جستجو
Close this search box.

مهندسی ذهن

مهندسی ذهن

آیا می‌توانیم ذهن خود را مهندسی کنیم؟

تقریبا همه افراد، این تجربه را داشته‌اند که فکر می‌کردند موضوعی را می‌شناسند و از واقعیت خبر دارند، اما در عمل متوجه شده‌اند قضیه چیز دیگری بوده است. هربار که از موضوعی تعجب می‌کنیم به این دلیل است که با شناختی که از زندگی و دنیایمان داریم متفاوت است. همه درک ما از زندگی فردی و اجتماعی و کاری‌مان در ذهنمان وجود دارد. مهندسی ذهن راهی است برای درک تازه از جهان پیرامون.

فهرست مطالب

  1. مهندسی ذهن چیست؟
  2. چرا باید ذهنمان را مهندسی کنیم؟
  3. ۱۰ فرمان مهندسی ذهن
  4. حوزه‌های ساختار تجربه
  5. تفاوت مهندسی ذهن با روش‌های شبه‌علمی
  6. مهندسی ذهن از دیدگاه تئوری پردازش اطلاعات
  7. اصول طراحی در مهندسی ذهن
  8. مسئله باورها
  9. مسئله معنا و ارزش‌ها
  10. سیستم الکتریکی انرژی بدن

مهندسی ذهن چیست؟

در روانشناسی به شناختی که از خود و دیگران و جهان پیرامون خود داریم «ساختار تجربه ذهنی» می‌گویند. اما ساختار تجربه ذهنی دقیقا چیست؟ و از آن مهم‌تر اینکه آیا می‌توانیم با مهندسی ذهن، شناخت خود از همه چیز را به نحوی تغییر دهیم که نتایج متفاوتی در روابط عاطفی، اجتماعی و کاری خود به دست بیاوریم؟

این که آنچه در ذهن ما می‌گذرد زندگی ما را می‌سازد کشف جدیدی نیست. روشی که هر یک از ما در ذهنمان از طریق آن دنیا را درک می‌کنیم، واقعیت جهان را برای هرکدام از ما به گونه متفاوت از همدیگر شکل می‌دهد و این موضوعی شناخته شده در روانشناسی است. پرسشی که بسیاری از افراد طرح می‌کنند این است که چه چیزی به ذهن ما و روش تفکر و تصمیم‌گیری و درک‌مان از محیط شکل می‌دهد؟

ابتدا ببینیم ذهن یا دقیقتر بگوییم بخش آگاه ذهن از کجا تأثیر می‌پذیرد؟ در روانشناسی آموخته‌ایم که بخش ناخودآگاه ذهن به آگاهی شکل و سمت و سو می‌دهد. ناخودآگاه محلی است که باورها، ارزش‌ها، تجربیات، خاطرات، پیش‌فرض‌ها و هرآنچه روزی از جلوی چشم‌مان گذشته و یا لمس کرده‌ایم و شنیده‌ایم، در آن بر روی هم تلنبار شده است. مهندسی ذهن روش هدایت و مدیریت بخش ناخودآگاه ذهن است.

«ناخودآگاه» همه آن چیزی است که در این لحظه بر آن تمرکزی ندارید و تا به آن موضوع فکر نکنید به یاد نمی‌آورید. در اصطلاح روانشناسی می‌گویند در میدان آگاهی ذهن شما قرار ندارد. از جمله چیزهایی که در ناخودآگاه ما گم شده‌اند، مهارت‌ها و توانمندی‌های لازم برای برخورداری از زندگی متوازن و متعادل است. از سوی دیگر، همه ترس‌ها و تفکرات دلهره‌آور هم در ناخودآگاه رسوب کرده‌اند.

مهندسی ذهن، ابزار بازیابی منابع گم‌شده در اعماق ناخودآگاه است. در مهندسی ذهن، آنچه در پس پرده در بخش ناخودآگاه نهفته است را بیرون می‌کشیم و به گونه‌ای که نتیجه مطلوبی بر افکار ما بگذارد مجددا چینش می‌کنیم. این عمل با هدف دستیابی به رفتاری انجام می‌شود که منجر به پیشرفتمان گردد. اساسا می‌خواهیم بدون آنکه هر دقیقه عمرمان در کنترل غرایز و افکار ناخودآگاه باشیم، تک‌تک دقایق‌مان را در کنترل خود بگیریم.

