چطور با کمتر کار کردن هر روز درآمدم را افزایش می دهم
برای افزایش درآمد خود با کار کردن کمتر در هر روز، اولین قدم این است که برنامه ریزی مناسبی داشته باشید. برنامه ریزی متناسب با وضعیت و منابع خود، به شما کمک می کند تا با کار کردن کمتر، بهترین نتیجه را برای درآمدتان بگیرید. به جای اینکه هر روز به طور پراکنده و بدون اندیشه به کارهای کوچک و پرکار پرداخته، بهتر است تمام وظایف و کارهای خود را به خوبی برنامه ریزی کرده و به ترتیب اهمیت آنها انجام دهید.
همچنین، می توانید از ابزارهای مدیریت زمان مثل تقویم و لیست وظایف استفاده کنید تا بهتر بتوانید برنامه ریزی خود را انجام دهید و از وقت خود استفاده بهینه بر دارید. همچنین، می توانید تکنیک های مدیریت زمان مثل روش Pomodoro را امتحان کنید که به شما کمک می کند تا مدت زمان کار خود را برای هر وظیفه مشخص کرده و به موقع آن را انجام دهید.
همچنین، بهتر است از فرصت هایی که کار کمتری نیاز دارند برای انجام کارهایی که به درآمد شما کمک می کنند استفاده کنید. به عنوان مثال، می توانید در حالت کاری به صورت آنلاین، به عنوان فریلنسر فعالیت کنید و با انجام پروژه های کوچک و پردرآمد، به سرعت درآمد خود را افزایش دهید.
همچنین، تلاش کنید تا مدت زمان کاری خود را به حداقل برسانید. این کار شامل انجام کارهای مرتبط در یک زمان و عدم اختلاف بین کارهای مختلف است. همچنین، از آنجا که کمتر کار می کنید، می توانید از این فرصت برای یادگیری و توسعه مهارت های جدید استفاده کنید که در نهایت می تواند به بهبود کیفیت کار و افزایش درآمدتان کمک کنند.
در نهایت، برای افزایش درآمد خود با کار کمتر، باید به طور مداوم به برنامه ریزی و بهینه سازی فعالیت های خود ادامه دهید و با انجام آن، درآمد خود را به طور پایدار افزایش دهید. هر روز بهترین تلاش خود را برای انجام کارهای مهم و مفید بکنید و به طور همزمان، از فرصت هایی که برای کمتر کار کردن و کسب درآمد بیشتر وجود دارد بهره ببرید.
من عاشق ساعت طلا هستم.
بخاطر اینکه زیبا و براق است؟
البته که نه.
به این دلیل که هر باری که به آن نگاه میکنی بیشتر متوجه ارزش زمان می شوی…زمان طلاست.
آیا همین حس را می توانی با دست کردن یک ساعت پلاستیکی داشته باشی؟
خیر. چون صفحه ساعت پلاستیکی تعریف دیگری را از زمان نشان میدهد. شاید برای این خوب باشد که یادمان باشد به قرار بعدی دیر نرسیم یا نشان دهد در چه ساعتی از روز هستیم.
اشتباه نگیر این مقاله درباره تبلیغ ساعت طلا نیست اما می خواهم یک ساعت طلا به تو هدیه دهم.
اگر همین الان یک ساعت طلا در دست داشتی باز هم با زاویه دید هر روز به کسب و کارت نگاه می کردی؟
البته که نه.
اما زوایه دید جدیدت چطور خواهد بود؟
کمی عمیق تر به اتفاقات اطرافت نگاه می کردی. برندهای موفق دنیا را زیر نظر می گرفتی و می دیدی آن ها چه کار متفاوتی انجام می دهند که تو نمی دهی.
اولین چیزی که با آن برخورد می کردی تبلیغات بود.
سوال بعدی که در ذهنت ایجاد می شد این بود اگر تمام برندهای موفق دنیا محصولات شان را از طریق تبلیغات می فروشند چرا من کار دیگری را انجام می دهم؟
غیر از این است که کارهای مشابه نتایج مشابه را می سازند؟
نه.
من امروز چی کار می کنم؟ کارم مشابه چه کسانی است؟
احتمالا مشابه سایر رقبا. آن ها نیز محتوا تولید می کنند و سعی می کنند از طریق ورودی گوگل مخاطب جدید پیدا کنند تا بلکه بتوانند به آن ها محصول شان را عرضه کنند.
این خوب است یا بد؟
بستگی دارد چه ساعتی در دست داری.
برای یک ساعت پلاستیکی خوب است چون درست است این فرایند بسیار زمان بر است اما بلاخره افرادی پیدا می شوند که خرید کنند.
آیا این حجم از فروش من را راضی می کند؟
نه!
پس احتمالا باید مسیرم را تغییر دهم.
اما باید مسیرم شبیه چه کسانی باشد؟
احتمالا شبیه به کسانی که ساعت طلا دارند.
آن ها چه کار متفاوتی انجام می دهند؟ چطور محصولاتشان را می فروشند؟ چطور حقوق کارمندان شان را بدون نگرانی پرداخت می کنند؟ چطور با این وجود سود خوبی بدست می آورند؟
آن ها تبلیغ می کنند چون سریع تر است.
آیا تولید محتوا نیز می کنند؟
بسیاری از آن ها هرگز و عده ای کم هم گهگداری.
پس چرا اگر من می خواهم مانند آن ها موفق شوم دقیقا کارهایی را انجام می دهم که ۱۸۰ درجه عکس آن هاست؟
اگر عاشق این هستی که بهترین فوتبالیست دنیا شوی وقت گذاشتن روی تمرین بسکتبال تو را به جایی نمی رساند.
