چرا کسی من را درک نمی کند؟ ۵ روش برای بهتر درک شدن
چرا کسی نمی تواند من را درک کند؟ یکی از مشکلات اصلی در ارتباطات بین افراد، نبود درک و شناخت صحیح از طرف دیگر است. احساس نشناخته شدن و فاصله بین افراد، میتواند باعث بروز اختلافات و مسایل مختلف در روابط فردی و اجتماعی شود. اما چرا هنوز بسیاری از افراد، به خصوص در مواقع دشوار، نمیتوانند بفهمند چه احساساتی واقعاً در وجود من حاکم است و چرا من اینطور رفتار میکنم؟ در ادامه، پنج روش برای بهتر درک شدن از یکدیگر بیان شده است.
1. صبر و تمرکز: یکی از مهمترین روشها برای بهبود درک و شناخت، صبر و تمرکز است. در مواقعی که احساساتمان حالات خاصی برایمان ایجاد میکنند، میتوانیم با اینکه صبر کنیم تا احساساتمان آرامش بیشتری پیدا کند، و سپس بتوانیم از نظر قیافه، رفتار و جسمی ابراز کنم. این کار به دیگران کمک میکند تا بدون تداخل و ترجیحات پیشین، درک بهتری از حالات ما داشته باشند.
2. گفتگو و بحث: برای افرادی که نمیتوانند به درستی احساسات یکدیگر را درک کنند، یک راه موثر دیگر گفتگو و بحث میباشد. در این مورد شما باید بتوانید در مواجهه با هر احساسی، با آرامش و تحلیل، به افراد گفتگو بیشتر بپردازید و بهتر نتایجی که در نظر گرفتهاید، برایتان ایجاد کند. افرادی با این روش و روشهای دیگری میتوانند با هم گفتگویی عمیقتری انجام داده، برای آنها یک تبادل مفید در میان دو نفر (یا فرد و جامعه) ایجاد میشود و باعث بهبود درک متقابل میشود.
3. شناخت و درک خود: یکی از مهمترین اهدافی در ارتباطات، درک از خود دیگران است؛ برای این مدل افراد باید بتوانند از خود و نوع کارهایی که انجام میدهید، بیشتر به دانش من خوب آشنایی داشته باشند. برای این کار، باید با جوداستههازر سعی کنید تا خود و نوع احساساتی که در همه رویدادها به برداشت های خود متعدد شوید. این کار، از نظر دیگران به عنوان یک مدل پاسخگو سریع از شناخت شما به عنوان نمونهای مناسب به تأثیرات است.
4. شناخت علائم بدن: غالب همه ما میدانیم که بدن نقش مهمی در رسیدن به صحبتهای درست دارد؛ مطمینا مشاهده علائم بدن شما باعث میشود تا بهتر و با دقت تر درک کنه. مهم است که علائمی که بدن خود را با آن متعهد میکنید، باید در هر موقعیت باشد و بتوانید با علائم بدن خود تغییرات حسی آن اشنا برای دانشمندان و رفتاری عادلانه و مقرمتی داشته باشید.
5. تلاقی و پذیرش: اغلب مواردی که به درک و شناخت عمیقتر منتهی میشوند، زمانی است که آدم شما را دوست میدارد و به خاطر تلاشهای شما اینطور کار کرده است. باید نامهای دنیا را لمی کند و میباشد که این کتابها سرانجام به شما دانشمندی بیشتری بدهند و به طور کلی تلاش فراوان را برای تبعید خطاها و خودتان کنید. پذیرفتن غلط عدم تلاش سریع و سختی برای اجرای ایدههای غلط و نادرست را توضیح دادهایم و دوست داریم که همراه با هم شناختو تغییرات که در همه اطراف رخ میده است شمارا دوست داریم.
زمانی که با بسیار از مردم صحبت می کنم که چرا لایف استایل و سبک زندگی خودتان را تغییر نمی دهید و بیشتر با آدم های جدید معاشرت نمی کنید به من می گویند:
چه فایده ای دارد دوست بیشتری داشته باشیم زمانی که واقعا کسی پیدا نمی شود که ما را درک کند؟
تو هم احساس مشابهی را داری؟
پس این مقاله را با دقت بخوان چون برای تو نوشته ام.
زمانی که کوچکتر بودم احساس می کردم صحبت کردن با دیگران بی فایده است چون کسی من را درک نمی کند:
آن زمان از نظر من، مردم قدرت درک پایینی داشتند چرا که هیچوقت واقعا نمی توانستم احساس کنم که “من واقعی ام را درک می کنند”.
برای من معاشرت کردن با افراد جدید مشابه سوار شدن چرخ و فلک می ماند.
شاید در طول این چرخ و فلک می توانستیم بخندیم و خوشحال باشیم اما به هیچ جایی نمی رسیدیم. صرفا وقت کشی بود.
احساس می کردم درک نمی شوم چون:
- حرف های مشترکی که می زدیم برایم جالب نبود.
- احساس می کردم در یک دنیای دیگر به سر می برند.
- احساس می کردم چیزهایی که من دوست دارم، چیزهایی است که آن ها دوست ندارند و بالعکس.
- احساس می کردم وقتم را می کشم.
- و…
سال ها اینگونه گذشت تا اینکه بالاخره متوجه یک راز مهم در زندگی شدم.
الویت هرکس، خودش است و نه من!
این حقیقت تلخ یا شیرینی است که باید آن را بپذیریم.
از زمانی که متوجه این راز شدم احساس کردم همه چیز آسان تر و شفاف تر شد.
دیگر از درک نشدن ناراحت نمی شدم. به همین خاطر فرصت این را پیدا کردم که درباره این موضوع حسابی تحقیق کنم.
نتایج تحقیقاتم را می توانم در قالب ۵ روش برای بهتر درک شدن توسط دیگران را با تو درمیان بگذارم.
۵ روش برای بهتر درک شدن توسط دوستان یا غریبه ها:
روش اول: یاد بگیر چطور واضح تر و شفاف تر صحبت کنی
آیا تا به حال به میزان شفاف صحبت کردنت دقت کرده ای؟
- چند بار از این حرف به حرف دیگری می پری؟
- چند سوال همزمان با هم می پرسی؟
- آیا آنقدر شمرده صحبت می کنی که فرد مقابل متوجه تک تک کلماتت شود؟
- آیا منظورت را به طور مستقیم می گویی؟ یا سعی می کنی غیر مستقیم منظورت را برسانی؟
اگر به پاسخ این سوال ها فکر کنی متوجه می شوی که به احتمال زیاد یک یا چند مورد را درست رعایت نمی کنی.
برای اینکه مطمئن شوی در کدام مورد ضعف داری کافی است یک کار ساده انجام دهی. اینبار که خواستی با کسی صحبت کنی سعی کن رکوردر صدای گوشیت را روشن بگذاری.
و بعد از اینکه مکالمه تمام شد و به خانه برگشتی یک بار به مکالمه ضبط شده گوش دهی. حتما متوجه یکی یا چندتا از این موارد خواهی شد.
روش دوم: زبان بدنت را تغییر بده
زمانی که با کسی صحبت می کنی تنها ۷% از پیام مکالمه را کلماتت به عهده دارند و ۹۳% دیگر به واسطه زبان بدن و تن صدایت است که ارسال می شود.
افرادی که عموما لایه های C و S فعالی دارند بطور عمومی زبان بدن و لحن نامناسبی دارند. اگر نمی دانی لایه D.I.S.C چی هستند اینجا را کلیک کن.
برو گمشو!
مشخص هست منظورم از برو گمشو چی هست؟
احتمالا نه. شاید اینطور برداشت کرده باشی که فردی با بی ادبی تمام و عصبانیت می گوید گورت را از اینجا گم کن.
اما شاید منظور، برو گشمویی باشد که با کلی حس به پارتنرت می گویی و بعدش دستت را می ندازی دور گردنش و گونه هایش را می بوسی (دیگه به همین بسنده کردم ذهن بازت به هر جا که برود درست است)
چرا راستی از همان ابتدا متوجه نشدی منظور کدام “برو گمشو” بود؟
چون فقط از کلمات استفاده کردم و هیچگونه لحن و زبان بدنی در آن وجود نداشت.
به همین سادگی است که اگر از زبان بدن و لحن استفاده نکنی درک نخواهی شد.
بیا این ویدیو کوتاه را با هم ببینیم
روش سوم: کارگاه شخصی خودت باش.
صادقانه قبل از اینکه انتظار داشته باشی دیگران درکت کنند، خودت می دانی چه می خواهی؟
- می دانی دقیقا چه چیزی خوشحالت می کند؟
- می دانی دقیقا چه نیازی داری؟
- می دانی دقیقا دنبال چه چیزی می گردی؟
- می دانی دقیقا چطور دوست داری باهات رفتار شود؟
- و….
خیلی وقت ها خود ما هم دقیقا نمی دانیم چه چیزی می خواهیم و در عین نابوری از دیگران انتظار داریم که ما را درک کنند و آن چیزی که خودمان هم دقیقا نمی دانیم چیست را به ما بدهند.
بعضی وقت ها هم می دانیم دقیقا چه چیزی می خواهیم اما می خواهیم ماجرا را کمی جنایی پلیسی کنیم. یعنی تبدیل به معمایی می شویم که انتظار داریم دیگران ما را کشف کنند.
شاید در فیلم ها و داستان ها این مورد جالب باشد اما در دنیای واقعی مردم درگیری های بسیار متعددی را دارند و شاید هرگز فرصت کافی برای کشف کردن تو نداشته باشند. بهتر است به جای خلق یک معما، شفاف و ساده به آن ها بگویی که چه چیزی می خواهی.
- شاید انجام دادن یک کار ساده یا سخت باشد.
- شاید بخواهی مال تو شوند.
- شاید بخواهی واسطه آشنایی تو با کسی باشند
- و….
هر چیزی که هست شفاف و واضح بخواه.
روش چهارم: احساس قربانی بودن
بعضی وقت ها به نقطه ای می رسیم که احساس می کنیم در زندگی یک قربانی هستیم.
و مابقی زندگی را با همین احساس سر می کنیم. در واقع احساسی که از بتا بودن ما نشات می گیرد.
سوال اصلی اینجاست که چرا اصلا نیاز داریم دیگران بتوانند ما را درک کنند؟
چرا خود ما نمی توانیم نیاز ها و یا خواسته هایمان را بسازیم؟ چرا دیگران باید بتوانند ما را خوشحال کنند.
چرا احساس خوب را از دیگران می خواهیم؟
در صورتی که ما الویت زندگی هیچکس نیستیم!
روش پنجم: روی شخصیت خودت کار کن
وقتی که به کسی می گویی روی شخصیتت کار کن سریع می گوید مگر من بی شخصیت هستم؟
پاسخ خیر است. تو بی شخصیت نیستی، بد شخصیت هستی.
اگر از شنیدن این جمله ناراخت شدی احتمالا تمام مشکلات از همین قسمت است. یعنی عزت نفس کافی نداری.
مگر می شود ما کامل باشیم؟
هرگز!
هر کدام از ما قسمت هایی از شخصیت مان ناپخته است( به هر دلیلی که مهم نیست) باید بتوانیم متوجه آن ها شویم و روی آن ها کار کنیم.
وقتی که بتوانی از بتا تبدیل به آلفا شوی دیگر نیاز نداری توسط دیگران درک شوی چرا که خودت تبدیل به هسته اصلی ماجرا ها و اتفاق ها می شوی. اینبار این تو هستی که شرایط و موقعیت ها را خلق می کنی و دیگران سعی می کنند از آن ها استفاده کنند.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.