چرا بعضی از نوجوانان علاقه ای به مهمانی رفتن ندارند؟
مهمانیها برای بسیاری از افراد یکی از مسائل مهم زندگی هستند. با این حال، بعضی از نوجوانان علاقهای به شرکت در مهمانیها ندارند و به جای آن، ترجیح میدهند به خودشان بپردازند یا با دوستان نزدیک خود وقت بگذرانند. در این مقاله، به بررسی دلایل این عدم علاقه نوجوانان به مهمانیها پرداخته شده است.
یکی از دلایل اصلی عدم علاقه به مهمانیها، احساس ناامنی است. برخی از نوجوانان از شرکت در مهمانیها به دلیل احساس ناامنی، فرار میکنند. آنها ممکن است احساس کنند که در مهمانیها، خودشان را نمیشناسند و از جمع بزرگی که در آن حضور دارند، بیگانه هستند. همچنین، بعضی از نوجوانان از آن دسته اند که با تعامل اجتماعی مشکل دارند و به همین دلیل، از شرکت در مهمانیها خودداری میکنند.
دلایل دیگری نیز برای عدم علاقه به مهمانیها وجود دارد. برخی از نوجوانان ممکن است احساس کنند که مهمانیها برایشان خستهکننده و زمانبر هستند و بهتر است وقت خود را با فعالیتهای دیگری مانند تماشای فیلم، بازیهای ویدئویی، یا حتی تمرینهای ورزشی سپری کنند. همچنین، برخی از نوجوانان ممکن است احساس کنند که مهمانیها پوچ و بیمعنی هستند و هیچ گونه فایدهای برایشان ندارند.
همچنین، شرایط خانوادگی و اجتماعی نیز میتواند باعث عدم علاقه به مهمانیها شود. برخی از نوجوانان ممکن است در خانوادهای بزرگ و پرهیاهو بزرگ شده باشند و به همین دلیل، از جمعهای بزرگ بیزار شده باشند. همچنین، برخی از نوجوانان ممکن است در محیطهایی که شامل خشونت، تعصب و تبعیض هستند، بزرگ شده باشند و به همین دلیل، به شرکت در مهمانیها علاقهای نداشته باشند.
در نهایت، میتوان گفت که عدم علاقه به مهمانیها یک مسئله شخصی است و به عوامل مختلفی مانند احساس ناامنی، مشکل در تعامل اجتماعی، بیمعنی بودن مهمانیها، شرایط خانوادگی و اجتماعی و … برمیگردد. بنابراین، برای بهبود شرایط و جذب نوجوانان به مهمانیها، باید به این مسئله به طور جدی پرداخت و تلاش برای برطرف کردن عوامل مختلفی که ممکن است باعث عدم علاقه به مهمانیها شده باشد، انجام شود.
یکی از دغدغه ها و مشکلات نوجوانان این است که علاقه ای به مهمانی رفتن و سفر کردن با پدر و مادر خود ندارند. والدین دوست دارند تا فرزندانشان در کنارشان باشند، اما نوجوان در این میان ساز مخالف می زند و بیشتر علاقه دارد با همسالان خود معاشرت کنند.
والدین معمولا از نوجوانان خود جملاتی شبیه جملات زیر را می شنوند:
دوست ندارم میهمانی بیایم
از خانه فلانی خوشم نمی آید
دوست دارم در خانه تنها باشم
می خواهم با دوستانم گردش و مسافرت بروم و ….
این دسته از مشکلات نوجوانان مربوط می شود به مهم ترین ویژگی ها و نیازهای دوران نوجوانی که همان نیاز به استقلال و آزادی است. البته این مساله باید در چهار چوب خانوادگی هر نوجوان انجام شود. زیرا برآورده شدن این نیازها در حد تعادل موجب ایجاد اعتماد به نفس نوجوان می شود ولی اگر این نیازها بیشتر از حد تعادل برآورده شوند باعث ایجاد بی نظمی در نظام خانوادگی و یا به وجود آمدن یک نوجوان ناسازگار می شود.
مشکلات نوجوانان
مادری برایم تعریف می کرد: ما فامیل پر جمعیتی هستیم و شوهرم، چند برادر و خواهر دارد که ما ناچاریم همیشه با آن ها باشیم، ولی حسن، پسرم، از معاشرت با عموها و عمه هایش فراری است. فرزندم علاقه ای به مهمانی رفتن ندارد. بیشتر وقت ها به زور به مهمانی می آید. اصلا این بچه از مردم فراری است. من نمی خواهم فرزندم تنها در خانه بماند، برای این که بچه ها در تنهایی، کار دست خودشان می دهند. هر وقت که ما تنها به مهمانی عموهایش می رویم، آن ها مرا سوال پیچ می کنند که چرا حسن دلش می خواهد توی خانه بنشیند. آن ها در عین این که از من سوال می کنند، ولی در لابه لای حرف هایشان گوشه وکنایه می زنند. من از این وضع خسته شده ام و هر چه به پسرم می گویم، فایده ندارد.
سرنوشت و آینده فرزندتان به دست شماست.
متوجه شدم توضیحات مادر کافی نیست و از علت فراری بودن و عدم علاقه نوجوان به مهمانی، بی خبر مانده ام. به او گفتم: پس از این که پسرتان را دیدم، مشاهدات خودم را برایتان بیان می کنم. مادر در حالی که اتاق را ترک می کرد، اضافه کرد: آقای دکتر کیهان نیا ! ترا به خدا نصیحتش کنید، به او بگویید به نفعش هست که هر چه ما می گوییم گوش کند، آخر ما که ضرر او را نمی خواهیم. به او قول دادم که به روش خودم با حسن حرف می زنم و حتما از علت نیامدنش به مهمانی مطلع می شوم. او را راضی کردم تا فعلا با خیال راحت به منزل برود.
