راز موفقیت و برداشتن قدم های کوچک درس سوم
راز موفقیت در اقدام های بزرگ و وحشناک نیست، بلکه در تغییر روش و عادت های کوچک نهفته است. حتی یک تغییر کوچک، می تواند اثر قابل توجهی داشته باشد و یک اثر موجی ناخواسته و غیر منتظره به وجود آورد. بیایید یکی از عادت های بد(مثل عادت خوردن غذاهای چرب به صورت مکرر) را خیلی موشکافانه بررسی کنیم. تا بهتر درک کنید که اثر مرکب چگونه می تواند راز موفقیت باشد و یا به نحوی منفی اثر کند و با ایجاد یک اثر موجی، کل زندگی تان را تحت تاثیر قرار دهد.
راز موفقیت لیلا و سرگذشت مریم
مریم از روی دستورالعملی که از شبکه ی آشپزی یاد گرفته بود، شیرینی مافین پخت. او به خودش می بالید و خانواده اش هم شیرینی های اش را دوست داشتند و به نظر می رسید که تحسین همه را برانگیخته بود. او دائما مافین و شیرینی های دیگر می پخت. عاشق شیرینی پزی و دست پخت خودش بود و بیش از اندازه شیرینی می خورد؛ ولی آن قدر زیاد نبود که کسی متوجه شود.
به هر حال، این غذای اضافی، شب ها مریم را بد خواب می کرد و صبح ها هم با خستگی از خواب بیدار می شد و همین باعث می شد که کمی بد خلق شود. این کم خوابی و بد خلقی، روی عملکرد مریم در شغل و محیط کاری اش اثر گذاشته بود. او بهره وری کمی داشت و در نتیجه، بازخورد منفی و دلسرد کننده ای از رییس اش می گرفت. در انتهای روز هم از شغل اش ناراضی بود و انرژی کامل تحلیل رفته بود که باعث می شد مسیر برگشت به خانه هم طولانی تر و پر دغدغه تر از همیشه به نظر برسد. همه ی این ها باعث می شدند که بیش تر به غذا روی آورد؛ استرس یکی از دلایل پر خوری اش بود.
کمبود انرژی باعث شد مریم نسبت به قبل، تمایل کمتری داشته باشد که با همسرش پیاده روی کند؛ فقط احساس می کرد که علاقه به پیاده روی ندارد. همسرش از دست رفتن و کمبود زمان های با هم بودنشان را احساس می کرد و این بی میلی و بی حوصلگی او را به خودش می گرفت. با حضور کم تر در فعالیت ها ی مشترک با همسرش و در ضمن ورزش نکردن و استشمام هوای تازه، بدن مریم دیگر هورمون اندورفین را که باعث شادی و اشتیاق می شود، ترشح نمی کرد.
در نتیجه، از آن جایی که مریم دیگر احساس شادمانی نداشت، شروع کرد به عیب جویی از خودش و دیگران و تعریف و تمجید از همسرش را کنار گذاشت و از آن جایی که هیکل اش کمی چاق و بد فرم شده بود، اعتماد به نفس اش را از دست داد و احساس جذابیت کم تری می کرد و کم تر برای روابط عاشقانه با همسرش تحریک می شد.
مریم متوجه نبود که این نداشتن انرژی و کمبود محبت و علاقه نسبت به همسرش، چگونه روی زندگی زناشویی اش اثر می گذارد؛ فقط می دانست که احساس کج خلقی و عصبانیت می کند. او شروع کرد به وقت تلف کردن با تماشای برنامه های دیر وقت و شبانه تلویزیون؛ چون کار راحتی بود و توجه اش را از موضوعات اصلی منحرف می کرد (پناه بردن به تلویزیون).
