کتاب «نوپای خود را به دنیا بیاور»
کتاب “نوپای خود را به دنیا بیاور”، نوشتهی دکتر رابین شارما، یک راهنمای عملی برای زندگی موفق و خوشبخت است. این کتاب به شما کمک میکند تا با پذیرش خود و ارزشگذاری صحیح به خود، زندگی معناداری را تجربه کنید. در این کتاب، دکتر شارما به شما نشان میدهد که چگونه باید با اشتباهات خود روبرو شوید و از آنها درس بگیرید، هدفهای واقعی خود را پیدا کنید و با کمک آنها به آرامش و خوشبختی دست پیدا کنید.
این کتاب، با استفاده از نظریههای روانشناسی و تجربیات واقعی افراد، به شما نشان میدهد که چگونه میتوانید با ارادهی قوی و تصمیمگیری درست، به اهداف خود دست یابید و زندگی موفقی را تجربه کنید. این کتاب به شما نشان میدهد که چگونه میتوانید خلاقیت خود را به کار بگیرید و به عنوان یک نوپا، به دنیایی جدید و پر از امکانات خیره شوید.
اگر به دنبال راهی برای بهبود کیفیت زندگی خود هستید، کتاب “نوپای خود را به دنیا بیاور” را بخوانید. این کتاب با ارائهی راهکارهای کاربردی، به شما کمک میکند تا با اعتماد به نفس و ارادهی قوی، به هدفهای خود دست پیدا کنید و زندگی موفقی را تجربه کنید.
دنیای امروز، دنیایی دائما در حال تغییر است. تغییرات اساسی و سریع که باید خودتان را با آنها وفق دهید. بازار کار در گذشته مانند یک پلهبرقی بود که افراد پس از فارغالتحصیلی، از طریق آن کمکم پیشرفت کرده و با طی کردن یک روند منظم و صعودی به مدارج بالاتر میرسیدند و سپس در سن مشخصی بازنشسته میشدند. اما امروز این مسیر یکپارچه و صعودی وجود ندارد. فارغالتحصیلان زیادی هستند که کار مناسب ندارند، افراد در سن معین بازنشسته نمیشوند و دیگر خبری از کارآموزی نیست و شرکتها ترجیح میدهند افرادی را استخدام کنند که در حال حاضر آنچه لازم است را میدانند و در صورت نیاز میتوانند خودشان را با تغییرات وفق دهند.
سازگاری با چنین شرایطی، نیازمند ذهنیتی متفاوت است؛ چیزی که رید هافمن، نویسنده کتاب نوپای خود را به دنیا بیاور، آن را ذهنیت کارآفرینی نامیده است. هافمن معتقد است که همه انسانها کارآفرین و خلاق هستند و تنها کاری که باید بکنند این است که کارآفرین درون خود را بیدار کنند. کارآفرینی تنها به معنای بنیانگذاری یک شرکت یا خلق یک کسب و کار نیست. از دیدگاه هافمن، زندگی شخصی و حرفهای شما، مانند یک استارتاپ و یک کسبوکار نوپا است که تنها با استراتژیهای کارآفرینانه میتوان آن را مدیریت و با دنیای بیرون سازگار کرد.
هافمن در کتاب خود، به این موضوع اشاره میکند که حرفه شما شبیه یک استارتاپ، باید در وضعیت بتای دائمی باشد. همانطور که نرمافزارها و تکنولوژیها با برچسب بتا به عرضه گذاشته میشوند؛ به این معنا که تولید و تغییر این محصول هنوز تمام نشده و در حال تغییر و اصلاح است. شما نیز در دنیای امروزی باید دروضعیت بتای دائمی باشید؛ دائما در حال بررسی تغییرات شکل گرفته و نیازهای جدید، و پیدا کردن راهی مناسب برای همراه شدن با این تغییرات و پاسخ دادن به این نیازها.
از جمله مسائلی که این کتاب به آنها می پردازد، میتوان به چند مورد اشاره کرد:
- ساختن مزیت رقابتی از طریق ایجاد تعادل میان آنچه دارید، آنچه به آن علاقهمندید و آنچه بازار کار به آن نیاز دارد. مزیتی که شما را نسبت به سایر رقبا و متقاضیان، برجسته کرده و آن شرکت را قانع کند که انتخاب شما، انتخابی درست است.
- برنامهریزی منطعف و سازگار با شرایط بیثبات و دائما در حال تغییر. داشتن سه برنامه ABZ:
برنامه A: آنچه در حال حاضر مشغول به انجام آن هستید و هدفی که در سر دارید.
برنامه B: این برنامه برای دو حالت در نظر گرفته میشود: حالتی که برنامه A به هر دلیلی دیگر قابل اجرا نیست و زمانی که برنامه B موقعیتهای بهتر و درخشانتری در خود دارد.
برنامه Z: برنامهای برای زمانی که همه چیزتان را از دست دادهاید؛ سرمایه، زمان، موقعیت کاری یا روابط اجتماعیتان. این برنامه به شما کمک میکند که حتی برای بدترین سناریوی ممکن هم راهکار داشته باشید. برنامه Z پشتیبان شماست تا بتوانید راحتتر ریسک کنید. - ساختن یک شبکه اجتماعی موثر و کارآمد که منسجم و در عین حال متنوع باشد. شناخت درست ساختار شبکه اجتماعی و تمایز روابط صمیمانه از روابط دورتر و درجه دو و سه و سرمایهگذاری درست زمان و انرژی و هزینه روی افراد مناسب و کارآمد.
- هوشمندانه ریسک کردن و انجام دادن کاری که سود آن بیشتر از زیانش باشد. بررسی موقعیت اجتماعی و آنچه که در این ریسک ممکن است به خطر بیفتد، قابل اتکا بودن برنامه Z برای شکستهای احتمالی، یافتن آنچه برای دیگران پرمخاطره است اما برای شما نه و … که میتواند در هوشمندانه ریسک کردن به شما کمک کند.
فصل اول: همه انسانها کارآفرین هستند
در ابتدای خلقت، بشر آزاد بود که هرکاری میخواهد انجام دهد. اما با آغاز تدریجی تمدن، آزادی وی سلب و به نیروی کار تبدیل شد. بشر به تدریج کارآفرین درونش و آزادای نخستین خود را فراموش کرد.
اکنون باید تلاش کنیم تا آن کارآفرین درونی را دوباره زنده کنیم. همه ما کارآفرین هستیم؛ ولی این جمله به این معنا نیست که همه ما برای کارآفرینی باید یک شرکت ثبت کنیم یا کسبوکاری به راه بیاندازیم. جوهرهی کارآفرینی، تمایل به خلق و سازندگی است؛ تمایلی که در همه افراد نوع بشر وجود دارد و در انسان نخستین به شکل ساخت زندگی خود و وضع قوانین بقا ظهور یافت.
در دنیای امروزی، و در بازار کار، چالشهایی وجود دارد که تنها با استفاده از این غریزه سازندگی، میتوان از آنها به سلامت عبور کرد. در واقع موفقیت کاری شما در آینده، وابسته به این است که تا چه حد بتوانید استراتژیهای کارآفرینانه را درک کرده و از آنها به درستی استفاده کنید. این چالشها، برای هر شغلی وجود دارد؛ از مدیر عامل و صاحب یک کسب و کار گسترده و بزرگ گرفته تا کارمندان، فریلنسرها و هرکسی که به نحوی نقشی در بازار کار ایفا میکند.
این کتاب، دستورالعمل یافتن شغل نیست؛ بلکه سعی دارد تا شما را با مجموعهای از مهارتهایی آشنا کند که برای وفق پیدا کردن با بازار کار در حال و آینده به آنها نیاز دارید. آموزش استراتژیهایی برای گسترش دایره دوستان و روابط اجتماعی، کسب مهارت رقابتجویی و نحوه دستیابی به موقعیتهای کاری بهتر و در کل، بهبود وضعیت حرفهای شما و جامعهتان، از اهداف اصلی این کتاب به شمار میرود. این کتاب به شما کمک میکند تا اهمیتِ داشتن یک ذهن کارآفرینانه را درک کنید و به خوبی متوجه شوید که موفقیت، شکننده و گذراست و لحظهای که به واسطهی رسیدن به یک موفقیت، متوقف میشوید، رقیب از شما پیشی میگیرد؛ پس باید همیشه در حال حرکت باشید.
