توقع مهر مادری از همسر
در اصطلاح عامیانه به مردی که هنوز رفتارهای نابخردانه ای چون کودک از او سر می زند و وابستگی به مادر را از حد گذرانده ، مرد بچه ننه می گویند. حرف من به چنین مردانی مربوط نمی شود. بلکه درباره مردان عاقل و بالغی صحبت می کنم که به تازگی و حتی چند سالی است پیوند زناشویی بسته اند، اما مهر مادری را از همسر می طلبند. پیشاپیش حرفم را رد نکنید و نگویید این که شد همان بچه ننه.
محبت به شوهر
خیر ، اگر کمی دقت کنید ، متوجه می شوید چه می خواهم بگویم. مردان با محبت زنان ابتدا از طریق مادر آشنا می شوند و سالها این آشنایی ادامه می یابد تا وقتی که به جوانی برسند و دوستدار زنی از جنس مخالف شوند. این آشنایی اولیه و درازمدت باعث می شود تلقی خاصی از مهر زنانه پیدا کنند . مادر مهربان و باگذشت است. مادر بی دریغ مهر می ورزد. مادر خطاها را به رخ نمی کشد. مادر همواره برای کمک حاضر است. مادر اجازه نمی دهد کسی نازکتر از گل به ما بگوید. مادر همواره خود را سپر بلا می کند و … دلیل هایی هستند که باعث می شود همگان مادر را بی نهایت دوست بدارند.
حال مرد جوانی را در نظر بگیرید که دلباخته دوشیزه جوانی شده و با او عقد زناشویی می بندد. مرد ناخودآگاه و بی اختیار همان محبت هایی را از همسرش می طلبد که عمری از مادر دیده است. اینیاس لپ می گوید:«انتخاب شریک عشقی منحصراً با جهت گیری ناخودآگاه فرد که به سوی پدر و مادر است ، خواهد بود.» این حرف انسانی عامی نیست. سخن روان شناس مجربی است که پس از عمری پژوهش و کار بدان رسیده است. پس خانم ها نباید این نیاز را بیمارگونه تلقی کنند. بلکه برعکس اگر بتوانند خود به چنین درجه ای از اعطای محبت به شوهر برسند و همان محبت بی غل و غشی را که به نوبه خود به فرزندان شان عرضه می کنند ، به شوهر تقدیم کنند ، از کامل ترین زنان دنیا به شمار می روند.
محبت به همسر
تاکنون از گلایه زوج هایی شاهد می آوردم که برای مشاوره به سراغم آمدند. این بار می خواهم از زوجی سخن بگویم که خود به سراغ شان رفتم. در مهمانی یکی از دوستان همکار ، زوجی حضور داشتند که ابتدا همسرم مرا متوجه آنها کرد. چیزی که برای او عجیب بود ، رفتار فوق العاده محترمانه و صمیمانه مرد با زن بود. اطرافیان ما به شوخی می گفتند اغراق است و ظاهرسازی. چون نه زن از زیبایی خاصی برخوردار بود ، نه از تحصیلات دانشگاهی بالایی یا هنری برخوردار بود. در هر حال بیشتر خانم ها رفتار او را می ستودند و نمونه عالی رابطه زن و شوهر دانستند. در مهمانی های بعد در رفتار زن و شوهر دقیق شدم. البته این کار را نه از سر کنجکاوی ، بلکه به عنوان کسب تجربه و احیاناً الگوبرداری برای مراجعین آتی انجام دادم.
پس از چند جلسه دریافتم رفتار مرد که مجید نام داشت ، تصنعی نیست. بلکه از صمیم قلب است. سرانجام به سراغش رفتم و علت را پرسیدم . او گفت:«مادرم را در نوجوانی از دست دادم. پدرم کارش خارج از شهر بود و ماه تا ماه نمی دیدمش. برای همین خیلی به مادرم وابسته شده بودم و مرگش برایم ضربه بزرگی بود. دائم پی این بودم که طعم محبت او را از دست یکی دیگر بچشم. ولی سراغ هرکسی رفتم ، خاله هایم ، عمه هایم ، حتی مادربزرگم ، دست خالی برگشتم. کم کم سرخورده شدم و آدمی سرد و منزوی شدم. تا اینکه با مهشید آشنا شدم. نمی دانم چرا تا او را دیدم ، دلم لرزید و چند روز بعد به او پیشنهاد ازدواج دادم. خانواده اش هم پذیرفتند و چند ماه بعد عروسی کردیم. تا وقتی بچه دوم مان به دنیا نیامده بود ، همه چیز به خیر و خوشی می گذشت . دنیای من نور و رنگ گرفته بود و آرام آرام داشتم از پیله تنهایی بیرون می آمدم.
