زندان رابطه: چرا فرد آزارگر و بهرهکش را دوست داریم؟
فردی که به صورت آزارگر و بهرهکش رفتار میکند، عموماً در جامعه به دلیل جذابیتهایی که دارد، مورد توجه و محبوبیت قرار میگیرد. این امر ممکن است برای بسیاری از ما عجیب و غریب به نظر بیاید، اما با بررسی عوامل مختلف، میتوان به دلیلهای متعددی برای این پدیده پی برد.
یکی از دلایل علاقه به فرد آزارگر و بهرهکش، قدرت و اعتماد به نفس بالایی است که به نظر میرساند داشتن آنها به ما کمک میکند تا بهترین شرایط زندگی را داشته باشیم. علاوه بر این، برخی افراد به دلیل تجربههای نامطلوب در زندگی، به دنبال افرادی هستند که آنها را تحریک کرده و برای آنها تنش ایجاد کنند. در این حالت، فرد آزارگر و بهرهکش به عنوان یک انتخاب مناسب به نظر میرسد.
در برخی موارد، علاقه به فرد آزارگر و بهرهکش به دلیل عدم شناخت دقیق از رفتارهای منفی آنها است. این ممکن است به دلیل عدم آگاهی از تأثیر منفی رفتارهای شخصیتهای آزارگر و بهرهکش باشد. بسیاری از افراد به دلیل فراموشی این تأثیرات، به دنبال خصوصیات جذاب این افراد هستند و این خصوصیات را به عنوان نقاط قوت آنها تلقی میکنند.
یکی از دلایل دیگری که ممکن است باعث محبوبیت فرد آزارگر و بهرهکش شود، عدم قطعیت و نامعلوم بودن این رفتارها است. در بسیاری از موارد، فرد آزارگر و بهرهکش قابلیت تغییر و تحول را دارد و به دلیل این قابلیت، فردان آنها را به عنوان یک چالش برای تغییر و تحول میپذیرند. این امر ممکن است به دلیل ارتباط نزدیکی که بین محبوبیت و چالش وجود دارد، باشد.
در نهایت، لازم به ذکر است که محبوبیت فرد آزارگر و بهرهکش بیشتر به دلیل عوامل روانی و اجتماعی است که در جامعه وجود دارد، نه به دلیل صفات خاصی که در آنها وجود دارد. برای جلوگیری از این مشکل، آگاهی از تأثیرات منفی رفتارهای آزارگر و بهرهکش بسیار مهم است و باید از تواناییهای خود برای مقابله با این رفتارها استفاده کنیم.
همه ما عشق را تجربه میکنیم و معمولا قبل از اینکه شریک خود را به خوبی بشناسیم، عاشق او میشویم. این احساس به لطف نیروهای ناخودآگاه در ما به وجود میآید که به طور عام از آن تحت عنوان «جاذبه و یا ساز و کار شیمیایی برآمده از هورمونهای عشق» یاد میکنیم. هیچگاه خودتان را به خاطر دوست داشتن فردی که با احترام و حوصله با شما رفتار نمیکند، سرزنش نکنید؛ زیرا درست وقتی رابطه ما به یک رابطه آزارگرانه تبدیل میشود، ما دلبسته میشویم و میخواهیم رابطه و عشقمان را حفظ کنیم. ممکن است در ابتدای رابطه متوجه مواردی جزئی از آزردگی و تحقیر از طرف شریکتان شوید و از آنها چشمپوشی کنید؛ زیرا سوءاستفادهگران تبحر زیادی در اغواگری دارند و صبر میکنند تا مطمئن شوند که قبل از نشان دادن شخصیت واقعی خودشان، ما در دام و تله آنها گرفتار شده باشیم. در این زمان، عشق ما تحکیم شده است و به راحتی از بین نخواهد رفت. رها کردن یک فرد آزارگر کار سختی است. احتمالا حتی اگر بدانید دوست داشتن یک فرد آزارگر میتواند خطرناک باشد، ممکن است برای حفظ رابطه با او چانهزنی کنید. تحقیقات نشان میدهند که حتی قربانیان خشونت نیز به طور متوسط، هفت برخورد و چالش روانی را قبل از ترک همیشگی شریک زندگی خود تجربه میکنند.
