تعیین بهترین سن برای ازدواج: آیا واقعا ممکن است؟
بهترین سن ازدواج
ازدواج یکی از مهمترین تصمیمات زندگی است که برای بسیاری از افراد ممکن است تحت تاثیر عواملی مانند فرهنگ، تفکرات مذهبی، وضعیت مالی و اجتماعی قرار بگیرد. اما بهترین سن برای ازدواج چیست؟
با توجه به آمارها، متوسط سن ازدواج در جوامع مختلف جهان در حال کاهش است. در بسیاری از کشورها، به ویژه در جوامع شهری، افراد عادت دارند تا برای شروع زندگی با همسر، بیشتر از سنین قبلی اقدام کنند. اما آیا این بهترین راه حل است؟
به طور کلی، بهترین سن برای ازدواج به شدت به عواملی مانند فردی، اجتماعی و فرهنگی بستگی دارد. برای بسیاری از افراد، ازدواج در سنین بالای بیست و پنج سال به دلیل کمبود تجربه، کمبود پشتیبانی مالی و همچنین کمبود تمرین در روابط عاطفی، ممکن است با چالشهایی همراه باشد.
به عنوان مثال، برای دانشجویان و فارغ التحصیلان، ازدواج در سنین پایینتر ممکن است به دلیل عدم پشتیبانی مالی و کمبود تجربه کاری به چالش برخورد کند. با این حال، برای بسیاری از افرادی که در محیطهایی با فرهنگهای سنتی و مذهبی بزرگ شدهاند، ازدواج در سنین بالاتر بهترین راه حل است.
در نهایت، بهترین سن برای ازدواج به شدت به شرایط فردی و اجتماعی شما بستگی دارد. برای تصمیمگیری بهتر، بهتر است با خانواده، دوستان و مشاوران شما در مورد تجربیات خود در این زمینه صحبت کنید. همچنین، بهتر است به مطالعه بیشتر در مورد ازدواج و روابط عاطفی بپردازید تا بتوانید تصمیم بهتری بگیرید.
افزایش سن ازدواج ، دلایل بیشماری دارد؛ وگرنه هر جوانی آرزو دارد که هرچه زودتر تشکیل خانواده بدهد. از طرفی، تغییر و تحولات پنجاهسالۀ اخیر، همهچیز جامعۀ ما را زیرورو کرده است؛ بهگونهای که درگذشتههای نهچندان دور، دختران و پسران بلافاصله و پس از رسیدن به سن بلوغ، به خانۀ بخت میرفتند؛ نهایت اینکه سن بلوغ در نقاط مختلف کشور، چند سالی تفاوت داشت. لیکن در جامعۀ امروز، حتی آن چند سال تفاوت نیز ازمیانرفته است!
در جوامع سنتی گذشته، جوانان بعد از ازدواج نیز غالباً با پدر و مادر زندگی میکردند و تا وقتیکه دو سه فرزند پیدا نمیکردند و سرشان کاملاً شلوغ نمیشد، ترجیح میدادند که در جمع خانوادۀ پدری زندگی کنند. آن روزها، نقش «مادرزن» و یا «مادرشوهر» بیشتر بهعنوان یک حامی برای این خانوادۀ کوچکتر و جدید، تلقی میشد؛ یعنی بزرگترها فرمان میدادند و کوچکترها فرمان میبردند؛ زیرا «تجربه»، مهمترین اصل زندگی بود.
علاوه بر آن، چون پیرترها دارای تجربههای بیشتری بودند، بنابراین نهتنها حق داشتند که جوانان را نصیحت کنند و راه و رسم زندگی کردن را به آنها بیاموزند، بلکه جوانان هم آنان را قبول داشتند. هرچه را که آنان میگفتند، بادل و جان میپذیرفتند؛ زیرا امکان اشتباه را کمتر میدیدند؛ در این صورت، چندان مشکل عمدهای وجود نداشت. تنها مشکل آن روزها «تأمین معاش» بود که چون نبض کارها در دست بزرگترها بود، جوانان راهی جز اطاعت و پیروی از «تجربۀ» پیران را در خود نمیدیدند.
