متن کتاب پروژه گوتنبرگ از یک اراده آهنین کاملا رایگان
شارمن میگوید: »نمیتوان به شرایطی که تحت آن نبرد زندگی میجنگد، نگاه کرد، بدون اینکه درک کنیم که واقعا تًا چه حد بستگی به میزان پرور ش، تقویت و عملی شدن نیرو ی اراده دارد. جهت ها.” جوانان باید برا ی آن آموز ش ببینند. ما در عصر دیدارها ی ورزشی زندگی می کنیم. کسانی که مصمم به داشتن قدر ت اراده ورزشی هستند، باید تمرینی را که نیاز دارند، انجام د هند.
این را گزارشی که من از مسابقه طولانی ماراتن در باز ی ها ی المپیک اخیر دیدهام، که توسط د هقان جوان یونانی، سوتیریوس لوس، برنده شد، به خوبی نشان مید هد.
مبارزه در مسابقه زندگی.
هیچ رژه بزرگی در مورد تمرین این دونده قهرمان برگزار نشده بود. از کار ش در گاوآ هن، او بی سر و صدا خود را بر عهده گرفت تا یونان را در برابر غریبه ها ی دور هم جمع شده از هر سرزمین پیروز کند. او به عنوان یک دونده خو ب شناخته شده بود و بدون هیا هو یا شلوغی به عنوان یک رقیب وارد میدان شد. اما این
سرعت او به تنهایی نبود و از هر رقیبی دور بود که باعث شد جوان یونانی در آن روز از بین همتایان خود متمایز شود. هنگامی که او خانه کلبه خود را در آماروسی ترک کرد، پدر ش به او گفت: “سوتیر ی، تو فقط باید یک پیروز را برگردانی!” نور عزم راسخ در چشمان مرد جوان می درخشید. پدر پیر مطمئن بود که پسر ش پیروز خوا هد شد و به همین دلیل به سمت ایستگاه رفت تا منتظر بماند تا سوتیر ی زودتر از بقیه وارد شود. هیچ ک س پیرمرد و سه دختر ش را در حالی که با
آرنج از میان جمعیت عبور می کردند، نمی شناخت. هنگامی که در نهایت هیجان انبوه جمع شده گفت که لحظه حساس فرا رسیده است، که مسابقه د هندگان به هدف نزدیک می شوند، پدر پیر با چشمانی که کمی تار بودند به بالا نگاه کرد و متوجه شد که سوتیر ی واقعا در حال پیشرو ی است. او در حال »بازگشت یک
پیروز« بود . چگونه جمعیت در مورد د هقان جوان افزایش یافت، زمانی که مسابقه منصفانه برنده شد! وحشیً از هیجان، آنها نمی دانستند چگونه بر او ستایش کافی ببارند. خانم ها او را با گل و حلقه غرق کردند. برخی حتی ساعت ها ی خود را به او دادند و یک بانو ی آمریکایی شیشه بو ی جوا هرا ت خود را به او هدیه داد.
شا هزادگان او را در آغو ش گرفتند و خود پادشاه به شکل نظامی به او سلام کرد. اما سوتیریوس جوان به دنبال ستایش دیگر ی غیر از آنها بود. با گذشتن از
صفوف سلطنت و دوشیزگی منصفانه، از کنار دستان دراز شده هموطنان خود، از کنار جمعیت تحسین برانگیز خارجی ها، نگا هش سرگردان شد تا به پیرمرد ی افتاد که از اشتیاق می لرزید، که با قاطعیت راه خود را در میان جمعیت هیجان زده و راضی پیش برد. . سپ س چهره جوان روشن شد و در حالی که لو پیر با دستان دراز برا ی در آغو ش گرفتن پسر ش به درون ترین دایره پیش رفت، پیروز جوان به سادگی گفت: “می بینی پدر، من اطاعت کردم.”
انضباط ذ هنی.
ورزشکار برا ی مسابقه خود تمرین می کند. و اگر کسی در مسابقه زندگی پیروز شود، باید ذ هن را در تمرین قرار داد.
پروفسور ماتیوس میگوید: »تنها با تلا ش ها ی مداوم و شدید، که بارها و بارها، روز از نو، هفته به هفته، و ماه به ماه تکرار میشوند، میتوان این توانایی را به دست آورد که ذ هن را به یک موضوع متصل کرد. انتزاعی یا گرهدار، به استثنا ی هر چیز دیگر ی. فرآیند کسب این تسلط بر خود -این فرمان کامل بر
قوا ی ذ هنی فرد -روند ی تدریجی است، طول آن با ساختار ذ هنی هر فرد متفاو ت است؛ اما کسب آن است. ارز ش بی نهایت بیشتر از نهایت زحمتی است که تا به حال هزینه کرده است.”