مهندسی ذهن ابزار تسلط بر خود و دستیابی به نتایج مطلوب است. ابزار رسیدن به اعتماد به نفس و شایستگی به معنای توانمندی، یادآوری مهارت و دانش و ایجاد دیدگاه مناسب هر موقعیتی که در آن قرار می‌گیریم.

چرا باید ذهنمان را مهندسی کنیم؟

این سوال، جواب بسیار ساده‌ای دارد. با مهندسی ذهن از انتخاب و گزینه‌های بیشتری برای تصمیم‌گیری و اقدام برخوردار می‌شویم. برخورداری از حق انتخاب، بهتر از قربانی بودن است. بیشتر مردم قربانی شرایط زندگی در دوران کودکی، تربیت غلط والدین، خاطرات منفی و باورهای مخربی هستند که از محیط جذب کرده‌اند.

مهندسی ذهن به ما کمک می‌کند آنچه به کار نمی‌آید را از آنچه برایمان مفید است جدا کنیم و کنترل اتاق فرمان مغزمان را به دست بگیریم.

کارکرد غریزی ذهن اینگونه است که هر کنشی یعنی هر اقدامی که از ما سر می‌زند، هدف مشخصی دارد. حتی زمانی که بی‌هدف در خیابان پرسه می‌زنیم هم سیستم عصبی‌مان هدفی را از به حرکت درآوردن ما دنبال می‌کند. زمانی‌که رفتارهای بی‌هدف را در اختیار گیریم می‌توانیم از کنش‌های هدفمند به منظور دستیابی به نتایج متفاوت استفاده کنیم.

گرچه کارکردهای اتوماتیک و غریزی ذهن، در طی میلیون‌ها سال تکامل، حیات بشر را تضمین کرده‌اند؛ اما امروزه با زندگی مدرن در تضاد هستند. مثلا، جایی در روند تکامل بشر بوده است که جزئیات بسیاری مورد نیازش نبوده و تنها می‌بایست خطر را تشخیص می‌داده است. بنابراین به صورت ناخودآگاه در ذهن، بسیاری از محرک‌ها حذف می‌شده‌اند تا تنها آنچه لازم است در کانون تمرکز (میدان آگاهی) قرار گیرد.

فرایند حذف، که در گذشته ضامن بقای بشر بوده، اینجا و امروز باعث می‌شود بسیاری از مواقع، درک کاملی از وقایع نداشته باشیم زیرا فرایندهای ذهنی با هدف کاهش ترافیک پردازش اطلاعات در مغز، خیلی چیزها را حذف می‌کنند و چیزهای بی‌ربط را به همدیگر تعمیم می‌دهند. از سویی در روانکاوی و روانشناسی شناختی که دو مکتب مهم علمی هستند آموخته‌ایم مردم به درک خود از واقعیت واکنش نشان می‌دهند؛ نه خود واقعیت. به‌وسیله مهندسی ذهن می‌توانیم درک خود از واقعیت را به نفع نتایج بهتر در زندگی تغییر دهیم.

دستاورد مهندسی ذهن، اعتماد به نفس واقعی (در برابر اعتماد به سقف!) و شایستگی حصول نتایج بهتر در زندگی است.

۱۰ فرمان مهندسی ذهن

برمبنای تئوری پردازش اطلاعات در روانشناسی، تحقیقات علوم رفتاری و پژوهش‌های علوم شناختی، پیش‌فرض‌های مهندسی ذهن را این‌گونه ارائه می‌دهیم:

  1. ارزش هر عملی در نتیجه‌ای است که به بار می‌آورد. 
  2. ذهن و مغز یک سیستم یکپارچه هستند. اثرگذاری بر هر کدام دیگری را نیز متائر می‌سازد.
  3. همه نوع اطلاعات از طریق حواس پنجگانه دریافت می‌گردند. برای دستیابی به نتایج بهتر از پردازش اطلاعات، به تیزحسی نیاز داریم.
  4. مدلسازی، اسباب و ابزار یادگیری است. مدلسازی عملکرد موفقیت‌آمیز دیگران، زمینه‌ساز دستیابی به نتایج بهتر است. می‌توانیم روش دستیابی دیگران به نتایج را کشف و برای خودمان درون‌سازی نماییم.
  5. کارکردهای شناختی (ادراک) ذهن هر فرد از دیگری متفاوت‌اند. زیرا تجارب متفاوتی داشته‌اند. از این رو تقلید عملا غیرممکن است.
  6. همه تغییرات از ناخودآگاه شروع می‌شوند.
  7. دانش، کافی نیست. باید اقدام کنید.
  8. به دلیل نوع شبکه عصبی مغز، درک ما از محیط و پدیده‌هایش همیشه برداشت و پنداشتی است که ما از واقعیت داریم؛ و برابر واقعیت نیست. 
  9. گرچه باورها و ارزش‌ها نسبتار پایدارند اما غیرقابل تغییر نیستند. تنها به چیزی نیاز داریم که به کار می‌آید. 
  10. نرم افزار پردازش ذهن، قابل بازنویسی است. دقیقا از همان روشی که در کودکی بر روی لوح پاک ذهن نصب شده است.

حوزه‌های ساختار تجربه

اقلیم درونی ساختار تجربه ذهن

به جزئیات موضوعی که در ذهنتان دارید بیندیشید و به آن توجه کنید. از خودتان بپرسید: چیزی را که درباره آن موضوع می‌دانم از از کجا می‌دانم؟

چه چیزی دیده‌ام؟ شنیده‌ام؟ به دستم رسیده یا به خوردم داده‌اند که اینگونه فکر می‌کنم؟

اگر خلاف آن را ببینم آیا حاضرم فکر خود را تغییر دهم؟

آیا تا آن اندازه به درک خود اعتماد دارم که بتوانم در آن، فرض محال را به کار گیرم؟ یعنی با خودم بگویم «فرض محال که اشتباه می‌کنم…»

اگر افکار خود را بر زبان آورم آیا علامت عدم یکپارچگی در آن وجود دارد؟ مانند زمانی که می‌گوییم «بله، اما …»

پاسخ این پرسش‌ها در حوزه اقلیم درونی ذهن یعنی بازنمایی واقعیت در ذهن ماست. در روش‌های شبه علمی به نام مهندسی ذهن با تلاش برای دستکاری خاطرات و تصاویر ذهنی اینگونه می‌اندیشند که می‌توان در جهان واقعی که منبع اطلاعات وارده به حواس است تغییری ایجاد کرد.

اقلیم بیرونی مهندسی ذهن

اقلیم درونی ما بر اقلیم بیرونی سایه می‌اندازد. خط مهندسی ذهن از خرافات غیرعلمی مثبت‌اندیشی و یا شبه‌علمی NLP در همین نقطه جدا می‌شود. زیرا ما برپایه فلسفه اصالت وجود که پای ثابت منابع علمی روانشناسی است بر این باوریم که سختی‌ها و مشکلات، اجزای جدایی‌ناپذیر تجربه زندگی هستند. زندگی پیک‌نیک نیست!

به این مثال توجه کنید: فردی ناگهان تصمیم می‌گیرد وزن خود را کاهش دهد و در باشگاه ورزشی ثبت‌نام می‌کند. از آنجاکه بدن او به تمرین فیزیکی عادت ندارد در برابر سختی حرکات ورزشی زود خسته می‌شود. ادامه کار را ناممکن می‌بیند و با سرخوردگی به خانه می‌رود و پرخوری مفصلی می‌کند. در نهایت از این پرخوری و تجربه منفی، افسرده‌حال خواهد شد.

تفاوت مهندسی ذهن با NLP و دیگر مکاتب شبه‌علمی تفکر مثبت و خرافات هندو و غیره!

در مورد مثال کاهش وزنی که بیان کردیم در خرافات مثبت‌اندیشی و تأثیر تفکر بر واقعیت هستی می‌گویند قانون جذب را به خوبی اجرا نکرده است. در NLP می‌گویند برنامه‌ریزی عصبی کلامی‌اش را به درستی اجرا نکرده است. یعنی جملات سازنده و تصاویر موفقیت را با خود مرور نکرده است.