دنیای تازه کار
در گذشته، بازار کار به یک پله برقی میمانست که فارغالتحصیلان، پس از خروج از دانشگاه سوار آن شده و به تدریج طبقات را طی میکردند. آنها از طبقههای اول شروع کرده، با کسب تجربه، گرفتن راهنماییهایی از افراد حرفهای زمینه خود و تلاش بسیار، به طبقات بالاتر میرسیدند. این روند تا زمانی ادامه داشت که آنها به سن بازنشستگی میرسیدند، از پله برقی خارج شده و جا را برای فارغالتحصیلان جدید خالی میکردند. به این ترتیب بازار کار، هرگز حالت اشباع را تجربه نمیکرد و این چرخه، بازار را پویا نگه میداشت.
اما امروزه، تمام طبقات تقریبا به حالت اشباع رسیده است. جایی برای فارغالتحصیلان جدید نیست، افراد با مدارج بالا، یا در طبقات پایین مشغول به کار هستند یا در کل شغل ندارند، سن بازنشستگی افزایش یافته است و به این ترتیب، افراد مسن بازنشسته و افراد جوان استخدام نمیشوند و دیگر خبری از ترفیع گرفتن منظم و روند صعودی یکپارچه نیست. مسیر شغلی سنتی و به دنبال آن پیشرفت شغلی سنتی نیز از بین رفته است. اگر در گذشته افراد تازه وارد توسط حرفهای آموزش داده میشدند و شرکت روی آموزش کارآموزان خود سرمایهگذاری میکرد، امروز از افراد جوان انتظار میرود که یا از همان اول خیلی حرفهای باشند و یا خیلی سریع بتوانند خود را به سطح حرفهای برسانند و در واقع، خودشان آموزشهای لازم را ببینند. این موضوع، به علت افزایش چشمگیر نیروی کار است. در گذشته اگر شما مهارت اولیه را داشتید، شرکتی برای رساندن شما به سطح حرفهای، سرمایهگذاری میکرد. اما امروز اگر مهارت اولیه را در شما نبینند، خیلی راحت میتوانند گزینههای دیگر را بررسی کرده و افراد حرفهای و بهتری را استخدام کنند که نیازی به سرمایهگذاری و آموزش ندارند.
از عوامل دیگر منسوخ شدن مسیر شغلی سابق، میتوان به تکنولوژی و پیشرفت غیرقابل انکار آن اشاره کرد. پیشرفت تکنولوژی، مشاغل زیادی را از بین برده و میبرد. البته به دنبال این نابودی، مشاغلی را نیز به وجود میآورد؛ اما این مشاغل جدید، علاوه بر اینکه پس از یک وقفه، کم کم شکل میگیرند، عموما به سطح بالاتری از دانش و مهارت نیاز دارند. در واقع مشاغل ساده و پیش پا افتاده حذف شده و مشاغل پیچیده و سخت، جایگزین میشوند. برای مطالعه بیشتر در مورد این تغییر بزرگ بازار کار و برای اینکه بدانید آیا شغل شما نیز در این فرآیند حذف میشود یا خیر، و اگر حذف میشود باید چه چارهای اندیشید، میتوانید به این مقاله مراجعه کنید.
البته باید به این موضوع اشاره کرد که تکنولوژی، حتی اگر شغلتان را حذف نکند، در هر صورت رقابت را در بازار کار به شدت افزایش میدهد. در چنین شرایطی، برای باقی ماندن در بازار کار، باید همواره در حال پیشرفت بود، شبکهسازیهای اجتماعی هوشمندآنهای انجام داد و مدام به دنبال موقعیتهای جدید و بهتر بود.
وضعیت بتای دائمی
یکی از بهترین روشها برای ماندن در مسیر پیشرفت، وضعیت بتای دائمی است. احتمالا تا کنون با برچسب بتا مواجه شدهاید؛ برای مثال، نخسه بتای اپلیکیشنها. وضعیت بتا به معنای آن است که محصول مورد نظر، هنوز نهایی نشده و قرار است تغییر کند و به روز شود. در مسیر حرفهای بهتر است برای شغل خود، وضعیت بتای دائمی تعریف کنید. چنین حالتی، باعث حفظ چالاکی شما به جای تمرکز بر برنامههای طولانی مدت است. بتای دائمی، منجر به پیشرفت دائمی میشود و باوری مبنی بر اینکه همیشه نقصی وجود دارد که باید اصلاح شود یا بخشی وجود دارد که باید پیشرفت یا تغییر کند. چنین رویهای، به شما اجازه میدهد که سالهای کاری خود را به سالهایی سرشار از تجربه و پیشرفت تبدیل کنید نه تکرار مداوم یک تجربه خاص و یکسان.
فصل دوم: برای خودتان مزیت رقابتی ایجاد کنید
هم اکنون، افراد زیادی مشتاق جایگاهی هستند که شما دارید؛ چه چیزی باعث میشود که به جای همه آنها، شما را در این کار نگه دارند؟ پاسخ این سوال، مزیت رقابتی شماست. آنچه که اساس دوام یک کارآفرین در بازار کار است، بهتر از رقبا بودن میباشد؛ چون امروز، مشتریهای شما، انتخابهای خیلی زیادی دارند و تنها چیزی که میتواند آنها را به شما وفادار نگه دارد، یک مزیت رقابتی برجسته است. آنچه جای خالی این جملات را پر میکند: «یک شرکت حاضر است از میان تمام متقاضیان حرفهای، مرا استخدام کند؛ زیرا ………..» یا «مشتری حاضر است از میان تمام شرکتهایی که این خدمات خاص را ارائه میدهند، ما را انتخاب کند؛ چراکه ………….».
مولفههای مزیت رقابتی
مزیت رقابتی، از تعامل میان سه مولفه به وجود میآید؛ داراییها، علایق و ارزشها و واقعیتهای بازار.
داراییها: به معنای آنچه اکنون دارید.
داراییها به دو دسته تقسیم میشوند: داراییهای نرم و داراییهای سخت.
داراییهای نرم به معنای آن داشتههایی است که میتوان به طور غیر مستقیم آنها را با پول معامله کرد. مهارتها، دانش و اطلاعات، نقاط قوت، برند شخصی، ارتباطات حرفهای، اعتماد و خوشنامی از داراییهای نرم به شمار میروند. برای افزایش و گسترش داراییهای نرم خود، بهتر است روی حوزهای تمرکز کنید که رقبایتان کمتر به آن پرداختهاند. همچنین بهتر است به جای تلاش برای کسب چندین مهارت، روی یک حوزه محدود متمرکز شده و سعی کنید در آن به یکی از بهترینها تبدیل شوید. در مورد داراییهای نرم، توجه داشته باشید که ممکن است داشتههای شما خیلی بیشتر از چیزی باشد که فکرش را میکنید. برای کشف آن داراییهای گم شده، بهتر است در محیطهای جدید قرار بگیرید، مشکلات را بررسی و برای حل آنها تلاش کنید. برای مثال میتوانید از شرکت در یک رویداد شبکهای (Networking event) شروع کنید. با افراد حاضر در رویداد تعامل داشته باشید و سعی کنید تا به مشکلات و نیازهای افراد حرفهای پی ببرید. در چنین موقعیتی ممکن است دریابید که ایدههایی دارید که میتوانند این مشکلات را حل کنند؛ یا افرادی را میشناسید که میتوانند این کار را انجام دهند.