پروفسور هاکسلی میگوید: »شاید باارز شترین نتیجه همه آموز ش ها این باشد که توانایی مجبور کردن خود را به انجام کار ی که باید در زمانی که باید انجام مید هید، خواه ناخواه انجام د هید؛ این اولین مورد است. درسی که باید آموخت، و هر چه زودتر تربیت انسان شروع شود، احتمالاً آخرین درسی است که او به طور کامل میآموزد.«
انجام کارها یکبار.
Machine Translated by Google
وقتی از هنر ی وارد بیچر پرسیده شد که چطور میتوانست خیلی بیشتر از سایر مردان به انجام برساند، او پاسخ داد:
“من بیشتر از دیگران کار نمیکنم، بلکه کمتر انجام مید هم. آنها همه کار خود را سه بار انجام مید هند: یک بار در انتظار، یک بار در واقعیت، یک بار در نشخوار فکر ی. من کارم را در واقعیت انجام مید هم، یک بار به جا ی سه بار انجامش مید هم. ”
این بهواسطه اعمال هوشمندانه قدر ت اراده آقا ی بیچر در تمرکز ذ هنش بر کار ی بود که در یک لحظه معین انجام میداد و سپ س به چیز دیگر ی رو ی آورد.
هرکسی که مردان تاجر را از نزدیک مشا هده کرده باشد، متوجه این ویژگی شده است. یکی از رازها ی یک زندگی موفق این است که بتوانیم تمام انرژ ی خود را در یک نقطه نگه داریم و تمام پرتو ها ی پراکنده ذ هن را رو ی یک مکان یا چیز متمرکز کنیم.
نیرو ی متمرکز
مخزن ذ هنی اکثر مردم مانند یک سد نشتی است که گا هی در کشور می بینیم که قسمت اعظم آ ب بدون اینکه از رو ی چرخ برود و کار آسیا ب را انجام د هد از آن خارج می شود. عاد ت سرگردانی در ذ هن، نگرانی در مورد این و آن،
“نبوغ، آن قدرتی که چشمان فانی را خیره می کند، اغلب جز استقامت در مبدل است.”
بسیار ی از افراد اگر تلا ش ها ی پراکنده خود را به هم مرتبط می کرد، موفق می شدند. تلا ش ها ی اسپاسمآمیز و منفصل، بدون تمرکز، کنترلنشده توسط هیچ ایده ثابت، هرگز موفقیتی به همراه نخوا هد داشت. تنها تداوم هدف است که به نتیجه می رسد.
یادگیر ی شنا.
راه یادگیر ی دویدن، دویدن است، راه یادگیر ی شنا، شنا کردن است. راه برا ی یادگیر ی توسعه قدر ت اراده از طریق اعمال واقعی اراده در تجار ت زندگی است.
یک مقالهنوی س انگلیسی میگوید: »مرد ی که ارادها ش را اعمال میکند، آن را به نیرویی قو یتر و مؤثرتر میسازد، به نسبت میزانی که چنین تمرینی هوشمندانه
و با پشتکار حفظ میشود«. ابراز اراده وسیله ا ی برا ی تقویت اراده است. اراده با ورز ش قو ی می شود. پایبند ماندن به یک چیز تا زمانی که استاد شوید، آزمونی برا ی نظم و انضباط فکر ی و قدر ت است.
دکتر. کویلر.
دکتر تئودور کویلر میگوید: »تعجبآور است، »چقدر از مردان فاقد این قدر ت »نگهدار ی« هستند تا زمانی که به هدف برسند. آنها میتوانند یک حرکت ناگهانی انجام د هند، اما فاقد قدر ت هستند. به راحتی دلسرد میشوند.
آنها تا زمانی که همه چیز به آرامی پیش می رود ادامه می د هند، اما وقتی اصطکاک وجود دارد دلشان از دست می رود. آنها برا ی روحیه و قدر ت خود به شخصیت ها ی قو ی تر ی وابسته هستند. آنها فاقد استقلال یا اصالت هستند.
آنها فقط جرا ت انجام کار ی را دارند که دیگران انجام می د هند. آنها با جسار ت از میان جمعیت پا نمی گذارند و بی باکانه عمل می کنند«.
درختان بزرگ
آنچه برا ی کسی که در بالاترین درجه ممکن موفق شود نیاز دارد برنامه ریز ی دقیق است. او باید قدر ت محفوظ را جمع کند تا در همه موارد اضطرار ی برابر باشد.