پیش از هر چیز اجازه دهید بپرسم اگر با قانون جذب همه مشکلات زندگی بشر برطرف می‌شد چرا این چنین نشده است؟ چرا آنهایی که فکر می‌کنند با قانون جذب مشکلاتشان حل می‌شود هنوز در زندگی خود وامانده‌اند؟ نظر و نقد فیزیکدان‌هایی مانند ویکتور استِنگر Victor Stenger و لئون لِدِرمَن Leon Lederman به این خرافات را خودتان بخوانید[۱][۲]

در مورد NLP هم ساده‌ترین سوال این است که اگر قرار است به کاری بیاید باید مشکل آنهایی را حل کند که سال‌ها بر سر ثبت حق امتیاز این روش با همدیگر جنگیدند و به نتیجه نرسیدند! چطور است ابتدا خودشان را برنامه‌ریزی عصبی کلامی کنند! گذشته از آن، تاکنون هیچ‌یک از پژوهش‌های علمی عملکرد NLP را تایید نکردند.[۳]

اما روانشناسی در مورد این مثال چه می‌گوید؟ مثالی که برای خیلی از ما آشناست. تصمیم می‌گیریم کاری را انجام دهیم. به نتایج شگفتی که برایمان به همراه می‌آورد می‌اندیشیم و خیال‌پردازی می‌کنیم. اما به این دلیل که یادمان می‌رود زندگی پیک‌نیک نیست و رنج و سختی مسیر را از یاد می‌بریم، آنجایی که باید پافشاری کنیم، کم می‌آوریم. کافی است به افرادی که با شوق و ذوق بسیار، یادگیری موسیقی را آغاز می‌کنند نگاه کنید!

مهندس ذهن در واکنش به فرد مثال ما تنها یک جمله خواهد گفت: «چیز دیگری انتظار داشتی؟» اصولا در دنیای بی‌رحم تمدن بشری با کسی تعارف نداریم. «پاشو خودتو لوس نکن! فردا  بیشتر تلاش میکنی بهتر میشی!!»

بازگشت به فهرست

مهندسی ذهن از دیدگاه تئوری پردازش اطلاعات[۴]

لپ‌تاپ یا کامپیوتر خود را در نظر آورید. تایپ کردن در نرم افزار ورد و یا باکس جستجوی گوگل «ورودی» اطلاعات است. ورود اطلاعات شباهتی است که مغز انسان و کامپیوتر با هم دارند. در کامپیوتر کدهای ۰ و ۱ زبان ماشین، اطلاعات را به زبان پردازشگر ترجمه می‌کنند و در مغز انسان هم اطلاعاتی که از طریق حواس پنجگانه دریافت شده‌اند به زبان امواج مغناطیسی ترجمه می‌شود.

شباهت‌های دیگری را نیز می‌توان میان مغز و تراشه پردازنده CPU کامپیوتر یافت. مانند زمانی که به تفکر می‌پردازیم. همینطور هنگامی‌که اطلاعات را فراموش می‌کنیم. معمولا تراشه‌های ذخیره اطلاعات به مخازن انباشت اطلاعات مغز تشبیه می‌شوند. جستجوی اطلاعات قدیمی در مغز با یافتن اطلاعات از طریق موتورهای جستجو مقایسه می‌گردد. حتی تلاش برای یافتن بهترین کلیدواژه در زمان جستجوی اطلاعات با گوگل هم با استراتژی‌های متنوع یادآوری اطلاعات مفقود در ذهن مقایسه می‌شود.

همانطور که از خروجی برنامه‌های کامپیوتر به نحوی استفاده می‌کنیم؛ تصمیم‌سازی در مورد خروجی پردازش اطلاعات و افکار در ذهن هم در انسان وجود دارد. شناسایی ساختار پردازش ذهنی بشر مانند شناسایی ساختار پردازش سیستم‌ها به روانشناسان رویکرد پردازش اطلاعات information-psychologists کمک می‌کند هر مرحله پردازش را از مراحل دیگر به صورت جداگانه بررسی کنند.

