جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چه چیزی تعیین کننده‌ی روش تربیت فرزند ماست؟

چه چیزی تعیین کننده‌ی روش تربیت فرزند ماست؟

تربیت فرزند یکی از مهمترین و پیچیده‌ترین وظایفی است که والدین با آن روبرو هستند. در هر جامعه و فرهنگی، روش تربیت فرزندان متفاوت است ولی با توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه، برخی عوامل تعیین کننده‌ی روش تربیت فرزند می‌تواند عبارت باشد از:

۱. محیط خانوادگی:
محیط خانواده، اولین و مهمترین محیطی است که فرزند با آن در ارتباط است. روش تربیت فرزند از طریق انتقال ارزش‌ها، عادت‌ها و نوع رفتارهای خانوادگی، در کنار تاثیر مستقیمی که اعضای خانواده بر روی رفتار و روش برخورد با فرزند دارند، تعیین می‌شود.

۲. فرهنگ و اعتقادات دینی:
فرهنگ و اعتقادات دینی نیز بر روی روش تربیت فرزند تاثیرگذار است. در برخی ادیان، تربیت فرزندان با تاکید بر برخورد نرم و مهربان، انعکاس ویژگی‌های الهی در رفتار و روش زندگی است.

۳. تجربیات شخصی و خودآگاهی والدین:
تجربیات شخصی و وراثت ذهنی والدین نیز بر روی روش تربیت فرزند تاثیر گذار است. در صورتی که والدین خود دچار مشکلاتی مانند اضطراب، افسردگی یا خشم به شدت هستند، این مشکلات می‌تواند به فرزند منتقل شود.

۴. شیوه‌ی زندگی والدین:
شیوه‌ی زندگی والدین نیز بر روی روش تربیت فرزند تاثیر گذار است. در صورتی که والدین با شیوه‌ی زندگی فشرده و پراز استرس زندگی می‌کنند، خشمانه و اضطرابی هستند، این بر روی روش تربیت فرزند تاثیر منفی خواهد داشت.

۵. روش تربیتی همسر والدین:
روش تربیتی همسر والدین نیز بر روی روش تربیت فرزند تاثیر گذار است. در صورتی که همسر والدین با روش تربیتی متفاوتی برخورد می‌کنند، فرزند ممکن است به دلیل تعارض در روش تربیتی هر دو والدین، به مشکل خاصی برخورد کند.

با توجه به موارد بالا، می‌توان گفت که روش تربیت فرزند نه تنها توسط یک عامل مشخص تعیین نمی‌شود، بلکه تاثیرگذاری چندین عامل با یکدیگر ترکیب می‌شوند و به روش تربیت فرزند منجر می‌شوند. بنابراین، والدین باید در انتخاب روش تربیت فرزند، با توجه به موارد فوق، به طور دقیق و شفاف عمل کنند.

روابط میان والدین و فرزندان می‌تواند لحظات نشاط‌بخشی را خلق کند، اما در مقابل آن‌قدر حساس است که به خصوص در طول سال نخست زندگی کودک می‌تواند طاقت‌فرسا جلوه نماید. تمامی پدر و مادرهای تازه‌کار بارها از پا درمی‌آیند و هنگام تربیت فرزند گیج خواهند شد و احساسات منفی گاهی در برخی از افراد آن‌قدر قدرت‌مند می‌شود که هست و نیست‌شان را بر باد می‌دهد. نگهداری از یک کودک ممکن است افسردگی، اضطراب، ترس، درماندگی، بلاتکلیفی، وحشت و گاهی استرس در والدین به وجود آورد. علتش هم آن است که چنین والدینی به موجب حضور کودکان خود دوباره با آن چه خود در دوران کودکی بوده‌اند، روبه‌رو می‌شوند.

