نظریه آلپورت ؛ نظریه صفات شخصیت
تعریف آلپورت از شخصیت
آلپورت ۵۰ تعریف از شخصیت را بررسی کرد و سپس تعریف خود از شخصیت را به صورت زیر ارائه داد:
شخصیت عبارت است از سازمان دهی پویای نظام های روانی فیزیولوژیکی درون فرد که رفتار و افکار ویژه فرد را تعیین می کند.
آلپورت ۱۹۶۱
تبیین کلمات موجود در این تعریف
در این تعریف، هر واژه مفهومی را بیان می کند. مثلا “سازمان دهی پویا” به پویا بودن رشد و تغییر شخصیت به گونه ای سازمان یافته ،و نه تصادفی، اشاره دارد. “روانی فیزیولوژیک” یعنی شخصیت فرد، ترکیبی از عوامل زیستی و روانشناختی است. آلپورت می گوید که فرد دو شخصیت مجزا دارد؛ به گونه ای که شخصیت فرد در کودکی توسط امیال و نیازهای زیستی و بازتاب های اوهدایت می شود اما هدایت شخصیت او در بزرگسالی بیشتر تحت تاثیر عوامل روانشناختی و ذهنیت خود فرد است. درواقع بر اساس نظریه آلپورت، وراثت مواد خام شخصیت مثل هوش و خلق و خو را تامین می کند اما بعدا شخصیت فرد توسط محیط او، شکل داده می شود و یا تغییر می کند. “تعیین کردن رفتار و افکار ویژه” یعنی صفات، رفتار و افکار ما را مشخص می کند و همین رفتارها و افکار ما، معرف شخصیت ماست و شخصیت ما را از دیگران، متمایز و درنتیجه منحصر به فرد می کند.
ویژگی های صفات در نظریه آلپورت
- طبق نظریه آلپورت، صفات واقعی هستند و ساخته ذهن فرد نیستند.
- صفات باعث ایجاد رفتاری در فرد برای جستجوی محرک ها می شوند و علت رفتار فرد هستند.
- وجود صفات را می توان با مشاهده رفتار فرد در طول زمان، به صورت تجربی اثبات کرد.
- صفات متفاوتند اما با هم همپوشی نیز دارند. مثلا صفات پرخاشگری و خصومت گرچه مجزا هستند اما اغلب همزمان با هم دیده می شوند.
- صفات در موقعیت های مختلف، ممکن است متفاوت باشند. مثلا فرد در موقعیتی منظم و در موقعیتی دیگر، بی نظم باشد.
تعداد صفات و چگونگی شناسایی آن ها در نظریه آلپورت
در راستای کارهای هنری ادبرت (Henry S Odbert) در سال ۱۹۳۶، آلپورت برای استخراج صفات شخصیت از دیکشنری های جامع انگلیسی استفاده کرد. از طریق این کتاب ها، محققان ابتدا ۱۸۰۰۰ کلمه که توصیف کننده شخصیت بود را استخراج کردند. آلپورت این صفات را به ۴۵۰۰ صفت شخصیتی کاهش داد. سپس آن ها را ابتدا به دو دسته صفات فردی و مشترک تقسیم کرد وبعد از آن طبقه بندی دیگری را شامل ۳ نوع صفت معرفی نمود.
انواع صفات شخصیتی در نظریه صفات آلپورت
صفات فردی و مشترک در نظریه آلپورت
صفات فردی در نظریه آلپورت به “گرایش های شخصی” نیز معروف شد. این صفات، منحصر به فرد هستند و در هر فرد با فرد دیگر، متفاوتند و منش او را تشکیل می دهند. در حالی که صفات مشترک، که به “صفات” معروف شدند، به صفت های مشترک بین افراد یک فرهنگ، اشاره دارد. البته صفات مشترک، صفات اصلی نیستند و بر اثر فشارهای اجتماعی ایجاد می شوند و می توانند با تغییر آداب اجتماعی، تغییر کنند.
سه نوع صفت در نظریه صفات
آلپورت بر اساس میزان نیرومندی و تسلط صفات بر شخصیت افراد، صفات را به سه دسته تقسیم نمود.
