۱۱- لدا کاسمیدس | روانشناسی تکاملی
کاسمیدس ، که در طول زندگی حرفه ای خود با شوهرش ، انسان شناس جان توبی ، همکاری نزدیک داشته و منتشر کرده است ، یکی از بنیانگذاران این زیرشاخه است که به عنوان روانشناسی تکاملی شناخته می شود (به مقاله دیوید ام. باس ، نگاه کنید به بالا). همانطور که کاسمیدز گفته است:
روانشناسی تکاملی در تلاش برای درک و ترسیم ذهن و مغز انسان ، علوم شناختی ، تکامل انسان ، مطالعات جمع آوری شکارچی ، علوم اعصاب ، روانشناسی و زیست شناسی تکاملی را بهم می پیوندد.
کارهای او بسیار گسترده بوده است ، از نقطه نظر تکاملی ، از روانشناسی همکاری ، ائتلاف و تشکیل دوستی ، جلوگیری از محارم و اوتیسم ، تفسیر تهدید ، روابط شکارچیان ، توجه بصری ، استدلال آماری و چندین سیستم حافظه کاسمیدس اظهار داشته است که یکی از دلایل ایجاد چنین شبکه گسترده ای این است که نشان می دهد تحلیل های روانشناسی تکاملی مثمر ثمر و مثمرثمر است.
وی نویسنده یا هم نویسنده حدود ۹۰ مقاله ژورنالی است که توسط همکار بررسی می شود و فصل های مجلد ویرایش شده ، و همچنین سردبیر مشترک یک اثر اولیه تأثیرگذار در این زمینه ، “ذهن سازگار” ، در میان جلدهای دیگر است. وی دریافت کننده افتخارات بی شماری است ، از جمله انتخاب (در سال ۱۹۹۵) به عنوان عضو انجمن روانشناسی آمریکا (APA) و انتصاب به عنوان سخنران APA سال ۱۹۹۸ G. Stanley Hall. کاسمیدس به همراه جان توبی مرکز روانشناسی تکاملی را در UC-Santa Barbara تأسیس و همکاری کردند.
۱۲٫ میهالی سیسیکسنتمنهالی | روانشناسی شخصیت
Csikszentmihályi در سال ۱۹۳۴ در فیومه (ریجکای فعلی) در پادشاهی ایتالیا در آن زمان متولد شد و هم اکنون جمهوری کرواسی است. او و خانواده اش در طول جنگ مدتی را در یک اردوگاه داخلی در ایتالیا گذراندند ، اما پس از پایان جنگ او توانست تحصیلات متوسطه خود را در رم به پایان برساند. وی در سال ۱۹۵۶ ، در ۲۲ سالگی به ایالات متحده مهاجرت کرد. وی در سال ۱۹۶۰ لیسانس خود را دریافت کرد و دکترای خود را دریافت کرد. در سال ۱۹۶۵ ، هر دو از دانشگاه شیکاگو. وی هم اکنون استاد ممتاز روانشناسی و مدیریت در دانشگاه فارغ التحصیل کلارمونت است.
Csikszentmihályi تقریباً به طور انحصاری در زمینه روانشناسی مثبت کار کرده است – بررسی وضعیتهای عاطفی مثبت انسان مانند لذت ، خوشبختی ، شادی ، عشق و خلاقیت. به طور خاص ، او ارتباط نزدیکی با مفهوم جریان دارد. جریان
اصطلاح Csikszentmihályi برای احساسات مثبت مرتبط با تجربه جذب شدن کامل در یک کار است. او استدلال می کند که وظایف مولد جریان ، کارهایی است که مردم به خاطر خودشان به عنوان پاداش دهنده تجربه می کنند ، در عوض صرفاً برای برخی اهداف مفید است. وی همچنین استدلال می کند که افراد اساساً خوشحال می توانند به طور منظم از ظرفیت جریان خود استفاده کنند. وی این تجربه را با اصطلاحات زیر شرح داده است:
به خاطر خود کاملاً درگیر یک فعالیت باشید. منیت دور می شود. زمان میگذرد. هر عمل ، حرکت و اندیشه به ناچار از عملکرد قبلی پیروی می کند ، مانند نواختن موسیقی جاز. تمام وجود شما درگیر است و از مهارت های خود نهایت استفاده را می کنید.