داراییهای سخت، به معنای داشتههاییست که میتوان مستقیما آنها را به پول تبدیل کرد؛ مثل پول نقد، موجودی حسابهای بانکی، سهام، داراییهای فیزیکی مثل خانه، شرکت و زمین یا حتی داشتههایی مثل لپتاپ، میز و تخت. داراییهای سخت، محل اتکای شما هستند. به واسطه وجود آنها، میتوانید به راحتی تجربه و ریسک کرده و مهارتهای نرم خود راگسترش دهید؛ چراکه مطمئنید در صورت شکست، داراییهای سخت به کمکتان میآیند و از ورشکستگی مطلق شما جلوگیری میکنند.
هردوی داراییهای نرم و سخت، قابل بهبود و گسترش هستند. در صورت تامین نیازهای اساسی، اهمیت داراییهای نرم از داراییهای سخت بیشتر است.
علایق و ارزشها: به معنای آنچه در زندگی، برای شما اهمیت دارد. آرزوها، ایدهها، اهداف و دید شما از آینده، در این دسته قرار میگیرد. علایق و ارزشهای شما در طول زندگی، تغییر کرده، از حالت کلی خارج شده و خاصتر و محدودتر میشوند. با این وجود، باید همواره تلاش کنید تا جهت حرکت خود را به نحوی تنظیم کنید که با ارزشها و علایقتان منطبق باشد؛ چراکه تعهد و انگیزه شما برای انجام کاری که برایتان ارزشمند است و به آن علاقه دارید، بیشتر میباشد.
اگرچه علاقمندی و ارزشهای شما، تجربیاتتان را جهت میدهد؛ از طرفی، این تجربیات نیز روی علایق و ارزشهای شما تاثیر گذاشته و آنها را تغییر میدهند. در واقع تعامل میان علایق و تجربیات، تعاملی دوطرفه و تاثیری متقابل است.
واقعیتهای بازار: واقعیتهای بازار به این اشاره دارد که نیاز بازار چیست و حاضر است روی چه زمینههایی سرمایهگذاری کند. به زبان ساده، مشتری به چه چیزی نیاز دارد و حاضر است برای آن پولی پرداخت کند. لازم است مدام خودتان را با نیازهای بازار وفق دهید و به روز نگه دارید. سعی کنید بر موجتغییرات بزرگ، سوار شوید و از این تحولات، به نفع خود استفاده کنید.
مزیت رقابتی شما، از تعامل و اتصال میان این سه مولفه یعنی داراییها، علاقهها و ارزشها و واقعیتهای بازار ایجاد میشود و هرسه این مولفهها، در گذر زمان، تغییر میکنند.
◄ اقدامات پیشنهادی فصل ۲:
در زمینه کاری خود، سه فرد موفق را انتخاب کنید. مزیت رقابتی آنها چه چیزی بوده است؟ فرآیند تکامل حرفهایشان را بررسی کنید؛ بررسی رزومه (از طریق لینکدین)، توئیتها، پستهای مجازی و وبلاگ آنها میتواند گزینه خوبی باشد. چه ویژگیای آنها را از دیگران برتر کرده است؟
صفحات مجازی شرکتهای موفق و برجسته در حوزه مورد علاقه خود را دنبال کنید. این کار به شما کمک میکند تا موقعیتها و نیازهای بازار را بهتر بشناسید.
داراییهای مهم خود را بر اساس نیازهای بازار، لیست کنید. سعی کنید جزئیات را یادداشت کنید.
نمونه بد: من در سخنرانی در جمع خوب هستم.
نمونه خوب: من در زمینه سخنرانی در جمع درباره موضوعات مهندسی، در مقایسه با سایر مهندسان این حوزه، توانمندتر و مسلطتر هستم.
خودتان را تحت نظر بگیرید و بررسی کنید که در اوقات فراغت خود بیشتر مشغول انجام چه کارهایی هستید. این ارزیابی به شما امکان این را میدهد که علایق و ارزشهای خودتان را بهتر بشناسید.
افراد بابت انجام چه کارهایی از شما تشکر میکنند؟ اگر شما یک روز غایب باشید، چه کارهایی روی زمین میماند؟ دیگران در مورد انجام چه کاری از شما مشورت میگیرند؟ پاسخ این سوالات، میتواند شما را در شناسایی بهتر نقاط قوتتان یاری کند.
فصل سوم: برای انطباق، برنامهریزی کنید
برای اینکه بتوانیم در شرایط متغیر بازار، در اوج بمانیم، استراتژیهای زیادی وجود دارد. یکی از آنها این است که هدفمان را کشف کرده و در راستای آن، برنامهای طولانی مدت طراحی کنیم و در مسیرمان قرار بگیریم. چنین راهکاری، مزیتهایی دارد؛ برای مثال، برنامهای که بر اساس اهداف و علایق فرد تنظیم شده است، او را نسبت به کار متعهد نگه میدارد و به وی این امکان را میدهد که با کسب تجربه، میزان واقعی بودن علاقه و هدف خود را محک بزند. اما از طرفی، برنامههای طولانی مدت (مثلا برنامه ده ساله)، معایبی نیز دارند:
- این برنامهها، بازار کار را ثابت در نظر میگیرند؛ در حالیکه بازار کار کنونی مدام در حال تغییر است و یک برنامه طولانی مدت، میتواند فرد را محدود کرده، انطباق او با محیط را کاهش داده و تبدیل به یک نقطه ضعف شود.
- این برنامهها، عموما بر اساس علایق و ارزشهای فرد تنظیم میشوند. این درحالیست که علایق، متغیر هستند و با کسب تجربه و گذر زمان، متحول میشوند و یک برنامه سرسخت و بلندمدت میتواند فرد را در علایق قدیمی خود اسیر کند.
- برنامههای طولانی مدت، نیازهای بازار را فقط در زمان شروع کار در نظر میگیرند و بر اساس آن، یک مسیر طولانی را برنامهریزی میکنند. اما واقعیت این است که نیازهای بازار لحظه به لحظه در حال تغییر است و برنامهای که چهار سال پیش تنظیم شده است، نمیتواند موفقیت امروز فرد را تضمین کند.
- یک برنامه طولانی مدت، فرد را به مسیر پیش فرض محدود کرده و امکان استفاده از فرصتهای طلایی و تازه را از وی میگیرد.
با توجه به همه این نکات، سوالی که مطرح میشود این است که باید برنامه داشته باشیم یا فقط بر اساس نیازهای بازار جلو برویم و تجربه کنیم؟ پاسخ، هردوی اینهاست.
باید بدانیم چه زمانی نیازهای بازار را اعمال کنیم و چه زمانی بر اساس برنامه خود پیش برویم. باید برنامه داشته باشیم اما علاوه بر آن، آماده باشیم که در زمان لزوم، برنامه را به کلی تغییر بدهیم. تنها هدف همیشگی ما در تمام این ثبات و تغییرها، باید مزیت رقابتی و توسعه آن باشد. برای انطباق هرچه بهتر با محیط متغیر بازار کار، لازم است وضعیت بتای دائمی را به خاطر بیاوریم. همیشه در حال پیشرفت و توسعه و انجام انتخابهای جدید. اما باید یک نکته دیگر را نیز در نظر بگیریم؛ انتخابهای ما نباید خیلی بیربط باشند. یعنی باید توجه داشته باشیم که در عین بینظمی، یک نظم کلی را برقرار کنیم. برنامهریزی ABZ به ما این امکان را میدهد که در عین انعطاف، منظم باشیم.
برنامهریزی ABZ
این برنامهریزی به شما این اجازه را میدهد که علاوه بر دنبال کردن اهداف و علایقتان، خود را با نیازهای و تغییرات بازار نیز منطبق کنید. برنامهریزی ABZ همیشه وجود دارد و هرگز تمام نمیشود و باید مدام آن را تغییر دهید. قبل از بررسی سه بخش این نوع از برنامهریزی، باید به نکات کلی آن توجه کنیم:
- برنامهریزی باید با مزیت رقابتی شما منطبق باشد و میزان موفقیت و سودآوری آن به طور منظم بررسی شود.
- یادگیری را اولویتبندی کنید. دانشجو ماندن تا ابد یا ترک کلی یادگیری بعد از فارغالتحصیلی، هیچکدام انتخاب درستی نیستند. برنامهریزی شما باید به نحوی باشد که همیشه در حال یادگیری باشید و مهارتهای نرم خود را گسترش دهید.
