سه ویژگی اصلی افراد روانی (سایکوپس)
وقتی که به کلمه «سایکوپس (روانی / روانآزار)» فکر میکنیم، آنچه معمولا به ذهن خطور میکند تصویری است که رسانهها از قاتلهای سریالی به نمایش میگذارند، از همان نوعی که در فیلمهای «روانی»، «سکوت برهها» و «قتلعام با ارهبرقی در تگزاس» مشاهده میکنید. اما این تصاویر ارائهشده فرسنگها با ویژگیهای حقیقی افراد روانی، فاصله دارد. خبر خوب این که اغلب افراد سایکوپس تبدیل به قاتل سریالی نمیشوند.
خبر بد این است که شناسایی و تمییز دادن افراد روانی از سایر مردم، دشوارتر از چیزی است که ما فکر میکنیم. اینطور نیست که فکر کنید فرد روانی، شخصی مرموز با نگاه عجیب است که کت چرمی مشکی پوشیده و در یک خیابان متروکه در حال قدم زدن است. تحقیقات نشان میدهد که ۱ درصد از جمعیت جهان، نشانههای روانآزار بودن را دارند. اگر چه این رقم به ظاهر، قابلتوجه نمیرسد اما به این معنی است که از هر ۱۰۰ نفری که در زندگیتان میشناسید ۱ نفرش سایکوپس است. آن یک نفر میتواند همسایه، همکار، رفیق یا حتی معشوقتان باشد. آن فرد شاید همان کسی باشد که در حین مطالعه این مقاله کنار دست شما نشسته باشد. اوضاع وقتی خرابتر میشود که بخواهیم در مورد افراد دارای قدرت و جایگاه اجتماعی بالا مثل صاحبان کسبوکار، جراحان، وکیلها و قضات صحبت کنیم، چراکه در میان افراد صاحب قدرت، این درصد، ۲ الی ۴ برابر میشود.
با تمام وجود این همه افراد روانی که در اطرافمان در حال پرسه زدن هستند، آیا قادر به شناسایی آنها هستیم؟ چرا این مسئله مهم است؟ چون هر چه سریعتر بتوانید فرد سایکوپس را شناسایی کنید، به همان میزان احتمال اینکه قربانی او شوید، کاهش پیدا میکند. خوشبختانه، روانشناسان سالهاست که در مورد ویژگیهای روانآزاری تحقیق میکنند و اگرچه تئوریهای مختلفی مطرحشده است، اما اغلب روانشناسان بر سه ویژگی افراد سایکوپس توافق نظر دارند. به این ویژگیها «مثلت تاریکی» گفته میشود، چرا که افراد داری این شخصیت اغلب رفتارهای بدخواهانه از خود نشان میدهند (مثلا ارتکاب جرم، تخطی از مرزهای اخلاقی و غیره).
مثلث تاریکی: ویژگیهای افراد روانی (سایکوپس)
۱. ماکیاولیسم (خودخواهی)
افرادی که دارای صفات خودخواهی شدیدی هستند، حیلهگر و دغلباز بوده و دیگران را بازیچه قرار میدهند. این افراد در مقایسه با دیگران، اولویت بیشتری برای قدرت، پول و برنده بودن قائل هستند. آنها به راحتی قوانین اخلاقی و اجتماعی را نادیده میگیرند و در نتیجه به دیگران دروغ میگویند و بدون کمترین احساس گناه و عذاب وجدان، آنها را بازی میدهند و سوءاستفاده میکنند. به عنوان مثال شخصیت گوردون گکو در فیلم «وال استریت» یا شخصیت فرانک و کلر آندروود در فیلم «خانه پوشالی» را در نظر بگیرید.
