نه به طلاق و تحمل ازدواج بد: علت عدم جدایی زوجین به رغم وجود مشکلات جدی چیست؟
اعتقاد بر این است که ازدواج یک تعهد مهم و مسئولیتی است که میتواند در برابر مشکلاتی که در زندگی بوجود میآید، یک زوج را با هم اتحاد بخشد. اما در بعضی موارد، وجود مشکلات جدی میتواند باعث شود که زوجین به جدایی برسند. اما گاهی اوقات، زوجین میتوانند با وجود مشکلات بسیار زیاد، با هم ماندند و این موضوع میتواند یک سوال برای بسیاری از افراد باشد که علت عدم جدایی زوجین به رغم وجود مشکلات جدی چیست؟
دلایل بسیاری وجود دارند که میتوانند به این مسئله پاسخ دهند. یکی از این دلایل، ارتباط عمیقی است که زوجین با یکدیگر دارند. این ارتباط میتواند باعث شود که زوجین تصمیم بگیرند با هم ماندند و تلاش کنند تا مشکلات خود را حل کنند. این ارتباط میتواند برای زوجین بسیار مهم باشد و میتواند احساس امنیت و اطمینان را در آنها تقویت کند.
علاوه بر این، ارزشهای مشترک و همدلی نیز میتواند یک عامل مهم در عدم جدایی زوجین باشد. زوجین با داشتن ارزشهای مشترک و با به اشتراک گذاشتن احساسات خود، میتوانند با یکدیگر تعامل داشته باشند و به همدیگر کمک کنند. این همدلی و تعامل میتواند باعث شود که زوجین تصمیم بگیرند با هم ماندند و مشکلات خود را به همراه بهبود روابطشان حل کنند.
در بعضی موارد، مسئولیت پذیری نیز میتواند به عدم جدایی زوجین منجر شود. زوجین با توجه به مسئولیتهای خود و تلاش برای حل مشکلات خود، میتوانند با هم ماندند و روابط خود را تقویت کنند. این مسئولیتپذیری میتواند به زوجین کمک کند تا با همدیگر همراه شوند و به همراه حل مشکلات خود، به بهبود روابطشان بپردازند.
در نهایت، این موضوع نشان میدهد که عدم جدایی زوجین به رغم وجود مشکلات جدی، دلایل بسیاری دارد و به عواملی نظیر ارتباط عمیق، ارزشهای مشترک، همدلی، مسئولیتپذیری و تلاش برای حل مشکلات، برمیگردد. این موضوع نشان میدهد که زوجین با توجه به ارتباط و تعامل خود با یکدیگر، میتوانند با هم ماندند و به همراه با حل مشکلات خود، روابطشان را بهبود بخشند.
گاها پیش میآید که یکی از زوجین به مطب من مراجعه میکند و تمام مشکلاتی که در رابطه با ازدواج خود دارند را موبهمو بیان میکند و میگوید جانش به لب رسیده و به طلاق فکر میکند. شکایتهای که زوجین مطرح میکنند غیرمعمول نیستند، اما همین موارد شایع هم قلب مرا به درد میآورد. این شکایتها معمولا شامل یک سری بدرفتاریها از سوی همسر / شوهر است. البته گاهی اوقات هم مشکل بزرگی مثل خیانت طولانیمدت یا مسئله اعتیاد از نوع مواد مخدر یا الکل در میان است و در برخی موارد لیست مشکلات بسیار بلندبالا است. در ادامه فهرستی از مشکلاتی که افراد در جلسات مشاوره خانواده مطرح میکنند را میتوانید مشاهده کنید:
مشکلات اصلی و مهم زوجین در ازدواج ناموفق
۱. رفتار خشونتآمیز (هم زن و هم مرد)
۲. غیبت طولانی یا مکرر
۳. خیانت
۴. خسیس بودن یا ولخرجی
۵. بدخلقی و سوءاستفاده عاطفی