- در عمل یاد بگیرید. تا زمانی که دانستهایتان را عملی نکنید، به حقایق نمیرسید. در عمل است که میتوان نیازهای واقعی بازار را کشف کرد، مهارتها و استعدادها را محک زد و به سطح یادگیری مطلوب رسید.
- ریسک کنید، اما کوچک و قابل جبران. خطر کردن لازمهی پیشرفت و کشف موقعیتهای طلایی است، اما نباید به نحوی باشد که در صورت شکست، به طور کامل زمین بخورید. ریسک کردن شما نباید به ورشکست شدن کامل، بیخانمانی یا زندان ختم شود.
- برای دو حرکت آینده خود برنامهریزی کنید. فقط دو قدم بعدی خود در راستای اهدافتان را در نظر بگیرید. این قدمها، خود، شما را به سمت قدمهای بعدی پیش میبرند.
- برای خود، هویتی مستقل از کارفرمایتان ایجاد کنید. هویت شما نباید فقط و فقط با یک کار پیوند بخورد؛ چراکه در غیر این صورت، شکستها و تغییرات کاری میتوانند برای شما حکم بحران هویت را داشته باشند. (برای مثال، افرادی که تمام سرمایه، انرژی و زمان خود را صرف یک کار کرده و با ورشکست شدن در آن زمینه، خودکشی میکنند. در اینجا بیشتر درباره مشکل گره خوردن کار با هویت صحبت کردهایم)
اکنون به بررسی سه مولفه برنامهریزی ABZ میپردازیم:
برنامه A:
شامل کاریست که الآن مشغول به انجام آن هستید.
خود برنامه A مدام در حال تعدیل و تغییر و پیشرفت است اما در حوزهای مشخص و با شدت نه چندان زیاد. در این برنامه، باید به دنبال کسب تجارب متعدد باشید.
بهترین راه برای کسب اولین تجربه، این است که رایگان کار کنید. این موضوع به شما این امکان را میدهد که علاوه بر کسب تجربه، برای خودتان سابقهای ایجاد کنید که پیداکردن مشاغل بعدی را برایتان تسهیل میکند.
برنامه B:
برنامهای است که از A به آن تغییر مسیر میدهید.
این تغییر در دو حالت رخ میدهد: یا برنامه A دیگر کارآمد نیست و با شکست مواجه شده است یا زمانی که شرایط برنامه B بهتر است و موقعیتهای درخشانتری را برایتان به ارمغان میآورد.
این برنامه، پس از مدتی، به برنامه A شما تبدیل میشود.
برنامه B، قابل پیشبینی نیست و نمیتوان جزئیات آن را به طور کامل از پیش تعیین کرد. اما کلیات آن را میتوان بر اساس تغییرات محیط و نیازهای بازار، تا حدودی تعیین کرد. در تغییر مسیر باید دقت داشته باشیم که بهتر است برنامههای A و B ما، تا حدودی با یکدیگر همپوشانی داشته باشند؛ چراکه در این صورت میتوانیم از مهارتها و ارتباط سابقمان برای تسلط بر محیط تازه استفاده کرده و از طرفی مهارتها و ارتباطات جدیدی ایجاد کنیم.
تغییر مسیر از A به B، لزوما اختیاری نیست. اخراج، تغییرات اساسی در زندگی شخصی شما (مثلا تولد فرزند)، ورشکسته شدن سازمان و .. میتواند از عواملی باشد که شما را به این تغییر مجبور میکند.
چطور میتوان برای این تغییر آماده بود؟ وضعیت بتای دائمی، پاسخ این سوال است. باید مدام در حال یادگیری بوده و داراییهای نرم خود را گسترش دهیم. برای این منظور، میتوانیم از فعالیتهای جانبی کمک بگیریم؛ مثل کارگاههای یک روزه، تعامل با افراد حرفهای در زمینههای متنوع، کار داوطلبانه، کلاسهای آخر هفته، کارآموزی، کارهای پاره وقت یا دورکاری. چنین فعالیتهایی، این امکان را به ما میدهند که بدون ایجاد تعهدی سنگین و غیرقابل برگشت، تجاربی جدید کسب کرده و حوزه مهارتهایمان را گسترش دهیم.
از طرفی باید تا حد ممکن، با تکنولوژی جدید ارتباط برقرار کرده و آن را بپذیریم.
این گونه میتوان تا حدودی به استقبال تغییرات رفت.
برنامه Z:
این برنامه، نقطه امن شماست. برنامهای حمایتی برای زمانی که بدترین اتفاق ممکن رخ دهد. برنامه Z، شما را از شکست و سقوط کامل نجات میدهد و نمیگذارد به نقطه صفر یا پایینتر از آن برگردید. با کمک این برنامه پشتیبان، میتوانید مدتی پس از شکست بزرگ، دوباره کارتان را آغاز کنید.
برای مثال اگر بدترین سناریو ممکن در کارتان، از دست دادن تمام سرمایهتان است، به طوری که دیگر نتوانید خرج خانه را بدهید، ماندن در خانه والدین میتواند برنامه Z شما باشد. این برنامه، اجازه میدهد بدون آنکه بیخانمان شوید، بتوانید از چالش پیش آمده عبور کرده و دوباره برنامه A خود را بسازید.
◄ اقدامات پیشنهادی فصل ۳:
برنامه A و Z خود را بنویسید و به B فکر کنید. لیستی از شرایطی را تهیه کنید که ممکن است شما را مجبور به تغییر مسیر کنند.
با فردی که قبلا تغییر مسیر داده است، صحبت کنید. این تغییر چرا و چطور اتفاق افتاده است؟ آیا نهایتا به موفقیت رسیده است؟ چه نشانههایی وجود دارد که تایید میکنند او با موفقیت این تغییر را پشت سر گذاشته است؟
برنامهای برای کسب و توسعه مهارتهای جدید و قابل انتقال در نظر بگیرید. مهارتهای قابل انتقال، مهارتهایی هستند که که دایره استفاده از آنها بسیار وسیع است و در مشاغل زیادی کاربرد دارند. این مهارتها میتوانند در برنامه های B متنوعی، کاربردی ظاهر شوند.
پروژههای جانبی خود را آغاز کنید.
شبکهسازی انجام دهید. با پنج نفر از صنایع مختلف آشنا شوید. مهارتهای آنها را بررسی کنید. از طرفی میتوانید مطمئن باشید که اگه برنامه B، شما را به آن پنج حوزه راهنمایی کرد، میتوانید از راهنماییهای آن افراد کمک بگیرید.
فصل چهارم: شما به یک شبکه اجتماعی نیاز دارید
پس از یادگیری اهمیت وضعیت بتای دائمی، کشف و توسعه مزیت رقابتی و طراحی برنامه منعطف و منطبق، اکنون نوبت به آن رسیده است که شبکه اجتماعی و حمایتی خود را شکل دهید.
در هر زمینه کاریای که باشید، به یک تیم همراه نیاز دارید؛ چرا که در هر حوزهای، مخاطب نهایی شما مردم هستند و چه بهتر که گروه کوچکی از این مردم، به عنوان تیم در کنار شما باشند. اگرچه نگاه غالب جامعه به سمت فردگرایی و توسعه فردی و خودانگیزشی و .. تمایل دارد؛ اما نه چنین فردگرایی افراطیای درست است و نه تیمگرایی مطلق. درواقع بهتر است قابلیتهای فردی شما، در بستر یک تیم روایت شود و تواناییهای تیمی، این قابلیتهای شما را برجستهتر کرده، آن را گسترش داده و در راه درست هدایت کند.
بنابراین میتوان گفت بهترین روش، من به توان ما است. قابلیتهای فردی شما در بستر یک تیم، به صورت صعودی رشد میکند؛ اما اگر قابلیت فردی شما صفر باشد، به توان هر عددی که برسد و در بستر هر تیمی هم قرار بگیرد، همان صفر باقی میماند.