شما با ماندن در یک رابطه آزارگرانه، حس حقارت را به دفعات تجربه خواهید کرد، به شکلی که این نوع برخورد، سبک غالب تعاملات مابین شما خواهد شد. کسانی که این امر را درک نمیکنند، برایشان سوال میشود که چرا فردی را که سوءاستفاده میکند، دوست داشته و با او میمانند؟ ما پاسخهای کاملا روشنی برای این سوال نداریم، اما سعی میکنیم تا وجوه مشترک این روابط را به تصویر بکشیم.
چرا به ارتباط با فرد آزارگر و سوءاستفاده کننده ادامه میدهیم؟
انکار برای زنده ماندن
اگر در خانوادهای بزرگ شده باشیم که با ما با احترام رفتار نکرده باشند، متعاقبا عزتنفس پایینی داشته و تمایل داریم تا سوءاستفاده افراد از خودمان را انکار کنیم، چون تا حدی خود را لایق چنین رفتارهایی میدانیم و یا این رفتارها برایمان آشناست و همچنین انتظار نخواهیم داشت که فردی بهتر از روش برخورد و رفتار والدینمان، با ما برخورد کند. انکار به این معنی نیست که نمیدانیم چه اتفاقی در حال روی دادن است؛ در عوض تلاش میکنیم تا تاثیرات این اتفاق را به حداقل برسانیم و یا با منطق خود آن را توجیه کنیم. حتی ممکن است که متوجه نشویم که واقعا مورد سوءاستفاده و آزار قرار گرفتهایم.
تحقیقات نشان میدهد که ما نمیپذیریم و انکار میکنیم، این چانهزنی به نوعی یک نیاز تکاملی (فرگشتی) برای تامین امنیت ما به عنوان انسان است. در سطح DNA، اکثر ما برای بقای رابطه تلاش میکنیم، چون بقای خود را در حفظ رابطه میبینیم، از نگاه فرگشتی در رابطه بودن یعنی تولیدمثل و امنیت. ما احتمالا به دلیل همین نیاز تکاملی تا مدتزمان طولانی آزار، آسیب و تحقیرهای رابطهای ناکارآمد را متحمل میشویم و حتی برای ماندن در آن به اشکال مختلف بهانهتراشی کنیم.
پیشبینی، ایدهآلسازی، تکرار جبری
وقتیکه عاشق میشویم، اگر آسیبهای روانیای که ذر دوران کودکی دیدهایم تا حدی درمان نشده باشند، در مسیر انتخاب همسر / شریک زندگی، عملا تصویر صحیحی از خواستههای خود و خصوصیات یک همسر سالم در ذهنمان نخواهیم داشت. به احتمال زیاد ما به دنبال کسی خواهیم بود که شبیه پدر و مادرمان باشد و ما را به یاد آنها بیاندازد؛ این بدان معنی نیست که آن شخص حتما باید یادآور پدر برای دختر و مادر برای پسر باشد، در این مسئله جنسیت مطرح نیست. ممکن است ما جذب کسی شویم که جنبههای اخلاقی مشترکی با والدینمان داشته باشد. ناخودآگاه ما در تلاش است تا گذشتهمان را با امید به اینکه به اوضاع تسلط خواهیم یافت، بازسازی کند و کودکیمان را که عشقی در آن دریافت نکردهایم، بهبود بخشد (در همین راستا مقاله «عوامل شباهت همسر به والدین» را مطالعه کنید).