۶. خودخواهی
۷. دروغگویی مداوم
۸. امتناع از رابطه جنسی (طرد جنسی)
۹. بلد نبودن رفتار صحیح در جایگاه پدر و مادر
۱۰. اولویت دادن افراد یا خانواده دیگری بر خانواده خود
۱۱. اعتیاد به مواد مخدر و الکل
۱۲. بیمسئولیت بودن (و غیرقابلاعتماد بودن، از جمله تاخیر داشتن همیشگی)
۱۳. رفتارهای مرموز
۱۴. رفتاری تحقیرآمیز و بیادبانه و توهینآمیز (سوءاستفاده کلامی)
۱۵. ظلم کردن
۱۶. انواع بدقولی از جمله قول بچهدار شدن و در ادامه امتناع از آن
علت شک و تردید زوجین ناراضی در تصمیم برای طلاق
هنگامی که یکی از زوجین در مراجعه به من، از وجود چنین فهرستی از مشکلات پرده برمیدارد، اغلب خود فرد به این نتیجه میرسد که ازدواج او ارزش سرمایهگذاری بیشتر برای نجات یافتن ندارد. اما اغلب این افراد دو دل بوده و رفتاری دوگانه دارند. آنها از یک سو به شکل مرتب دلایلی را برای جدایی و طلاق مطرح میکنند تا به نوعی به خودشان یادآور شوند که چقدر در این تصمیم مصمم و جدی هستند. اما از سوی دیگر آنها دوست ندارند که ازدواجشان به طلاق بیانجامد. آنها در دلشان این امید را دارند که اوضاع آنقدرها هم بد نباشد و راه نجاتی برای زندگی متاهلی آنها وجود داشته باشد.
من طی چندین سال تجربه در امر مشاوره خانواده به چند دلیل آموختهام که در مورد چنین مواردی موضعگیری نکنم. دلیل اول این است که در چنین شرایطی حتی اگر پیشنهادی بکنم، مراجعهکننده توجهی به حرفهای من نمیکند. مسئله خیلی جدیتر از آن است که فرد بخواهد از مشاور یا دوستان، راهنمایی بگیرد و نصیحتی قبول کند. دلیل دوم اینکه من واقعا نمیتوانم بگویم که چه کاری بهترین نتیجه را برای فرد در پی خواهد داشت. بسیار از جنبههای ازدواج وجود دارند که در جلسه مشاوره مطرح نمیشوند ولی بسیار مهم هستند.
بااینحال بعد از یکی دو جلسه که مراجعهکننده در مورد ناجور بودن شرایط زندگی زناشویی خود صحبت میکند من از او میپرسم که چرا همسر خود را ترک نمیکند و طلاق نمیگیرد؟ لیست علتهایی که توسط زوج ناراضی مطرح میشود شامل موارد زیر است:
۱. به خاطر بچهها. حتی مراجعی داشتم که با وجود بالا بودن سن فرزندش (۲۹ سال) به خاطر او حاضر به طلاق نبود.
۲. عدم تمایل به پرداخت مهریه یا شرایط مالی ذکر شده در سند ازدواج. یکی از مراجعین مرد من، ثروتی معادل ۲ میلیون دلار داشت و به راحتی میتوانست با پرداخت ۱ میلیون دلار به صورت توافقی از همسرش طلاق بگیرد، اما ازآنجاکه همسرش هیچوقت شاغل نبوده، نمیخواست این پول بزرگ را دو دستی تقدیم زنش کند. او حاضر بود پول خودش را به بهای سر کردن با زنی که دوستش نداشت، حفظ کند.
۳. عدم تمایل به ترک خانه؛ منزلی که تلاش زیادی برای مراقبت و زیبا شدنش صرف شده است. این احساس غیرمعمول به حساب نمیآید. در نظر شخص، خانه نمادی از تمام اتفاقاتی است که درون آن اتفاق افتاده است.
۴. وجود دلبستگی به خانواده همسر / شوهر یا دوستان مشترک.
۵. بدبین بودن به گزینههای جایگزین دیگر.