یک تیم از افرادی که حمایتتان کنند، ایدههایی جدید مطرح کرده و دیدتان را نسبت به مسائل گسترش دهند، مشاورتان باشند و در تصمیمات کمکتان کنند. اعضای این تیم، شامل دوستان، همکاران شما و افراد مجرب است.
از طرفی شما زمان زیادی را با این گروه میگذرانید؛ بنابراین تاثیرات زیادی از آنها میگیرید. پس بهتر است تیم خود را با دقت بیشتری انتخاب کنید. از این تاثیرگذاری میتوان استفاده کرد؛ به این شکل که با افرادی تعامل داشته باشید که اکنون در مسیر موفقیت هستند و به سمتی رسیدهاند که شما در آرزوی کسب آن هستید. تعامل طولانی مدت با افراد، ارزشهای آنها را به یکدیگر نزدیک میکند.
درست ارتباط برقرار کنید
افراد بر اساس روابط اجتماعی خود روی یک طیف قرار میگیرند؛ طیفی که یک سر آن معتادان روابط اجتماعی و سر دیگر، منزویهای اجتماعی قرار دارند. بهتر است در میانه این طیف قرار بگیرید و روابط اجتماعی خود را به خوبی مدیریت کنید. در این راستا، بهتر است دو سد مهمی که مانع برقراری ارتباطات اجتماعی باکیفیت میشوند را بشناسید:
۱. شبکهسازی به جای ارتباطسازی
شبکهسازان، ارتباطات خیلی وسیع و زیادی برقرار میگیرند که غالبا سطحی و ضعیف هستند. اما ارتباط سازان، ارتباطات خود را دستهبندی کرده، آنها را بر اساس اهمیت اولویتبندی میکنند و بسته به اولویت آنها، رویشان سرمایهگذاری (زمان، پول، انرژی و…) انجام میدهند.
شبکهسازان، از طریق راههایی مشخص به دنبال برقراری ارتباطات جدید هستند؛ برای مثال برگزاری مهمانیهای رسمی، از طریق ایمیل، شبکههای مجازی و …
اما ارتباط سازان، ارتباطات جدید خود را از طریق ارتباطات قدیمی خود شکل میدهند و با دوستانِ دوستان خود یا همکارانِ همکارانشان و … ارتباط برقرار میکنند. چنین روشی به آنها این امکان را میدهند که شبکه ارتباطی منسجم، قدرتمند و مرتبطی را تشکیل دهند. آنها به این منظور، همواره روابط قدیمی خود را محکم نگه میدارند.
در انتخاب یک حلقه جدید از ارتباطات خود، بهتر است سوالاتی از خودتان بپرسید که در برقراری یک ارتباط حرفهای به شما کمک میکنند. برای مثال:
- آیا شخصیت او را میپسندید؟
- شخص موردنظر شما تا چه اندازه میتواند داراییهایتان را ارتقا دهد؟
- او چگونه میتواند شما را در مسیر رسیدن به اهداف و جایگاه موردانتظارتان یاری کند؟
- شما تا چه میتوانید او را در رسیدن به اهدافش و جایگاه موردانتظارش یاری کنید؟
- آیا او میتواند خودش را با شرایط حرفه شما وفق دهد؟
۲. دست کم گرفتن نحوه برقراری ارتباطات اجتماعی
در چنین حالتی، شما به اهمیت این موضوع واقفید اما در شیوه انجام آن، سهلانگارانه عمل کرده و سختی چنین کاری را دست کم میگیرید. حاصل این اشتباه، برقراری روابط سطحی و نادرست است. در روابط اجتماعی باید سعی کنید مخاطبتان را درک کرده و به همان اندازه به او اجازه دهید که شما را درک کند.
اول همدلی و بعد کمک کنید
یکی از راههای برقراری و تقویت روابط اجتماعی، کمک کردن است. در واقع بنیان روابط امروزی در کمک کردن است و مانند یک سرمایهگذاری بلاعوض میماند. البته باید خیلی هوشمندانه عمل کنید تا کمک کردنتان واقعا به برقراری ارتباط ختم شود و نه به نابودی آن. برای انجام این کار، دو لازمه اصلی وجود دارد:
دیدن دنیا از نقطه نظر مخاطبتان
این کار به شما کمک میکند که نیازهای او را تا حدی درک کرده، ارزشها و اولویتهای او را بشناسید و کمکی را انتخاب کنید که برای او کارگشا و درست باشد. این کمک نباید حتما مادی باشد. میتوانید یک مقاله مرتبط با حوزه کاری مخاطبتان را برای او بفرستید، او را به شرکت، سازمانی یا فردی معرفی و فرصتهایی جدید برایش خلق کنید. پیشنهاد یا توصیهای که به کار او بیاید نیز میتواند کمکی ارزان ولی هوشمندانه باشد. توجه داشته باشید هدایا و کمکهای بسیار بزرگ یا گران قیمت، میتواند به مخاطب شما احساس رشوه دادن را منتقل کند.
کشف راهی برای کمک بدون توقع
روابط انسانی اغلب بر پایه اقتصاد روابط استوار است و اقتصاد روابط بر این موضوع تاکید دارد که میزان دریافت شما در یک ارتباط باید با میزان پرداخت شما برابر یا از آن بیشتر باشد. با چنین نگاهی، رعایت این نکته و تلاش برای کمک بدون توقع بسیار دشوار است. برای همین بهتر است به جای حذف کامل منافع خود، در یک رابطه، کمک کردن به مخاطبتان را در اولویت اول و منفعت شخصیتان را در اولویت دوم قرار دهید. به این شکل که شما به هم تیمی خود کمک میکنید، اما منتظر نیستید که او تا زمانی مشخص، لطفتان را جبران کند. اما در واقع میدانید که این کمک، برای شما نوعی سرمایهگذاری به شمار میآید و احتمالا در زمان نیاز شما، جبران خواهد شد.
ساختار شبکه اجتماعی خود را بشناسید
روابط اجتماعی بشر انواع مختلفی دارد؛ اما این کتاب تنها به دو نوع عمده روابط انسانی در محیط کار میپردازد. روابط ما در محیط حرفهای معمولا در دو گروه خلاصه میشود: همکاران صمیمی و روابط دورتر.
همکاران صمیمی:
چه کسی هنگام بروز مشکل یا وقتی دچار اضطراب میشوید، حمایتتان میکند؟ چه کسی را برای شام دعوت میکنید تا با وی راجع به مسائل کاری مشورت کنید؟ به چه کسی اعتماد دارید و حاضرید در صورت امکان به طور مستقل با او کار کنید؟ از چه کسی در پروژههای مهمتان بازخورد میگیرید؟ این افراد، همکاران صمیمی شما هستند. شما معمولا در هر بازهای از زمان، با هشت الی ده نفر، اتحاد قوی کاری دارید.
بهترین همکاران صمیمی، آنهایی هستند که با یکدیگر متفاوتند؛ چراکه در این صورت، میتوانند مکمل هم باشند. بهتر است روی همکاران صمیمی خود، سرمایهگذاری بلاعوض کنید و تلاش بر این داشته باشید که روابطتان را با آنها گسترش دهید. زندگی کردن در محله یکسان، یافتن و پرداختن به علایق مشترک، حس صمیمیت و تعهد به یکدیگر میتواند از راههای تقویت این اتحاد باشد.
از طرفی تلاش کنید تا به طور روزانه با آنها در ارتباط باشید؛ توییتهای هم را چک کنید، مطالبی که به نظرتان جالب است را با یکدیگر به اشتراک بگذارید و ایدههایتان را برای هم ارسال کنید. ارتباط خود با همکاران صمیمیتان را به جلسههای کاری گاه و بیگاه محدود نکنید. چراکه این ارتباط و همکاری پیوسته، علاوه بر آشنایی با طرز فکر و ایدههای آنها، بین شما اعتماد ایجاد میکند.