تمرین شرطی سازی ذهن را ببینید

تئوری پردازش اطلاعات، نظریه‌ای در مورد توسعه مهارت‌ها و استراتژی‌های ذهنی است. به همین دلیل روانشناسان اطلاعات در مراحل رشد کودکان، خردسالی را از نظر توان پردازش اطلاعات و نحوه این پردازش مورد بررسی قرار می‌دهند. آنها با بررسی کودکان، از زمانی که از ساده‌ترین پردازش‌های ذهنی عاجزند تا هنگامی‌که به پایان سنین جوانی می‌رسند، به درک عمیقی از انواع پردازش‌ها در ذهن بشر دست یافته‌اند.

به این دلیل که یافته‌های پژوهش‌های تئوری پردازش اطلاعات را با دیاگرام، مدل و فلش و جعبه نشان می‌دهند، این رشته به روانشناسی فلش‌ها و جعبه‌ها معروف شده‌ است. (همانند تصاویر بالا)

فرایندهای ذهنی در این رویکرد عبارتند از: درک کردن، شناسایی، تصویرسازی (خیال‌پردازی)، یادآوری، تفکر، قضاوت، استدلال، حل مسئله، مفهوم‌پردازی و برنامه‌ریزی. این فرایندها از طریق زبان، افکار، تخیل و سمبل‌ها نمود پیدا می‌کنند. بسیاری از روانشناسان شناختی از این هم فراتر رفته و بر روی درک زبان، حس و حال تغییر یافته ذهن و آگاهی، درک بصری، درک شنیداری، حافظه کوتاه مدت، حافظه بلند مدت، انبارش اطلاعات، بازیابی اطلاعات، درک اندیشه‌ها و مانند آن متمرکز شده‌اند.

فرایندهای ذهنی از حواس، افکار و تجربه بسط می‌یابند. نخستین گام در توجه و کنجکاوی است؛ زیرا توجه، موجب می‌شود داده‌ها پردازش شوند. یادگیری پدیده‌ای است که پس از هر مرتبه پردازش روی می‌دهد. در واقع بدون پردازش اطلاعات، فراگیری هرگز روی نمی‌داد.

اصول طراحی در مهندسی ذهن

ابتدا می‌بایست نتیجه را مشخص کنید. دقیقا مشخص کنید چه می‌خواهید. جمله‌ای مانند «می‌خواهم وزنم را کم کنم» به شفاف‌سازی نیاز دارد. اگر به جای آن بگوییم «تا سه ماه آینده، می‌خواهم ۷۰ کیلو وزن داشته باشم» گزاره بهتری است.

هدف نهایی را به اجزای سازنده آن تقسیم کنید و مراحل دستیابی به هدف را تا سطح جزئیات نهایی خرد کنید. کلید مشکلات اساسی در جزئیات است.

پرسش‌های اساسی در طراحی مهندسی ذهن

پرسش‌هایی درباره جنبه‌های نتایج:

به کجا می‌روم؟ (نتیجه یا حالت ذهنی مطلوب)

چرا در حال حرکتم؟ (ارزش‌ها)

چگونه به مقصد خواهیم رسید؟ (استراتژی)

اگر به مقصد نرسیدم چه می‌کنم؟ (مدیریت ریسک و برنامه‌ریزی یکپارچگی)

آیا در مورد اینکه در یک موقعیت مشخص، چه خواسته‌ای خواهم داشت تصمیم‌سازی کرده‌ام؟

تفکر در مورد نتیجه به معنای تفکر درباره مشکلات نیست. متد عارضه‌یابی در حل مشکلات، در مهندسی ذهن «ویروس» نامیده می‌شود.

روش مشکل یابی ما را در گذشته و حال به دام می‌اندازد: این مشکل از کجا شروع شد؟ چند وقت به طول انجامیده؟ عوامل و آثار آن چیست؟ گرچه این روش در روانکاوی رواج دارد اما از بازده بسیار پایینی برخوردار است. می‌توانید در مورد مشکلات خودتان آن را امتحان کنید. ایراد روش مشکل‌یابی این است که معمولا راه‌حل‌ها از حوزه نفوذ ما خارج است. مثلا: تربیت خانوادگی همکارمان!