ولی وقتی پسرمان یک سال بعد از دخترمان به دنیا آمد و مهشید مریض شد ، همه چیز به هم ریخت. مریضی مهشید ماهها طول کشید. بچه ها هم او را خیلی اذیت می کردند و نیرویش را بیشتر تحلیل می بردند. مهشید دیگر نمی توانست به من برسد. البته آن وقت این را درک نمی کردم . چون یک بار مهر مادری را از دست داده بودم ، طاقت از دست دادن دوباره اش را نداشتم. سرد شدن مهشید چنان ضربه سنگینی برایم بود که روز به روز بدخلق تر می شدم و بیشتر با او درگیر می شدم. او هم که گرفتار بیماری و مشکلات بچه ها بود ، بی اختیار از من دورتر می شد. زمانی رسید که خیال کردم دیگر دوستم ندارد و من را نمی خواهد. می خواستم از او انتقام بگیرم و تنها راه را بریدن از او و رو آوردن به زنی دیگر یافتم. آن زن هم که دست ابلیس را از پشت بسته بود ، من را با مواد مخدر و مشروبات الکلی آشنا کرد. طوری در منجلاب غرق شدم که همه چیز را از یاد بردم. شغلم ، خانه ام ، بچه هایم و همسرم مهشید را. زنگ خطر وقتی برای او به صدا درآمد که بیکار شدم و با ماندن در خانه اعتیادم هم برملا شد. چنان وحشی شده بودم که تا ماهها ، محبت هایش را جز با خشونت و بدزبانی و بی اعتنایی جواب نمی دادم. ولی او در محبت به همسرش بیشتر پافشاری می کرد.
عاقبت تسلیم شدم. مگر می شود تسلیم محبت های زنی چنین مهربان و ازخودگذشته نشد ؟ پس ، از ترک اعتیاد شروع کردم. بعد رفتم سرکار . هرچند در قیاس با شغل قبلی ام از درآمد و اعتبار خیلی کمتری برخوردار بود ، ولی مهر بی دریغ مهشید باعث می شد ، با استواری رو به جلو بروم . » پرسیدم : « آن زن چه شد ؟ » سری تکان داد و گفت : « آن ابلیس را که همان اول ول کردم . ولی مگر او ولم می کرد . آنقدر وقیح و شیطان صفت بود که برای مهشید تلفن می زد و به او فحش می داد. ولی زنم هیچی نمی گفت و حتی یک بار هم نشد به رویم بیاورد. شما بگویید؟ جز تسلیم و به خود آمدن و ابراز محبت متقابل چه می توانستم بکنم ؟ پس دیگر نپرسید چرا مهشید برایم اینقدر عزیز است. خدای نکرده باید در آن ظلمت و تباهی غرق شده باشید تا احساس من را نسبت به زنم بفهمید.
مهشید به من زندگی دوباره داد. به من محبتی را عرضه کرد که شاید اگر مادرم زنده بود و از کرده هایم باخبر می شد ، به من نمی داد و حتی عاقم می کرد. ولی مهشید سرزنشم هم نکرد، بارها می گفت قصور از خودش بوده و باید نیاز من را به محبت می فهمیده. حالا شما جای من باشید ، خالصانه دلباخته و برده همچنین زنی نمی شوید ؟» حق با او بود. مهشید خانم تلاشی فوق طاقت بشری انجام داده بود. اما خود مجید خان هم موجود قابل ستایشی بود ، زیرا اراده خیلی قوی داشت که توانسته بود از چنین باتلاقی بیرون بیاید. او به راحتی از خود و کرده اش حرف می زد و انتقاد می کرد در حالی که در زندگی و تجارب کاری به کمتر کسی چون او برخورده ام که اینقدر راحت خودشکنی کند. چندی بعد وقتی با مهشید خانم در مهمانی دیگری روبرو شدم ، تحسین و ستایشم را نثارش کردم و آرزو کردم ای کاش همه زنان چون او بودند. می دانید این زن والاقدر در جوابم چه گفت؟« مجید اغراق کرده . خودش خوب است ، همه را مثل خودش می بیند. کاش من آن جوری بودم که تعریف می کند . » هیچ نداشتم بگویم جز : « احسنت ! »
و اما سخنی با آنها که هنوز معتقدند چنین شوهرانی بچه ننه هستند : دوستان عزیز ، من بر سر اسم دعوا ندارم یا جدل نمی کنم. توقع مهر مادری از همسر داشتن صحیح است یا خیر. آنچه برای من اهمیت دارد ، بهبود بخشیدن رابطه زن و شوهرها است. وقتی زن شوهرش را دوست دارد و می خواهد با وی زندگی کند و مرد از او انتظار همان نوع محبتی را دارد که از مادرش دیده ، چه اشکالی دارد زن با محبت به شوهر خود و او را غرق سعادت کند؟ آیا چنین زنی بالاتر از زنان همسال خود قرار نمی گیرد؟ آیا همگان او را از صمیم قلب ستایش نمی کنند ؟
ابراز محبت به شوهر
و یک نکته باریکتر از مو : هیچ می دانید گذشت های مهشید خانم را بسیاری از زنها انجام می دهند ، منتها ما شاهد نیستیم یا خبر نداریم ؟ و در واقع آنچه می بینیم خوشبختی و سعادت فعلی زوج هایی است که گاه استحکام پیوند و لطف رابطه شان غبطه انگیز است ؟ به همین دلیل است که بارها گفته ام مطمئن باشید هیچ رابطه زناشویی محکمی آسان به دست نمی آید. پیوند بین زوج تا از کوران حوادث ریز و درشت نگذشته باشد، هرگز شفاف و زلال ولی به استحکام فولاد نخواهد شد. پس از من بپذیرید که هدفم آموختن رمز و راز زندگی زناشویی موفق و محکم به زوج ها است.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.