روابط دورتر:
با چه کسانی دوست هستید اما صمیمی نه؟ معمولا با چه کسانی مکاتبات ایمیلی دارید و خیلی کم آنها را ملاقات میکنید؟ از چه کسانی خواهش میکنید که لطفی در حقتان بکنند و فلان کار جزئی را که مربوط به حرفهتان میشود انجام دهند؟ چه کسانی هستند که با وجود گذشت چندسال، مطمئن هستید اگر روزی با آنها تماس بگیرید، هنوز هم پاسخگوی شما خواهند بود؟ این افراد، روابط دورتر شما و آشنایانتان را تشکیل میدهند. تعداد آنها بسیار بیشتر از همکاران صمیمی است و بسته به شخصیت و نوع و حوزه کاریتان، بین چندصد یا چندین هزارنفر پیشبینی میشود.
همکلاسیهای سابق، افرادی که در همایشها و سمینارها با آنها ملاقات کردهاید، همکاران سابقتان و … روابط دورتر شما هستند. این گروه، برای شما فرصتهای بسیاری ایجاد میکنند. چراکه:
- محافل صمیمی، معمولا از افرادی با علایق و تجربیات مشترک تشکیل میشوند و ایدههای مبادله شده در این محافل معمولا در یک حوزه مشخص باقی میمانند. در چنین حالتی، این روابط دورتر هستند که نقش پل ارتباطی شما با جهانها و حوزههای جدید و کاملا متفاوت را ایفا میکنند. بنابراین لازم است توجه داشته باشید که تنوع ارتباطات ضعیف خود را بسیار افزایش دهید و این افراد را از حوزههایی متنوع و متفاوت انتخاب کنید.
- افرادی که با شما صمیمی هستند، تقریبا به شکلی ناخودآگاه تمایل دارند تا شما را در همان جایی که هستید نگه دارند و مانع از تغییرات بسیار بزرگتان شوند. در این شرایط، روابط دورتر میتوانند ارتباطتان با دنیای خارج را حفظ کنند.
- در تغییر مسیر بین برنامههای A و B و Z، روابط دورتر میتوانند همان آشنایانی باشند که در محیط جدید، نقش راهنمای ما را ایفا میکنند.
تعداد همکاران صمیمی و روابط دورتر:
اکنون سوالی که پیش میآید این است که تعداد هر گروه باید چقدر باشد؟ در اینجا لازم است به این نکته توجه داشته باشید که ظرفیت شما برای برقراری ارتباطات اجتماعی، محدود است، چون شما زمان، انرژی و سرمایه محدودی دارید؛ درست مثل حافظه محدود یک مموری. پس باید به درستی روابط خود را مدیریت و اولویتبندی کنیم. یک مموری شاید توانایی حفظ بیشتر از هزار عکس با حداکثر رزولوشن را نداشته باشد. برای همین میتوانیم پانصد عکس با رزولوشن عالی و هزار عکس با رزولوشن متوسط بگیریم تا بتوانیم حافظه خود را به درستی مدیریت کنیم. ارتباطات نیز به همین شکل است.
منسجم و متنوع:
بهترین ساختار برای شبکه اجتماعیتان، شبکهای منسجم و در عین حال متنوع است. انسجام شبکه شما از طریق گروههای کوچک و صمیمی و همکاران صمیمی شما تامین میشود. در این شبکه کوچک، ارتباطات قوی و عمیق، کار گروهی، همپوشانی علایق و ارزشها و اعتماد شکل میگیرد. تنوع شبکه اجتماعی شما، به عهده روابط دورترتان است. این روابط گسترده ولی کم عمق، خلاقیت و ایدههای جدید را به ارمغان میآورند.
آشنایان درجه یک، دو و سه:
نکته دیگر آن است که درجهبندی شبکه اجتماعی شما به سه بخش است. ارتباطات درجه یک، همکاران صمیمی و روابط دورتر شما هستند. ارتباطات درجه دو، دوستان و آشنایانِ ارتباطات درجه یک شما و همچنین ارتباطات درجه سه، دوستانِ دوستانِ ارتباطات درجه یک شما هستند. بنابراین شبکه اجتماعی شما از آنچه فکر میکنید، گستردهتر است و کافی است به جای شبکهسازی، ارتباطسازی کنید.
بهترین راه برای اتصال به این افراد درجه دو و سه، درخواست از آشنایان درجه یکتان برای نوشتن یک معرفینامه است. در واقع شما باید از آشنایان درجه یک خود بخواهید تا نقش پل ارتباطی شما با درجه دو و سهها را ایفا کنند.
البته توجه داشته باشید که در نوشتن این معرفینامه، باید نکاتی را رعایت کنید:
- باید علت اشتیاقتان به آشنایی با آنها را به دقت توضیح دهید. برای مثال «من مایلم با فلانی صحبت کنم چون شرکت ما به دنبال همکاری با فردی با تخصص اوست». در این علت، باید نفع هردو طرف رعایت و ذکر شود تا فرد درجه دو و سه بداند بررسی این معرفینامه برا او به منزله اتلاف وقت نیست.
- در نوشتن معرفینامه توسط آشنای درجه یک، بهتر است به این موضوع اشاره شود که شما به دقت رزومه فرد درجه دو یا سه را مطالعه کردهاید. این موضوع، به مخاطبتان این اطمینان را میدهد که با فردی دقیق و جدی روبهروست. برای اطلاع از رزومه او، میتوانید از حساب لینکدین وی کمک بگیرید.
شبکه اجتماعی خود را حفظ و تقویت کنید
- به مخاطبتان پیشنهاد کمک داوطلبانه بدهید.
- به آنها اجازه دهید به شما کمک کنند.
- پل شوید و افراد و گروهها را به هم معرفی کنید.
- همیشه در تماس باشید؛ نه فقط در زمان نیاز.
- بودجهای برای آشنایی با افراد جدید یا تقویت روابط قبلی خود کنار بگذارید. میتوان نام این بودجه را، بودجه افراد جالب گذاشت. این پول را میتوانید خرج بلیتهای تئاتر و سینما، یک وعده شام، یک سفر کوتاه مدت یا … کنید.
به موقع رها کنید
فقط ایجاد و تقویت روابط، مهارت به شمار نمیآید، بلکه شناخت درست زمانی که باید رابطهای را رها کنید نیز مهارتی ارزشمند به شمار میرود. این کار به شما اجازه میدهد تا ظرفیت محدود روابطتان را کمی آزاد کرده و جا را برای روابط جدید و مفیدتر باز کنید. البته بهتر است به جای قطع ارتباط ناگهانی، در صورت امکان، اجازه دهید آن رابطه نامطلوب، خود به آرامی کمرنگ و قطع شود. چراکه در این صورت، اعتماد و احترام بین طرفین شکسته نشده و اگر شرایط به نحوی پیش رود که شما دوباره در مسیر هم قرار بگیرید، میتوانید رابطهای جدید ایجاد کنید.
◄ اقدامات پیشنهادی فصل ۴:
ارتباطات خود را بررسی کنید. در طی شش ماه گذشته بیشتر با چه کسانی در ارتباط بودهاید؟ آیا آنها تاثیری خوشایند بر شما یا روند کاریتان داشتهاند؟
دو نفر از دوستانتان را، که میتوانند به یکدیگر در کاری کمک کرده و نفعی برسانند، به هم معرفی کنید.
از یکی از دوستانتان بخواهید که برای حل یکی از چالشهایی که با آن درگیر هستید، شما را به شخصی معرفی کند.
یک از روابط ضعیف خود را انتخاب کنید. رابطهای که میتواند برای شما بسیار مفید و فرصتساز باشد. آن را تقویت کنید.
بخشی از درآمدتان را به بودجه افراد جالب اختصاص دهید.
فرض کنید همین امروز به خاطر تعدیل نیرو در شرکت خود، از کار برکنار شدید. اگر قرار باشد به ده نفر ایمیل بزنید و از آنها بخواهید به شما راهکار ارائه دهند، آن ده نفر چه کسانی هستند؟ همین امروز با آنها تماس بگیرید و احوالشان را جویا شوید.