پس از این که حسن را دیدم، متوجه خیلی از مسایل شدم. او جثه ریزی داشت و خیلی سبزه بود. موهایش حالت درستی به خود نمی گرفت و تازه پشت لبش سیاه شده بود. صدایش هم متناسب سن سالش، در حال تغییر و رو به کلفت شدن بود، گویا خودش هم از این وضع راضی نبود.
خیلی زود با هم خودمانی شدیم. با شوخی هایم او را وادار به خنده کردم و به او اطمینان دادم که او را نصحیت و وصیت نمی کنم و به جای این که من بخواهم به او بگویم چکار باید بکند، او باید به من بگوید که چه کاری خوب و چه کاری بد است. هم چنین برای این که به او بفهمانم از او ضاع و احوالش با خبرم و با پیشداوری، تمام حق را به مادرش نداده ام، به او گفتم: تو حتما برای نرفتن به مهمانیهای فامیلی دلیلی داری، ولی نمی خواهی آن را با مادرت در میان بگذاری، دلت می خواهد آن را برای من بگویی؟
پس از این که اطمینان پیدا کرد که حرف هایش را با مادرش در میان نمی گذارم، گفت: من حرفی که به مهمانی بروم، ولی هر وقت که به خانه یکی از فامیل می رویم، آن ها با سوالات متعدد شان مرا کفری می کنند.
چند روز پیش رفته بودیم خانه عموعلی، هنوز چند کلمه با من حرف نزده بود که پیش همه به من گفت: حسن صدات خیلی کلفت شده! داری حسابی مرد می شوی! پشت لبت هم که سبز شده!خب! بگو بینم بامعدل چند قبول شدی؟ اصلا نمره ریاضی ات چند شده؟ بقیه درس ها را ول کن!
هنوز حرفهای عمو علی تمام نشده بود که زن عمویم، که یک پسر هم سن من دارد، به حرف در آمد و گفت: حسین ما که نمره ریاضی اش ۵/ ۱۹ شده. او باعث شده که ما هر وقت به مدرسه اش می رویم، خوشحال برگردیم، برای این که همیشه معلمش از درس و مشقش تعریف می کند. حسین پسرم، واقعا یک پارچه آقاست! پدر و مادرم که نمی دانند آن ها چرا این حرف ها را می زنند، اصلا صبحتی نمی کنند. عموی من می خواهد به پدرم بگوید که پسر من از پسر تو بهتر است. او می خواهد ثابت کند که پسرش از هر نظر از همه بهتر است. آن ها نمی خواهند بدانند که نمره من چند است، آن ها فقط می خواهند به پدرم سرکوفت بزنند.
اصلا به آن ها چه ربطی داره که نمره من چند است؟ پسر خر خونشان که کمرش زیر فشار اون همه درس خم شده زندگیش سیاه شده تا بتوانند نمره ۱۹ یا ۲۰ برای پدر و مادرش بیاورد! هر کسی یک جور درس می خواند. من به نمره ۱۷ خودم راضی ام. من می خواهم از زندگی ام استفاده کنم. به عمو علی چه مربوط است که نمره من چند است؟ او تا مرا می بیند، شروع به نصحیت کردن می کند. آن ها به طور غیر مستقیم به پدر من می گویند که بلد نیست بچه تربیت کند. حالا عمو علی یک طرف، عمه شهین که دیگر از همه بد تر است! دایما آدم را سوال پیچ می کند. چه ورزشی می کنی؟ کلاس چندمی؟ رابطه ات با دخترا چطوره؟ و از این قبیل حرف های بیهوده. یک دفع نشد که من بروم خانه یکی از فامیل ها و آن ها کاری به کارم نداشته باشند. من دوست دارم با دوستانم به گردش بروم زیرا وقتی با آنها بیرون می روم خیلی به من خوش می گذرد.
خب! این نوجوان همه مسایل را به خوبی تعریف کرد و نیازی به توضیح بیشتر باقی نماند. فقط والدین باید به یاد داشته باشند که نوجوان به علت نداشتن اعتماد به نفس کافی، قادر نیست که به راحتی با دیگران را بطه ایجاد کند. او این حرف ها را در دفترم به زبان آورد، ولی قادر نیست حتی نیمی از این حرف ها را با عمو و عمه اش در میان بگذارد، بنابراین یا سکوت می کند و یا از رفتن به مهمانی به بهانه های مختلف طفره می رود. نوجوانی که هنوز به رشد عقلانی نرسیده و زمینه تحصیلی اش به مرحله نرسیده که خود را با سواد بداند نمی تواند در هر بحثی خود را شریک کند و بنابراین قادر نیست که در هر مجلسی شرکت کند گاهی احساس شرم و گاهی حقارت مانع حضور او در این گونه مهمانی های می شود. او دوست دارد با افرادی رفت و آمد کند که هم سن و سال خودش هستند و از بودن در کنار آنها لذت می برد.
این دسته از مشکلات نوجوانان طبیعی است، اقتضای سن آنهاست و خیلی زود برطرف می شود. فقط شما بی جهت به آن ها برای آمدن به مهمانی اصرار نکنید و اگر ناچارید که آن ها با شما باشند قبل از هر چیز تمهیدات لازم را پیش بینی کنید و اجازه ندهید با سوال پیچ کردن نوجوانتان باعث آزار روحی او بشوند. پشتیبانی به موقع از فرزند تان واجب است و او را دلگرم می کند و باعث می شود که ترس از حضور در مهمانی را فراموش کند.