وقتی که وارد کسب و کار اینترنتی شدم تمام این ها دیالوگ های ذهنی من بود.
به همین دلیل بود که مسیر کسب و کارم را تغییر دادم و به سمت فروش محصولات از طریق تبلیغات بردم.
اینطوری میتوانستم کمتر کار کنم و بیشتر پول دربیاورم.
البته این جمله کامل نیست. نسخه کامل این جمله اینگونه خواهد بود:
بیشتر فکر کن…کمتر کن…بیشتر پول دربیار.
من بیشتر زمانم را به طراحی و عرضه محصول اختصاص می دهم.
یک بار که همین کار ها را کردم شروع به تبلیغات گسترده می کنم و از آنجا به بعد همه چیز بصورت خودکار اتفاق می افتد.
در تمام سایت ها مرتبط با موضوع کاری ام شروع به تبلیغ می کنم.
اینطوری ترافیک مستقیم از بهترین مخاطبان را وارد نقطه ای سایت می کنم که باید آنجا حضور داشته باشند.
به این تکنیک عرضه محصول به مخاطب ایده آل می گویند البته من اسمش را گذاشتم عرضه طلایی.
اما چرا به یک نقطه خاص از سایت ترافیک را هدایت می کنم؟
چون اگر به هر نقطه دیگر بروند تبدیل به مشتری نمی شوند.
اجازه بده یک مثال بزنم تا راحت تر درک کنی.
تصور کن اگر ترافیک را به صفحه اول سایت هدایت می کردم.
احتمالا هر کاری می کرد جز دیدن صفحه محصول.
اما چرا مستقیم به صفحه محصول هدایت نمی کنم؟
چون مخاطب برای خرید نیاز به اعتماد و تصمیم گیری دارد و امکان ندارد بتوانی در همان وهله اول تمام این کار ها را انجام دهی.
به اصطلاح به این نوع بازدیدکننده مخاطب سرد می گویند.
مخاطب سرد اگر ازت متنفر نباشد عاشقت هم نیست پس احتمالا خرید صفر درصد است.
او ابتدا باید بتواند نیاز های خودش را ببیند و سپس متوجه شود تو چطور می توانی به او کمک کنی که نیازش برطرف شود و بعد از آن چطور می توانی او را به شرایط ایده آلی که می خواهد برسانی.
وقتی که توانستی یک بار این موضوع را حل کنی دیگر کار تمام است تو یک ماشین چاپ پول داری.
تصور کن پانصد هزار تومان در تبلیغات می گذاری و یک میلیون و پانصد هزار تومان فروش ایجاد می کنی.
اگر این ماشین مدام بتواند چنین نتیجه ای را بسازد یا به اصطلاح نتیجه تکرار پذیری را بسازد آنوقت تنها کاری که لازم است انجام دهی این است که باک این ماشین را پر کننی.
اشتباهی که اکثر افراد می کنند این است که در مراحل اول تبلیغ و سود دهی میزان سودی که بدست می آورند را در جیب شان می گذارند در نتیجه خیلی سریع سوخت این ماشین تمام می شود.
بنا به تجربه من باید در حداقل ۴ سری اول کل سودی که بدست می آوری دوباره در تبلیغات هزینه کنی تا بتوانی به نقطه اوج فروش برسی آنوقت است که می توانی سود اضافه را در بانک بگذاری.
یکی از دانشجویان می گفت من نتیجه ای که باید را نگرفتم.
تعجب کردم و زمانی که از او سوال کردم کمپین تبلیغاتی چطور است. گفت:
من ۴۰۰ هزار تومان در تبلیغات گذاشتم و ۸۰۰ هزار تومان فروش ایجاد کردم.
گفتم خب اینکه مشکلی ندارد.
گفت الان دیگر مشتری ندارم.
بعد از کمی سوال کردن متوجه شدم بعد از هر فروش تمام سود را در جیب خودش می گذاشت و سوخت ماشین تبلیغاتی اش را خالی نگه می داشت و این در صورتی بود که مشتریان بسیار خوبی حتی از خارج از ایران (استرالیا) بدست آورده بود.
این یک اشتباه مهلک است.
همیشه باید مقداری از سودی که بدست می آورید را به چرخه تبلیغات برگردانید در غیر این صورت خیلی زود بنزین ای ماشین تمام می شود.
برای اینکه موفق شوی به ۲ نسخه از خودت لازم داری:
سریال عاشقانه را دیدی؟
اگر دیده باشی می دانی این دو کارتر چقدر با همدیگر به لحاظ شخصیتی تفاوت داشتند.
هر جایی از فیلم کارکتر ها بصورت تکی تصمیم می گرفتم مشکلی را حل کنند تو دردسر می افتادند و زمانی که با همدیگر متحد می شدند می توانستند مشکل را حل کنند.
زمانی که می خواهی کمپین تبلیغاتی یا سیستم عرضه محصولت را بسازی باید دقیقا همینطور عمل کنی.
تو لازم داری ۲ تا شخصیت متفاوت از همدیگر داشته باشی:
- یکی بتواند تمام ویژگی ها و مزایای محصولت را در بیاورد.
- و دیگری بتواند ۱۸۰ درجه عکس نفر اولی فکر کند یعنی دقیقا مانند مخاطب فکر کند.
حالا اگر این دو شخصیت در کنار هم قرار بگیرند می توانی سیستمی را تولید کنی که نه تنها می تواند مخاطب را قانع کند بلکه می توانی ارزش واقعی محصولت را نشان دهی.