۶. دردسرهای فراوان. بسیار دیر بودن یا بسیار گران تمام شدن و … هزینههای بالای طلاق جزو دلایلی است که خیلی ذکر میشود.
۷. ترس از تنهایی که در صورت طلاق و از نظر شخص میتواند تا ابد ادامه داشته باشد.
دلیل آخری یعنی ترس از تنهایی مادامالعمر در تصمیم فرد بسیار موثر است.
اما این عوامل تنها مختص افراد دو دل نیست و افرادی که تصمیم واقعی بر طلاق گرفتهاند را هم درگیر میکند. مسلما زوجینی که گرفتار یک ازدواج بد شدهاند و بااینحال حاضر به طلاق نیستند، ممکن است دلایل منطقی و گاها پنهان دیگری هم داشته باشند. اما بیایید برخی از دلایل انصراف از طلاق ذکر شده توسط مراجعین را بررسی کنیم:
بررسی علت انصراف از طلاق و ادامه ازدواج در شرایط نارضایتی زوجین
۱. بچهها
به اعتقاد برخی از روانپزشکان پیامدهای طلاق بر فرزندان به قدری جدی و مخرب است که به زوجین پیشنهاد میکنند گزینه طلاق را صرفا در وخیمترین شرایط مدنظر قرار دهند. به شخصه با چنین دیدگاهی برای حفظ ازدواج موافق نیستم. در برخی اوقات رشد و بزرگ شدن بچه در خانهای که پدر و مادر از هم تنفر دارند، شرایط روحی کودک را بسیار بدتر میکند.
مسلما اگر چنین شرایطی را نظر بگیریم دیگر طلاق گرفتن لزوما به معنای فروپاشی و تخریب روحیه بچه در نظر گرفته نخواهد شد. البته باید خاطرنشان کرد که موضوع طلاق بر روحیه برخی کودکان بیشتر از دیگر بچهها آسیب وارد میکند. اما اغلب کودکان با وجود چنین تجربه تلخی، آسیب خیلی جدی و آشکاری نمیبینند. به علاوه باید این نکته را هم در نظر گرفت که وقتی طلاق آسیبزا میشود، موضوع اصلی شرایط حاکم بر فضای ازدواج و زندگی زناشویی است که منجر به طلاق میشود نه خود طلاق.
دعوای مداوم پدر و مادر، اعصاب بچهها را تضعیف میکند. من مراجعین بالغ زیادی داشتهام که در جلسات مشاوره اذعان کردهاند که از نظر آنها پدر و مادرشان باید طلاق میگرفتند و ایکاش والدینشان در حین دوران رشد، جدا از هم زندگی میکردند.
۲. پول
برای بسیار از زوجها تصمیم بر زندگی جداگانه هزینه بیشتری نسبت به زندگی مشترک دارد و خود فرآیند طلاق هم بسیار هزینهبر است. مشخص است که کمبود منابع مالی بر طلاق سایه میاندازد و زندگی زناشویی را هم تحت تاثیر قرار میدهد.
بااینوجود من زوجهایی با شرایط مالی سخت را هم دیدهام که توانستهاند طلاق بگیرند. وقتی هیچ گزینه دیگری وجود نداشته باشد، میتوان راهحلی برای مصالحه پیدا کرد. اما برخی از زنان و مردانی که دلایل مالی را علت انصراف از طلاق ذکر میکنند، وضع مالی خوبی دارند و گاها ثروتمند هم هستند.
۳. خانواده و دوستان
در اغلب موارد طلاق زن و شوهر باعث میشود ارتباط بین دوستان مشترکی که دارند از بین برود. در اغلب موارد این دوستان مشترک دوست ندارند این جدایی اتفاق بیافتد و خیلی اوقات زوجین به خاطر احساس شرم و خجالت و اینکه دیگر نمیتوانند در دایره این دوستان باشند، از طلاق انصراف میدهند. یکی از ویژگیهای ازدواج ناموفق این است که فرد نسبت به خودش شک و تردید پیدا میکند.