Csikszentmihályi این ایده را در پرفروش ترین کتاب خود در سال ۱۹۹۰ ، Flow: روانشناسی تجربه بهینه ، رواج داد . ایده های وی علاوه بر روانشناسی شخصیت ، در زمینه های مدیریت و آموزش تجارت نیز تأثیرگذار بوده است. Csikszentmihályi همچنین مفهومی کاملاً مرتبط را که او گرایش کاری می
نامد ،
ارائه کرده است که اساساً ظرفیت تجربه کار به خاطر خود پاداش است. سطح بالای کار در دانش آموزان با نمرات خوب در مدرسه ، موفقیت طولانی مدت در حرفه خود و برآورده شدن عمومی در زندگی ارتباط بیشتری دارد تا محیط خانواده.
Csikszentmihályi نویسنده یا نویسنده مشترک حدود ۲۵۰ مقاله ژورنالی است که توسط همکار بررسی می شود و همچنین فصل های کتاب و همچنین نویسنده ، هم نویسنده یا ویراستار حدود ۲۰ کتاب است. Csikszentmihályi دریافت کننده جوایز ، کمک هزینه های تحصیلی ، بورسیه های تحصیلی ، سخنرانی های دعوت شده ، بازدید از اساتید ، انتصابات اعضای هیئت مدیره و مدارک افتخاری ، عضو آکادمی علوم و هنر آمریکا و انجمن روانشناسی آمریکا (APS) است.
۱۳٫ ویلیام دیمون | روانشناسی رشد
دیمون در سال ۱۹۴۴ در بروکتون ، ماساچوست متولد شد. وی مدرک لیسانس خود را در سال ۱۹۶۷ از کالج هاروارد دریافت کرد و دکترای خود را دریافت کرد. در روانشناسی رشد در سال ۱۹۷۳ از دانشگاه کالیفرنیا ، برکلی. امروز ، وی استاد آموزش در دانشکده تحصیلات تکمیلی دانشگاه استنفورد و همچنین مدیر مرکز نوجوانان استنفورد و یک عضو ارشد در موسسه هوور است.
دیمون به عنوان یک روانشناس رشد ، تلاش های تحقیقاتی خود را به ویژه بر رشد فکری و اجتماعی کودکان ، نوجوانان و جوانان ، اما همچنین به میزان کمتر ، رشد روانشناختی افراد در طول عمر متمرکز کرده است. کارهای او عمدتاً شامل مطالعات تجربی در مقیاس بزرگ ، هم بر اساس تحقیقات میدانی اصلی (پرسشنامه ها) و هم متا مطالعات ادبیات روانشناسی رشد بوده است. نتیجه گیری های اصلی وی پیرامون اهمیت محیط اجتماعی برای فرهنگ پذیری موفق کودک در حال رشد است که به نوبه خود برای موفقیت و خوشبختی کودک در زندگی بسیار مهم است. به طور خاص ، دامون در طی چند نسل گذشته نسبت به تغییر در خرد متعارف مربوط به تربیت کودک در جامعه ما انتقاد کرده است.وی با اشاره به کاهش شدید در تمام معیارهای مهارت و رفتار جوانان در این دوره ، اظهار داشت که والدین ، مدارس و سایر افرادی که آگاهانه نگرش ها و رویه های متداول را که طی قرن ها حاکم بود کنار گذاشته اند ، مجموعه ای بسیار مجاز تر از قوانین و ساختارها در جای خود ، تا حد زیادی مسئول این کاهش هستند. او می نویسد که ، البته با بهترین نیت ، تمرکز بی وقفه برتمرکز بی وقفه برتمرکز بی وقفه برعزت نفس
و به اصطلاح کلاسهای کودک محور
و روشهای تربیت کودک نه تنها بیانگر یک سو mis تفاهم نظری از نیازهای واقعی کودکان است ، بلکه در عمل فاجعه بار بوده است. همانطور که او نکته را خلاصه می کند: از جوانان انتظار کمتری می رود و به نوبه خود کمتر دریافت می شود.
چندین کتاب از بسیاری از دامون با هدف عموم خوانندگان بوده است. در این میان ، به ویژه The Path to Purpose ، بسیار مورد آزار و اذیت واقع شده است ، که در بین مخاطبان بسیار طنین انداز شده و به انتشار ایده های دامون بسیار فراتر از مرزهای معمول دانشگاه کمک می کند.