چرخه آزار رابطه معیوب
بعد از یک جر و بحث، اغلب یک دوره ماهعسل (دوران شیرین رابطه) به وجود میآید. این بخشی از چرخه آزار است. یک آزارگر ممکن است به دنبال برقراری ارتباط دوباره باشد، عاشقانه رفتار کند، پشیمان باشد و عذرخواهی کند. به علاوه، خیالمان راحت است که هماکنون صلح برقرار است. ما به قول و قرارهایمان ایمان داریم و بر این باور هستیم که دیگر چنین مواردی پیش نخواهد آمد، زیرا نمیخواهیم اتفاق ناگوار دیگری بیفتد و گمان میکنیم همچون چند رشته به یکدیگر پیوستهایم. پایان دادن به یک پیوند عاطفی، دردناکتر از آزار و تحقیر گذراست. ما از درد جدایی اجتناب میکنیم ولی در طولانیمدت بهای گزافتری پرداخت میکنیم، ولی این بها را در محاسبات خود لحاظ نمیکنیم.
ظاهر امر چنین نشان میدهد که یک آزارگر به ما عشق میورزد، ما میخواهیم این عشق را باور کنیم و نسبت به رابطهمان امیدوار و مطمئن باشیم. انکار ما برگرفته از توهم امنیت داشتن است. این حالت را «چرخه معیوب» انکار مینامیم، درست مانند وقتی که پس از سر کشیدن یک نوشیدنی الکلی، قولهایی را که در زمان هشیاری دادهایم فراموش میکنیم.
عزتنفس پایین
به دلیل عزتنفس پایین، بر این باوریم که اگر یک فرد آزارگر ما را سرزنش کند، به ما بیاعتنا باشد و از ما انتقاد کند راه درستی را در پیش گرفته است؛ حال آنکه بیاعتنایی، سرزنش و انتقادهای این فرد باعث کاهش روز به روز عزتنفس و اعتمادبهنفس ما میگردد. آنها عمدا این کار را برای به دست گرفتن قدرت و کنترل امور انجام میدهند. ما معتقدیم که برای بهتر شدن رابطه باید خودمان را تغییر بدهیم. خودمان را سرزنش میکنیم و تلاش میکنیم تا خواستههای فرد آزارگر را برآورده کنیم. ما ممکن است اضافه شدن رابطه جنسی به ارتباطمان، مهربانیهای کوچک شریکمان و یا عدم وجود هرگونه سوءاستفاده از طرف وی را به عنوان نشانه عشق تلقی کنیم و به رابطهمان امیدوار باشیم. بنابراین به همان میزان که اعتمادبهنفس ما کاهش مییابد، سعی میکنیم میزان عشق و ایدهآل سازی ازدواج و برآورده کردن نیازهای همسرمان را افزایش دهیم.
همدلی
بسیاری از ما با فرد آزارگر احساس همدلی میکنیم اما هیچ حس همدلی نسبت به خودمان نداریم. ما از نیازهای خود، آگاه نیستیم و از اینکه از شریکمان بخواهیم تا نیازهایمان را برطرف سازد، خجالت میکشیم. فرد آزارگر نقش قربانی را بازی میکند، در خطا و گناه اغراق میکند، خود را پشیمان جلوه میدهد، یا در مورد مشکلی که در گذشتهاش اتفاق افتاده است صحبت میکند (و اغلب از سفر اغراقشده پر فراز و نشیب قهرمانیاش میگوید. این خصوصیت از ویژگیهای یک فرد خودشیفته است ). حس همدلی ما با ارائه توجیه، منطقیسازی و با به حداقل رساندن دردی که تحمل میکنیم، سیستم انکار فکری ما را تغذیه میکند. بیشتر قربانیانی که مورد آزار و سوءاستفاده قرارگرفتهاند، سعی دارند تا از دوست و فامیل خود پنهان کنند که شریکشان آنها را آزار میدهد؛ گاهی به دلیل همدلی با شریک خود و گاهی به علت شرم. رازداری در این مسئله اشتباه است و به فرد سوءاستفادهگر قدرت بیشتری میدهد.