توماس استار کینگ گفت که درختان بزرگ کالیفرنیا اولین تصور او را از قدر ت ذخیره به او دادند. او گفت: »فکر انرژ ی ها ی ذخیرها ی بود که در آن ها فشرده شده بود، که من را به هیجان آورد. کوه ها آ هن و محرک ها ی غنی خود را به آنها داده بودند، تپه ها خاک خود را به آنها داده بودند، ابرها باران خود را به آنها داده بودند. و برف، و هزار تابستان و زمستان، گنجینه ها ی خود را در مورد ریشه ها ی وسیع خود ریخته بودند.«
Machine Translated by Google
هیچ جوانی نمی تواند امیدوار باشد که کار ی فراتر از معمول انجام د هد که زندگی خود را به مخزن قدرتی تبدیل نکرده است که بتواند دائما از آن استفاده کند و هرگز در هیچ شرایط اضطرار ی او را ناکام نخوا هد گذاشت. مطمئن باشید که انرژ ی و دانشی را در نیروگاه خود ذخیره کردهایًد که با موقعیت عالی برابر ی میکند. یک محقق و نویسنده بزرگ می گوید: »اگر بیست ساله بودم و ده سال دیگر زنده بودم، نه سال اول را صرف جمع آور ی دانش و آماده شدن برا ی د هم می کردم«.
“من خوا هم.”
” هیچ کلمه ا ی در زبان انگلیسی وجود ندارد که به اندازه کلما ت “.I will”قدر ت، عمق و استحکام، تصمیم، اعتماد به نف س و قدر ت، عزم، نشاط و فردیت وجود دارد، صدا ی زنگی که مشخصه ی تحویل آن است. از پیروز ی بر دشوار ی ها، از پیروز ی در مواجهه با ناامید ی و اراده
سخن می گوید. وعده و قدر ت انجام دادن، کار بلند و جسورانه، آرزو ها ی بی بند و بار، و هزار و یک انگیزه استوار ی که انسان به وسیله آنها بر موانع راه پیشرفت چیره می شود«.
همانطور که یکی به خوبی گفته است: “کسی که ساکت است فرامو ش می شود، کسی که پیش نمی رود عقب می افتد، کسی که می ایستد مغلو ب می شود، فاصله می گیرد، خرد می شود، کسی که بزرگتر نمی شود کوچکتر می شود، کسی که رها می کند تسلیم می شود. ایستایی آغاز پایان است -مقدم بر مرگ است؛ زندگی کردن یعنی دستیابی، اراده کردن بدون وقفه.
قهرمان با ش؛ بگذار قدرتت بر برف ها ی ابد ی را هش را رد کند، و از میان دیوارها ی آبنوس شب، گذرگا هی را به روز بکش.
پارک بنجامین
فصل دوم.
حاکمان سرنوشت.
هیچ شانسی وجود ندارد، هیچ سرنوشتی وجود ندارد، هیچ سرنوشتی وجود ندارد، می تواند عزم راسخ یک روح مصمم را دور بزند، یا مانع یا کنترل کند.
هدایا بیهوده به حسا ب می آیند. اراده به تنهایی عالی است. همه چیز زود یا دیر جلو ی آن را می گیرد.
چه مانعی می تواند نیرو ی عظیم رودخانه دریاجو را در مسیر خود نگه دارد یا باعث شود که گو ی صعود ی روز منتظر بماند؟
هر روح متولد شده باید آنچه را که لیاقتش را دارد به دست آورد.
بگذارید احمق شان س داشته باشد. خوشبخت کسی است که هدف جد ی او هرگز منحرف نمی شود، کوچکترین عمل یا بی عملی او در خدمت یک هدف بزرگ است.
الا ویلر ویلکاک س.
همیشه جا برا ی یک مرد زور وجود دارد .–امرسون.
پادشاه مرد ی است که می تواند.–کارلایل.
Machine Translated by Google
یک هدف قو ی و سرکشی بسیار زیاد است، و هر چیز ی را که نزدیک است که بتواند به آن خدمت کند، در اختیار دارد. این یک نیرو ی مغناطیسی دارد که هر آنچه را که خویشاوند ی است به سمت خود می
TT Munger.–.کشد
قدر ت اراده، با نگا هی بزرگ، اما انرژ ی شخصیت چیست؟ انرژ ی اراده، نیرو ی خود منشأ، روح هر شخصیت بزرگ است. آنجا که هست، زندگی هست.
جایی که نیست، غش، درماندگی و ناامید ی است. بگذارید این اولین مطالعه شما باشد تا به دنیا بیاموزید که شما چو ب و کاه نیستید، که مقدار ی آ هن در شما وجود دارد. مردانی که اثر خود را در جهان به جا گذاشته اند، افراد ی با تصمیم گیر ی بزرگ و سریع بوده اند. دستاورد ها ی قدر ت اراده تقریباً فراتر از محاسبا ت است. برا ی مرد ی که می تواند به اندازه کافی و به اندازه کافی طولانی باشد، به ندر ت چیز ی غیرممکن به نظر می رسد. یک استعداد ی که اراده ا ی در پشت آن داشته باشد، بدون آن بیش از ده کار را انجام می د هد، مانند یک انگشتانه پودر در تفنگ، که سوراخ لوله آن به آن جهت می د هد، از یک محموله ا ی که در هوا ی آزاد سوزانده می شود، عملکرد بهتر ی خوا هد داشت.