برای افرادی که به شدت خودخواه هستند، بازیچه قرار دادن دیگران یک انگیزش درونی است، همانند انگیزه و نیازی که فرد معتاد به الکل را به سمت نوشیدن مجدد سوق میدهد. اگرچه بعضی اوقات این رفتار بازی دادن دیگران برای دستیابی به منافع شخصی انجام میشود (مثلا، برای گرفتن ترفیع شغلی)، اما گاها این رفتار فقط برای تفریح انجام میشود، یا صرفا به این دلیل انجام میشود که چنین افرادی واقعا نمیتوانند جلوی خود را بگیرند. بسته به موقعیت و نوع رابطه، این افراد از ابزارهای مختلفی همچون حیله و فریب، القای احساس گناه، قلدری، ضعیف نشان دادن تصنعی خود و یا چاپلوسی برای بازیچه قرار دادن دیگران استفاده میکنند. مهم نیست چه ابزاری یا استراتژی انتخاب میشود، چرا که در نهایت هدف آنها تلاش برای بازی دادن احساسات و رفتار اطرافیان خود است.
از آنجا که چنین اشخاصی استاد بازی دادن دیگران هستند، لااقل در ظاهر و به شکل تصنعی افرادی محبوب و چرب زبان به حساب میآیند. آنها ممکن است برای مدت کوتاهی وانمود به علاقه و دلسوزی کنند اما این ظاهرسازی به سرعت از بین میرود و مشخص میشود که آنها فقط به خودشان اهمیت میدهند.
یک نمونه و مثال بارز از این ویژگی کاراکتر امی دونن در فیلم «دختر گمشده» است که برای قربانی کردن مردان دور و بر خود دست به کارهای افراطی میزند. تنها گناه برخی از این مردان که قربانی او محسوب میشدند این بود که توجهی که این زن خود را لایق دریافتش میداند را به او نمیدادند. ابزارهایی که این شخصیت برای بازی دادن مردان استفاده میکند عبارتست از سکس، انواع دروغ، احساس گناه، دستیابی به شهرت و دفتر خاطرات جعلی است که برای فریب پلیس و با دقت نوشته است. حتی بینندگان فیلم نیز با خواندن نوشتههای سراسر دروغ امی، گول میخورند و تا اواسط فیلم متوجه شخصیت حقیقی او و این که او یک استاد بازیچه کردن دیگران است، نمیشوند.
۲. فقدان وجدان یا همدلی
آن صدایی که در سر شما میگذرد و به شما میگوید که کیف پولی را که پیدا کردهاید را به صاحبش برگردانید، برایتان آشناست؟ همانی که میگوید با دیگران آنطوری برخورد کن که دوست داری با خودت همانگونه رفتار شود؟ افرادی که دارای ویژگیهای شدید روانآزاری هستند، فاقد چنین ندای درونی هستند و اگر هم این صدا زنده باشد صدایش بسیار ضعیف است. در نتیجه، آنها فاقد بسیاری از عواطف اجتماعی که در نظر دیگران به عنوان احساسات پایه شناخته میشود هستند، از جمله احساس گناه، پشیمانی، همدردی و ترحم.
فقدان وجدان همان عاملی است که باعث میشود افراد روانی دست به رفتارهایی بزنند که دیگران اگرچه مخفیانه به آنها فکر میکنند اما در عمل انجامش نمیدهند. وقتی کسی به ما آسیب میرساند یا عصبانیمان میکند، ممکن است چنین فکر کنیم که «میخواهم با مشت او را بزنم!» یا «میخواهم بکشمش!» اما هرگز چنین کاری را نمیکنیم. افراد روانی فاقد آن پدال ترمز هستند: اگر بخواهند کاری را انجام دهند، ممکن است انجامش دهند!
این موضوع اشاره به ویژگی دیگری در مورد اختلال روانی ساپکوپتیک دارد و آن هم ضعف در کنترل هیجان و تکانشها است. افرادی که روانآزاری بالایی دارند به سرعت خشن و پرخاشگر میشود؛ آنها با افراد متعددی رابطه جنسی گذرا برقرار میکنند و نسبت به دیگران درگیر رفتارهای خطرناک و پر ریسکتری میشوند. شاید بتوان گفت که ذکر این افراد چنین باشد: «اول دست به عمل بزن، بعد فکر کن!»