از طرف دیگر قطع ارتباط طولانیمدت با اعضای خانواده همسر / شوهر میتواند برای آن زوجی که تصمیم بر متارکه گرفته است، به منزله یک زیان واقعی باشد. البته در برخی موارد این زیان واقعا در حکم یک نعمت است. اما در برخی موارد هم اینطور نیست، بخصوص وقتی پدر و مادر همسر / شوهر جایگزینی برای والدین فوتشده آن زوج باشند.
اما این زیان لزوما نباید اتفاق بیافتد. به شخصه مواردی از طلاق را دیدهام که همسر یا شوهر به رغم طلاق، همچنان و برای سالهای طولانی روابط صمیمی و دوستانه خود را خانواده و دوستان طرف مقابل را حفظ کردهاند. یکی از دلایل این امر میتواند ارزشمند بودن وجود بچه و نوه برای پدربزرگ و مادربزرگها باشد.
دلایل واقعی اجتناب از طلاق و ماندن در ازدواج بد
اگر کسی از من در مورد دلایل جدی و واقعی زوجین در مورد شک و تردیدی که نسبت به اتمام یک ازدواج ناموفق دارد سوال کند، اگر چه برخی از دلایل فوق را ذکر میکنم اما به نظر من مشکلات اساسی شامل موارد زیر میشوند:
۱. برخی افراد طلاق را موضوعی خجالتآور و شرمآور میدانند. آنها ترجیح میدهند رابطه ناخوشایند، اما قابلتحمل را ادامه بدهند تا اینکه پیش همه اعتراف به شکست ازدواج خود بکنند.
۲. خیلی از افراد احساس میکنند از اول به اندازه کافی جذاب و زیبا نبودند و حالا هم که مسنتر شدهاند از جذابیتشان کاسته شده است و بنابراین اگر طلاق بگیرند، عملا شانسی برای آشنایی مجدد با فرد دیگری ندارند.
۳. برخی از افراد از واقعا قادر به تصور وضعیتی خارج از ازدواج نیستند. زندگی متاهلی چنان آنها را در خود غرق کرده که قادر به تفکر زندگی دور از فرزندان و دوستان و تمام آن جزئیات ریز و درشتی که برایشان به معنی زندگی خانوادگی است، نیستند.
۴. مسئله ضمنی که در مورد تمام موارد فوق وجود دارد این است که آنها گمان میکنند اگر طلاق بگیرند دیگر هیچکسی به آنها عشق نخواهد ورزید و با خروج از ازدواج، هیچ شروع تازهای در کار نخواهد بود. این طرز فکر احتمالا به کمبود اعتمادبهنفس به وجود میآید که خیلی قبلتر از فکر در مورد طلاق یا حتی قبل از ازدواج وجود داشته است و ریشه در مسائل عمیقتر تربیتی فرد در دوران کودکی و رشد بوده است.
گاهی اوقات امکان نجات یک زندگی زناشویی ناخوشنود وجود دارد و گاهی هم نه. گاهی اوقات حتی پس از روبهراه شدن مجدد اوضاع با پادرمیانی مشاور، بازهم وضعیت به طلاق میانجامد. به شخصه زوجینی را میشناسم که دو دفعه با هم ازدواج کردهاند و یک مورد هم دیدهام که دفعه سوم را هم امتحان کردهاند.
وقتی یک ازدواج بالاخره از هم میپاشد که غالبا در جامعه ما اتفاق میافتد، هر یک از زوجین به زندگی خود ادامه میدهند. اینکه هر کدام چقدر شاد و خوشحال باشند بستگی به منابع عاطفی (خانواده، دوستان و گروههای حمایتی) دارد که هر یک دارند. شرایط پس از طلاق تفاوت زیادی برای مردان مطلقه یا زنان بیوه ندارد. هر دو باید خود را برای تغییر روش زندگی خود آماده کنند. میزان موفقیتی که کسب میکنند وابسته به تمایلی است که برای تغییر دارند.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.