دکتر جان بولبی می‌گوید: «وقتی انسان در جایگاه پدر یا مادر قرار می‌گیرد مشکلات حل نشده‌ی گذشته دوباره پیش روی چشمانش زنده خواهد شد.» وقتی والدین در تیررس چنین احساسات قدرت‌مندی قرار می‌گیرند بدون آن که متوجه باشند طبق آن چه رفتارشان را کنترل می‌کند واکنش نشان می‌دهند. چنین پدر و مادرهایی چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ عاطفی از فرزندان خود فاصله می‌گیرند و یا با ترس و لرز دور و بر آن‌ها می‌پلکند؛ شاید هم در برخورد با آن‌ها عصبانی شوند و یا دنبال چیزی بگردند تا حواس‌شان را پرت کند. در برخی از موارد خطرناک آن‌قدر از گذشته، مشکلات حل نشدنی بر دل والدین مانده است که وظیفه‌ی تربیت فرزندان خود را بر عهده‌ی دیگری می‌اندازند و هنگام مواجهه با آن‌ها خشن رفتار می‌کنند و یا به فرزندان‌شان بی‌توجه خواهند شد و عاقبت از تک‌تک‌شان کناره‌گیری خواهند کرد. اطراف ما پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های زیادی هستند که فرزندان بزرگ‌سال‌شان هنوز هم طبق آن‌چه انتظار می‌رود، رشد نکرده‌اند.

بنابراین منشأ این دردسرها کجاست؟ یا خانواده‌ی اصلی ما منشأ بروز چنین دردسرهایی خواهد بود و یا چیزی که ما به آن می‌گوییم «عامل FOO». در حقیقت برخی از والدین خاص ما به دلیل رشد یافتن به شکل یک انسان شکست خورده و ضعیف در یک دنیای بی‌سرو‌سامان فرزندانی شکست خورده و ضعیف بار خواهند آورد.

همه‌ی ما از جمله‌ی این افراد هستیم.!

وجود «عامل FOO» و تجربیات فردی هر یک از انسان‌ها تعیین کننده‌ی نوع روشی است که در تریبت فرزندان خود به کار می‌گیرند. روشی که والدین شما در تربیت‌تان به کار بسته‌اند (یا حتی فقدان آن) یک محیط آموزشی را فراهم آورده تا بتوانید راه و رسم برقراری ارتباط را در دوران بزرگسالی بیاموزید، مخصوصاً روابطی که با فرزندان خود برقرار خواهید کرد. میزان عشقی که والدین‌تان هنگام پرورش شما نثارتان کرده‌اند بر میزان عشق و محبتی که اکنون نثار فرزندان خود می‌کنید تأثیر خواهد گذاشت.

دکتر لویی کازولینو می‌گوید: «وقتی والدین محیطی سرشار از احترام و بردباری در برابر احساسات و عواطف فرزندان مهیا می‌سازند کودک راحت‌تر شخصیت خود را می‌سازد و با امنیت بیش‌تری از آن‌ها جدا می‌شود.» او معتقد است اگر والدین چنین شرایطی را برای تربیت و پرورش کودک در خانه به وجود آورند خودشان نیز تحت تأثیر آن قرار گرفته و به کمال خواهند رسید.

دو هزار سال پیش هم چنین موضوعی ابراز شده بود: «شاید یک دانش‌آموز بهتر از آموزگار نباشد، اما وقتی دوران آموزشی‌اش به پایان رسید ممکن است نظیر آموزگارش عمل کند.»

اگر می‌خواهیم فرزندانی بی‌نظیر داشته باشیم اول باید به والدینی بی‌نظیر تبدیل شویم. کودکان توانایی گذر از سطحی را که والدین‌شان در آن حضور دارند نخواهند داشت، بنابراین بهتر است ببینیم در کجا باید به اصلاحات بپردازیم. تجربه نشان می‌دهد راه‌های زیادی برای غلبه بر مشکلات گذشته وجود دارد و امیدواریم بر اساس مطالب این کتاب بتوانیم در این راه به شما کمک کنیم.

با کشف نیروهای غیر قابل رؤیتی که تعیین کننده‌ی روش تربیت فرزندان ماست می‌توانیم بدون دخالت مشکلات باقی مانده از گذشته، پاسخ‌گوی فرزندان‌مان باشیم.

اجازه دهید با توجه به زندگی والدین موفق در تربیت فرزندان‌شان، مطالبی را در رابطه با حقایق موجود در خانواده‌ی آن‌ها ذکر کنیم.

چند سال پیش دخترم پریا تعریف می‌کرد به پسر چهار ساله‌اش، یعنی احسان، گفته بود می‌خواهند برای صرف شام به منزل بابابزرگ و مامان‌بزرگ بروند.