“اراده ها، نمی شود و نمی توان ها.”
نویسندها ی که اخیراً میگوید: »در دنیا سه نوع آدم وجود دارد، اراده ها، نباید ها و نمیتوان ها. اولی همه چیز را انجام مید هد، دومی با همه چیز مخالفت میکند و سومی در همه چیز شکست میخورد«.
همانطور که فاستر میگوید، سواحل بخت با لاشه ها ی مردگانی پوشیده شده است که توانایی ها ی درخشانی دارند، اما شجاعت، ایمان و تصمیم میخوا هند و بنابراین در برابر ماجراجویان مصممتر، اما کمتر توانا، که موفق به ساختن آن ها شدهاند، از بین رفتهاند. بندر.
اگر از من خواسته شد راز این همه شکست را در میان کسانی که با امید زیاد شروع کردند در یک کلمه بیان کنم، باید بگویم که آنها فاقد اراده بودند. آنها
نتوانستند نیمی از اراده را داشته باشند: و مرد بدون اراده چیست؟ او مانند یک موتور بدون بخار است. نابغه اجرا نشده نابغه تر از یک بوته بلوط جنگلی از بلوط نیست.
ویل را ستون فقرا ت شخصیت نامیده اند. یک نویسنده انگلیسی میگوید: »اراده را در رابطه با زندگی میتوان به یکباره با سکان و موتور بخار کشتی مقایسه کرد که کاملا بًه جهت حرکت آن بستگی به عمل محدود و مرتبط دارد. و قدر ت حرکت آن.«
قدر ت اراده، آزمون امکانا ت یک مرد جوان است. آیا او می تواند به اندازه کافی قو ی باشد و هر کار ی را که به عهده می گیرد با چنگ آ هنی نگه دارد؟ این دستگیره آ هنی است که می گیرد و نگه می دارد. چه شانسی در این دنیا ی شلوغ، زورگیر، خودخواه، حریص، که در آن همه چیز را فشار می د هند یا هل می د هند، برا ی یک جوان بدون اراده، بدون تسلط بر زندگی وجود دارد؟ مرد ی که در این عصر رقابتی به جبهه میرود، باید مرد ی تصمیمگیر ی سریع و مصمم باشد.
سوزن خیاط.
این در یکی از نمایشنامه ها ی قدیمی بن جانسون است: “وقتی یک بار طنز یک چیز را می گیرم، مانند سوزن خیاط شما هستم -از آن عبور می کنم.”
این با ریشلیو تفاوتی ندارد که میگفت: »وقتی یک بار تصمیمی گرفتم، مستقیما بًه هدفم میروم؛ همه را سرنگون میکنم، همه را قطع میکنم«.
و در امور بازرگانی، توصیه روچیلد نیز به همین منوال است: »آنچه را که تصمیم به انجامش دار ی، بدون شکست انجام بده«.
به فرزندان گلادستون آموز ش داده شد که هر کار ی را که ممکن است شروع کنند تا انتها انجام د هند، مهم نیست که این تعهد چقدر کم ا همیت باشد.
Machine Translated by Google
چه چیز ی بدتر از عجله است
این عدم تصمیم گیر ی است که بدتر از عجول است. فلتهام میگوید: »کسی که شلیک میکند، ممکن است گا هی به علامت ضربه بزند، اما کسی که اصلا شلیک نمیکند، هرگز نمیتواند به آن ضربه بزند. بیتفاوتی مانند یک آگ است؛ نه این اندام را میلرزد، نه آن اندام را میلرزد، بلکه تمام بدن را به یکباره در میگیرد. مناسب.”
مرد ی که تا ابد می پیچد و می چرخد، پشت می کند و پر می کند، مردد و جست و خیز می کند، به هم می زند و حرف می زند، وزن می کند و متعادل می کند، مو ها را رو ی چیزها ی غیر ضرور ی می شکافد، به هر انگیزه جدید ی که خود را نشان می د هد گو ش می د هد، هرگز به هیچ کار ی نمی رسد. اما انسان مثبت، انسان مصمم، قدرتی در جهان است و از چیز ی دفاع می کند. می توانید او را اندازه بگیرید و کار ی را که انرژ ی او انجام خوا هد داد تخمین بزنید.
فرصت خجالتی است، سریع است، از بین می رود، پیش از آن که آ هسته، ناآگاه، بی حوصله یا بی دقت بتواند او را تصرف کند. فلپ س گفت: » هوشیار ی در تماشا ی فرصت ها، درایت و جسار ت در استفاده از فرصت؛ زور و پشتکار در ازدحام فرصت ها تا حداکثر دستاورد ممکن -اینها فضیلت ها ی رزمی هستند که باید
باعث موفقیت شوند.« چاپین گفت: »بهترین مردان کسانی نیستند که منتظر فرصت ها بودهاند، بلکه آن ها را به دست آوردهاند، فرصت ها را محاصره کردهاند، بر شان س ها غلبه کردهاند و شان س را خدمتگزار ساختهاند.«
آیا نمی توان موفقیت ها و شکست ها را بر اساس درجا ت مختلف اراده آنها طبقه بند ی کرد؟ مرد ی که میتواند به شد ت تصمیم بگیرد و نه به راست میپیچد و نه به چپ، اگر چه بهشتی او را وسوسه کند، که چشمش به هدف باشد، هر چه حواسش را پر ت کند، مطمئن است.
