اول خودشناسی بعد ازدواج:
ازدواج یکی از مهمترین و پایدارترین روابط اجتماعی است که در طول تاریخ به وجود آمده است. این رابطه در مجموعه ای از مسائل اجتماعی، فردی، خانوادگی و روانشناختی قرار دارد که برای حفظ و توسعه آن، اولین و مهمترین قدم، خودشناسی است.
خودشناسی، فرایندی است که با هدف شناخت بهتر خود، اعمال، افکار و احساسات خود را بررسی و تحلیل می کنیم. این فرایند، به ما کمک می کند تا بهتر بتوانیم با خودمان و دیگران برخورد کنیم و روابط بهتری برقرار کنیم.
اگر میخواهید به دنبال رابطهای پایدار باشید، اولین و مهمترین مرحلهای که باید پشت سر گذاشت، خودشناسی است. بهترین راه برای شناخت خود، داشتن آگاهی از نیازهای خود و شناخت عمیق تر از خودتان است. این مهمترین ابزاری است که برای رشد شخصی و رابطههای بهتر با دیگران نیاز دارید.
اگر میخواهید به دنبال رابطهای با ارزش باشید، باید روی خودتان کار کنید. به دنبال یافتن اشخاصی باشید که با وجود تفاوتهایی که ممکن است داشته باشید، همچنان با شما سازگار هستند. برای یافتن این افراد، باید به خودتان صادق باشید و به دنبال ارتباطاتی باشید که دارای عمق و معنی هستند.
همچنین، برای داشتن یک رابطه موفق، باید به دنبال یافتن شخصی باشید که با شما موافقت کند و به همراه شما به زندگی ادامه دهد. این به معنی این است که باید به دنبال یافتن شریکی باشید که در روابط خود صادق و روشن باشد و به دنبال روابطی باشد که بر اساس احترام، درک و توجه به یکدیگر ساخته شده است.
در نهایت، برای داشتن رابطهای پایدار، باید به همدیگر احترام و توجه داشته باشیم. باید در زمینههای مختلف به یکدیگر کمک کرد و با همدیگر همراه شد. برای داشتن این نوع از رابطه، باید به دنبال خودشناسی، شناخت عمیق تر از خودمان و به دنبال کارکردن با دیگران با احترام و توجه باشیم.
در نهایت، برای داشتن یک رابطه پایدار، باید به خودتان صادق باشید و در روابط خود صادق و روشن باشید. باید به دنبال یافتن شریکی باشید که در روابط خود صادق و روشن باشد و به دنبال روابطی باشد که بر اساس احترام، درک و توجه به یکدیگر ساخته شده است. این مهمترین مرحله برای داشتن یک رابطه پایدار است.
باور غلط لزوم خودشناسی قبل از دریافت عشق حقیقی
آیا قبل از پیدا کردن ازدواج / عشق واقعی، ابتدا باید خود را بشناسید؟ افراد زیادی که به اصطلاح خود را ایدهآلگرا میپندارند و دیدگاههای سختگیرانهای در مورد ازدواج و عشق دارند، بر این باور هستند که پیشنیاز اینکه فرد بتواند با عشق حقیقی زندگی خود روبهرو شود، خودشناسی است.
گلن و ویکی (زن و شوهر) قبل از اینکه بهاشتباه تصور کنند که «همسر ایدهآل» خود را برای ازدواج پیدا کردهاند، سالها در جستجوی عشق حقیقی بودند. اما مشکلاتی که این رابطه را به طلاق کشانید، آنها را واداشت که به دنبال شناخت عمیقتری از خویشتن بروند.
پیدا کردن شخص مناسب لزوما به این معنا نیست که ما آمادگی و اراده کافی برای عشق ورزیدن را داشته باشیم. از طرفی افکار متعصبانه و کهنهای که در مورد آمادگی یک فرد وجود دارد میتواند به فرصتسوزیهایی منجر شود که به دلیل پیششرطهای ذهنی به وجود میآید.
این پیششرطهای ذهنی به این دلیل سبب میشوند که ما به ابراز علاقه عاشقانه افراد مختلف، تنها به این دلیل که با الگوهای ذهنی ما تطابق ندارند پاسخ مصبت ندهیم.
چه چیزی شما را به خواندن این مقاله علاقهمند کرده است؟ احیانا افکار و سوالاتی در مورد خودشناسی و ازدواج دارید؟ بسیاری از ما فانتزیها و تصورات شخصی خودمان را درباره وقوع عشق داریم. خیلی از ما در سنین جوانی و حتی بعدها چنین میپنداریم که عشق یک ماجراجویی فانتزی و هیجانانگیز است! این طرز تفکر با دیدگاه دیگری که بر «آمادگی» پذیرش عشق «از سوی فرد مناسب» تاکید میکند، در تناقض است.
اما اگر احساسات عاشقانه ما را به سمت کسی سوق دهد که با ایدهآلهای ذهنی ما فاصله داشته باشد تکلیف چیست؟
ویکی و گلن هر دو افراد باهوشی بودند که سالها به مشاور مراجعه کرده و ایمان داشتند که با خویشتن ارتباط موثری دارند و به مرحله خوبی از خودشناسی رسیدهاند. بااینحال، آنها نتوانستند با این واقعیت کنار بیایند که نقطهضعفهای خودشان بوده که سبب شده ازدواجشان به تباهی کشیده شود.