جنبههای مثبت شخصیت فرد آزار دهنده
بدون شک فرد آزارگر و رابطهمان با او جنبههای مثبتی نیز دارند که گاهی از آنها لذت میبریم و دلتنگ آن خاطرات میشویم؛ علیالخصوص لحظات عاشقانه اوایل روابط و خاطرات خوب آن روزها را در صورت ماندن در رابطه، به یاد میآوریم و یا منتظر هستیم تا دوباره برایمان اتفاق بیفتند. ما تصور میکنیم که اگر فقط او خشم خود را کنترل کند، یا موافق باشد که به ما کمک کند، یا فقط یک چیز را تغییر دهد، همه چیز بهتر خواهد بود و این همان حس انکار ماست. اغلب اوقات آزارگران در رسیدن به اهداف خود تواناییهای بخصوصی دارند، یک زندگی اجتماعی مطلوب را به همه پیشنهاد میدهند و حتی گاهی مهارتهای خاصی در زمینههای کاری و یا تحصیلی دارند. بسیاری از همسران افراد آزار دهنده، ادعا میکنند که علیرغم سوءاستفاده شریکشان از آنها، از زندگی و به صورت کلی از شیوه زندگی این افراد لذت میبرند.
تقویت روش-خاموش
وقتیکه به صورت موقعیتی و غیرقابل پیشبینی تقویت ناپیاپی مثبت و منفی دریافت میکنیم، دوست داریم این تقویت را پایدار بپنداریم و این باعث میشود ما به صورت اعتیادآوری به شریکمان وابسته بمانیم. شریک عاطفی شما ممکن است از نظر عاطفی در دسترس شما نباشد و یا سبک و روش دلبستگیاش اجتنابی باشد. آنها ممکن است به صورت دورهای بخواهند نزدیک شما باشند؛ حتی ممکن است بعد از یک قرار ملاقات شگفتانگیز و صمیمی، از شما دور شوند، تلفن همراه خود را خاموش کنند و یک مدت غیبشان بزند. وقتی از شریکمان بیخبر میمانیم، مضطرب میشویم و به دنبال این هستیم که به او نزدیک شویم و درد و اشتیاق خود را با عشق اشتباه میگیریم.
به خصوص افرادی که اختلال شخصیت (مرزی، ضداجتماعی، خودشیفته) دارند، به صورتی تعمدی این کار را انجام میدهند و به گونهای توانایی ما را در تحمل دوریشان میسنجند؛ تا با طرد کردن ما و یا امتناع از دیدار با ما، بتوانند ما را کنترل کنند. سپس به صورت تصادفی، نیازهای ما را برطرف میسازند. ما به این که از شریکمان پاسخ مثبت دریافت کنیم، معتاد میشویم
باگذشت زمان دورههای کنارهگیری از یکدیگر طولانیتر میشود؛ اما ما یاد گرفتهایم تا بمانیم، احتیاط کنیم، صبر داشته باشیم و به رابطهمان امیدوار باشیم. که از آن تحت عنوان خوگیری به آسیب یاد میشود؛ به دلیل تکرار چرخههای سوءاستفاده که طی آن تقویت ناپیاپی پاداش و مجازات باعث ایجاد نوعی پیوند روانی میشود، فرد در برابر تغییرات مقاومت میکند. عادت و خوگیری به آسیب به خوبی توضیح میدهد که چرا رها کردن یک رابطه آزارگرانه یکی از سختترین انواع جدایی است. گاهی ممکن است افرادی که با یک آزارگر رابطه عاطفی دارند کاملا خود را فراموش کنند، تنها به دنبال کسب رضایت شریکشان باشند و محتاطانه عمل کنند تا او ناراضی نباشد. اندکی مهربانی و نزدیکی بین یک زوج باعث شعلهور شدن هیجانات بین طرفین میگردد (درست مانند برقراری رابطه جنسی پس از یک بحث و گفتگو)، زیرا ما تشنه محبت هستیم و از اینکه کسی دوستمان دارد احساس خوبی داریم؛ و این اتفاق، منبع تغذیهای برای چرخه آزار به شمار میرود.