دیمون نویسنده یا هم نویسنده حدود ۱۲۵ مقاله ژورنالی است که توسط همکار بررسی شده و فصل کتاب است و نویسنده ، هم نویسنده یا ویراستار حدود ۱۸ کتاب در کل است. دریافت کننده بسیاری از جوایز و افتخارات ، دیمون کمک های مالی خود را در زمینه تحقیقات خود از سازمان های معتبری مانند بنیاد جان دی و کاترین تی مک آرتور و بنیاد جان تمپلتون دریافت کرده است.
۱۴٫ ریچارد جی دیویدسون | روانشناسی شخصیت ، روانشناسی زیست شناختی ، روانشناسی شناختی
دیویدسون در سال ۱۹۵۱ در شهر نیویورک متولد شد. وی لیسانس خود را در سال ۱۹۷۲ از دانشگاه نیویورک دریافت کرد و دکترای خود را دریافت کرد. در شخصیت ، روانشناسی و روانشناسی در سال ۱۹۷۶ از دانشگاه هاروارد ، جایی که او با دانیل گلمن کار می کرد. وی در حال حاضر استاد روانشناسی و روانپزشکی ویلیام جیمز و ویلا در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون است. وی همچنین بنیانگذار و رئیس مرکز ذهن های سالم است .
دیویدسون به دلیل حمایت از سنت های آگاهی و مراقبه بودایی به عنوان پدیده های مهم تجربی و قابل تحقیق علمی و همچنین تکنیک های مهم برای دستیابی به آرامش درونی و رشد معنوی مشهور است. او شاید بیشتر بخاطر مطالعات EEG و fMRI در مورد مغز راهبان تبتی هنگام مراقبه شناخته شده باشد. ادعای اساسی دیویدسون این است که درک مدرن ما از انعطاف پذیری مغز بیانگر این است که ذهن می تواند برای دستیابی به حالات احساسی مثبت تربیت شود. به طور خلاصه ، خوشبختی یک مهارت است – مانند بازی در یک ورزش یا یک ساز – و به همین ترتیب می توان آن را آموخت. ادعای بیشتر وی مبنی بر اینکه اقدامات مدیتیشن بودایی در این زمینه آموزشهای مغزی بسیار ارزشمند است بحث برانگیزتر است ،به همین دلیل است که دیویدسون مطالعات روی راهبان تبت را انجام داد – تا اثبات تجربی اثرات مفید مدیتیشن را ارائه دهد. دیویدسون دوست صمیمی دالایی لامای چهاردهم است و خودش مرتباً مراقبه می کند.
دیویدسون مقالات ژورنال های معتبر و فصل های بسیاری از کتاب ها را منتشر کرده است. وی همچنین نویسنده ، هم نویسنده یا ویراستار بیش از ده کتاب است. در سال ۲۰۰۰ ، وی از طرف انجمن روانشناسی آمریکا (APA) جایزه علمی برجسته را برای موفقیت در طول زندگی دریافت کرد.
۱۵٫ ادوارد اف دینر | روانشناسی شخصیت
دینر در سال ۱۹۴۶ در گلندیل ، کالیفرنیا متولد شد. وی لیسانس روانشناسی خود را در سال ۱۹۶۸ از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در فرسنو دریافت کرد و دکترای خود را نیز دریافت کرد. در سال ۱۹۷۴ از دانشگاه واشنگتن. وی در حال حاضر استاد روانشناسی در دانشگاه ویرجینیا و دانشگاه یوتا و همچنین استاد برجسته Joseph R. Smiley در دانشگاه Illinois-Champaign / Urbana و یک دانشمند ارشد در سازمان گالوپ است.
