اگر بگوییم بین نظریه پردازان شخصیت قرن بیستم، هیچ کس نتوانست به اندازه لکان بر روند فکری بعدی علوم انسانی تأثیر بگذارد، بی راه نگفته‌ایم. وقتی حرف ازروند فکری می‌شود منظور دانش، اندیشه و ایده‌های بعدیست که در علوم انسانی شکل گرفت. لکان با مقاله ” بازگشت به فروید” عمیقا وجهه سازمانی روانکاوی را در سطح جهانی تغییر داد. سمینارهای او در دهه ۱۹۵۰ یکی از میحط های بسیار سازنده برای رواج ایده های فلسفی او بود. همین ایده‌ها بود که او را به عنوان یک پست مدرنیست شناخته شده مشهور کرد. در نظریه لکان، مرحله‌ آینه‌ ای وی یکی از بحث برانگیز ترین نظریات اوست.

نظریه مرحله‌ آینه‌ای لکان

در مقاله “مرحله آینه ای شکل‌دهنده من (I)” لکان، نظری مطرح شد که او هرگزقبلا آن را پیش‌بینی نکرده بود.مشاهدات کلیدی مرحله‌ آینه‌ ای، مربوط به رفتار نوزاد در سنین ۶ تا ۱۸ ماهگی است. در این سن است که کودک تصویر خود در آینه را می‌شناسد و این تجربه برای او بسیار لذت بخش است.

از نظر لکان ما می‌توانیم این تجربه فرح‌بخش کودک را این‌گونه تعبیر کنیم که او با شناخت تصویرش در آینه، “خود” را برای اولین بار به عنوان یک موجود واحد و متمایز می‌یابد. در واقع دیدن خودش در آینه است که او را متوجه فردیت خویش می‌کند واین تجربه باعث شادی او می‌شود.

لکان ادعا می‌کند که قبل از این زمان، کودک قادر به جدا کردن خود از دیگران نیست و کاملا برای بقای خود به دیگران وابسته است. لکان این مرحله را توضیحی برای پیدایش ایگو و کارکردهای آن می‌دانست.

تمایز لکان میان ایگو و سوژه در مرحله‌ آینه‌ ای

یکی از تحولات روانکاوی و فلسفی بسیار مهم در نگاه لکان این است که او ایگو را یک ابژه می‌دانست نه یک سوژه. در واقع بین ایگو و سوژه تمایز قائل می‌شد. به عبارت دیگر ایگو “کارکردی خیالی” است که از طریق رابطه سوژه (کودک) با بدنش در مرحله آینه‌ ای ایجاد می‌شود. در واقع ایگو محصول همین رابطه است در حالی که برای شکل‌گیری سوژه، رویدادهای دیگری نیز باید وجود داشته باشد.

این تصور از ایگو به عنوان ابژه (و نه سوژه)، مرکز انتقادهای همیشگی لکان نسبت به روانشناسان ایگوِ امریکایی بود. لکان با این رویکرد روانشناسان ایگو آمریکایی مخالف بود که فقط در پی تقویت ایگوی بیماران خود بودند؛ روانشناسان ایگو معتقد بودند که ایگو، عامل خودمختار و بدون تعارض وجود انسان است. بر خلاف این دیدگاه، لکان ایگو را ذاتا نوروتیک می‌داند.

مفهوم مرحله‌ آینه‌ ای لکان

در نظریه لکان، کودک بین سن ۶ تا ۱۸ ماهگی، در مرحله آینه‌ ای قرار دارد. کودک در این مرحله فاقد توانایی های فیزیکی و روحی افراد بزرگسال است. قبل از لکان، فروید نشان داد که چگونه ناتوانی بیولوژیکی در دوران کودکی، به طور طبیعی برای انسان مقدر شده است تا رشد اجتماعی بر طبیعت او غلبه کند.

فروید دلیل این غلبه را مدت زمان طولانی اتکای کامل به دیگران برای نیازهای حیاتی می‌داند. بعد از فروید، لکان این ناتوانی ذانی که نوزاد با آن به دنیا می آید را برجسته می‌کند و جزئیات کالبدشناسی، فیزیولوژیکی، شناختی، عاطفی و هیجانی این وضعیت طبیعیِ نارسِ پس از تولد را شرح می‌دهد.

لکان عقیده دارد که نوزاد در بدو تولد، بدن خود را تکه تکه و اجزای آن را جدا از هم احساس می‌کند. به همین دلیل به شدت به والدین خود نیازمند است. تجربه‌ی داشتن بدنی جدا از هم و وابسته به دیگران، برای نوزاد خوشایند نیست و منشآ اضطراب، پریشانی و سرخوردگی اوست. این درماندگی اولیه نوزاد، یعنی “ناتوانی حرکتی و وابستگی به پرستاری” و همچنین تجربه‌ی عواطف همراه آن، محرک اصلی مرحله آینه‌ ای است.

نوزادِ در حال رشد که با این عواطف منفی برانگیخته می‌شود، وقتی تصویر خود را در آینه می‌بیند، امید پیدا می‌کند که می‌تواند بر ناتوانی اولیه‌ی خود غلبه کند و خود را یکپارچه و کامل ببیند. با این حال در ابتدا هنوز خود را تکه تکه و جدا از هم احساس می‌کند. اما تصویر آینه تسلط نوزاد بر بدنش را مهیا می‌کند و در مقابل احساس تکه تکه بون کودک، می‌ایستد. در نهایت نوزاد خود را با تصویر درون آینه یکی می بیند و با آن همانند سازی می‌کند.

تآثیر والدین در این مرحله

همان‌طور که گفته شد،  کودک با دیدن تصویر خود در مرحله آینه‌ای، خودش را به صورت یکپارچه و معنادار تصور می‌کند. این تجربه‌ی آرامش بخش، برای او لذت‌بخش است. به عقیده‌ی لکان، نوزاد از طریق تشویق‌های کلامی و غیرکلامی بزرگسالان، تشویق می‌شود تا با تصویر درون آینه، همانندسازی کند و آن را عنوان من (me) بشناسد. مثلأ بزرگسالان او را مقابل آینه نگه می‌دارند و با اشاره و لبخند به نوزاد می‌گویند:

“ببین ایناهاش، این تویی”

در واقع، لکان ازخودبیگانگی را در برابر خود ذاتی (ontological asserting ego) قرار می‌دهد. وقتی هسته تصوری ایگو با چیزهایی مانند: تحریک بیرونی، تشویق‌های کلامی و غیرکلامی مراقبان اولیه، ایجاد شود، آن را دور شدن از خود واقعی می‌داند. به این معنا که این تصویر سرانجام جای منِ کودک را می‌گیرد؛ بنابراین احساس یکپارچگی و تمامیت کودک به بهای دیگری بودن این خود، یعنی همان تصویر آینه‌ای، تمام می‌شود. به عقیده‌ی لکان، انسان‌ها کل زندگی خود را صرف تعقیب بیهوده‌ی همان هماهنگی و هارمونی دست نیافتنی اولیه‌ای می کنند که تصویر آینه وعده آن را داده بود.

تأثیر زبان

لکان عقیده دارد شناخت در مرحله‌ آینه‌ ای با عدم شناخت همراه است. یعنی شناختی که از بیرون نوزاد رخ می‌دهد. دلیل آن کلام والدین است. هسته‌ی تصوری ایگو، بستری برای همان تجربه‌ی فرح‌بخش یکپارچگی در کودک است. اما این هسته تصوری ایگوی کودک، با کلام دیگران، بویژه مراقبان او اشباع می‌شود (چه پسر خوشتیپی! چه دختر زیبایی! قرار بزرگ بشی یه آدم قوی و موفق بشی درست مثل بابات!).

اشباع شدن

اشباع شدن به این معناست که به حدی برسیم که دیگر آن کلمه، حجت را برای ما در آن حوزه تمام کند. وقتی است که دیگر نخواهیم به دنبال کاوش باشیم و بیشتر بدانیم. در این حالت است که داده‌های جدید، در ما تنش ایجاد می‌کنند. اگر کودک در تصوری که از خودش دارد، توسط والدین اشباع نشود، می‌تواند راحت‌تر با شناخت بیشتر خودش کنار بیاید و بیشتر به خود واقعی‌اش نزدیک شود و از خودش بیگانه نباشد. در تئوری لکان، ایگوی کودک، مخزن تمایلات و فانتزی‌های فرافکنی شده بزرگسالان است؛ در واقع تصویر کودک در آینه، دریچه‌ای برای ارضای تمایلات، خواسته‌ها و آرزوهای والدین است.

ایگوی کودک، مخزن تمایلات و فانتزی‌های فرافکنی شده بزرگسالان است!

ژاک لکان

با توجه به تاثیر کلام والدین در مرحله‌ی آینه‌ای، متوجه شده‌ایم که در ثبت تصویر مرحله آینه‌ای، دیرتر از ثبت نمادین زبان در ذهن نوزاد رخ می‌دهد. متغیرهای زبانی-اجتماعی مانند زبان بدن و کلمات، عوامل راه انداز و محرک، در نیروگذاری کودک در انتخاب تجربیات حسی-ادراکی (مانند تصویر خود در آینه) هستند. با این تفاسیر در نظریه لکان، در واقع زبان است که موجب درک کودک از خودی یکپارچه در مرحله آینه‌ای می‌شود.

در نهایت باید گفت گرچه لکان از آینه به عنوان سطوح براق بازتابی یاد می‌کند اما پدیده آینه‌ای را تنها به شی آینه‌ای فیزیکی محدود نمی‌کند. (آینه، هم می‌تواند آینه واقعی باشد و هم بدن فردی دیگر) حتی صورت مادر هم می‌تواند بازتابی آینه‌ای برای نوزاد فراهم کند.