تصمیم تان راضی کنید .
وقتی سن شما بیشتر است
گاهی بی تجربگی ها و اشتباهات کودکانه او و تصمیمات اشتباه در مواقع حساس شما را عصبانی کرده و تصمیم اشتباه او با مسائلی که شما چند سال قبل با آن مواجه شده اید و دغدغه هایی که در حال حاظر برای شما پوچ است شما را اذیت کرده ، اگر شما گاهی برای او مادری کرده اید و از این حس مادری مداوم خسته شده اید و بعد از مدتی احساس ناراحتی می کنید امکان فرو پاشی زندگی شما وجود دارد .
با چه پسرانی نباید ازدواج کرد :: وقتی شما خیلی جوان تر هستید
روانشناسان بر این باورند که فاصله بین ۲ تا ۷ سال یک فاصله متعادل می تواند باشد و برخی نیز معتقدند فاصله سنی بسته به تواناهی ها و شرایط می باشد ، اما آنها بطور کلی بر این باورند که فاصله سنی زیاد و درمقابل احساس ناتوانی شما در برابر همسر و او را به چشم الگو نگاه کردن باعث مشکل می شود .
اگر شما در مقابل همسری که فاصله سنی زیادی با او دارید احساس ضعف کنید و از اعلام نظر خود احساس شرمندگی داشته باشد حتی اگر همسر شما عاشق واقعی شما باشد این حس شرمندگی و ضعف باعث می شود او نسبت به شما احساس قدرت و برتری داشته باشد و دیگر از نظرات شما استفاده نکند و حرف های شما بی ارزش شود .
با توجه به این نکات شما قبل از دادن جواب مثبت این مشکلات را جدی بگیرید . به یاد داشته باشید زندگی فقط امروز نیست . با توجه به این مقاله شما راحت تر می توانید تصمیم بگیرید که با چه پسرانی نباید ازدواج کرد.