تمرکز اصلی تحقیقات داینر در زمینه بهزیستی ذهنی بوده است ، که همان درجه ای از رفاه یا خوشبختی است که افراد به خود نسبت می دهند. به طور خلاصه ، یافته اصلی وی این است که جنبه عینی زندگی مردم که با رفاه ذهنی ارتباط بیشتری دارد ، روابط اجتماعی است. همه شرایط زندگی دیگر (تحصیلات ، وضعیت تأهل ، وضعیت مالی و غیره) مساوی است ، افرادی که خود را خوشحال ترین گزارش می کنند کسانی هستند که قوی ترین روابط بین فردی و شبکه های پشتیبانی اجتماعی دارند. با این حال ، دینر دریافت که ، همه عوامل دیگر برابر هستند ، برون گراها هنوز شادتر از درون گراها هستند ، و منجر به این فرضیه می شود که نوع شخصیت برونگرا ذاتاً پاداش بیشتری دارد ، و باعث ایجاد خوشبختی می شود که منجر به رفتارهای بزرگتر می شود ، نه برعکس. به اختصار،مردم افراد شاد را جذاب می دانند. در کارهای دیگر ، دینر دریافت که بهزیستی ذهنی تأثیرات مثبت قابل اندازه گیری بر سلامتی و طول عمر دارد. کارهای داینر این اعتقاد دیرینه را که اکثر مردم برای رفاه ذهنی از پیش تعیین شده دارند که حتی رویدادهای زندگی بسیار منفی (مرگ همسر ، از دست دادن شغل) تغییر چندانی در طول زمان ایجاد نمی کنند ، زیر سوال برده است. برعکس ، دینر دریافته است که بسیاری از مردم از وقایع ویرانگر زندگی پس نمی کشند و هرگز به سطح سابق رفاه ذهنی خود بر نمی گردند. خبر خوب این است که از به اصطلاحکارهای داینر این اعتقاد دیرینه را که اکثر مردم برای رفاه ذهنی از پیش تعیین شده دارند که حتی رویدادهای زندگی بسیار منفی (مرگ همسر ، از دست دادن شغل) تغییر چندانی در طول زمان ایجاد نمی کنند ، زیر سوال برده است. برعکس ، دینر دریافته است که بسیاری از مردم از وقایع ویرانگر زندگی پس نمی کشند و هرگز به سطح سابق رفاه ذهنی خود بر نمی گردند. خبر خوب این است که از به اصطلاحکارهای داینر این اعتقاد دیرینه را که اکثر مردم برای رفاه ذهنی از پیش تعیین شده دارند که حتی رویدادهای زندگی بسیار منفی (مرگ همسر ، از دست دادن شغل) تغییر چندانی در طول زمان ایجاد نمی کنند ، زیر سوال برده است. برعکس ، دینر دریافته است که بسیاری از مردم از وقایع ویرانگر زندگی پس نمی کشند و هرگز به سطح سابق رفاه ذهنی خود بر نمی گردند. خبر خوب این است که از به اصطلاحبه نظر می رسد که تعیین شده
برای بهزیستی ذهنی تغییرناپذیر است ، مداخلات درمانی ممکن است به طور بالقوه مفید باشد. سرانجام ، در سالهای اخیر دینر شروع به کاوش در برخی از پیامدهای یافته های خود در سیاست و سیاست عمومی کرده است ، به ویژه در مقاله ای که به طور گسترده خوانده شده است و با مارتین سلیگمن همکاری کرده است (زیر را ببینید) ، فراتر از پول: به سوی اقتصاد خوب بودن.
[۳]
دینر که دارای نمره استناد بسیار بالا ۱۰۲ است ، بیش از ۳۰۰ مقاله ژورنالی و فصل های کتاب را با همتایان منتشر کرده است. او همچنین نویسنده ، هم نویسنده یا ویراستار ده کتاب است. وی به عنوان عضو آکادمی علوم و هنرهای آمریکایی انتخاب شد و جایزه دانشمند برجسته اعطا شده توسط انجمن روانشناسی آمریکا (APA) را دریافت کرد ، هر دو در سال ۲۰۱۲٫
۱۶٫ پل اکمن | روانشناسی اجتماعی ، روانشناسی زیست شناختی
اکمان در سال ۱۹۳۴ در واشنگتن دی سی متولد شد. وی پس از ترک زود هنگام دبیرستان و سه سال تحصیل در دانشگاه شیکاگو ، مدرک لیسانس خود را در رشته روانشناسی در سال ۱۹۵۴ از دانشگاه نیویورک دریافت کرد. پس از یک دوره کارآموزی یک ساله در انستیتوی عصب روانپزشکی لانگلی پورتر ، بیمارستان آموزشی که بخشی از گروه روانپزشکی دانشگاه کالیفرنیا ، سانفرانسیسکو است ، اکمن دکترای خود را به دست آورد. در روانشناسی بالینی از دانشگاه آدلفی در سال ۱۹۵۸٫ او در حال حاضر استاد برجسته روانشناسی در دانشگاه کالیفرنیا ، برکلی است.