شیوه مشکل‌یابی

برخلاف رویکردهای رفتاری و شناختی، در روانکاوی اعتقاد بر این است که باید به خاطره پرداخت و از درمانجو می‌خواهند کـه بارها وقایع دردناک و عواطف آزاردهنده را مرور کند.

خاطرات منفی موجب اختلال در سیستم انرژی بدن می‌شوند. احساسات آزاردهنده به همین دلیل از مرور خاطرات ناخوشایند به وجود می‌آید. این جا است که می‌بینید چرا خاطرات بعضی افراد آنها را اذیت می‌کند و بعضی دیگر را نه. تفاوت در این است که سیستم انرژی برخی افراد در اثر خاطرات، تعادل خود را از دست می‌دهد ولی برای دیگران پایدارتر است.

به این ترتیب می‌بینید که چرا روش “بیان خاطره” از نکته اصلی غافل مانده است. دلیل اینکه حال بعضی افراد در اثر درمان با روانکاوی بدتر می‌شود این است که بـه خاطره و نه به دلیل بروز مشکلات -یعنی اختلال انرژی در سیستم عصبی- می‌پردازند. الزام فرد به یادآوری دقیق یک خاطره ناگوار، موجب اختلال بیشتر در سیستم عصبی می‌گردد.

باورها

قوانینی هستند که براساس آنها زندگی می‌کنیم. باورها بهترین تخمین هر فردی از واقعیت است که مدل ذهنی او را می‌سازد. اینکه اعتقاد داریم چه چیزی شدنی و چه چیزی نشدنی است نمونه‌ای از باورهاست. هنگامی‌که به دیگران می‌گوییم «مگه بهت نگفتم؟» و یا «من که بهت گفته بودم» در حال تلاش برای اثبات باورهایمان هستیم.

باورها واقعیت نیستند؛ بلکه اصولی هستند که برای خودمان تعریف کرده‌ایم تا بتوانیم دنیا را درک کنیم. بزرگترین اشتباه این است که باورها را با واقعیت اشتباه بگیریم.

قوانین طبیعی، مثلا قانون جاذبه، تحت تأثیر باورهای ما قرار نمی‌گیرند. زیرا باورها فقط ایده‌هایی هستند که به جنبه‌های درون حوزه نفوذ ما در زندگی و روابط اجتماعی‌مان حالت می‌دهند.

گاهی باورهای خود را در مورد روابط اجتماعی، توانمندی‌ها و امکانات و فرصت‌ها را به مثابه قوانین طبیعی در نظر گرفته و خلل‌ناپذیر و برابر واقعیت می‌دانیم. باورها به این صورت به ایده‌های محدود کننده تبدیل می‌گردند.

باورها به نحوی بر رفتار اثر می‌گذارند که درست و صحیح جلوه نمایند. مثلا: اگر باور شما این باشد که هیچکس دوستتان ندارد به صورت ناخودآگاه به نحوی رفتار خواهید کرد که هیچکس از شما خوشش نیاید!

حتی اگر دلتان نخواهد باورتان صحیح باشد باز هم به آن عمل خواهید کرد!

در مهندسی ذهن با رویکرد تئوری پردازش اطلاعات، باورها را در نقش پیش‌فرض‌هایی می‌شناسیم که زندگی اجتماعی ما را می‌سازند و هرگز آنها را واقعیت و حقیقت نمی‌دانیم. پیش‌فرض‌ها، اصول اجرایی هستند. اگر از نتایجی که به دست آورده‌اید راضی هستید باورهای خود را حفظ کنید. اگر از نتایج راضی نیستید پیش‌فرض‌های دیگری برگزینید. همیشه از حق انتخاب و گزینه تغییر پیش‌فرض‌ها برخوردارید.

پذیرفتن این ایده که می‌توان باورها را تغییر داد برای بسیاری از افراد کار ساده‌ای نیست. چراکه خودپنداره آنها (یعنی شناختی که از خودشان دارند) را به خطر می‌اندازد. زیرا همه زندگی‌شان را برپایه باورهایی بناکرده‌اند که برابر قوانین طبیعت، واقعی و پایدار می‌پنداشتند. به این طریق ناکامی‌های خود را به گردن محیط و جامعه می‌انداختند. اکنون تصور آنکه مسئولیت ناکامی خود را به گردن بگیرند برایشان دردناک است.