باز هم شخصیت امی دونن در فیلم «دختر گمشده» به خوبی این صفت را به نمایش میگذارد. امی فردی سرد و محاسبهگر است و تقریبا فاقد دلسوزی است. او هیچ تعریفی در مورد کار درست و نادرست ندارد و نسبت به بلاهایی که سر دیگران میآورد، همدلی ندارد. او چه زمانی که به پلیس دروغ میگوید و چه موقعی که خود را از شر موانع انسانی خلاص میکند، ذات محاسبهگر و عملگرای خود را نشان میدهد. به خاطر رفتارها و فقدان احساسات اوست که تماشاگر در نهایت متوجه میشود که امی صرفا یک چهره زیبای یخ زده است که زیر سطح آن هیچ نوع محبت و انسانیت وجود ندارد.
۳. خودشیفتگی
افرادی که خودشیفتگی زیادی دارند، خودمحور هستند و در مورد خصوصیات و دستاوردهای خود تکبر دارند. آنها از دیدن و پذیرش هر گونه نقص احتمالی خود اجتناب میکنند و در عوض آن عیبها را فرافکنی کرده و به دیگران نسبت میدهند. به عنوان مثال، یک فرد خودشیفته احتمالا به شکل پنهانی نگران این است که مبادا به اندازه کافی باهوش نباشد و در نتیجه برای تقویت اعتمادبهنفس خود، اطرافیان خود را به گیج بودن متهم میکند.
افراد خودشیفته عاشق تعریف و تمجید هستند و هر کسی که آنها را تحسین یا تایید کند به شکل افراطی کند، ستایش میکنند. اما آن روی سکه این است که آنها نسبت به توهین بسیار حساس هستند و غالبا در واکنش نسبت به انتقاد با خشم و تلافیجویی، پاسخ میدهند. آنها «عزتنفس ناپایدار» دارند. این بدان معنی است که اگر چه آنها جایگاه والایی برای خود تصور میکنند، اما به راحتی سقوط میکنند. آنچه در نظر دیگران یک انتقاد سازنده تلقی میشود، در نظر فرد خودشیفته اعلان جنگ محسوب میشود.
افراد خودشیفته به دلیل تمرکزی که بر خود و نیازهای شخصیشان دارند، سازشپذیری مناسبی با دیگران ندارند. آنها در برقراری روابط سالم و رضایتبخش مشکل دارند، بنابراین دنبال رابطهای میگیرند که به جا همکاری دوجانبه در مقام قدرت قرار بگیرند. به علاوه داشتن دست بالا در یک رابطه مزیت دیگری هم برای آنها دارد: اینکه یک فرد خودشیفته هرگز خود را برای مشکلات موجود مقصر نمیداند و طلب بخشش نمیکند. همیشه تقصیر شخص دیگری است.
در فیلمها و کتابهای مختلف شخصیتهای زیادی نماینده افراد خودشیفته هستند. اما از جمله موارد خودشیفتگی پنهان، کاراکتر آنی ویلکس در فیلم «بدبختی» است. آنی در نگاه اول فرد متکبر یا چاخانی به نظر نمیآید از کار در نمیآید. اما در ادامه داستان میبینیم که او به شکل مداوم در مورد جهان و افراد زبان به شکایت میگشاید. این حجم از سرزنش دیگران نشان میدهد که او خودش را برتر میداند. تمامی افراد غیر از او یا «دروغگو» یا «هرزه» محسوب میشوند و هر کسی هم که در یکی از این دو دستهبندی قرار بگیرد، لیاقت همدردی و حتی شان اولیه برای انسان نام نهادن را ندارد. آنی نمونهای عالی از تجلی ویژگی خاص و ظریف خودشیفتگی (یا هر یک از این سه صفت ذکرشده) در یک شخصیت روانی است.
به خاطر داشته باشید که دارا بودی یکی از این صفات بالا بودن، به معنای آن نیست که شخص روانی است. خیلی از افراد گاها ریسکپذیر و مغرور هستند که لزوما دست به کارهای شرورانه نمیزنند. در حقیقت، برخی تحقیقات نشان میدهد که قهرمانان دنیای واقعی، برخی از این صفات را دارا هستند، اما نه همه آنها. آنچه اهمیت دارد، ترکیب این سه ویژگی در افراد روانی واقعی است: معجونی بینظیر از خودپسندی، فریبکاری و فقدان وجدان هستند.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.