احسان با شنیدن این جمله لحظه‌ای ساکت ماند و سپس گفت: «دوست ندارم بیام خونه‌ی اونا. آقاجون خیلی منو بوس می‌کنه.»

اجازه دهید اکنون به ده‌ها سال پیش یعنی زمانی بازگردیم که در خانواده‌ی اصلی‌ام زندگی می‌کردم.

پدر من (امیر) پسر مردی بود که عادت داشت هنگام سلام و احوال‌پرسی یا خداحافظی افراد فامیل یا دوستانش را در آغوش بگیرد و بوسه‌ای روی گونه‌های‌شان بنشاند. من هم تا پیش از مرگ پدرم هنگام دیدن و خداحافظی از او همیشه گونه‌اش را می‌بوسیدم. مادرم یک شهرستانی بود که به بوسه می‌گفت: «قند». بنابراین خاله‌هایم هر گاه مرا می‌دیدند ده تا پانزده قند از گونه‌ام می‌گرفتند. می‌گویند: «بچه را طوری بار بیاور که باید بار بیاید.» بنابراین این بچه باید یاد گرفته بود بوسه‌های دیگران را بپذیرد.

بوسیدن در خاندان ما نظیر نفس کشیدن، غذا خوردن و خوابیدن امری عادی محسوب می‌شود. وقتی با فرزندانم کُشتی می‌گرفتم بوسیدن را هم تبدیل به قسمتی از بازی می‌کردم. هرگاه بر پشتم سوار می‌شدند گه‌گاهی از حرکت بازمی‌ایستادم و می‌گفتم: «بوسه‌هاتون اسب رو راه می‌ندازه.»

بدین ترتیب می‌خندیدند و خم می‌شدند تا چند بوسه روی گونه‌ام بنشانند و اسب را به حرکت درآورند، من هم دوباره به راه می‌افتادم.

پس آن موقع در برابر درخواست احسان چه باید می‌کردم؟

در ابتدا می‌خواستم بر خلاف خواسته‌اش به زور بخواهم از دستوراتم پیروی کند، یعنی در نقش آقاجون، یک پسر چهار ساله را به سمت خود بکشانم.

متأسفانه اکثر خانواده‌ها معمولاً با رد درخواست فرزندشان خواستار پیروی از دستورات خود هستند و اهمیت نمی‌دهند کودک چه احساسی دارد. حقیقت آن است که سیستم پیاده شده در برخی از خانواده­ها اجازه نمی‌دهد والدین به تحسین فرزند بپردازند، بنابراین همه چیز به بی‌توجهی و بی‌ارزش نشان دادن احساسات واقعی کودک ختم خواهد شد.

ما انسان­ها وقتی در نظرات، امیال، سلایق ما ایده‌آل­ها، تصمیمات، عقاید، سیاست­ها، اطلاعات خاص یا پیشنهادات ساده‌ی دیگران وجه اشتراکی می‌بینیم سعی می‌کنیم افکار، اعمال، احساسات و گفتشادی نظیر شخص مقابل باشد.

در حقیقت می‌خواهیم خود را در دید دیگران معتبر کنیم.

اکنون اگر کودکان بیش از حد مورد توجه قرار گیرند چه رخ خواهد داد؟ در این صورت هیچ استعدادی پرورش داده نخواهد شد، افراد به بلوغ فکری دست نیافته و هیچ آرزویی تحقق نمی­یابد. به راستی چه پیش خواهد آمد؟ وقتی احساسات کودکان به تکرار مورد بی‌توجهی قرار گیرد، رفته‌رفته آزرده و دلخور، آشفته‌خاطر، افسرده، مضطرب و ناامید خواهند شد.

وقتی گفته‌های پریا را درباره‌ی پسرش شنیدم کمی ناراحت شدم، اما بعد از گذشت لحظاتی گفتم: «خوب، احسان با من فرق می‌کنه. باید با خواسته‌هاش کنار بیام.» پس از آن با احسان حسابی بازی کردم و وقتی امید، پدر احسان، او را با خود می‌برد من و نوه‌ام به خاطر این پیروزی از شدت خوشحالی دستان‌مان را بالا بردیم و به هم کوبیدیم.