صفات اصلی
طبق نظریه آلپورت ، صفات اصلی یا بنیادی (cardinal traits) به گونه ای بر فرد، مسلط هستند که کل شخصیت او را تحت تاثیر قرار می دهند. اما این صفات، نادر هستند و ممکن است بعضی افراد آن ها را نداشته باشند و یا فقط در بعضی موقعیت ها آن ها را نشان دهند. نام این صفات معمولا برگرفته از نام شخصی است که به واسطه آن صفت، شناخته شده است. مثلا نارسیسیسم (خودشیفتگی) ازنام شخصی به نام نارسیسوس که با صفت خودشیفتگی، مشهور شده، گرفته شده است.
مثال
از جمله صفات اصلی می توان به سادیسم (دگرآزاری) و شوینیسم (میهن پرستی کورکورانه) نیز اشاره کرد. طبق نظریه آلپورت، صفات اصلی آن قدر بانفوذند که حس فرد از خود (self)، هیجان ها، نگرش ها و رفتارهای او را کاملا شکل می دهند. برخی چهره های تاریخی نیز به دلیل صفات اصلی خود، مشهور شده اند. مثلا آبراهام لینکولن (Abraham Lincoln) برای صداقتش، مارکوئیز دسید (Marquis de Sade) برای دگرآزاریش و ژوآن آف آرک (Joan of Arc) برای خدمات قهرمانانه اش مشهور شده اند.
صفات مرکزی
صفات رایجی هستند که شخصیت ما را تشکیل می دهند. صفات مرکزی (central traits) معمولا بین ۵ تا ۱۰ صفت هستند که ما در هنگام بحث درمورد فرد یا برای معرفی او، از آن ها نام می بریم. این صفات به اندازه صفات اصلی، فراگیر و بانفوذ نیستند اما پایه های اصلی شخصیت ما را شکل می دهند.
مثال
در نظریه آلپورت ، صفاتی مثل پرخاشگری، دلسوزی برای خود (self-pity) و بدبینی (cynicism) جزو صفات مرکزی معرفی شده اند. همچنین صفاتی مثل هوش، خجالتی بودن، اضطراب و صداقت نیز به این دسته از صفات، نسبت داده شده اند.
صفات ثانویه
صفات ثانویه (secondary traits) صفاتی هستند که فقط تحت شرایط و اوضاع خاصی، نشان داده می شوند. به همین دلیل این صفات فقط توسط افرادی که رابطه نزدیکی با فرد دارند، قابل تشخیص است و برای دیگران معمولا قابل تشخیص نیست. مثلا اینکه فرد چه غذا یا موسیقی را ترجیح می دهد فقط برای نزدیکانش، قابل تشخیص است. درواقع این صفات به وسیله محرک های کمی، برانگیخته می شوند و پاسخ های کمتری را برمی انگیزانند.
مثال
به طور مثال ممکن است صفت اصلی یک نفر، جرات ورزی باشد اما او در موقعیتی که پلیس به خاطر سرعت رانندگیش به او هشدار می دهد، تسلیم شود. تسلیم شدن صفت اصلی او نیست بلکه در یک موقعیت خاص، ظاهر شده. بنابراین یک صفت ثانوی محسوب می شود. همچنین بی صبری فرد برای منتظر ماندن در صف هم یک صفت موقعیتی و درنتیجه ثانوی محسوب می شود.
تفاوت صفات با عادت ها و نگرش ها در نظریه آلپورت
طبق نظریه صفات، عادت ها نسبت به صفات، تاثیر کمتر و محدودتری دارند، انعطاف ناپذیرند و شامل پاسخی معین به محرکی معین هستند. درواقع صفات شامل مجموعه ای عادات هستند؛ بنابراین گسترده ترند. مثلا مجموعه ای از عادات مثل مسواک زدن، شستشو و … صفت “تمیزی” را تشکیل می دهند.
طبق نظریه آلپورت، تمایز نگرش ها از صفات بسیار دشوار است؛ به گونه ای که قدرت طلبی و برون گرایی را می توان هم صفت و هم نگرش به حساب آورد. اما آلپورت، دو تفاوت را بین این دو مفهوم، بیان کرد:
- اول اینکه نگرش ها معطوف به یک موضوع بسیار خاص هستند مثل نگرش نسبت به رنگ مو یا یک نوع لباس خاص. اما صفات، گسترده تر هستند و فقط محدود به یک موضوع خاص نیستند.
