با دوست پسرم دعوام شد و من خیلی تند برخورد کردم و پشیمون شدم .حالا هزچی میگم منو ببخش قبول نمیکنه !چکار کنم ؟

مدتی پیش با دوست پسرم که قراره ازدواج گذاشته بودیم و قرار بود به زودی واسه ازدواج افدام کنیم .و به خانواده ی من بگیم .دعوام شد . و رفتاره خوبی نداشتم .لجبازی کردم. و حرفایی زدم که نباید میزدم . یه مدت رابطمونو قطع کردیم . اما من واقعا دوسش دارم و دوباره ازش خواستم با هم باشیم و از اول شروع کنیم . و گفتم منو ببخش . خیلی ازش میخوام که منو ببخشه و خیلی بش میگم که تکرار نمیشه و من عوض شدم و بد اخلاقی نمیکنم . اما قبول نمیکنه و میگه چطوری می خوای بم ثابت کنی . ازین حرفا . میگه من دیگه قصد ازدواج ندارم و میخوام واسه خودم زندگی کنم ومیگه بعد از اون حرفایی که بینمون اتفاق افتاد به این نتیجه رسیده . من خیلی دارم تلاش می کنم که خوب بشیم با هم و لی نمیشه ! دارم دیوونه میشم و مدام خودمو سرزنش میکنم ! بش میگم به روزای خوبی که با هم داشتیم فکر کن اما فایده نداره انگار .کمکم کنید که چکار کنم ؟؟؟؟ افسرده شدم دیگه غذا به زور می خورم و لاغر شدم خیلی . کمکم کنید .چطوری اعتمادشو جلب کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من عاشق مردی شدم که ازدواج کرده اونم منو خیلی دوست داره دوست داریم با هم ازدواج کنیم چیکار کنیم؟

مدت 3 سال است که با یک نفر آشنا شدم که مرد ی هست که من سالها به دنبالش بودم ولی او ازدواج کرده و خیلی منو

دوست داره منم دوستش دارم و آرزومه با اون زندگی کنم  ولی گفته که صبر کن شرایط جور بشه بعد من به خواستگاری می یام من هم منتظرم که شرایط جور بشه و اون به خواستگاری بیاید نمی تونم ازش جدا بشم واقعاً مرد زندگیه دوستش دارم می خوام باهاش تا آخر عمرم زندگی کنم مطمعنم که باهاش خوشبخت می شم برام مهم نیست که متاهل هست با همه چیزش قبولش دارم . من رو راهنمایی کنید باید چیکار کنم ؟

چیکار کنم بفهمه براش میمیرم عاشقشم؟؟؟؟؟

سلام.من اسمم مهساست  امسال یکی از روزها کی میرفتم مدرسه یه پسرو دیدم وقتی دیدمش کاملا نگاش کردم اما به خودم اومدم و به راهم ادامه دادم اونم اون چند لحضه یه نگاه به من انداخت.تو راه مدرسه کلا تو کفش بودم و گفتم ولش کن بابا این عشقو پشق الکیه.زنگ اول معلمم اومد ریاضی داشتیم کلا تو فکرش بودم. خلاصه گذست دو سه روزی بازم دیدمش بازم دلم لرزید.اما اون هیچ نگاهی ب من نکرد.واسه همین نا امید شدم و گقتم گ منو دوست نداره.خلاصه دیدار پشت دیدار.اما اون اصلا به من نگاه نمیکرد.تا اخر یه روز تو خیابون دیدمش سرمو ک بلند کردم دیدم اونم نگام میکنه.خوشحال شدم ک اونم منو نگاه میکنه.بازم یه بار دیگه ج .خونمون دیدمش بازم نگا کرد.از دو شنبه ندیدمش تا حالا.حالا اینارو بگم.مدرسه اون کاملا به خونمون نزدیکه.نمیفهمم اسمش چیه. نمیفهمم کلاس چندمه.خلاصه اینم از جزییات.
حالا میخوام بدونم اونم منو دوست داره.
لطفا کمکم کنین نمیتونم حتی یه لحضه از فکرش بیرون بیام فکر این که اون منو دوست نداشته باشه و یکی دیگرو داشته باشه دیوونم میکنه.تو رو خدا جواب بدین.
چیکار کنم بفعمه دوسش دارم؟بفهمه براش میمیرم؟

گاهی وقتا… یه نفر…باعث می شه که حس کنی…چیزی که تو رو روی زمین نگه داشته…جاذبه ی زمین نیست…

یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه بدی هاش یادت میره نامردیش یادت میره بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه…!

میخام بعددوماه خودم برم سراغش میخام غرورپسرونه ام روبذارم کنارببینمش حتی شده ازدور…
ای دخترامیشه خاهش کنم قبل ازاینکه یکیوبی محل کنیدبه قلبش فک کنید؟
واقعاادمای ببرحمی هستن بعضیاااا

فهمیدم که دوستم نداره و چقدر سخته!!!!

خیلی سخت یه دختر عاشق یه پسر بشه در حالی که برای پسره حتی نک سوزن هم ارزش نداشته و  باخیال بافی برای خودش رویا ساخته آره خیلی سخت چون اون پسره همیشه جلو چشم دخترس و بدتر آتیشش میزنه پسره روز به روز پیشرفت میکنه و دختره روز به روز پسرفت ولی همه ی اینا تا زمانی که اون پسره ازدواج نکنه برای دختره قابل تحمل اما ….
اون ازدواج میکنه و دختره باید شاهد تمام عشق بازیاشون بشه باید تو جشن عروسیشون شرکت کنه و بیشترین رقص و همون دختر انجام بده
مهم نیست چون این دختر خوب یاد گرفته چه جوری جلو این بی عاطفی ها بایسته .

خواستگار ندارم.چیکار کنم؟

سلام  ماتوی یک محلی زندگی می کنیم که زیاد آشنا نیستن مردم باهامون.من نسبت به دوستایی که داشتم خواستگارام خیلی کم هستن.دیگه از این وضع خسته شدم.چیکار کنم؟؟اصلا مگه کاری هم میشه کرد؟؟؟؟

خواستگاری دختر از پسر

سلام من یک  پسر 25 ساله هستم که یک اتفاق عجیب برام رخ داده و اونم اینکه یک دختر مستقیم ازم خواستگاری کرده این موضوع از این جهت برام عجیبه که من همیشه نطرم این بود که پسر باید بره سمت دختره و نازش رو بخره تا راضیش کنه  همسرش بشه و اینکه یک دختر اومده سمت من برام قابل هضم کردن نیست.

خیلی به درخواستش فکر کردم ولی به جوابی نرسیدم اونقد که گاهی فکر میکنم سرم داره میترکه.

خیلی حرف دارم بزنم ولی  کلیت جریان رو گفتم ک حداقل کمکی کنید.

شما بگید اولا تجربه همچین چیزی یا حسی رو داشتین؟
و اگر جای من بودید چیکار میکردین؟