در یک زندگی مشترک وقتی یک نفر به طور مرتب زیر سلطه‌ی دیگری درآید و آزادی عمل نداشته باشد دیگری هم سرانجام از خاطر فرد زیر سلطه فراموش خواهد شد. این موضوع هنگام تربیت فرزند هم صادق است، یعنی وقتی یک مادر یا پدر در اندیشه‌ی تحمیل افکار و روش زندگی خود به فرزندش باشد سرانجام کودک نسبت به آن دو بی‌اعتنا شده و آن‌ها را فراموش خواهد کرد.

در حقیقت فرزند خانواده آن‌قدر آزادی عملش را از دست می‌دهد که همه چیز به فرار او ختم خواهد شد. برخی از بزرگ‌سالان نظیر کوچک‌ترها به خوبی می‌دانند که نباید واقعیت درونی‌شان را بروز دهند، چون این کار بی‌فایده است.

این افراد با شخصیت حکمفرمای خود هیچ‌گاه امنیت را احساس نمی‌کنند، بنابراین دایم نظرات و نوع عملکرد دیگران را رد خواهند کرد. وجود این اضطراب همیشگی در برابر دیگران، میزان تسلط چنین افرادی را روی آن‌ها کاهش می‌دهد و موجب می‌شود آن‌ها تحمل تفاوت‌های میان خود و دیگران را نداشته باشند. آن گاه تأکید بر استقلال و منحصر بودن، دنیای درونی و آسیب‌پذیر آن‌ها را تهدید خواهد کرد و غم و اندوهی جان‌گداز، البته آشنا، برای‌شان بر جای خواهد گذاشت. از آن جایی که این دسته از افراد گوش شنوا ندارند سعی می‌کنند از هر بار که با آن‌ها مخالفت می‌ورزد دوری کنند.

کسی را با این خصوصیات می‌شناسید؟ با شما شرط می‌بندیم چنین افرادی در اطراف شما حضور دارند.

افراد زیادی قربانی استبداد خود شده‌اند و دلیل فراموش نشدن خود از خاطر دیگران خواهند بود. آن‌ها معمولاً هنگام اظهارنظر کردن و شنیدن گفته‌های خود از طریق دیگران با ترس‌ها و واهمه‌های درونی‌شان در حال دست و پنجه نرم کردن هستند و با احساس نادیده گرفته شدن می‌جنگند و از مخالفت دیگران به شدت می‌هراسند.

با شما شرط می‌بندیم که افراد زیادی را با چنین خصوصیاتی می‌شناسید. به راستی چرا افرادی نظیر آن‌ها به وفور یافت می‌شوند؟

در حالی که پدر و مادرهای نادیده گرفته شده به موجب چشم‌پوشی از مراقبت‌های لازم دچار لغزش می‌شوند، پدر و مادرهای راضی و مراقبان متزلزل بیش از حد مته به خشخاش می‌کوبند. اضطراب بیش از حد به کودک آسیب می‌رساند در حالی که فقدان اضطراب از او یک فرد ضعیف و بی‌دفاع می‌سازد. وقتی کودکان نوپا و پیش دبستانی‌ها در کنار مادران خود به بازی مشغول می‌شوند می‌توانند آموخته‌های نابی برای شکیبایی هنگام عصبانیت بیاموزند. اگر کودکان هر لحظه از حمایت‌ها و کمک‌های والدین‌‌شان بهره بگیرند هیچ‌گاه نمی‌توانند در موقعیت‌های اضطراب‌آور بردبار و شکیبا باشند.

دکتر بروس پری متخصص رشد کودک می‌گوید: «آن دسته از کودکانی که با وجود ناامنی و ترس بزرگ می‌شوند به خودی خود در دوران بچگی هیچ آسیبی را تجربه نخواهند کرد. این دسته از کودکان به جای بازی کردن و بازگشت به سمت والدین هنگام تجدید قوا، اغلب به خاطر ترس و اضطراب والدین‌شان، از بازی کردن پرهیز می‌کنند. کودکان تا وقتی مکانیسم برخورد با استرس و اضطراب و مهارت‌های صبر و تحمل را یاد نگیرند نمی‌توانند به تنهایی از پس خود برآیند. آن‌گاه وقتی زمان رفتن به کودکستان فرا می‌رسد چنین بچه‌هایی وحشت‌زده قالب تهی می‌کنند، چون در گذشته لحظه‌یی تنها نمانده‌اند.»