امکان

امکان با شایستگی تفاوت دارد. در حالیکه همه انسان‌ها با محدودیت‌هایی روبه‌رو هستند، عملا هیچکس دقیقا و واقعا نمی‌داند سقف واقعی محدودیت‌هایش کجاست. تنها زمانی می‌توانیم محدودیت‌های خود را بشناسیم که به مرز توانمندی‌مان برسیم.

معمولا فکر می‌کنیم چیزی یا کاری برایمان امکان‌پذیر نیست؛ در حالی که فقط روش انجام آن را بلد نیستیم!

به دلیل محدودیت تجربه، در تعریف باورهایمان نمی‌توانیم با قاطعیت بگوییم امکانات، فرصت‌ها و توانمندی‌های لازم را نداریم. فقط میتوانیم بگوییم هنوز به «آن» مرحله نرسیده‌ایم. زمانی بود که همه فکر می‌کردند هیچ انسانی نمی‌تواند فاصله یک مایل (حدود یک و نیم کیلومتر) را کمتر از ۴ دقیقه بدود. تا این که اولین دونده موفق به انجام آن شد و ناگهان دیگران هم به این رکورد دست یافتند.

توانمندی

هرگز حرفی بر زبان نیارید که شما را ضعیف می‌کند. فقط یک روز به اطراف خود دقت کنید تا بارها از مردم بشنوید نمی‌شود، نمی‌توان و امثال آن. بسیاری از مردم فروتنی را با محدودیت اشتباه می‌گیرند. لطفا درباره عدم‌توانمندی خود لاف نزنید!

سقف توانمندی بیشتر مردم از نوع سقف کاذب است! اگر دیگری توانسته توانمندی خود را افزایش دهد، شما هم می‌توانید؛ زیرا همه انسانیم. هر زمان لازم شد به عدم دستیابی خود به نتایج مطلوب‌تان اشاره کنید، جمله خود را با یک «هنوز» آغاز کنید.

در پژوهش‌ها معلوم شده است ناخودآگاه تقریبا نیم ثانیه سریعتر از آگاهی، بر رفتار تأثیر می‌گذارد. ناخودآگاه، منشا رفتارهای تکاملی و غریزی است. وظیفه‌دار درک و تفسیر ما از پدیده‌هاست. هر آنچه پیش روی خود قرار دهید بر ناخودآگاه تأثیر می‌گذارد. دستاوردهای زندگی نتیجه خوراکی است که به ناخودآگاه می‌دهیم. احساس عدم کفایت و عدم توانمندی نتیجه تجربه تحریف شده، تلقین محیط و یا گفتگوهای دورنی مخرب است.

دلایل بسیاری وجود دارد که چرا نمی‌توانیم کاری را انجام دهم اما هیچکدام توجیه کننده عدم توانمندی نیستند.

مسئله معنا

رفتاری که تنها برای فاعل لذت‌بخش است به سختی معنی خود را حفظ می‌کند. آنچه انجام می‌دهید و به غیر از خودتان برای دیگران هم نتایج مثبتی دارد معنای خود را همه‌جا در گذر زمان حفظ می‌کند. از خود بپرسید:

اگر ۱۵ سال پیش از دنیا رفته بودم، امروز زندگی چه کسی بدتر بود؟ 

اگر ۱۵ سال دیگر این سوال را از خود بپرسید دوست دارید چه پاسخی دهید؟

ارزش‌ها

ارزش‌ها از باورها پایدارترند. باورها مبنای اقدام و عمل، و ارزش‌ها دلیل آنچه انجام می‌دهیم‌ هستند. پرسش مهمی به نام «چرا؟» را به‌وسیله ارزش‌ها جواب می‌دهیم.

باورها بسیار قوی هستند. ما بر سر آنها می‌جنگیم. بنای یادبود برایشان می‌سازیم. علوم پزشکی، روانشناسی و نظام‌های سیاسی بر پایه آنها بنا شده‌اند. با وجود این، همیشه درست از آب درنمی‌آیند. گاهی اوقات، ما قصه‌های کودکانه را هم باور می‌کنیم.