سندرم استکلهم
اگر شما شریکتان را به ترک و جدایی تهدید کنید، او اقدام به نمایش گذاشتن جذابیتهای خود برای شما میکند؛ اما این صرفا اقدامی دیگر برای به دست آوردن دوباره کنترل شماست. این انتظار را داشته باشید که پس از جدایی، گوشهگیر شوید و ممکن است تا مدتها شریک پیشین و آزارگر خود را دوست بدارید و دلتنگ او شوید. وقتی که با گذشت زمان و دریافت تقویت به صورت روشن-خاموش در دام فرد آزارگر افتادیم، به راحتی نمیتوانیم از آسیبهای روانی، جسمانی و … که او به ما وارد میکند خلاص شویم. سندرم استکهلم، اصطلاحی است که برای افراد گروگان گرفتهشده به کار گرفته میشود. این پدیده هنگامی رخ میدهد که یک احساس همدلی دوطرفه بین گروگان و گروگانگیر اتفاق میافتد. در شکلگیری این پدیده، عامل اصلی و تعیینکننده زمان است. هر چه زمان ارتباط بین گروگان و گروگانگیر طولانیتر شود، این احساس تعلق و همدلی افزایش پیدا میکند. این مکانیسم در یک رابطه بلندمدت فعال میشود و اغلب در روابط از لحاظ زمانی طولانی رخ میدهد.
ما به اشتباه به رابطه وفادار مانده و میخواهیم از فرد آزارگری محافظت کنیم که بیشتر از خودمان به او دلبستگی داریم. از اینکه درباره رابطهمان با دیگران صحبت کنیم، رابطه را ترک کنیم و یا حتی در شرایطی با پلیس تماس بگیریم، احساس گناه میکنیم. اطرافیانمان که سعی در کمک به ما دارند، به صورت مستقیم و غیرمستقیم امکان دارد از سمت شریک عاطفی ما تهدید شوند (البته این تهدید به صورت منفعلانه ابراز میشود). به عنوان مثال از دید فرد آزارگر، روانپزشکان و رواندرمانگران به عنوان اشخاصی تلقی میشوند که میخواهند مغز ما را شست و شو دهند، ما را از شریک عاطفیمان جداکنند، جیب ما را خالی کنند و این باعث کمرنگ شدن رابطهمان با درمانگرمان میگردد و از اینکه کمکی به ما برسد جلوگیری مینماید. این درست همان چیزی که یک آزارگر میخواهد: که شما منزوی و وابسته به او شوید.
روش خاتمه به رابطه آزار دهنده
۱. اگر فکر میکنید در رابطهای گرفتار شدهاید و یا نمیتوانید شریک پیشین خود را از ذهنتان دور کنید، به دنبال پشتیبانی و کمک حرفهای باشید.
۲. در جلسات گروهی حمایت از افراد آزاردیده از رابطه شرکت کنید.
۳. اطلاعات کسب کنید و قدرت انکار خود را به چالش بکشید.
۴. هرگونه خشونت را گزارش دهید و مراحل محافظت از هرگونه خشونت و سوءاستفاده عاطفی از خود را پشت سر بگذارید.
۵. اگر دلتنگ فرد آزارگر شدید و یا توجهتان دوباره به سمت او متوجه شد، در ذهن خود والدینی را تجسم کنید که خصوصیات آنها را بر روی شریک عاطفی آزارگر فرافکنی میکنید.
۶. درباره رابطه خود بنویسید و به خود اجازه دهید تا برای رابطه ناسالمتان سوگواری کنید.
۷. زبان نگهداری و مراقبت از خود را بیاموزید (والد خود باشید).
۸. یاد بگیرید تا مرزبندیهایی سالم برای روابطتان تعیین کنید.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.