با احساس دوری و فاصله، همسر مریم شروع کرد به گلایه و در ضمن نیاز عاطفی اش بیشتر شد. وقتی این موضوع، اثری نگذاشت، از لحاظ عاطفی عقب کشید تا از خودش محافظت کند. احساس تنهایی می کرد، در نتیجه، انرژی اش را متوجه کارش کرد و وقت بیش تری را با دوستان و همکاران اش صرف می کرد تا نیازش را با همراهی و هم صحبتی با دیگران رفع کند. مردان همکارش شروع کردند به گرم گرفتن با او، و این موضوع باعث شد که متوجه شود هنوز جذاب است.
او هیچ وقت خیانت نکرده بود، ولی فهمید یک جای کار می لنگد و چیزی سر جای اش نیست. مریم جای این که درک کند انتخاب ها و عادت های بد او دلیل اصلی مشکلات شان است، همیشه همسرش را سرزنش می کرد و او را مقصر می دانست. کم کم به افراد موفق حسودی می کرد و دنبال یک راز موفقیت عجیب و غریب و زود بازده بود.
این که جای نگاه کردن به درون خودمان و انجام کارهای لازم برای از بین بردن اشتباهات مان، معتقدیم که مشکل از دیگران است، یکی از اصول معمول در علم روان شناسی ست. مریم نمی دانست که باید به درون اش نگاه کند، چون در شبکه های آشپزی و سریال های عاشقانۀ بی سر و ته که علاقه داشت، توصیه هایی در مورد روابط دوستانه و پیشرفت شخصی وجود نداشت.
اگر او همان کتاب های پیشرفت شخصی را که دوست اش لیلا می خواند،خوانده بود، ممکن بود راه هایی یاد گیرد که با آن ها عادت های منفی اش را تغییر دهد. متاسفانه انتخاب های کوچک روزانه ی مریم، موجی را خلق کرد که در همه ی جنبه های زندگی شخصی اش، مشکلات و آسیب هایی را به وجود آورد.
البته اثر همه ی آن ها حساب کردن کالری های مصرفی و کنکاش های فکری، روی لیلا، برعکس بود؛ راز موفقیت لیلا چیز عجیب و غریب و عصای جادویی نبود. او کسی بود که حالا جایزه ی رفتارهای مثبت و ادامه دارش را می گرفت. به همین سادگی. با داشتن وقت کافی و پایداری، نتایج، عیان می شوند و حتی بهتر این که آن ها کاملا قابل پیش بینی هستند.
همه ما در وجود خود، مریم ها و لیلاهایی داریم که انتخاب مسیر موفقیت با خودمان است. مشکل اینجاست که ما نمی خواهیم دید بلند مدت نسبت به پیامد انتخابها و تصمیم های خود داشته باشیم.
جمله رابرت کولیر نویسنده کتاب The Secret of the Ages (راز موفقیت در همه اعصار) تعبیر درستی است که می گوید:
خبر خوب این است که راز موفقیت در اثر مرکب، قابل پیش بینی و قابل اندازه گیری ست. آیا این موضوع باعث دلگرمی تان نیست که بدانید فقط با مجموعه ای از قدم های بسیار کوچک و داشتن پایداری در طول زمان، می توانید بنیان زندگی تان را بهبود بخشید؟ این کار ساده تر است یا این که همه انرژی تان و قدرت تان را جمع کنید تا کارهایی دلیرانه و قهرمانانه انجام دهید، و دنبال راز موفقیت جادویی باشید؟ آن هم به قیمت فرسوده کردن خودتان؟ در پایان هم زمان و انرژی خود را از دست رفته می بینید و چیزی جز حسرت دستگیرتان نخواهد شد. جالب اینجاست که این همان کاری است که اکثر مردم انجام می دهند. جامعه، ما را طوری شرطی کرده است که به اثربخشی تلاش های بزرگ، به شدت اعتقاد داریم. ولی در واقع، قضیه راز موفقیت برعکس است. و موفقیت ما در گرو همین انتخاب های کوچک پیش رویمان می باشد.