زمینه تخصصی اکمن ارتباط غیرکلامی در انسان است ، به ویژه ارتباط عواطف از طریق حالت های چهره. او اطلس احساسات
بسیار مفصلی را توسعه داده است
با بیش از ۱۰۰۰۰ حالت چهره قابل تشخیص مرتبط است. تحقیقات تجربی دقیق اکمن در این زمینه ، زمینه را برای توسعه اخیر رشته علوم اعصاب عاطفی فراهم کرد. کارهای او بسیار تأثیرگذار بوده ، اما بحث برانگیز نیز بوده است. به عنوان مثال ، وی ادعا کرده است که معانی احساسی حالتهای مختلف چهره عمدتاً جهانی هستند – یعنی مستقل از تاریخ یا فرهنگ – که این بدان معنی است که آنها ریشه در زیست شناسی مشترک انسانی ما دارند. این ادعا در برابر نسبی گرایی عمیق ریشه دوانده در حوزه مردم شناسی فرهنگی ظاهر می شود. در مثالی دیگر ، اکمن کار گسترده ای در مورد تفاوت احساسات خود به خود (واقعی) و شبیه سازی شده (فریبنده) که در حالت های چهره قابل تشخیص است ، انجام داده است.این کار باعث به وجود آمدن تکنیک های مختلف غربالگری (برخی از آنها توسط اداره امنیت حمل و نقل به تصویب رسیده است) است که اکمن ادعا می کند بهترین فن آوری تشخیص دروغ موجود در امروز را به ما ارائه می دهد. با این حال ، مطالعاتی که اکمن برای حمایت از این ادعاها انجام داده است ، مورد انتقاد مداوم قرار گرفته است.
اکمن حدود ۱۷۰ مقاله ژورنال یا مقاله های معتبر را منتشر کرده است و نویسنده ، هم نویسنده یا ویراستار حدود ۱۵ کتاب است. در سال ۱۹۹۱ ، وی جایزه علمی برجسته انجمن روانشناسی آمریکا (APA) را دریافت کرد.
۱۷٫ جوشن فارنبرگ | روانشناسی شخصیت ، روانشناسی زیست شناختی
فارنبرگ در سال ۱۹۳۷ در برلین متولد شد. فارنبرگ پس از تحصیل در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در روانشناسی ، جامعه شناسی و فلسفه در فرایبورگ ، لندن و هامبورگ ، کار دکترای خود و دکترای خود را در دانشگاه فرایبورگ انجام داد ، و مسئولیت خود را در زمینه ریشه های روانشناسی فیزیولوژیک به پایان رساند. شخصیت در آنجا در سال ۱۹۶۶٫ او در حال حاضر استاد برجسته روانشناسی در دانشگاه فرایبورگ است.
فارنبرگ در ۱۹۷۰ در دانشگاه فرایبورگ گروه تحقیق روان روانشناسی (PRG) را تأسیس کرد و در سال ۱۹۷۳ رئیس گروه روانشناسی شد ، سمتی که تا زمان بازنشستگی در سال ۲۰۰۲ در آن سمت بود. فارنبرگ از این طیف علمی تأثیر عمده ای داشت در مورد روانشناسی در سراسر جهان آلمانی زبان و فراتر از آن. وی در PRG ، تحقیقات پیشگامانه ای را در زمینه های مختلف انجام داد ، از جمله ارتباط عصبی شخصیت ، ارتباط بین شخصیت و بیماری ، توان بخشی قلب و عروق و رضایت از زندگی. PRG همچنین فرمهای ابتکاری پایش فیزیولوژیکی افراد را که به عنوان پایش سرپایی یا سنجش سرپایی شناخته می شود ، ایجاد کرد تا به تحقیق در مورد رفتار در شرایط روزمره کمک کند. به طور مشخص،نظارت سرپایی به محققان این امکان را می دهد تا تغییرات فیزیولوژیکی همزمان با فعالیتهای لحظه به لحظه موضوع مانند کار و اوقات فراغت را مطالعه کنند. علاوه بر این ، PRG همچنین تعدادی آزمون مهم و مقیاس شخصیتی ، به ویژه ، پرسشنامه شخصیت فرایبورگ (FPI) را توسعه داده است که با پرسشنامه ۱۶PF آمریکا قابل مقایسه است و بیشترین استفاده از این ابزار ارزیابی را در کشورهای آلمانی زبان دارد. در سالهای بعد ، فارنبرگ به نحوه تعامل سیستم های اعتقادی ، نگرش ها و فرضیات افراد در مورد طبیعت انسان با عناصر شخصیتی و همچنین برعکس ، نحوه تأثیر مفروضات و مفاهیم فلسفی بر نظریه و عمل علاقه مند شد. متخصصان روانشناسیPRG همچنین تعدادی آزمون مهم و مقیاس شخصیتی ، به ویژه ، پرسشنامه شخصیت فرایبورگ (FPI) را توسعه داده است ، که قابل مقایسه با پرسشنامه ۱۶PF آمریکا است و بیشترین استفاده از این ابزار ارزیابی را در کشورهای آلمانی زبان دارد. در سالهای بعد ، فارنبرگ به نحوه تعامل سیستم های اعتقادی ، نگرش ها و فرضیات افراد در مورد طبیعت انسان با عناصر شخصیتی و همچنین برعکس ، نحوه تأثیر مفروضات و مفاهیم فلسفی بر نظریه و عمل علاقه مند شد. متخصصان روانشناسیPRG همچنین تعدادی آزمون مهم و مقیاس شخصیتی ، به ویژه ، پرسشنامه شخصیت فرایبورگ (FPI) را توسعه داده است ، که قابل مقایسه با پرسشنامه ۱۶PF آمریکا است و بیشترین استفاده از این ابزار ارزیابی را در کشورهای آلمانی زبان دارد. در سالهای بعد ، فارنبرگ به نحوه تعامل سیستم های اعتقادی ، نگرش ها و فرضیات افراد در مورد طبیعت انسان با عناصر شخصیتی و همچنین برعکس ، نحوه تأثیر مفروضات و مفاهیم فلسفی بر نظریه و عمل علاقه مند شد. متخصصان روانشناسیفارنبرگ به نحوه تعامل سیستم های اعتقادی ، نگرش ها و مفروضات افراد در مورد طبیعت انسان با عناصر شخصیتی و همچنین برعکس ، روشی که مفروضات و مفاهیم فلسفی بر نظریه و عملکرد متخصصان روانشناسی تأثیر می گذارد علاقه مند شد.فارنبرگ به نحوه تعامل سیستم های اعتقادی ، نگرش ها و مفروضات افراد در مورد طبیعت انسان با عناصر شخصیتی و همچنین برعکس ، روشی که مفروضات و مفاهیم فلسفی بر نظریه و عملکرد متخصصان روانشناسی تأثیر می گذارد علاقه مند شد.
فارنبرگ حدود ۱۵۰ مقاله در ژورنال را با دیگر اعضای PRG تألیف کرده و همچنین تعدادی از کتب درسی را ویرایش کرده است. در سالهای بعد ، فارنبرگ همچنین مقالاتی در زمینه تاریخ روانشناسی به عنوان یک رشته علمی ، فلسفه علم و تعاملات مفهومی بین روانشناسی و فلسفه منتشر کرد.
۱۸٫ هوارد گاردنر | روانشناسی رشد ، روانشناسی تربیتی
گاردنر در سال ۱۹۴۳ در اسکرانتون ، پنسیلوانیا به دنیا آمد. وی مدرک لیسانس خود را در رشته روابط اجتماعی در سال ۱۹۶۵ در کالج هاروارد دریافت کرد و در آنجا با اریک اریکسون تماس گرفت. وی پس از حضور در مدرسه اقتصاد لندن ، به هاروارد بازگشت و در آنجا دکترای خود را به دست آورد. در روانشناسی رشد در سال ۱۹۷۱ ، زیر نظر روانشناس مشهور رشد ، جروم برونر و فیلسوف نلسون گودمن کار می کند. وی در حال حاضر استاد شناختی و تربیتی جان اچ و الیزابت ا. هابز در دانشکده تحصیلات تکمیلی دانشگاه هاروارد در دانشگاه هاروارد است.
گاردنر یک روانشناس رشد است که در درجه اول بر رشد کودک و روانشناسی آموزش تمرکز کرده است. وی بدون شک بیشتر به خاطر نظریه هوش های چندگانه شناخته شده است
– ایده بسیار تأثیرگذار مبنی بر اینکه نوعی از هوش که با استفاده از تست های استاندارد ضریب هوشی اندازه گیری می شود ، تنها یک مورد در بین انواع مختلفی از هوش است که بشر در تعامل با دنیای اطراف خود (به ویژه جهان اجتماعی) به کار می برد. طبق این تئوری ، بسیاری از تست های متداول ضریب هوشی خود قادر به تشخیص کافی بین هوش زبانی (تسلط کلامی) ، هوش منطقی – ریاضی (عددی) و هوش مکانی (توانایی دستکاری اشکال ۲ و ۳-D) نیستند ، در حالی که چندین آزمایش دیگر انواع هوش به هیچ وجه با آزمونهای استاندارد اندازه گیری نمی شود ، از جمله هوش جنبشی (توانایی ورزشی) ، هوش بین فردی (مهارت اجتماعی / عاطفی) ، هوش درون فردی (خودشناسی) و هوش زیبایی شناختی (توانایی هنری / موسیقی).گرچه نظریه هوش چندگانه گاردنر در سطح حرفه ای و همچنین بسیار محبوب در سطح تجاری بسیار تأثیرگذار بوده است ، اما منتقدان آن نیز بی تأثیر نبوده اند. تعدادی از ناظران اشاره کرده اند که پشتیبانی تجربی از نظریه بسیار کم است. همچنین باید گفت ، در حالی که بسیاری از مربیان لب به لب تئوری می پردازند ، اما در اجرای کلاسهای روزمره ، کند عمل کرده اند. در سال های بعد ، گاردنر شروع به کاوش در مورد مفاهیم نظریه هوش های متعدد برای سایر مناطق ، مانند آموزش در مدرسه بازرگانی کرد.اگرچه بسیاری از مربیان به این تئوری لب می زنند ، اما در اجرای کلاسهای روزمره به کندی عمل کرده اند. در سال های بعد ، گاردنر شروع به کاوش در مورد مفاهیم نظریه هوش های متعدد برای سایر مناطق ، مانند آموزش در مدرسه بازرگانی کرد.اگرچه بسیاری از مربیان به این تئوری لب می زنند ، اما در اجرای کلاسهای روزمره به کندی عمل کرده اند. در سال های بعد ، گاردنر شروع به کاوش در مورد مفاهیم نظریه هوش های متعدد برای سایر مناطق ، مانند آموزش در مدرسه بازرگانی کرد.
گاردنر نزدیک به ۵۰۰ مقاله ژورنالی را که توسط همتایان بررسی می شوند و فصل های کتاب را به اعتبار خود دارد ، بدون ذکر چند صد مقاله ، مقاله ، پست وبلاگ و سایر مقالات مخاطبان محبوب. وی همچنین نویسنده ، هم نویسنده یا ویراستار ۵۰ کتاب است. وی در میان روانشناسان مشهور و مشهور مشهور ، بیش از حد جوایز ، جوایز ، کمک هزینه های تحصیلی ، بورس تحصیلی و مدارک افتخاری را کسب کرده است که در اینجا ذکر نشده است.
۱۹٫ کنت جی گرگن | روانشناسی اجتماعی
گرگن در سال ۱۹۳۴ در روچستر ، نیویورک متولد شد. وی لیسانس خود را در سال ۱۹۵۷ از دانشگاه ییل دریافت کرد و دکترای خود را دریافت کرد. در سال ۱۹۶۲ از دانشگاه دوک وی در حال حاضر استاد ارشد تحقیقات در کالج Swarthmore و همچنین استاد الحاقی در دانشگاه Tilburg در هلند و رئیس هیئت مدیره موسسه Taos است.