فصل پنجم: به دنبال فرصتهای طلایی باشید
موفقیت شما در گرو ربودن فرصتهای طلاییست. اما از میان این فرصتهای بیشمار و متنوع، باید روی کدام یک تمرکز کرد؟ آن فرصتهایی که در راستای مزیت رقابتی شما هستند و روند اجرای برنامه A شما را تسریع میکنند، فرصتهایی هستند که نباید از دستشان بدهید. این فرصتهای طلایی معمولا برای استارتاپها نقش یک جهش را در روند پیشرفت آنها ایفا میکنند. برخلاف آنچه ممکن است انتظار داشته باشید، روند رشد شغلی معمولاشیبی منظم و ثابت ندارد و با فراز و نشیبهای بسیاری همراه است. فرصتهای طلایی میتوانند نقاط اوج این نمودار باشند.
اما چطور میتوان فهمید که یک فرصت، طلایی است؟ پاسخ این است که معمولا نمیتوان صد درصد مطمئن بود؛ اما یکی از ویژگیهای مهم این دسته از فرصتها، آن است که معمولا بسیار دشوار هستند اما این امکان را به شما میدهند که مهارتهای خود را در ابعاد جدیدی توسعه دهید.
در دستیابی به فرصتهای طلایی، شانس دخیل است اما باید توجه داشته باشید که قرار گرفتن در مسیر این فرصتها، از شانس اهمیت بیشتری دارد؛ همانطور که اولین کاری که باید برای پیدا کردن دوستان جدید انجام دهید، این است که از خانه بیرون بروید و افراد جدیدی را ملاقات کنید.
توجه داشته باشید که لازم است خودتان را در مسیر این فرصتها قرار دهید، حتی اگر ضرورتی در این کار نمیبینید و از وضعیت کنونی خود، راضی هستید. چراکه چنین فرصتهایی، مهارتهای شما را تقویت و قدرت شهودتان را افزایش میدهد و این امکان را فراهم میکند که مکان و زمان رخ دادن فرصتهای طلایی را بشناسید و بتوانید حرکات خود را بهتر جهت دهید. از طرفی معلوم نیست تغییر مسیرتان از به چه زمانی رخ دهد و باید برای آن، حداکثر آمادگی را داشته باشید.
برای کسب این فرصتها، باید همواره در حرکت باشید؛ اما به سوی کجا؟
در اجتماعات جدید شرکت کنید
مهمانیها، جوامع و گروهها و نمایشگاههای جدید و تازه، از جمله جاهایی هستند که میتوانید با ایدهها، شرکتها و افرادی جدید آشنا شوید که ممکن است شما را به سمت یک فرصت طلایی هل بدهند. فرصتها، از طریق افراد ایجاد میشوند پس عضویت در گروههای خلاق و پویا، یا به عبارتی دیگر، دست اول و برتر میتواند برای شما فرصت طلایی را مهیا کند. اما این گروهها، چه ویژگیهایی دارند و چطور میتوان آنها را از اجتماعات معمولی تشخیص داد؟
- افراد: مزیت هر گروه، به اعضای آن گروه بستگی دارد. افراد یک گروه برتر، ویژگیهایی برتر دارند.
- تجربیات و وجوه مشترک اعضا: اشتراک در تجربیات و ابعاد گوناگون، باعث ایجاد اعتماد میان اعضای گروه میشود. این اعتماد، زمینه این را فراهم میکند که افراد اطلاعات و فرصتها را با یکدیگر به اشتراک بگذراند.
- کوچک بودن: تعداد کم افراد، باعث میشود گروه فعالتر و متمرکزتر باشد. از طرفی بهتر است اجتماعات گروهی، در مکانی آرام و بیحاشیه باشد.
- روحیه قوی همکاری و به اشتراکگذاری: این ویژگی به تمایل افراد در سرمایهگذاری خودخواسته در گروه اشاره دارد.
این گروهها معمولا در مکانی غیررسمی، دور هم جمع میشوند و بدون موضوع خاصی، شروع به صحبت میکنندو در طوفان فکریای که شکل میگیرد، ایدههای زیادی به اشتراک گذاشته میشود. گذاشتن وقت و انرژی در گروههایی با این ویژگی، بسیار ارزشمند و فرصتساز است؛ حتی اگر سمت مهمی نداشته باشید و در بحثهای اصلی شرکت داده نشوید.
ابتکار داشته باشید
جریانهایی از تغییرات گسترده در بازار کار اتفاق رخ میدهد. افراد نسبت به این جریانها، دو واکنش دارند، توسط آنها درهم شکسته میشوند، یا بر آنها سوار شده و از موقعیت به نفع خود استفاده میکنند. هرچقدر منابع در دسترستان کمتر باشد، مجبورید خلاقیت بیشتری به خرج دهید.
انتخاب کنید
در رویارویی با فرصتها، نباید تمام گزینهها را روی میز نگه دارید. باید قبل از آنکه فرصتها از دست بروند، انتخاب کنید. ممکن است انتخاب سریع، فرصتهای را از شما سلب کند اما در طولانیمدت به ایجاد فرصتهای جدید و بسیاری منجر میشود.
روی خودتان سرمایهگذاری کنید
اتفاقات جدید و برنامهریزی شدهای را رقم بزنید. با افراد جدیدی ملاقات کنید. به یک سمینار یا کارگاه جدید بروید، که به شغل شما ارتباطی زیادی ندارد. با کنجکاوترین فردی که میشناسید بیرون بروید و اجازه بدهید نگاه کنجکاوانه او روی شما تاثیر بگذارد. ایدههای جدیدی را که به ذهنتان میرسد، ثبت کنید. عضویت نشریاتی را خریداری کنید که دیدی جدید از آینده به شما میدهند.
فصل ششم: هوشمندانه ریسک کنید
ریسک هوشمندانه به معنای انتخاب موقعیتی است که مزایای احتمالی آن از معایبش احتمالیاش بیشتر باشد.
ارزیابی میزان ریسک و مدیریت آن
ارزیابی دقیق میزان ریسک، غیرممکن است و حتی ارزیابی میزان تقریبی آن نیز بسیار دشوار است و به رتبه کاری شما، شخصیت و همچنین موقعیتتان بستگی دارد. اما قواعدی کلی وجود دارند که میتوانند به شما در این کار کمک کنند:
- در مجموع، آنقدر که فکر میکنید، خطرناک نیست.
توجه داشته باشید که تمایل ذاتی انسان، پرهیز از خطر و بزرگنمایی آن در جهت حفظ بقا است. اما این بزرگنمایی و پرهیز از خطرات، راهی برای بقا است و نه برای پیشرفت. - آیا بدترین حالت ممکن قابل قبول است؟
یکی از دلایلی که باعث میشود از ریسک کردن بپرهیزیم، تصور نتایج فاجعهآمیز و اغراق شده است. در چنین حالتی، تصورات خود را ا انتها ادامه دهید و بدترین اتفاقی که ممکن است رخ دهد را تصور کنید، آیا میتوان آن را پذیرفت و از آن گذر کرد؟ اگر پاسختان مثبت است، پس میتوانید آن ریسک را بپذیرید. توجه داشته باشید که در صورت داشتن یک برنامه Z، پاسختان به این سوال مثبت خواهد بود. - آیا پس از پذیرفتن ریسک و تبدیل شدن آن به برنامه Aتان، هر زمان که بخواهید میتوانید به نقشه B یا Z خود تغییر مسیر دهید؟
اگر پاسختان به این سوال، خیر است، این ریسک، ریسکی بزرگ و غیرمنطقی است. - سن و مرتبه خود را در نظر بگیرید.
هرچقدر سن شما پایینتر و داراییهایتان کمتر باشد، توان ریسک کردن در شما بیشتر است. چراکه در صورت شکست، زمان زیادی برای جبران خسارات مادی یا اعتباری در اختیار دارید، هنوز تعهدی به همسر یا فرزند ندارید و درصورت شکست، فقط خودتان به دردسر میافتید. بنابراین سعی کنید تا زمانی که جوان هستید، تا حد امکان ریسک کنید و تجربه به دست آورید. - به سراغ ریسکی بروید که دیگران حاضر به پذیرش آن نیستند.