موفقیت
هر کشتی که از ترشیش می رود، طلا ی اوفیر را باز نمی گرداند. اما آیا در بندرگاه می پوسد؟ نه! بادبان هایش را به باد بده!
قدر ت آگا هانه
مل س می گوید: »قدر ت آگا هانه در ذ هن هر ک س وجود دارد. گا هی اوقا ت وجود آن ناشناخته است، اما وجود دارد. آنجاست که باید رشد کرد و به وجود آمد، مانند فرهنگ آن گل سرسخت اما زیبا، ارکیده. اجازه دادن به خفته ماندن آن به معنا ی قرار دادن خود در ابهام، زیر پا گذاشتن جاه طلبی، خفه کردن توانایی ها ی خود است. توسعه آن به معنا ی فرد ی کردن هر چیز ی است که در درون شماست، و به جهان هدیه می کند. با شناخت کامل از خود، برآورد مناسب از ارز ش خود.”
یک معلم باتجربه می گوید: »به ندر ت خواننده ا ی پیدا می شود که نتواند زندگی اولیه حداقل یک مرد جوان را که دوران کودکی ا ش در فقر سپر ی شده است، و در کودکی، ابراز تمایل جد ی برا ی تأمین یک اگر اندکی بعد این آرزو به یک عزم اعلام شده تبدیل شد، به زود ی را هها برا ی رسیدن به آن هدف باز شد. آن میل و اراده فضایی ایجاد کرد که نیرو ها ی لازم برا ی رسیدن به هدف را جذ ب کرد. بسیار ی از این جوانان خوا هند گفت. ما که تا زمانی که امید و تلا ش و اشتیاق داشتند، کوه ها ی سختی پیش رویشان برخاستند؛ اما وقتی امید ها ی خود را به ا هداف ثابتی تبدیل کردند، کمکی برا ی کمک به آنها در راه ناگزیر شد.«
آیا به خود ت ایمان دار ی؟
انسان بدون اتکا به نف س و اراده آ هنین، بازیچه شان س، عروسک خیمه شب باز ی محیط خود، برده شرایط است. آیا شک و تردید بزرگترین دشمن نیست؟ اگر میخوا هید تا حد امکان موفق شوید، آیا نباید دائما ایًن باور را داشته باشید که سازماند هی شدهاید و موفق خوا هید شد، مهم نیست که چه چیز ی مخالف است؟ شما هرگز اجازه ند هید سایه ا ی از شک در ذ هن شما وارد شود که خالق قصد داشته شما در نبرد زندگی پیروز شوید.
به هر پیشنهاد ی توجه کنید که زندگی شما ممکن است شکست خورده باشد، که شما مانند کسانی که ساخته نشده اید
Machine Translated by Google
موفق شوید و آن موفقیت برا ی شما به عنوان یک خائن نیست و آن را از ذ هن خود بیرون کنید، همانطور که یک دزد خانه خود را انجام می د هید.
در جوانی که دارا ی روحیه جسار ت و نترسی است و به توانایی و جسار ت خود اطمینان کافی دارد، چیز ی والا وجود دارد.
دنیا ما را به ارز ش خودمان می گیرد. به مرد ی که به خود ش ایمان دارد اعتقاد دارد، اما برا ی انسان ترسو، کسی که هرگز به خود ش مطمئن نیست، فایده چندانی ندارد. کسی که نمی تواند به قضاو ت خود تکیه کند، کسی که خوا هان نصیحت دیگران است و می ترسد به حسا ب خود پیش برود.
این مرد با طبیعت مثبت، مرد ی است که معتقد است با شرایط اضطرار ی برابر ی می کند، که معتقد است می تواند کار ی را که تلا ش می کند انجام د هد، که اعتماد همنوع خود را جلب می کند. او محبو ب است زیرا شجاع و خودبسنده است.
کسانی که کارها ی بزرگی را در دنیا انجام داده اند، معمولا جسور، تهاجمی و با اعتماد به نف س بوده اند. آنها جرأ ت کردند از میان جمعیت بیرون بیایند و به شیوه ا ی بدیع عمل کنند. آنها از ژنرال شدن نمی ترسیدًند.
در این شلوغی و سن رقابت برا ی جوانان ترسو و متزلزل، فضا ی کمی وجود دارد. کسی که امروز موفق می شود، نه تنها باید شجاع باشد، بلکه باید جرأ ت کند که از شان س استفاده کند. کسی که منتظر یقین است هرگز برنده نمی شود.