سیستم الکتریکی انرژی بدن

بدن ما طبیعتی الکتریکی دارد . این مطلب در دروس مقدماتی آناتومی بیان می‌گردد. کافی است پای خود را روی فرش بکشید و سپس قطعه‌ای فلزی را لمس کنید. حتی گاهی می‌توانید تخلیه الکتریسیته ساکن را از سر انگشتان خود ببینید. اگر بدن ما طبیعتی رسانا نداشت این کار غیر ممکن بود‌.

اگر اجاق داغی را لمس نمایید درد سوزش را فورا احساس می‌کنید. زیرا پیام آن از راه سلسله اعصاب و بوسیله جریان الکتریسیته، سریعا به مغز منتقل می‌گردد. درد با سرعت برق حرکت می‌کند و بـه همین علت هم شـما بلافاصله آن را احساس می‌کنید.

۲ ابزار از شواهد وجود جریان برق (انرژی) در بدن، نوارهای الکتروآنسفالوگرافی (EEG) و الکتروکاردیوگرافی (EKG) است . EEG فعالیت‌های الکتریکی مغز و EKG فعالیت‌های الکتریکی قلب را ثبت می‌کنند. این ابزارها ده‌ها سال است که در پزشکی مورد استفاده قرار می‌گیرند و همان‌هایی هستند که در فیلم‌های تلویزیونی می‌بینید که به بیماران در حال احتضار وصل شده‌اند. وقتی صدای بیب بیب دستگاه قطع شود یعنی اینکه بیمار مرده است.

سیستم‌های الکتریکی نقشی حیاتی در سلامتی ما بازی می‌کنند. وقتی جریان انرژی متوقف می‌گردد ما می‌میریم. از پزشک خود در این‌باره بپرسید. کسی در مورد آن شکی ندارد. پیام‌های الکتریکی دائماً در بدنمان جریان دارند تا ما را از آن چه اتفاق می‌افتد آگاه سازند. بدون این جریان انرژی نمی‌توانستیم ببینید، بشنوید، لمس کنید، بچشید یا ببویید .

در واقع تمدن بشری هزاران سال است که این مطلب را می‌داند. حدود پنج هزار سال پیش، چینی‌ها سیستم پیچیده جریان‌های انرژی در بدن را کشف کردند. این مدارها که مسیرهای جریان انرژی نامیده می‌شوند سـنگ بنای حفـظ سلامتی به شیوه شرقی و مبنای طب سوزنی، طب فشاری و طیف گسترده‌ای از روش‌های شفابخشی جانبی درمان‌های رسمی امروزی هستند.

انرژی الکتریسیته در بدن جریان دارد و به چشم دیده نمی‌شود. بدون ابزارهای پیشرفته هم مشاهده آن امکان‌پذیر نیست. همان‌طور که انرژیِ جریان‌یافته در تلویزیون را هم نمی‌توان دید. ولی ما از آثار آن به وجودش پی می‌بریم. صدا و تصویر، شواهد همیشگی جریان انرژی هستند.

ساختار عصبی مغز و ارتباط الکتریکی بخش‌های گوناگون آن با یکدیگر و با شبکه عصبی بدن، زیربنای تئوری پردازش اطلاعات در روانشناسی است. مهندسی ذهن هم با همین رویکرد، ذهن را نرم افزار ماشین پیچیده بدن می‌داند و تلاش می‌کند اتاق فرمان را در اختیار ما قرار دهد. همانطور که برای کامپیوتر خود که با جریان برق کار می‌کند به سیستم عامل نیاز داریم، و برای اجرای برنامه‌های گوناگون بر روی آن نرم افزار نصب می‌کنیم، در مهندسی ذهن با هدف دستیابی به نتایج متفاوت، نرم‌افزارهای متفاوتی بر روی ذهن نصب می‌کنیم.

تلقین: مسیر میانبرinstall باورهاست

بیشتر بخوانید
خصوصیات ذهن قدرتمند مردان آلفا چیست و چه نقشی در موفقیت دارد؟
Picture of شیک اندیش
شیک اندیش

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا