چطور راحت حرف بزنیم؟ بدون اینکه استرس بگیریم یا دست و پایمان را گم کنیم
چرا داشتن رابطه جنسی زمان دوستی هیجان انگیزتر از داشتن رابطه جنسی زمان ازدواج است؟
چرا گفته های فردی که سوار مازراتی است درباره چگونگی زندگی برایمان مهمتر از گفته های فردی است که سوار پراید است؟
چرا حرف زدن با راننده اسنپ برایمان راحت تر از حرف زدن با کسی است که روی آن کراش داریم؟
چرا صحبت کردن با بعضی افراد برایمان سخت است و چرا بعضی وقتها استرس می گیریم و دست و پاهایمان را گم می کنیم؟
اگر می توانستیم با هر کسی به راحتی صحبت کنیم چه چیزهایی در زندگی مان تغییر می کرد؟
احتمالا روابط عاطفی بهتری را تجربه می کردیم یا در کسب و کارمان به واسطه روابط کاری که ایجاد می کردیم می توانستیم بسیار سریع تر از الان پیشرفت کنیم.
و احتمالا زندگی از آنچیزی که الان هست بسیار ساده تر و لذت بخش تر می شد.
البته تصور کنم قبل از اینکه من بخواهم این مزایا را بگویم خودت بهتر از من می دانستی اما پس چرا تا به الان کاری برای حل این مشکل نکرده بودی؟
شاید بگویی بخاطر نداشتن اعتماد به نفس کافی است که نمی توانم با هر کسی به راحتی صحبت کنم و شاید هم برای بهبود اعتماد به نفست ده ها یا صدها کتاب خوانده باشی.
اما هر دو ما می دانیم هیچکس با خواندن کتاب اعتماد به نفس، واقعا با اعتماد به نفس نمی شود.
با خواندن کتاب فرد شاید بتواند در ذهن از خودش یک فرد کاملا با اعتماد به نفس بسازد اما همینکه در اجتماع و در موقعیت های مختلف قرار می گیرد متوجه می شود واقعا اعتماد به نفسی که باید را ندارد.
وقتی که متوجه این موضوع می شویم حالا به دو مشکل بر می خوریم:
- چطور با هر کسی به راحتی صحبت کنم؟
- چطور اعتماد به نفس واقعی بدست بیاورم؟
نگران نباش چون هر دو این مشکل با یک کلید حل می شوند.
لیبل و برچسب آدم ها را از روی آنان حذف کن!
مادامی که آدم ها را با برچسب و لیبل شان نگاه می کنی دچار قضاوت های متفاوتی از آنان می شوی و بعضی از این لیبل ها باعث ترشح کورتیزول (هورمن استرس) می شوند و دقیقا در همین زمان است که دچار استرس و دست پاچگی می شوی.
چطور باید برچسب ها و لیبل های ذهنی که به آدم ها می دهیم را حذف کنیم؟
بطور ناخودآگاه وقتی کسی را آقای رئیس صدا می زنی یک نوع الگو رفتاری مشخصی در ذهنت شکل می بندد.
در این الگو رفتاری تو اجازه نداری هر چیزی را از او در خواست کنی.
زمانی که روی کسی برچسب کراش یا معشوقه را می زنی بطور ناخودآگاه الگو رفتاری در تو شکل می گیرد که با در کنارش ایستادن و حرف زدن دچار استرس می شوی چرا که برایت بسیار مهم می شود که نظر او درباره تو چیست.
با اینکه بطور منطقی می دانیم که او با سایر انسان ها تفاوتی ندارد. یک سری نقاط ضعف و یک سری نقاط مثبت دارد.
ولی وقتی لیبل کراش را به او می دهی تمام ویژگی های منفی او حذف می شود و نقاط مثبت او برایت برجسته می شوند در نتیجه از او در ذهنت یک ابرقهرمان می سازی.
تا همینجا اوضاع روحی مان وخیم می شود اما زمانی اوضاع وخیم تر می شود که با این برچسب بطور ناخودآگاه خودمان را ضعیف می کنیم و فقط به نقاط ضعف مان فکر می کنیم و اینکه نکند او متوجه این ضعف ها در ما شود.
حالا در این شرایط تو به من بگو چطور می خواهی به او اصلا نزدیک شوی چه برسد که بخواهی حرف بزنی؟
۳ دسته برچسبی که به آدم ها می زنیم
- برچسب جایگاهی و مدرکی: دکتر، استاد، رئیس، پولدار و…
- برچسب موقعیتی: کراش، معشوقه، همسرم، دوست دوستم، مشتری دست به نقد و…
- برچسب توصیفی: چاق، لاغر، زشت، زیبا، سیکس پک دار و…
هر کدام از این برداشت ها باعث اختلال در قضاوت صحیح تو از آنها می شود و در نتیجه الگو رفتاری نامناسبی را در تو بوجود می آورد.
برای درک بهتر این موضوع بیا این سناریو را با همدیگر تصور کنیم.
من و تو در یک کافه نشسته ایم.
به تو می گویم یکی از دوستانم دکتر ایکس از نیویورک که امروز پروازش به تهران نشسته است قرار است به جمع ما ملحق شود.
بطور ناخودآگاه کمی استرس را تجربه خواهی کرد و اگر او وارد کافه شود احتمالا سعی می کنی خیلی محتاطانه و مودبانه تر صحبت کنی. یعنی دیگر خودت نیستی!
اما اگر بگویم یکی از کارمندانم قرار است به جمع ما ملحق شود تو احساس خیلی راحت تری خواهی داشت و خیلی راحت تر و خودمانی تر هم با او صحبت خواهی کرد.
اما اگر بگویم این همکارم یک دختر زیبا است که میلیون ها فالور در اینستاگرام دارد باز هم دوباره دچار استرس می شوی و سعی می کنی بهترین نسخه خودت را به نمایش بگذاری که باز هم خود واقعی ات نیست.
حذف نکردن این برچسب ها چه آسیب های جدی می توانند به ما بزنند؟
اگر بخواهم خیلی ساده بگویم با حذف نکردن برچسب ها از ادم ها، عملا خود واقعی را حذف خواهی کرد و بعد از یک مدت دچار یاس، ناامیدی، استرس و حال بد خواهی شد.
من در مشاوره هایم بارها شنیده ام که فرد متاهلی عنوان می کرد از زمانی که با هم ازدواج کردیم میل جنسی ام کاهش پیدا کرده است (این موضوع بیشتر در مردها رخ می دهد که جلوتر زندگی شان را به آتش می کشد)
وقتی که با آنها صحبت می کردم متوجه می شدم زمانی که با همسرشان قبل از ازدواج دوست بودند کاملا از رابطه جنسی شان راضی بودند اما بعد از ازدواج به ناگاه سرد شده اند.
و بعد از ریشه یابی عموما مشکل از برچسبی بود که به شریک عاطفی شان می زدند.
تا قبل از ازدواج او را دوست خود می دانستند و همه چیز برایشان مهیج بود اما دیدگاه شان نسبت به ازدواج یک زندگی روتین و کسل کننده بود و به همین خاطر رابطه جنسی در ازدواج برایشان لذت کمتری داشت و در نتیجه سرد می شدند.
و جای تعجب نبود چرا بعد از مدتی خانم هایشان به مردان دیگر علاقه مند می شدند
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.