“قانون روح تلاشی ابد ی است که انسان را برا ی همیشه به پیش و بالا می برد.”
“یک مرد می تواند بیش از حد به دیگران اعتماد داشته باشد، اما هرگز به خود ش خیلی مطمئن نیست.”
هرگز شکست یا فقر را قبول نکنید. با قاطعیت از حق الهی خود دفاع کنید که سرتان را بالا بگیرید و به دنیا نگاه کنید. با شجاعت به جبهه هر چه مخالف است قدم بردارید و دنیا راه را برا ی شما باز خوا هد کرد.
هیچ ک س بر حقوق شما پافشار ی نمی کند در حالی که خودتان شک دارید که دارید. باور کنید برا ی جایی که پر می کنید ساخته شده اید. تمام انرژ ی ها ی خود را به کار بگیرید. بیدار با ش، خود ت را برق بده. به سمت کار پیش برو مرد جوانی روز ی به کارفرمایش گفت: “کار آسانی به من نده. میخوا هم جعبه ها ی سنگین حمل کنم، بارها ی بزرگ را بر دو ش بگیرم. دوست دارم کوه بزرگی را بلند کنم و به دریا بیندازم” -و او در حالی که چشمان صادق او می رقصیدند و تمام وجود ش از قدر ت آگا هانه می درخشید، دو دستش را دراز کرد.
چارلز رابر ت داروین، طبیعت شناس انگلیسی.
ب شروسبر ی، ;۱۸۰۹د پایین، .۱۸۸۲
Machine Translated by Google
جهان در قلب خود انجام د هنده سخت گیر و مصمم را تحسین می کند. »دنیا رو ی میچرخد تا هر انسانی که بداند به کجا میرود بگذرد.« این شگفت انگیز است که حتی تلفا ت ظا هر ی زندگی به نظر می رسد که به روحی تعظیم می کنند که در برابر آنها سر تعظیم فرود نمی آورد و پ س از تلا ش بیهوده برا ی خنثی کردن آن، تسلیم کمک به طرحی می شوند.
پرنتی س مولفورد میگوید: »مرد ی که موفق میشود، باید همیشه در ذ هن یا تخیل زندگی کند، حرکت کند، فکر کند و طور ی رفتار کند که گویی آن موفقیت را به دست آورده است، وگرنه هرگز آن را به دست نخوا هد آورد«.
امرسون گفت: “ما سخت، فداکار، با اعتقاد به پیوند ها ی آ هنین سرنوشت، بیرون می رویم و برا ی نجا ت جان خود به پا ها ی خود نمی رویم. یک کتا ب، یک سینه یا فقط صدا ی یک نام جرقه می زند. از طریق اعصا ب، و ما ناگهان به اراده ایمان می آوریم. ما نمی توانیم در مورد نیرو ی شخصی از هر نوع، قدر ت عالی عملکرد، بدون وضوح جدید بشنویم.”
فصل سوم.
نیرو ی اراده در اردوگاه و میدان.
آه، چه معجزه هایی با اعتماد به نف س، اراده ی آ هنین انجام شده است!
چه کارها ی ناممکنی توسط آن انجام شده است! این بود که ناپلئون را در اواسط زمستان بر کوه ها ی آلپ برد. فاراگو ت و دیویی را از کنار تو پ ها، اژدرها و مین ها ی دشمن عبور داد. نلسون و گرانت را به پیروز ی رساند. مقو ی بزرگ در دنیا ی اکتشاف، اختراع و هنر بوده است. به کسب هزاران پیروز ی در جنگ و علم که غیرممکن تلقی می شدند کمک کرده است.
راز موفقیت ژان دارک تنها در تصمیم گیر ی نادر شخصیتی نبود، بلکه در دیدن چشم اندازهایی بود که به او اعتماد به نف س الهام بخشید -اعتماد به مأموریت الهی او.
این اراده ا ی آ هنین بود که به نلسون فرماند هی ناوگان بریتانیایی، عنوان و مجسمه ا ی در میدان ترافالگار داد. این نقطه کلید ی شخصیت او بود وقتی که گفت: »وقتی نمی دانم بجنگم یا نه، همیشه می جنگم. ”
این یک اراده آ هنین بود که وقتی هوراتیوس با دو همرا هش نود هزار توسکانی را در خلیج نگه داشت تا زمانی که پل عبور ی از تیبر ویران شد -زمانی که لئونیداس در
ترموپیل را هپیمایی قدرتمند خشایارشا را کنترل کرد -زمانی که تمیستوکل س در سواحل بود. یونان ناوگان ایرانیان را در هم شکست -زمانی که سزار ارتش خود را که به سختی فشار میآورد، نیزه و سپر را گرفت و پیروز ی را از شکست ربود -وقتی وینکلرید مشتی از نیزه ها ی اتریشی را کنار سینها ش جمع کرد و را هی برا ی همرزمانش باز کرد -وقتی ولینگتون در بسیار ی از اقلیم ها جنگید بدون اینکه هرگز فتح شود -وقتی نی در صد میدان فاجعه آشکار را به پیروز ی درخشان تبدیل کرد -وقتی شریدان از وینچستر رسید در حالی که عقبنشینی اتحادیه در حال تبدیل شدن به یک مسیر بود و جریان را تغییر داد -وقتی شرمن به افراد ش اشاره کرد که نگه دارند. قلعه می دانست که رهبرشان می آید.