مشکلات نظریه اول خودشناسی بعد ازدواج
مسلما ما منکر اهمیت نقش خودشناسی برای داشتن رابطه صمیمی و افزایش احتمال ازدواج موفق نیستیم، اما برخی از دیدگاههای افراطی مبنی برا اول خودشناسی بعد ازدواج میتواند نتیجه عکس به همراه داشته باشد. در اینجا به بررسی دو دیدگاه از آنها میپردازیم:
۱. برای شناختن دیگری اول باید خودت را بشناسی. (فرصت سوزی به بهانه خودشناسی قبل از ازدواج)
این دیدگاه، چنین پیشنهاد میکند لازمه یافتن عشق حقیقی، سفری درونی برای مقابله و در صورت امکان، از بین بردن رذایل اخلاقی خود است یا لااقل روشی برای پی بردن به اینکه این خصوصیات منفی چگونه شکل گرفته، میباشد.
به ادعای این دیدگاه پس از «اتمام» فرآیند خودشناسی، فرد «آماده» ایجاد ارتباطی صمیمی با دیگری به عنوان همسر یا معشوق است.
ضعف این دیدگاه این است که فرایند خودشناسی، هرگز پایان نمیپذیرد و بنابراین افرادی که با این نظریه پیش میروند با خطر به تاخیر انداختن همیشگی ازدواج و داشتن رابطه عاشقانه، روبرو هستند.
۲. خودشناسی یک سفر مادامالعمر و گریزناپذیر است. (تمام نشدن فرآیند خودشناسی)
تئوری جستجو بیپایان برای خودشناسی میتواند این «بهانه» را در ذهن افراد به وجود بیاورد که هیچگاه قادر به خودشناسی کامل نخواهند بود. نکته انحرافی که وجود دارد این است که نباید انتظار داشت خودشناسی به معجزهای در ارتباط فرد با جهان پیرامونش تبدیل شود و اصولا نباید مسئله را اینقدر پیچیده کرد.
مشکلی که در رابطه با این دو نظریه و باور رایج بین عموم وجود دارد این است که با شعار تزویر گونه «اول باید مراقب خودت باشی»، عملا مانعی برای شکل گرفتن روابط صمیمانه و ازدواج در زندگی افراد ایجاد میشود.
یکی دیگر از مشکلات این دو دیدگاه آن است که مهمترین ابزار خودشناختی را نادیده میگیرند: ارتباط با دیگران.
روابطی که با افراد قابلاعتماد و مشفق داریم میتواند اطلاعات مفیدی راجع به خودمان به ما بدهد. اطلاعاتی که آنها بهراحتی و با آغوش باز با ما به اشتراک میگذارند سبب افزایش شادی و رضایت از زندگیمان میشود. این رضایت خاطر در صورتی که دوست شفیق یا همسرتان راههای سالمی برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات و احساساتی حول موضوعات بحثبرانگیز و تشویش زا پیدا کنند، افزایش مییابد.
خودشناسی در بطن ازدواج
رابطه ویکی و گلن «بدتر شد» و آنها را از یکدیگر دور کرد: آنها قادر به گفتگوی معنادار و یا حتی ارتباط چشمی نبودند. هر دو میدانستند که یک اشکال بزرگ در رابطهشان وجود دارد، اما هیچکدام جرات مطرح کردن آن را با دیگری نداشت. هرچند به زندگی باهم زیر یک سقف ادامه میدادند اما هر دو به طرز عجیبی احساس تنهایی میکردند. ولی بهجای اینکه ریسک گفتگو و یادگیری در مورد یکدیگر را بپذیرند، به منطقه «امن» عدم ارتباط پناه بردند.
زمانی که گلن در محل کار خود با یک بحران مواجه شد، زمان تغییر فرا رسیده بود. چراکه بهشدت جای خالی عدمحمایت همسرش را در زندگی زناشویی احساس میکرد. آنها بدون آنکه در مورد آن بحثی کنند، با خود به این نتیجه رسیده بودند که ازدواج شان به بنبست رسیده و هیچیک برای رفتن به سمت دیگری علاقهمند نبود. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند بدون درد و خونریزی از هم جدا شوند.
گلن و ویکی از یکدیگر همچون ابزاری برای دروغ گفتن به خود استفاده میکردند. بودن با گلن، به ویلی کمک میکرد ویژگیهای منفی شخصیتی خود که نمیخواست به مقابله با آنها بپردازد را نادیده بگیرد.
در مقابل گلن برای نیازهای وسواس گونه ویلی مخاطبی از خودساخته بود تا درعینحال که احساس پوچی خود را پوشش میدهد، احساس کند به بهبود همسرش کمک میکند. وقتی یک بحران شغلی در زندگیشان پدیدار شد؛ پایههای ضعیف ازدواجشان فرو ریخت.
ارتباط عاطفی لازمه خودشناسی
این داستان چه ربطی به خودشناسی داشت؟ تجربه گلن و ویکی بهایی که ما باید برای قطع ارتباط بپردازیم را به ما نشان میدهد. این قطع ارتباط میتواند شامل عدم تمایل یا تحمل گوش دادن به اینکه دیگران چه تجربهای از بودن با ما کسب میکنند باشد. بهخصوص با آنهایی که فکر میکنیم نزدیکترین افراد به ما هستند. پافشاری بر قطع ارتباط، آنچه لازمه رشد صمیمیت یعنی ضرورت یکپارچگی شخصیتی را از بین میبرد. متعهد شدن به بازسازی روابط قطعشده و ایجاد یکپارچگی شخصیتی برای افزایش صمیمیت ضروری است.
اگر من تمایلی ندارم یا نمیتوانم با ذهنی باز به تجارب دیگران از زندگی کردن با من، گوش دهم، بهخصوص آنهایی که فکر میکنم به من نزدیکتر هستند، شانس کمی برای ایجاد یکپارچگی شخصیتی لازم برای یک رابطه واقعی، مشترک با ارتباط صمیمی خواهم داشت.
و درنتیجه احتمال وقوع خیلی چیزها وجود دارد…
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.