همانطور که گفتیم، میزان خطر یک عمل، بستگی به شخصیت، موقعیت و حوزه کاری شما دارد. بنابراین ممکن است آنچه برای دیگران ریسکی غیرمنطقی است، برای شما فرصتی مناسب باشد.
ریسک هوشمندانه
بهتر است از موقعیتهایی استفاده کنید که مخاطره چندانی نداشته اما مزایای زیادی به همراه دارند. برای مثال مشاغلی با حقوق کم اما زمینه یادگیری گسترده یا مشاغل پاره وقت یا پروژههای قراردادی و کارهای موقت. چنین کارهایی، بهترین موقعیت را برای یادگیری مهارتهای کاربردی و تجربه حوزههای جدید و کشف فرصتهای طلایی فراهم میکنند در عین حال ریسک پایینی دارند چون تعهد سنگین یا طولانی مدتی به همراه نداشته و در صورت شکست در آنها، چیز زیادی را نیز از دست نمیدهید.
شعلههای کوچک، از آتشسوزیهای بزرگ جلوگیری میکنند
قبول ریسکهای کوچک، عملکردی مانند سوپاپ اطمینان دارد. محیط اطراف شما سرشار از تغییر است و ناچارید برای باقی ماندن در بازار کار، ریسک کنید. اگر این کار را انجام ندهید و خودتان را از طریق ریسکهایی کوچک، با محیط منطبق نکنید، نهایتا مجبور میشوید به ریسکی بزرگ، پرمخاطره و اجباری تن دهید.
در چنین حالتی، با اجتناب از ریسک، مهارت انعطاف پذیری و حل مسئله را یاد نمیگیرید و این نقص مهارتی میتواند رویارویی شما با ریسک بزرگ نهایی را حتی از پیش نیز سختتر کند.
بنابراین بهتر است خودتان به سراغ ریسکهای کوچک بروید و مهارتهایتان را ارتقا دهید قبل از آنکه ریسک بزرگ به سراغتان بیاید.
از پشتیبان خود اطمینان حاصل کنید
برنامه Z خود را بازبینی کنید. آیا هنوز قابل استفاده و اتکاست؟ برنامه Z است که به شما امکان ریسک کردن و کسب تجربه آزادانه را میدهد پس باید از قابل استفاده بودن آن مطمئن شوید.
فصل هفتم: اطلاعات شما به اندازه وسعت و عمق شبکهی افرادی است که میشناسید
در عصر تغییرات، نمیتوان بانک ثابتی از اطلاعات کسب کرد و برای همیشه به آن تکیه داد. در بازار کار امروزی، که در آن همه چیز هر لحظه در حال تغییر است، باید بتوانید اطلاعاتی که لازم دارید را همان لحظه کسب کنید. در چنین شرایطی، در میان یک معامله مهم، دو روز قبل از یک سمینار بزرگ یا کمی قبل از یک تصمیم حیاتی، هیچ منبعی مانند افراد شبکه شما، کمک کننده نیست.
دانش و هوشمندی شبکهای
در بازار کار امروز، شبکه اجتماعی شما، منبع اصلی اطلاعاتتان هستند و به دانشی که شما از طریق شبکه اجتماعی خود کسب میکنید، هوشمندی شبکهای گفته میشود. بررسی ریسک کار در لحظه، تقاضای معرفی به افراد و شبکههای جدید یا بررسی سبک تفکر مدیرعاملتان چیزی نیست که بتوان از گوگل یا کتابها و مجلات دریافت کرد. افراد شبکه اجتماعی شما، فیلتری سریع و حرفهای برای حذف اطلاعات غیرضروری و دریافت مهمترین بخش اطلاعات در کمترین زمان هستند.
سواد جستوجو
در دنیای اینترنت و اطلاعات انبوه و بیپایان آن، دسترسی به اطلاعاتی که میخواهیم، به نظر سخت میرسد. خصوصا اگر آن اطلاعات در مورد یک موضوع جزئی و دقیق بوده و اعتبار و صحت آن بسیار اهمیت داشته باشد. در چنین شرایطی، اهمیت سواد جستوجو مطرح میشود. یعنی مهارت انتخاب کلمات کلیدی درست و دقیق برای جستوجو و یافتن بهترین وبسایت و اطلاعات در اقیانوسی از دادهها.
سواد شبکهای
اکنون، مزیت رقابتی، سواد جستوجو نیست؛ بلکه سواد شبکهای است. یعنی مهارت کسب اطلاعات از شبکه اجتماعیتان، مفهومیسازی آن اطلاعات و استفاده معنادار و دقیق از آنها. برای استفاده حداکثری از این هوشمندی شبکهای، میتوان از نکات زیر کمک گرفت:
- حفظ تنوع در شبکه: در بانک اطلاعاتی ما، هر فرد در مختصات خاص خود قرار دارد. حفظ تنوع در یک شبکه اجتماعی، به ما این اجازه را میدهد که ابعاد وسیعی حوزههای مختلف را تحت نظارت داشته باشیم و به آگاهی گستردهای دسترسی داشته باشیم.
- دستهبندی افراد شبکه: افراد شبکه غالبا به سه دسته تقسیم میشوند (این دستهها تا حدود زیادی با هم همپوشانی دارند): افراد متخصص در زمینههای مختلف، افرادی که شما را به خوبی میشناسند و افراد خردمند. برای اخذ یک تصمیم، بهتر است به ترتیب از دسته اول و سپس دوم و بعد سوم اطلاعات کسب کنید. دسته اول، به شما اطلاعات دقیقی در مورد حوزه موردنظرتان میدهند، دسته دوم، بهترین مسیری که برای شما و شخصیتتان مناسب است را معرفی کرده و اطلاعات دسته قبلی را منظم میکنند. دسته سوم، به شما نصیحتهایی میکنند که عمومی بوده ولی مفید و کارآمدند. هر دسته از این افراد، اطلاعاتی ناقص به شما ارائه میدهند که در کنار هم میتوان از آنها برای ارزیابی درست شرایط استفاده کرد.
- ترکیب اطلاعات: اطلاعات به دست آمده از افراد مختلف شبکهتان را نه به صورت تک به تک بلکه به صورت یک کل درنظر گرفته، آنها را با هم ترکیب کرده و بهترین تصمیم را بگیرید.
- انتخاب سوالات مناسب: سوالات دو دسته هستند: سوالات کلینگر و سوالات جزئینگر. سوالات کلینگر، سوالاتی عمومی و پاسخهایی طولانی و گسترده هستند. این سوالات برای شناخت بهتر حوزهای است که میخواهید به آن وارد شوید، برای شاخت بهتر محیط پیرامونتان. سوالات جزئینگر، سوالاتی خاص و جزئی، با پاسخهای کوتاه و شفاف هستند. برای تشخیص اولویتها، اهمیت هر موضوع و شناخت بهتر و تخصصیتر هر حوزه میتوان از این سوالات استفاده کرد.
- هوشمندانه بپرسید: برای مثال، پس از مطرح کردن سوالتان، چند نمونه جواب احتمالی را ارائه دهید تا مخاطبتان بهتر مسیر ذهنی و منظور شما را متوجه شود. نحوه پرسش سوالاتتان را با موقعیت و شخصیت مخاطب خود انطباق دهید تا به بهترین پاسخ برسید.
◄ اقدامات پیشنهادی فصل ۷:
شبکهتان را گسترش دهید و سعی کنید تنوع و گستردگی آن را حفظ کنید.
افرادی که میشناسید را به دسته متخصص، کسی که خوب شما را میشناسد و خردمند تقسیم کنید.
لیستی از چالشهای کنونی خود بنویسید و برای هر یک، چند سوال طرح کنید. این سوالات را به خاطر بسپارید و در هر موقعیتی که به آن موضوع مرتبط بود، آنها را از اطرافیان خود بپرسید.