تاریخ هزاران نمونه از مردانی را ارائه مید هد که از موقعیت ها برا ی رسیدن به نتایجی استفاده کردهاند که از نظر کسانی که کمتر مصمم به نظر میرسند غیرممکن است.
تصمیم سریع و اقدام با تمام وجود جهان را در برابر آنها فرا می گیرد. سازمان د هنده امپراتور ی مدرن آلمان چه کسی بود؟ آیا او مرد آ هنین نبود؟
ناپلئون و گرانت.
Machine Translated by Google
“اگر در مکانی کاملا تًهی از آذوقه محاصره شوید چه می کنید؟” از ممتحن پرسید که چه زمانی ناپلئون دانشجو بود؟
اگر در اردوگاه دشمن چیز ی برا ی خوردن بود، نگران نباشم«.
وقتی پاری س در دست یک اوبا ش بود و مقاما ت وحشت زده بودند، مرد ی آمد که گفت: “من یک افسر جوان را می شناسم که می تواند این اوبا ش را سرکو ب کند.”
برایش بفرست. ناپلئون فرستاده شد او آمد، اوبا ش را تحت انقیاد خود درآورد، مقاما ت را زیر سلطه خود درآورد، بر فرانسه حکومت کرد، سپ س اروپا را فتح کرد.
در ۱۰مه ،۱۷۹۶ناپلئون پل را در لود ی، در مقابل باتر ی ها ی اتریشی که در انتها ی فرانسو ی سازه آموز ش دیده بودند، حمل کرد. پشت سر آنها شش هزار نیرو
بودند. ناپلئون چهار هزار نارنجک انداز را در سر پل جمع کرد و یک گردان سیصد نفر از کارابینرها در جلو بودند. در ضربه ی طبل، مهم ترین مهاجمان از رو ی پوشش دیوار خیابان زیر تگرگ مهیب انگور و قوطی چرخیدند و سعی کردند از دروازه پل عبور کنند. صفوف جلو مثل ساقه ها ی غلا ت در مقابل درو فرود آمدند. ستون
تلو تلو خورد و به عقب پیچید و نارنجک اندازان دلیر از کار پیش رو ی خود وحشت زده شدند. ناپلئون بدون هیچ سخنی و یا نگا هی سرزنش آمیز خود را در سر آنها قرار داد و کمک ها و ژنرال هایش به سمت او شتافتند. دوباره از رو ی انبو هی از مردگان که گذرگاه را خفه کرده بودند، به جلو رفت، و یک دویدن سریع که با ثانیه شمار ش می شد، ستون را از دویست یارد ی فضا ی خالی برد، به ندر ت یک شلیک از اتریشی ها فراتر از نقطه ا ی که جوخه ها برا ی اولین جهش چرخیدند، تأثیر
می گذاشت. اسلحه ها ی دشمن پیشرو ی را هدف قرار نمی دادند. پیشرو ی برا ی توپچی ها ی اتریشی خیلی سریع بود. همه چیز آنقدر ناگهانی و معجزه آسا بود که توپچی ها ی اتریشی فوراً اسلحه ها ی خود را رها کردند و پشتیبانی ها ی آنها به جا ی هجوم به جبهه و مقابله با یور ش فرانسو ی ها، وحشت زده فرار کردند.
این ناپلئون برا ی انجام این حمله جسورانه رو ی آن حسا ب کرده بود.
ناپلئون جز صاعقه جنگ چه بود؟ او یک بار با زین هفده مایل در ساعت از اسپانیا به پاری س سفر کرد.
“آیا امکان عبور از مسیر وجود دارد؟” ناپلئون از مهندسانی که برا ی کشف گذرگاه مخوف سنت برنارد فرستاده شده بودند، پرسید.
پاسخ مردد بود: »شاید در حد امکان باشد.«
“به جلو، پ س.”
با این حال، اولی س اس. گرانت، مرد جوانی که شهر ت نداشت، بدون پول و نفوذ، بدون حامیان و دوستانی، در شش سال جنگ ها ی بیشتر ی انجام داد، پیروز ی
ها ی بیشتر ی به دست آورد، اسیران بیشتر ی گرفت، غنایم بیشتر ی گرفت، مردان بیشتر ی را فرمانده کرد، از ناپلئون. در بیست سال انجام داد لینکلن گفت: “نکته مهم او، پشتکار جالب است.”