اما همیشه، در به روی این پاشنه نچرخید و بهتدریج، نقش «تحصیلات» و پیامدهایش به میان آمد. جامعه به شکلی درآمد که دیگر جوانان توانستند از راه تحصیل، تحقیق و تخصص، خود «تأمین معاش» کنند؛ کاری که پدرانشان از انجام آن و به شکل موجود در جامعه جدید، عاجز بودند. با این ترتیب، نقش «تجربه» و ارزش آن کمرنگتر شد؛ به صورتی که جوانان، آن را برای ادارۀ یک زندگانی مطلوب، کافی ندیدند. یعنی «سواد» نقش مهمتری پیدا کرد، و این جوانان بودند که از والدینشان باسوادتر شدند و بدین منوال، اندکاندک «فرزندسالاری» جای «خانوادهسالاری» را گرفت.
مسئله دومی که به اولی کمک کرد «اتوماسیون»، یعنی ماشینی شدن تدریجی زندگی بود. هرچقدر زندگی ماشینیتر شد، نقش «مادّیات» و مخصوصاً تلاش برای کسب درآمد مناسب روز، زور و قدرت خود را بیشتر نشان داد و خود را علنی و آشکار ساخت. دیگر جوان نمیتوانست در کنار والدینش به کشاورزی، دامداری و غیره بپردازد و از این راه، امرارمعاش کند. زندگانی شهری و شهرنشینی، آپارتماننشینی، استفاده از فضاهای کوچک و بسته، امکان «با هم بودن» را از خانوادهها گرفت.
آن زمانها، یک سفره پهن میشد و گاهی بیستتا سی نفر دور آن نشستند. این جمعیت عیالوار و پرتعداد، آن روزها عبارت از والدین، عروسها، دامادها و فرزندانشان بودند که همگی در یک ساعت معین غذا میخوردند؛ ولی حالا دیگر اینگونه نیست. شغلها باهم متفاوت شده است؛ آمدوشدها تغییر کرده است؛ بچهها در ساعتهای مختلفی از مدرسه برمیگردند و بهطورکلی ساعات برگشت به خانه، برای همه یکسان نیست. پس هرکس ناچار است تا از برنامۀ خودش تبعیت کند؛ یعنی وضعیت به صورتی درآمده است که شما حالا خود، شاهد و ناظر آن هستید. بنابراین سن ازدواج نیز که یکی از تغییرات اجتماع امروز است، اکنون دیگر از ۱۵-۱۴ سالگی – و گاهی کمتر از آن – به ۲۵ تا ۳۰ سالگی و حتی گاهی بیشتر، تغییریافته است.
بهترین سن ازدواج
آخرین آماری که در دست است، سن ازدواج پسران را حدود ۲۷ سال و سن ازدواج دختران را حدود ۲۴ سال نشان میدهد، تازه این حدنصاب نیز سالبهسال بالاتر میرود. حالا سؤال عمده این است که دلیل این افزایش سن ازدواج چیست؟ آیا دلیلی غیر از مشکلتر شدن شرایط زندگی ازنظر اقتصادی، پیچیدهتر شدن زندگانی شهری و پدیدۀ شهرنشینی، میتواند داشته باشد؟
درگذشته، یک دختر پس از رسیدن به سن بلوغ کاری نداشت که انجام دهد و «بلوغ فیزیکی و جسمانی» او کافی بود تا راهی خانه شوهر شود؛ ولی حالا این دختر، قصد ادامۀ تحصیلات دانشگاهی را دارد. او مصمم است تا قبل از ازدواج، مدارجی را بپیماید و مدارکی را اخذ کند که لازمۀ زندگی شهرنشینی است! این روزها دخترها «هدفمندتر» شدهاند و دیگر نیت و آمالشان تنها شوهر کردن نیست!
آن روزها، زندگانی مردمان اینگونه تجملی نشده بود و همه به خانه و بخصوص اتومبیل نیازی نداشتند. اجارهنشینی بهصورت امروزی مرسوم نبود. اما امروزه، مگر میتوان بااینهمه تغییرات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بازهم سن ازدواج را پایین نگه داشت؟ امروز ممکن است از داشتن خانه و ماشین و یا زندگانی لوکس و بهاصطلاح، قرن بیستمی و بهطورکلی رفاه عمومی که لازمۀ جامعۀ نویت امروزی است بتوان تا حدی صرفنظر کرد و به اجارهنشینی و استفاده از وسایل نقلیۀ عمومی و یا به حداقل معیشت قانع شد، ولی از داشتن شغل و درآمدی که برای ادارۀ یک زندگی متوسط لازم است که نمیتوان چشم پوشید و گذشت. مگر یک جوان میتواند بدون داشتن یک امنیت شغلی و کاری ثابت و یا بدون درآمدی کافی ازدواج کند؟ طبیعی است که امروزه «اقتصاد» و تأمین رفاه افراد در خانوادهها حرف اول را میزند.
مخارج سنگین عروسی، مثل: آینه و شمعدان، خرید طلا و جواهر، جشن در هتل یا رستوران، همچنین تدارک و تهیۀ جهیزیه، سیسمونی نوزاد، پرداخت ودیعه برای اجاره خانه، هزینۀ زایمان و یا سایر هزینۀ زایمان و یا سایر هزینههای درمانی و گرانقیمت در بیمارستانها، مخارج سنگین رفتوآمد، پوشاک، لزوم تربیت صحیح فرزندان و خلاصه دهها مخارج دیگر که گاهی هم تشریفاتی و از روی چشم و همچشمی است، باعث شده که سر هر جوانی را به دوران و سرگیجه انداخته و فکر ازدواج را از ذهن خود خارج کند. بنابراین بالا رفتن سن ازدواج ، ارادی نبوده بلکه «تهیه و تدارک» اینهمه مخارج و انجام تکالیف مربوط بدانها، الزاماً آن را به تأخیر انداخته است؛ زیرا همهکس توان تحمل تشریفات آن را ندارد!
بهعلاوه درگذشته، شغل آیندۀ پسرها معمولاً ادامۀ شغل پدرها بود؛ بنابراین آنها دغدغۀ خاطری برای تأمین مخارج خانواده نداشتند. از طرفی چون دخترها مثل امروز به مدرسه نمیرفتند، فرصت آن را داشتند که خانهداری را بیشتر و بهتر یاد بگیرند؛ اصلاً حضور مستمرشان در خانه و کمکی که به مادرشان میکردند، باعث یادگیریشان میشد. ولی امروز، هر دختری حداقل تا مرز دیپلم دبیرستان باید درس بخواند. همین رفتن به مدرسه که ناگزیر بخشی از اوقات او را خارج از محیط خانه میگذراند، و انجام تکالیف مدرسه، موجب شده است که دخترخانمها وقت کافی برای یادگیری رموز کامل خانهداری نداشته باشند؛ بنابراین، از این نظر هم کامل نیستند.
گذشته از اینها، زود ازدواج کردن دخترها، مخصوصاً اگر که ازنظر جسمی و فیزیکی هم قوی و خوشبنیه نباشند، باعث میشود تا هنگام زایمان دچار مشکلاتی شوند که همیشه هم بیخطر نیست. بنابراین یک دخترخانم باید ازنظر فیزیولوژی بدن و رشد اندامها، آمادگی کامل برای حاملگی و زایمان را داشته باشد.
در اینجا یک توصیۀ مهم اولیه به خانوادهها دارم و آن سفارش اکیدی است که سعی کنند تحت هیچ شرایطی دختران خود را قبل از سن ۱۸ سالگی به خانۀ بخت نفرستند. تازه این در صورتی است که برای ازدواج دخترشان خیلی عجله و خواستگار مناسبی داشته باشند؛ وگرنه در شرایط عادی، بهترین سن ازدواج برای دختران، پس از ۲۲ سالگی است؛ مخصوصاً دخترانی که مشغول تحصیلات دانشگاهی میباشند. ولی اگر دختری خواستگار مناسبی داشت و شما هم مایلید زودتر او را به خانۀ شوهر بفرستید، حتماً میبایستی قبلاً تعلیمات لازم را به او بدهید که خیلی زود بچهدار نشود، تا وقتی بچهدار شد از پختگی لازم برای ادارۀ یکخانه همراه با بچه برخوردار باشد. اگر چنین نکنید، یقین داشته باشید ازدواج زودهنگام، که فلسفۀ بیشتر آنها عبارت «همهچیز را بعداً یاد میگیرد» است، اکثراً به طلاقهای اجباری و ناخواسته میانجامد؛ بخصوص وقتیکه زن جوان در حین تحصیل باردار شود و بخواهد بچهداری هم بکند.
توصیۀ دوم من، خطاب به همۀ دخترها و پسرهاست. اگر مایلید زود ازدواج کنید و از خانهنشینی خسته شدهاید، باید از خیلی خواستههای خود چشمپوشی کنید؛ مخصوصاً خواستههای لوکس و تجملی که برای آغاز یک زندگی نوپا هیچ ضرورتی ندارند. باید «واقعیتها» را بپذیرید و از خریدهای قبل از عروسی و تشریفات اضافی و مخصوصاً زائد در عقد و عروسی صرفنظر کنید تا امکان یک زندگی ساده و درعینحال راحت، بیآلایش، اما توأم با عشق و علاقه فراهم شود.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.