- دوم اینکه نگرش ها به صورت مثبت و منفی یا موافق و مخالف هستند؛ درحالی که صفات این گونه نیستند.
مراحل رشد شخصیت، خودمختاری کارکردی و رفتار بیانگر
در بخش اول نظریه آلپورت درمورد تعریف شخصیت، صفات و انواع صفات بحث شد. در متن حاضر، سایر مفاهیم موجود در رویکرد آلپورت مورد بحث قرار گرفته است. در پایان نیز نقدهای وارد بر این رویکرد، به صورت فهرست وار ذکر شده اند.
مفهوم شخصیت در رویکرد آلپورت
در رویکرد آلپورت برای توضیح شخصیت و نحوه شکل گیری آن، اصطلاح جدیدی به جای واژه های خود (self) و من (ego) به کار برده شد. آلپورت برای توصیف شخصیت منحصر به فرد هریک از افراد، واژه نفس یا خویشتن (proprium) را به کار برد. به نظر او این واژه بهتر می توانست جنبه های اختصاصی و بخش های مهم و اصلی شخصیت را پوشش دهد.
وی بخش های غیراصلی و غیرمهم ازجمله سایق ها و نیازهای بنیادی مثل گرسنگی و تشنگی؛ آداب و رسوم قبیله ای مثل نحوه سلام و احوال پرسی و نحوه لباس پوشیدن؛ و عادت های خودکار مثل مسواک زدن را جزو نفس یا خویشتن فرد نمی داند. شخصیت در رویکرد آلپورت طبق ۷ مرحله تکامل پیدا می کند و در نهایت پس از طی موفقیت آمیز این مراحل، فرد به بزرگسالی سالم از نظر هیجانی تبدیل می شود.
۷ مرحله رشد شخصیت در رویکرد آلپورت
از نظر آلپورت در ابتدا کودک هیچ آگاهی از وجود خود ندارد و خودش را از سایر افراد و اشیای بیرونی جدا نمی داند. بنابراین کاملا به والد یا مراقب خود، وابسته است. به همین دلیل در رویکرد آلپورت، کودکان در این مرحله به عنوان افرادی لذت جو، ویرانگر، خودخواه و غیراجتماعی شناخته می شوند.
خودبدنی
طبق رویکرد آلپورت، کودک در ۲ سال اول زندگیش از بدن خود آگاه می شود مثلا دستش را از شی ای که در دست گرفته جدا می داند. همین آگاهی زمینه را برای آگاهی بعدی او از سایر جنبه های شخصیتش فراهم می کند. آلپورت تبیین جالبی درمورد این جنبه از شخصیت دارد. او می گوید” تصور کنید که توی یک فنجان، آب دهانتان را می اندازید اما بعد محتوای آن را دور می اندازید. به نظرتان مشکل چیست؟ آب دهانتان همان چیزی است که هرروز قورت می دهید چون جزئی از بدنتان است. اما زمانی که از دهانتان خارج می شود دیگر برایتان غریبه می شود.”
هویت خود
این بخش نیز در دو سال اول زندگی کودک، ایجاد می شود. زمانی که کودک قادر است کلام را آغاز کند و از طریق زبان، خودش را از دیگران، مجزا بداند. او می تواند اسم خود را بگوید و با وجود تغییراتی مثل خواب و بیداری، خودش را موجودی ثابت می داند.
عزت نفس در رویکرد آلپورت
طبق رویکرد آلپورت، عزت نفس در ۲ تا ۴ سالگی گسترش می یابد. عزت نفس وقتی ایجاد می شود که کودک درک می کند توانایی کاوش در محیط و انجام یک سری از کارها را دارد. بنابراین احساس غرور و شایستگی می کند. واکنش والدین در این مرحله، بسیار مهم است. به گونه ای که اگر کودک را از کاوش کردن منع کنند، به جای احساس شایستگی، احساس حقارت و خشم در او شکل می گیرد.
بسط خود
این بخش در ۴ تا ۶ سالگی کودک ایجاد می شود. طبق رویکرد آلپورت در این مرحله، کودک به وجود افراد و اشیای خارج از خود، آگاه می شود. یعنی می داند که بعضی چیزها یا افراد جزئی از او نیستند اما بودنشان برای وجود او، ضروری است.
با شکل گیری این بخش، افراد قادرند خودشان را بر اساس اطرافیانشان مثل والدینشان، همسرشان، فرزندشان، گروهشان یا جامعه شان توصیف کنند. یا براساس فعالیت های مختلف، خود را توصیف کنند مثلا می گویند من یک روانشناس، یک دانشجو، یک بنا و … هستم. اینکه وقتی فردی اشتباهی می کند والدینش نیز احساس شرم می کنند یا وقتی روی ماشین کسی خط می اندازند احساس می کند به خودش ضربه زده اند به دلیل همین مفهوم بسط خود است.
خودانگاره یا تصویر خود
این بخش در ۴ تا ۶ سالگی ایجاد می شود. در این مرحله، خود واقعی (اینکه کودکان خود را چگونه می بینند) و خود آرمانی (اینکه کودکان دوست دارند خود را چگونه ببینند) شکل می گیرد. براساس رویکرد آلپورت نیز خود واقعی و خود آرمانی از تعامل کودکان با والدینشان، ایجاد می شود. درنتیجه آن ها از انتظاراتی که والدینشان از آن ها دارند آگاه می شوند.
خود به عنوان عامل کنار آمدن منطقی
این بخش بین ۶ تا ۱۲ سالگی ایجاد می شود. در این مرحله فرد خود را برای حل مشکلات روزمره اش از نظر عقلانی و منطقی، توانمند می بیند. یعنی او می تواند برای مشکلاتش راه حل های موثر و کارآمدی را به کار ببرد.
تلاش نفسانی یا شخصی در رویکرد آلپورت
بعد از ۱۲ سالگی، نوجوان متوجه هدف های بلندمدتی مثل شغل می شود و برای رسیدن به اهداف و مقاصد زندگی آینده اش، برنامه ریزی می کند. درواقع این بخش که شخصیت را کامل می کند و بدون آن شخصیت فرد، ناقص می ماند به اهداف، آرمان ها، برنامه ها، سرگرمی ها، رهنمودی بودن و هدفمندی اشاره دارد. براساس رویکرد آلپورت، اوج تلاش شخصی فرد این است که خودش را هم مالک زندگی خودش و هم عامل آن بداند.
ویژگی های شخصیت بزرگسال سالم در رویکرد آلپورت
اگر کودک به خوبی مراحل فوق را طی کند می تواند تبدیل به بزرگسالی سالم شود. اما بزرگسال سالم از دیدگاه آلپورت چه ویژگی هایی دارد؟
- هرچه دایره مفهوم خود در فرد گسترده شود سالم تر است. مثلا به همه انسان ها علاقه نشان دهد نه فقط به انسان های هم فرهنگ، هم مذهب و هم نژاد خود.
- فرد سالم در رویکرد آلپورت در رابطه با دیگران، گرم و صمیمی است و همدردی و شکیبایی نشان می دهد.
- از طریق پذیرش هیجان های مثبت و منفی خود و انکار نکردن آن ها به امنیت هیجانی می رسد.
- حس شوخ طبعی و ابراز وجود نشان می دهد.
- ادراک واقع بینانه ای از مهارت های خود دارد، آن ها را پرورش می دهد و تمام وجوه زندگی اش را در جهت اهداف آینده اش هدایت می کند.
خودمختاری کارکردی
رویکرد آلپورت به انگیزش توجه زیادی داشت. آلپورت معتقد بود که برای درک شخصیت فرد در زمان حال، نیازی به بررسی عمیق گذشته او نیست. بلکه انگیزه های ابتدایی فرد، بعد از مدتی از منبع اولیه خود جدا و مستقل می شوند. یعنی انگیزه های گذشته فرد، تعیین کننده انگیزه های فعلی او نیستند بلکه خودمختار می شوند و در اثر یادگیری، تغییر می کنند.
مثلا ممکن است فردی به دلیل علاقه والدینش، رشته ای را انتخاب کند که دوست ندارد. اما بعد از مدتی که در این رشته تحصیل می کند به آن علاقمند می شود. درواقع از آن پس به جای اینکه برای والدینش درس بخواند به خاطر جذابیت آن رشته، درس می خواند. یا مثلا فردی را در نظر بگیرید که به خاطر دریافت پول، به سختی کار می کند اما حتی بعد از پولدار شدن نیز آن کار را به همان اندازه انجام می دهد. چرا که الان خود کار کردن، هدف فرد است نه درآمدزایی آن.
خودمختاری کارکردی مستمر در رویکرد آلپورت
این نوع از خودمختاری در رویکرد آلپورت، سطح ابتدایی تر شخصیت است و جزء سازنده شخصیت محسوب نمی شود. خودمختاری کارکردی مستمر به برنامه خاصی که برای فرد تبدیل به عادت شده اشاره دارد. یعنی همان فعالیت های عادی و تکراری روزمره که فرد انجام می دهد بدون اینکه انتظار پاداش بیرونی داشته باشد. مثلا هرروز در زمان خاصی غذا می خورد، در زمان خاصی می خوابد و … چون سیستم عصبی اش او را به چنین رفتارهای تکراری، عادت داده است. این رفتارها زمانی برای رسیدن به هدفی انجام می شده اند اما الان بدون وجود آن اهداف، باز هم تکرار می شوند.
خودمختاری کارکردی شخصی در رویکرد آلپورت
این نوع خودمختاری در رویکرد آلپورت از اهمیت خاصی برخوردار است؛ چرا که برای رشد شخصیت بسیار مهم و ضروری است. این مفهوم به اهداف، ارزش ها، علایق و نگرش های فرد اشاره دارد. فرد حتی بدون دریافت پاداش بیرونی برای حرکت در جهت ارزش ها و رسیدن به اهداف خود، سخت تلاش می کند. همین بعد است که شخصیت را منحصر به فرد می کند. خود، بر اساس اینکه چقدر این انگیزه ها در جهت عزت نفس ما حرکت می کنند، تعیین می کند که چه انگیزه هایی نگه داشته شوند و کدام کنار گذاشته شوند.
بنابراین در رویکرد آلپورت اعتقاد بر این است که بین توانایی و علایق ما رابطه مستقیمی وجود دارد. مثلا ممکن است فردی در کودکی خود نقاشی کشیدن را به اجبار انتخاب کرده باشد اما زمانی که متوجه استعداد نقاشی خود می شود، به آن علاقمند می شود.
رفتار بیانگر در رویکرد آلپورت
رفتار بیانگر، مفهومی است که آلپورت پژوهش های مختلفی درمورد آن انجام داده است. رویکرد آلپورت رفتار را به دو دسته تقسیم نمود. رفتار کنارآمدن که بر اساس نیاز فرد در موقعیت های خاصی و برای مقابله با آن ها به صورت آگاهانه برنامه ریزی و اجرا می شود.
اما رفتار بیانگر، به رفتارهایی گفته می شود که بدون هدف مشخص و بدون آگاهی فرد، ظاهر می شوند اما جنبه های اساسی شخصیت او را نشان می دهند. از جمله رفتارهای بیانگر می توان به حالت چهره، آهنگ صدا، سبک حرکت، دست خط و … اشاره کرد. به عقیده آلپورت می توان با استفاده از فیلم های ضبط شده و دست خط، درمورد شخصیت فرد، قضاوت کرد.
نقد به رویکرد آلپورت
با اینکه نظریه آلپورت نظریه ای مهم در سرآغاز روانشناسی شخصیت است اما انتقاداتی هم به آن وارد شده است.
- مفاهیم مطرح شده در رویکرد آلپورت، زمینه ساز پژوهش های زیادی نشد.
- مفاهیمی همچون خودمختاری کارکردی یا تلاش شخصی، قابل مشاهده و دستکاری در موقعیت های آزمایشی نبودند.
- رویکرد آلپورت فقط براساس بررسی بزرگسالان سالم از نظر هیجانی صورت گرفته و به بررسی بیماران روانرنجور و روان پریش نپرداخته است.
- رویکرد آلپورت بیشتر بر اساس گمانه زنی های فلسفی و عقل سلیم استوار بود نه پژوهش های علمی.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.