روانشناسی دیکتاتورها
دیکتاتورهای تمامیتخواه چه ویژگی دارد؟
صدام حسین، آدولف هیتلر، مائو زدونگ (تسه تونگ)، ژوزف استالین، معمر قذافی و نامهایی از این دست در ذهن ما نماینده افراد دیکتاتور هستند.
این مردان، با توجه به مدارک موجود، دیکتاتورهای تمامیتخواهی محسوب میشوند که از طریق روشهای رادیکال به دنبال کنترل کامل بر دولتها و ملتهای خود بودند. روشهایی از قبیل قتلهای سیستماتیک و زندانی کردن همه افرادی که به نوعی مخالفشان بوده و در برابرشان میایستادند. در بعضی موارد، ترس و وحشتی که آنها در میان مردم به وجود آوردند، به آنها کمک کرد تا سالها قدرت خود را حفظ کنند و نام آنها برای همیشه در کتب تاریخ ماندگار شود. هر یک از نامهای ذکرشده در بالا مسئول بیش از یک میلیون کشته هستند و آن دسته از شهروندانی که با خوششانسی جان سالم به در بردند، با ترسی دائمی از مرگ، کار اجباری، شکنجه یا مهاجرت ناخواسته و در تعبید زندگی کردند.
مشکلات روانشناختی دیکتاتورها: پارانویا
وجود رهبران دیکتاتور در حقیقت نمایانگر پتانسیل بالای ظرفیت انسان برای شرور بودن است. اما علیرغم قدرت به ظاهر مطلقی که در دایره نفوذشان دارند، این افراد از اضطراب شدید و بیش از حدی رنج میبرند که اغلب به دلیل ترسهای پارانویید از شورش شهروندان علیه رژیم و یا ترور آنها به وجود میآید. برای مثال:
صدام حسین چنان سطح پارانویای بالایی داشت که در جایجای کشور عراق چندین وعده غذایی برای او آماده میشد تا هیچکسی نداند که او کجا غذا میخورد. این اضطراب پارانویا اینقدر در او شدت یافت که از بدلهای خودش که توسط جراحیهای مختلف شبیه او میشدند، برای کارهای مختلف استفاده میکرد.
کیم جونگ ایل، رهبر پیشین کره شمالی و پدر رهبر کنونی کیم جونگ اون، چنان ترس شدیدی از ترور در حین پرواز و سقوط هواپیما داشت که برای سفر به نقاط مختلف، منجمله سفرش به مسکو از یک قطار زرهی استفاده میکرد.
دن شو دیکتاتور برمه، آنقدر نگران ماهیت حاکمیت خود بود که پایتخت برمه را به یک مکان دورافتاده در جنگل که به آب و برق دسترسی نداشت، منتقل کرد. او این حرکت تاکتیکی را بر اساس توصیههایی که بر اساس اخترشناسی شخصیت او صورت گرفته بود، انجام داد.
مهمترین نقطه ضعف دیکتاتورها چیست؟
در هر یک از مثالهایی که در مورد دیکتاتورها بیان شد، مردانی که به دنبال حکمرانی به روش مشت آهنین بودند، انگیزه واقعی رفتارشان ترسی پنهان، شدید و گاها غیرعقلانی از سرنوشتی بود که احیانا میتوانست گریبانشان را بگیرد.
ظاهرا این رفتار با دانستههای ما از رفتار دیکتاتورها همخوانی ندارد. این افراد نه تنها از قدرت و نفوذ گسترده و واقعی در دنیا برخوردارند، بلکه تعداد زیادی از این افراد، بستر یک محیط فرهنگی و سیاسی برای زندگی خود فراهم میکنند که دائما توهمات خودبزرگبینی آنها را تغذیه کند.
به عنوان مثال، صدام حسین خود را ناجی مردم عراق میدانست. معمر قذافی در هنگام تاجگذاری، خود را «پادشاه پادشاهان» آفریقا نامید و سلسله پادشاهی کیم در کره شمالی خود را افرادی در سطح خدا معرفی میکنند. چرا افرادی که به قدرت خود اطمینان دارند، باید چنین اضطراب شدیدی داشته باشند؟
علت ترس شدید رهبران دیکتاتور
یک توضیح این است که بسیاری از این افراد واقعا در معرض تهدید مداوم قتل و ترور هستند.
به عنوان مثال، به گفته محافظ پیشین فیدل کاسترو، وی در طی خدمت خود از ۶۳۸ تلاش نافرجام و جداگانه که توسط CIA برای قتل رهبر ترتیب داده شده بود، اطلاع یافته و آنها را خنثی کرده بود.
مائو زدونگ از یک ترور که توسط افسران عالیرتبه در ارتش خودش طراحی شده بود جان سالم به در برد و دامادهای صدام حسین نیز یک بار سعی کردند پسر بزرگتر او را به قتل برسانند. وجود چنین تهدیدهای واقعی که احتمال وقوع آن حتی از طرف متحدین قابلاعتماد هم دور از ذهن نیست، تا حدودی این احساس پارانویا را مجاز و قابل توجیه میکند.
با این حال، با توجه به شدت ترس در وجود اغلب دیکتاتورها، به توضیحات بیشتری نیاز است.
توضیح دیگری که در مورد الگوهای رفتاری آنها وجود دارد، در شخصیتی که هر کدام از آنها دارند، ریشه دارد. در زبان محاورهای، واژه «شخصیت» به عنوان کلمهای مترادف با نحوه جلبتوجه فرد در نگاه دیگران استفاده میشود، چه درون و چه برون از حوزه اثرگذاری فرد. به عنوان مثال، ممکن است بگوییم که یک کمدین چندین شخصیت دارد، یا در توصیف فردی که از نظر ما ساکت و کسلکننده است بگوییم که کمبود شخصیت دارد. اما در ادبیات روانشناختی، تعریف شخصیت عبارت است از «الگوهای ماندگار مربوط به تفکر و رفتاری که توصیف کننده فرد بوده و او را از سایر افراد متمایز میکند». به عبارت دیگر، شخصیت شما آن چیزهایی است که شما را از اطرافیانتان متمایز میکند. در مطالعه شخصیتشناسی، روانشناسان با بررسی صفات متداول افراد به این موضوع توجه میکنند که از این خصوصیات چگونه میتوان برای پیشبینی رفتار او در آینده استفاده کرد. با انجام این کار، محققان میتوانند درک بهتری از چرایی و علت رفتار مردم در طی سالیان متمادی به دست بیاورند.
اختلال شخصیت خودشیفتگی در دیکتاتورها
با نگاهی به رفتار دیکتاتورها میتوان دریافت که یکی از ویژگیهای شاخصی که به طور مرتب در رفتارشان بروز میکند، خودشیفتگی است.
افراد خودشیفته احساس اغراقآمیزی در مورد اهمیت وجود خود دارند و شیفته دستاوردها و تواناییهای خودشان هستند. آنها خود را افرادی «بسیار خاص» (مثلا منتخب خدا) میدانند که سزاوار تحسین همگان بوده و در نتیجه در همدلی واقعی با احساسات و نیازهای دیگران مشکل دارند.
هنگامی که خودشیفتگی شدت مییابد:
- زندگی روزمره را مختل میکند
- فرد در مقایسه با سایر افراد جامعه، رفتار غیرعادی پیدا میکند
- بخشهای مختلفی از زندگی شخص را تحت تاثیر قرار میدهد
در این حالات ممکن است فرد به اختلال شخصیت خودشیفته مبتلا شود که دارای خصوصیات زیر است:
- «الگوهای فراگیر تکبر»
- «نیاز به تحسین»
- «فقدان همدلی»
این افراد، «شیفته و درگیر فانتزیها و توهمات موفقیت و قدرت نامحدود» خود هستند. آنها معتقدند که بینظیرند و تنها با افرادی سطح بالا و همشأن خود میتوانند ارتباط برقرار کنند. به علاوه، آنها برای خوشحال بودن به شکل افراطی، نیازمند تحسین هستند. دیکتاتورها احساس سزاواری و لیاقت بسیار بالایی کرده و در عین سوءاستفاده از دیگران، اغلب به دیگران حسادت میکنند.
کینهتوزی و انتقام طلبی دیکتاتور
توضیحات مربوط به اختلال شخصیت خودشیفتگی ما را به یاد رفتارهایی میاندازد که از دیکتاتورها سراغ داریم. دیکتاتورها معمولا نه تنها در رفتار خود «الگوی فراگیر از تکبر» نشان میدهند، بلکه رفتار کینهتوزی را هم که اغلب در اختلال شخصیت خودشیفتگی مشاهده میشود، به نمایش میگذارند.
به عنوان مثال، در یک سری آزمایش روانشناسی مشهور، محققان دریافتند افرادی که خودشیفتگی شدیدی دارند، به احتمال زیاد سعی در مجازات افرادی میکنند که کارها و رفتارهایشان را منفی ارزیابی کنند. در طی آزمایش و حتی وقتی فرد خودشیفته متوجه بود که شوک الکتریکی که در طی آزمایش به مخاطب وارد میکند، چقدر میتواند دردناک باشد، باز هم از انجام آن ابایی نداشت.
آزمایشهای تکمیلی نشان دادند که فرد خودشیفته پس از اینکه از یک فرد، انتقاد یا ارزیابی منفی دریافت میکند، نه تنها آن فرد را با شوک الکتریکی دردناک تنبیه میکند، بلکه با دیگر افرادی که در موضوع دخیل نبودهاند نیز پرخاش بیشتری به خرج میدهد. چنین آزمایشهایی میتوانند به ما در درک رفتار پرخاشگرانه دیکتاتورها که در برابر اعتراضها، انتقادات مدنی یا ارزیابیهای منفی مشهود است، کمک کند.
در کمال تعجب، خودشیفتگی میتواند رفتار اضطرابی دیکتاتورها را نیز توضیح دهد. محققان دو نوع خودشیفتگی را شناسایی کردهاند: خودشیفتگی متکبرانه و خودشیفتگی آسیبپذیر (خودشیفتگی پنهان). خودشیفتگی متکبرانه با هر آنچه ممکن است شما از یک فرد خودشیفته انتظار داشته باشید (به عنوان مثال، غرور و پرخاشگری)، هم راستا است، اما خودشیفتگی آسیبپذیر با نوعی «تکبر ناامن» همراه است که باعث به وجود آمدن حالت تدافعی شدید و احساس عدمکفایت در فرد میشود. چنین افرادی اغلب «نگران، احساساتی، تدافعی، مضطرب، نیشدار، عصبی و شاکی» توصیف میشوند.
این خصوصیات آنقدر میتوانند افراطی باشند که اختلال شخصیت خودشیفتگی با اختلال شخصیت مرزی که با سطح بالایی از اضطراب همراه است، اشتباه تشخیص داده شود. شدت تجربیات احساسی ناشی از خودشیفتگی در کنار تهدیدهای واقعی میتواند سبب به وجود آمدن سطح قابلملاحظهای از اضطراب، نگرانی و شکاکیت شود، تا جایی که صرفا بر اساس توصیه یک شخص فالبین، فرد خودشیفته کل سرمایه خود را به وسط یک جنگل انتقال دهد.
پیشبینی در مورد دیکتاتورهای آینده
با توجه به اینکه ظاهرا اکثر دیکتاتورها دچار خودشیفتگی هستند، آیا میتوان از این واقعیت برای پیشبینی رفتار افرادی که احتمالا دیکتاتور هستند و هنوز سرنگون نشدهاند استفاده کرد؟ یعنی اگر افراد برجستهای را در یک کشور ناامن و ناپایدار سراغ داریم، آیا میتوان پیشبینی کرد که کدام یک از این افراد احتمالا برای قبضه کردن قدرت تلاش حداکثری خواهند کرد تا بتوان جلوی آنها را گرفت؟ پاسخ به این سوال دشوار است.
اولا، همه دیکتاتورها به روشی مشابه یا تحت شرایط مشابه به قدرت نمیرسند. برای مثال، هیتلر پس از یک کارزار تبلیغاتی و پروپاگاندای قدرتمند و نیز ارعاب و اعمال خشونت شدید از طرف سربازان حزب نازی به قدرت رسید. مائو زدونگ پس از مطرحشدن به عنوان یک رهبر نظامی موفق در طول جنگ داخلی طولانی، دیکتاتور شد. صدام حسین سالها خود را در سیستم سیاسی عراق بالا کشید تا اینکه توانست توسط زور و خشونت خود را به قدرت برساند. در نهایت، کیم جونگ اون که طبق مدارک و شواهد موجود، دوران کودکی بسیار ممتازی سپری کرده و به شیوه غربی پرورش یافته است نیز همان صفاتی را دارد که یک دیکتاتور از خود به نمایش میگذارد.
به علاوه محققان در مورد منشا بروز اختلال شخصیت خودشیفتگی و پیدایش رفتارهای مربوط به آن هنوز به جمعبندی قاطع نرسیدهاند. ما میدانیم که اکثر افراد مبتلا به اختلال خودشیفتگی، مرد هستند و به گفته محققان ممکن است برخی عوامل ژنتیکی و سبک فرزندپروری نیز احتمال ابتلا به این اختلال را افزایش دهند. با این حال، تحقیقات بیشتری برای درک اینکه آیا این عوامل باعث ابتلا به اختلال شخصیت خودشیفتگی میشوند یا خیر، لازم است.
ترکیب این عوامل، پیشبینی اینکه کدام یک از رهبران گروههای مختلف به عنوان یک دیکتاتور به عرصه ظهور برسد را بسیار دشوار میکند. ما فعلا قادر به درک کامل سهم عوامل فرهنگی، محیطی یا سیاسی که سبب تجلی یک دیکتاتور میشود، نیستیم. با درک بهتر مفاهیم اجتماعی و سیاسی که به دیکتاتورها اجازه میدهند تا به قدرت رسیده و آن را حفظ کنند، و نیز با انجام بررسی بیشتر حول شخصیت دیکتاتورها، ممکن است روزی بتوانیم پیش از رسیدن به عرصه ظهور و ارتکاب اقدامات وحشتناک و جنایتکارانه، یک رهبر دیکتاتور را شناسایی و تضعیف کنیم. با این کار، شاید بتوان جان افراد بیگناه بیشماری را نجات داد و ریشه ظلم و فسادی را که سالهاست چندین کشور را فرا گرفته خشکاند.
- به فرد افسرده چه بگوییم؟ ۶ جمله برای حمایت و دلگرمی شخص مبتلا به افسردگی
- بهترین راه درمان افسردگی نوجوانان: کتامین جدیدترین و موثرترین داروی ضد افسردگی
- افسردگی دوران بارداری: علائم، نشانهها و ۵ روش مقابله و درمان مادران افسرده
- ویژگیهای روانشناسی افراد درونگرا: ۹ نشانه برای تشخیص اینکه شخصیت درونگرا دارید
- آیا اعتمادبهنفس زنان در مقایسه با مردان کم است؟ حقیقت روانشناسی یک باور غلط
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.