من خيلي عصبي هستم همش با پسر 5 ساله و همسرم در حال مشاجره هستم پسرم را كتك ميزنم

حوصلشون را ندارم تا پسرم كوچكترين خطايي ميكند ميزنمش خودم پشيمان ميشم هر چي تصميم ميگيرم كه ديگر كتكش نزنم نميتوانم خيلي زود از كوره در ميروم اصلا از اين زندگي بدم ماد

چرا تو ارتباطم با مردم همیشه سرخورده میشم؟

زمانی که با کسی آشنا میشم اونو یک الهه فرض میکنم یک موجود مقدس که هیچ اشتباهی نمکینه  و بهشون اعتماد میکنم و اونارو افرادی فرض میکنم که به حد اعلا با من دوست هستن و موجودات خوب و دوست داشنی هستن

شاید از اون اشتباه کوچیکی هم سر بزنه ..ولی خودمو به کوچه علی چپ میزنم که کاری نکرده!!

و در آخر هم  سر خورده میشم که چرا همه آدمای بد به پست من میخورن..

چرا من همه رو کامل و بی عیب و نقص میبینم  چرا همه رو پاک و بی عیب و نقص میبینم …چرا اینطوریه دلیلش چی هست؟؟؟؟

نمیتونم خود واقعی باشم

سلام دارم به حضور عزیزان

من نمی تونم حتی نگاهی به صورت جنس مخالف داشته باشم دو سه بار هم سعی کردم این کارو انجام دهم اما به شدت عرق کردم رنگ صورتم قرمز شده من که دانشجو هستم حتی نمی تونم جلو جنس مخالف حرف بزنم

میخواستم بدونم راهی برای درمان وجود داره

من احساس پوچي مي كنم -لطفا اينو بخونيد

من شغل دارم . درامدم بد نيست. موبايل ماشين … قبلا دوست دختر داشتم كه از جدايي با اون ناراحت نيستم. خيلي راحت تموم شد. الان هم يكي دو نفري هستن كه اگر بخوام ميتونم باهاشون دوست بشم . ولي اصلا ميلي به اين كار ندارم. فكرشو كه ميكنم ميبينم هيچ ناراحتي خاصي تو زندگيم احساس نميكنم ولي واقعا احساس ميكنم كه زندگيم خيلي پوچه. خانوادمو دوست دارم. چند تا همكار و رفيق دارم . از حكومت اين مملكت بدم مياد ولي كلا هيچ چيزي تو زندگيم نيست كه خيلي خيلي دوسش داشته باشم يا خيلي ازش بدم بياد. فكر مي كنم همه چيز پوچ و بي معنيه. گاهي وقتا به خودكشي فكر مي كنم. گاهي وقتا ميخوام بخوابم و ديگه هيچوقت پا نشم. اين احساسم هي داره قويتر و بيشتر ميشه. كلي كتاب و وسيله ورزشي و فيلم و … دارم ولي اصلن حوصله شون رو ندارم. حوصله ندارم به خودم برسم يا يه چيزي رو درست كنم . فكر مي كردم با كمك به ديگران زندگيم از پوچي در مياد ولي فكر نميكنم بدرد اين كار بخورم يا انرژيشو ندارم. اگر ممكنه راهنماييم كنيد. نظرتون رو بگيد ممنون ميشم.

خواب های آشفته و کابوس خیلی بیش از حد میبینم و این آزارم میده به دادم برسین!!!

تقریبا چه روز چه شب هر وقت که می خوابم  محاله کابوس نیاد سر وقتم  لطفا کمکم کنید

کارم به جایی رسیده که در بیداری هم با خودم و مردم دست به یقه ام

لاقر شدم رنگم پریده  زیره چشمام کبود و گود اوفتاده

حتی همسرم هم ازین وضعیت به شدت نگران شده

یه پسر کوچیک دارم اون ازم فراریه

دیگه نمیدونم باید چی کنم

همسرم چهره خوبی نداره و نظر اطافیان در این مورد خیلی آزارم میده

در دوران مجردی خواستگاران فراوانی داشتم ولی در دوران دانشجویی با این آقا آشنا شده و ازدواج کردم

از همون اول چهره ایشون رو نمی پسندیدم

الان بیشتر از اظهار نظر دیگران عذاب می کشم

لطفا مرا راهنمایی کنید