گرگن کار خود را به روشی غیر متعارف آغاز کرد — درمورد س questionsالاتی از قبیل ناسازگاری از خود و تأثیر منفی اعمال نوع دوستی بر گیرندگان آنها – و سپس عمیق تر در زمین قرار گرفت که معمولاً بیشتر با فلسفه ارتباط داشت تا روانشناسی. به طور خلاصه ، گرگن آموزه ساخت گرایی اجتماعی
را وارد روانشناسی اجتماعی کرد ،
که در زمینه هایی مانند زبان شناسی (ادوارد ساپیر ، بنجامین وورف) ، جامعه شناسی (آلفرد شوتز ، پیتر برگر) ، انسان شناسی (فرانتس بواس ، آلفرد کربر ، کلیفورد گیرتز) و فلسفه (توماس کوه ، نلسون گودمن ، میشل فوکو) نشات گرفته است. ایده سازنده گرایی اجتماعی این است که برای انسان واقعیت نه توسط دنیای فیزیکی داده می شود و نه توسط ذهن فرد ایجاد می شود ، بلکه به طور جمعی توسط یک جامعه یا فرهنگ معین ساخته می شود. در رابطه
گرگناز نظر خود ، به عنوان مثال ، احساس خود ما کاملاً به دامنه کنش اجتماعی وابسته است که موقعیت ما در جامعه به ما می دهد. علاوه بر این ، او ایده آل عقلانیت را که معمولاً با علوم اجتماعی مرتبط است ، رد می کند و خاطرنشان می کند که چنین آرمان هایی از ساختارهای خاص تاریخی و فرهنگی ناشی می شوند. از جمله بسیاری از مفاهیمی که گرگن در واژگان روانشناسی اجتماعی وارد کرده است می توان به چرخه ناتوانی پیش رونده
(که به وسیله آن روانشناختی تأثیر می گذارد در درک خود از سو برای افراد بدتر) و تئوری مولد
(این ایده که علوم اجتماعی عینی جهان اجتماعی را توصیف نمی کنند) تا آنجا که تئوریزه کردن آن به روشهایی است که فرصتهای جدیدی را برای کنش جمعی ایجاد می کند).
گرگن بیش از ۵۰۰ مقاله ژورنالی را که دارای مقاله های مشابه است ، و همچنین مقالات پرطرفدار ، مقالات منتشر شده و موارد مشابه را منتشر کرده است. وی همچنین نویسنده ، هم نویسنده یا ویراستار تقریبا ۴۰ کتاب است. وی مدارک افتخاری بی شماری را دریافت کرده و در بسیاری از دانشگاههای سراسر جهان به عنوان استاد بازدید کننده مشغول به کار شده است.
۲۰٫ دانیل تی گیلبرت | روانشناسی اجتماعی ، روانشناسی شناختی
گیلبرت در سال ۱۹۵۷٫ او متولد شد مدرک لیسانس خود را دریافت ممتاز در روانشناسی در سال ۱۹۸۱ از دانشگاه دنور کلرادو، و دکترای خود را در روانشناسی اجتماعی در سال ۱۹۸۵ از دانشگاه پرینستون. وی در حال حاضر استاد روانشناسی ادگار پیرس در دانشگاه هاروارد است.
گیلبرت در مرکز تقاطع روانشناسی اجتماعی و روانشناسی شناختی کار می کند ، با تمرکز بر راهی که تعصبات شناختی در مورد تأثیر پیش بینی شده انتخابهای فردی بر شادی ( پیش بینی عاطفی)
) ممکن است پیامدهای گسترده اجتماعی و سیاسی داشته باشد. به بیان ساده ، پیش بینی عاطفی محاسبه ای است که همه ما ، آگاهانه یا ناخودآگاه ، هنگام مواجهه با هر تصمیمی ، تمام وقت انجام می دهیم — به طور کلی ، گزینه یا مسیر عملی را انتخاب می کنیم که معتقدیم منجر به بیشترین افزایش در کل ما می شود خوشبختی مسئله این است که ما در پیش بینی عاطفی مهارت زیادی نداریم ، که ناشی از انواع مغالطه ها و توهمات شناختی است که توسط چندین روانشناس دیگر در این لیست مورد مطالعه قرار گرفته است (دن آریلی ، دانیل کانمن). به عنوان مثال ، بیشتر افراد در مقایسه با داشتن تجربیات (تعطیلات ، سرگرمی) و پرورش روابط اجتماعی با خانواده و دوستان ، رضایت خود را نسبت به داشتن اشیا اغراق می کنند. به خصوص،مطالعات تجربی گیلبرت به طرز موثقی نشان می دهد که کسب ثروت بیش از حد معینی هیچ کمک دیگری به سعادت نمی کند. بنابراین ما را ترغیب می کند که اگر خوشحال هستیم ، انرژی خود را به سمت تجربیات عادی و روزمره با خانواده و دوستان خود سوق دهیم.
ایده های گیلبرت از طریق بسیاری از دانش آموزان ، سخنرانی های افتخاری ، جوایز و بورسیه های مختلف ، محبوبیت گسترده ای را از طرف همتایان خود کسب کرده است ، در حالی که کتاب پرفروش او ، Stumbling on Happiness ، و همچنین بسیاری از مقالات محبوب ، حضور در تلویزیون و گفتگوهای TED پیام او را حمل می کند به طور موثر برای مخاطبان بسیار گسترده محبوب.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.