والدین ترسو، فرزند ترسو

والدین ترسو، به راحتی می‌توانند وجود ترس را در فرزندان‌شان تشخیص دهند. معمولاً مادران ترسو (یا پدران ترسو) به راحتی از کودکان نوپای‌شان جدا نمی‌شوند و همین امر فرزندان‌شان را با اضطراب شدیدی مواجه می‌سازد و موجب می‌شود از استقلال و عدم وابستگی فاصله بگیرند. کودکان ترس والدین را جذب می‌کنند. در حقیقت ترس آموختنی نیست، بلکه افراد را در دام خود گرفتار می‌سازد.

والدین راضی می‌توانند ترس خود را پنهان کنند، اما به طرق مختلف پیغام‌هایی به سمت فرزندان‌شان روانه می‌کنند که نشان می‌دهد دنیای اطراف ترسناک است و هر فرزند فقط در پناه پدر و مادر امنیت خواهد داشت. اغلب اوقات از افراد راضی می‌خواهم در طول هفته با در نظر گرفتن اضطراب خود شدت آن را بسنجند تا دریابند واقعاً چه‌قدر مضطرب هستند. اضطراب افراد راضی بیش‌تر اوقات طبیعی به نظر می‌رسد، اما فرزندان‌شان درست زمانی که پدر و مادر از وجود ترس در خود بی‌خبرند یا می‌کوشند آن را پنهان کنند احساس می‌کنند ترس بر والدین‌شان غلبه کرده است.

تحقیقات نشان می‌دهد وقتی والدین ناظر بر اعمال فرزند، کودکان‌شان را با طغیان عصبانیت و ارائه‌ی هیچ گونه راه‌حلی می‌ترسانند خود هم ضربه‌ی شدیدی می‌خورند.

روزی پس از اتمام یک گردهمایی با موضوع چگونگی تربیت فرزند مادر تنها و مضطربی که به دل می‌نشست نزد من آمد. او می‌گفت مسئولان مدرسه‌ی دختر سه ساله‌اش که دوره‌های پیش دبستانی را می‌گذراند به او خبر داده‌اند این دختر سه ساله هر چند وقت یک بار از معلمش می‌پرسد: «تو خوبی؟» در حقیقت طبیعی نیست یک دختر سه ساله چنین سؤالی را بر زبان جاری سازد.

من نیز از مادرش پرسیدم که خود چند بار این سؤال را از فرزندش می‌پرسد. کمی سرخ شد و گفت: «اوه، یک سره این سؤال رو می‌پرسم. به نظرم این همون کاریه که مامان و باباهای خوب باید انجام بدن.» آن‌گاه از او خواستم دلیلش را توضیح دهد بدین ترتیب این گونه شرح داد که در دوران بچگی خودش هرگاه حالت روحی اعضای خانواده تغییر می‌کرد همه آن تغییر را نشانه‌ی به وجود آمدن یک مشکل می‌دانستند، بنابراین همه‌ی اعضای خانواده همیشه تحت کنترل بودند. برایش گفتم تغییر زود به زود حالات روحی یک دختر سه ساله طبیعی محسوب می‌شود و اگر هر بار با هر تغییر از او حالش را بپرسد بی‌شک به فرزندش می‌آموزد اکثر اوقات حال و حوصله نداشته باشد.

بنابراین کیسه‌ی پوشک هم باید همراه سس سیب، کراکر ماهی، ظرف سبزیجات، انواع و اقسام میوه‌ها، پنیر و آب میوه‌ها با مادران باشد تا کم و کسری پیدا نکنند. تحت چنین شرایطی در کنار دوستان راضی خود هیچ گاه احساس گرسنگی نخواهید کرد.

نکته مهم  این است که والدین به صورت ناخودآگاه از الگوهای تربیتی دوران کودکی خود استفاده میکنند حتی اگر آموزش های زیادی در خصوص تربیت کودکان دیده باشند به همین دلیل ابتدا شما را با والد درون تان آشنا کرده سپس راهکار های تربیتی برای از بین بردن فاصله های میان شما و فرزندتان را بیان میکند.

Picture of شیک اندیش
شیک اندیش

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا