من زن میخواهم؛ نه مادر!
یکی از اشتباهات رایجی که بسیاری از خانمها در ارتباط با همسرشان مرتکب میشوند، فرو رفتن در قالب نقش مادرانه، بهجای ایفای نقش همسری است. بهکار بردن جملاتی مانند: «نمک نخور؛ برایت ضرر داره…»، «مراقب باش؛ هوا سرد شده…»، «با این لباس ضخیم بیرون نرو…»، «فراموش نکنی دارویت را بخوری» و جملات دیگری از این قسم، همان نشانههایی هستند که ثابت میکند شما بهجای آنکه زن خوبی برای شوهرتان باشید، تصمیم گرفتهاید مادر خوبی برایش باشید و عیب این کار اینجاست که در این صورت، خدای نکرده همسرتان ممکن است مجبور شود با وجود دو مادر، جای خالی همسر را در زندگیش با حضور زن دیگری پر کند.
وحشتناک است نه؟!. اما بههرحال وقتی رفتار شما با همسرتان به گونهای است که انگار او کودکی بیش نیست و شعور و توانایی مراقبت از خودش را ندارد و نیازمند آن است که شما مراقبش باشید و اموراتش را رتقوفتق کنید و همهي نیازهایش را برطرف سازید، او نیز احساس میکند که شما حقیقتاً مادر او هستید و درنتیجه، برای زندگیش به دنبال همسر و شریک زندگی دیگری میگردد. شاید بگویید: «تقصیر از من نیست؛ رفتار او طوری است که من مجبور به چنین واکنشی میشوم.» پاسخ این است که هرچه رفتار شما با همسر یا شوهرتان بیشتر مادرانه شود، رفتار او نیز کودکانهتر میشود تا شما را راضی نگه دارد. هنگامی که شما بهعنوان همسر توقع دارید که او ناتوان و درمانده و ضعیف باشد، او نیز خود را ناتوان و ضعیف نشان میدهد و تبدیل به همان آدمی میشود که از او توقع دارید.
برای زنده نگه داشتن عشق باید زن باشید؛ نه مادر!
بهصراحت میتوان گفت راحتترین راه کشتن عشق در یک رابطهی عاشقانه، آن است که شما بهجای پذیرفتن نقش همسری، به مادری مهربان برای شوهرتان تبدیل شوید. در این حالت هرچند در ابتدای کار جوانب مثبت و عکسالعملهای پذیرندهای از جانب شوهرتان دریافت میکنید، اما در درازمدت، این رفتار اثرات مخربی بر روی رابطهی شما خواهد گذاشت و چیزی نخواهد گذشت که او علیه شما و رفتار دلسوزانه و حمایتگرتان، طغیان خواهد کرد. آنچه در این میان تأسفبرانگیزتر است این است که سرانجام روزی شوهرتان علیه شما شورش میکند و مثل دوران بلوغ، تصمیم میگیرد که از شما جدا شود، از خانه برود و بهطور مستقل زندگی کند.
برای آنکه به جای همسر، مادرش نباشید، باید بدانید:
-1 مردها نه کمحافظهاند، نه فراموشکار؛ بنابراین لازم نیست مدام چیزی را به آنها یادآوری کنید؛ مثال: «یادت نرود رسیدی زنگ بزنی…»، «یادت نرود عصری وقت دکتر داری» و…
-2 مردها بلدند خودشان گلیمشان را از آب بیرون بکشند؛ بنابراین اجازه بدهید کارهایشان را خودشان انجام دهند؛ مثال: «صبر کن عزیزم، الان کلیدت را برایت پیدا میکنم…»، «لباسهایت را جمع میکنم» و…
-3 تجسس، تفحص، کنجکاوی و فضولی در مورد اتفاقات جاری زندگی و احساساتشان کاملاً اشتباه است؛ مثال: «ببینم با همکارات دعوایت شده…»، «نکنه با رئیست دعوا کردی…»، «گرسنهای؟…»، «سوپ دوست نداری؟» و…
-4 آنها را نکوهش نکنید؛ مثال: «اگه صورتحساب برق را نپردازی، برق را قطع میکنند…»، «مگه نمیبینی برف میآد؟ چرا ژاکت نمیپوشی…»، «مگه نمیبینی ماشین بنزین نداره؟ چرا بنزین نمیزنی؟» و…
-5 هرگز کارهایی را که فکر میکنید نمیتواند آنها را درست به انجام برساند، خودتان به عهده نگیرید؛ مثال: «من به خرید کردن تو اعتماد ندارم…»، «تو خانه تمیز کردن را بلد نیستی» و…
-6اشتباهات آنها را اصلاح نکنید و در مورد تصحیح آن، دستور و فرمان صادر نکنید؛ مثال: «من اگه جای تو بودم، از جادهی خاکی میرفتم…»، «من مطمئنم اگه صبح بهموقع میرفتی، با رئیست دعوا نمیکردی…» و…
نکتهی پایانی
بهیاد داشته باشید که اگر با شوهرتان طوری رفتار کنید که انگار او بیلیاقت و نادان و بیکفایت است، او نیز بهدلیل رفتار شما، احساس ناتوانی، بیلیاقتی و بیکفایتی خواهد کرد؛ درنتیجه اعتمادبهنفسش را ازدست میدهد و رفتارش روزبهروز بچهگانهتر و ناتوانیاش بیشتر میشود. در این حالت، خودانگارهی ذهنی او نسبت به شخصیت و تواناییهای فردیش منفی میشود و احساس بدی دربارهی خود پیدا میکند. همین احساس بد و منفی، او را از شما دور میکند و باعث میشود که دیگر شما را دوست نداشته باشد. غرور و عزت نفس یک مرد، ارتباط مستقیمی با توانمندیهایش دارد. مردی که احساس ضعف و ناتوانی میکند، نه میتواند با خودش مهربان باشد، نه با دیگران؛ بنابراین به رخ کشیدن ناتوانیهای یک مرد و اشتباهات و ضعفهای او، همان چیزی است که درنهایت به ضرر خود زن تمام میشود.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.