“قسم نخور -دعوا کن.”
هنگامی که آتش اسپانیا در تپه سن خوان تقریبا غیر قابل تحمل شد، برخی از راف سواران شروع به فحش دادن کردند. سرهنگ وود، با درایت یک رهبر خو ب، در میان سو ت گلوله ها ی ماوزر فریاد زد: “قسم نخور -بجنگ!”
در یک درگیر ی در سالامانکا، در حالی که اسلحه ها ی دشمن به سمت هنگ او ریخته می شد، افراد سر ویلیام ناپیر نافرمانی کردند. او بلافاصله دستور توقف داد و چهار تن از سرکردگان را زیر آتش شلاق زد. مردان فورا تًسلیم شدند و سپ س سه مایل زیر یک تو پ سنگین با خونسرد ی را هپیمایی کردند که گویی یک مرور بود.
هنگامی که ،Pellisierرئی س کریمه ،Zouavesیک افسر را با شلاق زد، آن مرد یک تپانچه کشید که شلیک نشد. رئی س پاسخ داد: هموطن، من به شما دستور می د هم که شما را به مد ت سه روز بازداشت کنند زیرا بازو ها ی شما مرتب نشده است.
Machine Translated by Google .مرد آ هنین در ساعت خطر خونسرد است
“من باید مثل یک سیکلون می دویدم.”
این همان چیز ی بود که روزولت در مورد هل دادن خود به تپه سن خوان قبل از هنگ خود گفت: “من مجبور بودم مانند یک طوفان بدوم تا جلوتر بمانم و از زیر گرفته نشم.”
قهرمانی شخصی هابسون یا کوشینگ، که چهل سال پیش “آلبمارل” را منفجر کرد، تنها بیانگر یک اراده باشکوه بود. این بود که اساس پیشرفت نظامی بی نظیر ژنرال ویلر بود: ستوان دوم در بیست و سه سالگی، یک سرهنگ در بیست و چهار سالگی، یک سرتیپ در بیست و پنج سالگی، یک ژنرال در بیست و شش سالگی، یک فرمانده سپاه در بیست و هفت سالگی و یک سپهبد در بیست و هشت سالگی.
ژنرال ویلر شانزده اسب کشته و تعداد زیاد ی زخمی داشت. تجهیزا ت و لباس ها ی زین او بارها مورد اصابت موشک ها ی دشمن قرار می گرفت. او سه بار زخمی شد، یک بار دردناک. او سی و دو افسر ستاد یا افسران ستاد ی داشت که کشته یا زخمی شدند.
تقریباً در همه موارد آنها بلافاصله در کنار او بودند. هیچ افسر ی به اندازه جوزف ویلر در معرض موشک ها ی مرگ قرار نگرفت.
این ویژگی امپریالیستی مردانگی چیست، اراده ا ی آ هنین، جز آنچه که زیربنا ی همه دستاورد ها ی باشکوه است، چه توسط قهرمانان “تیپ نور” و چه توسط آتش نشانان قهرمان شهرها ی بزرگ ما؟
فصل چهارم.
قدر ت اراده در رابطه با سلامتی و بیمار ی.
من.
شکی نیست که، به عنوان یک قاعده، تصمیم بزرگ شخصیت معمولا بًا استحکام قانون اساسی همراه است. مردانی که به دلیل استحکام شخصیتی بسیار مشهور بوده اند، معمولا قو ی و قو ی بوده اند. به عنوان یک قاعده، این مرد فیزیکی قو ی است که وزن و اعتقاد را حمل می کند.
به عنوان مثال، ویلیام فاتح را در نظر بگیرید، همانطور که گرین در تاریخ خود به تصویر کشیده است:
“به نظر می رسید روح دزدان دریایی که از آنها نشأ ت گرفته بود در شکل غول پیکر او، قدر ت عظیم او، چهره وحشیانه او، شجاعت نومیدانه ا ش تجسم یافته بود. دشمنانش اعتراف کردند که هیچ شوالیه دیگر ی در زیر آسمان، همتا ی ویلیام نبود. هیچ مرد دیگر ی نمی توانست. کمان ویلیام را خم کن. گرز او از میان حلقها ی از جنگجویان انگلیسی تا پا ی استاندارد برخورد کرد. او در لحظاتی که دیگر مردان ناامید میشدند به بالاترین حد خود رسید.
یا، وبستر را بگیرید. سیدنی اسمیت گفت: “وبستر یک دروغ زنده است، زیرا هیچ انسانی رو ی زمین نمی تواند به اندازه ظا هر ش بزرگ باشد.” کارلایل در مورد او گفت: “کسی در رویت تمایل دارد که از او در برابر جهان حمایت کند.”خیلی هیکلش گویا بود. مردان اراده خود را به او تسلیم کردند.
جوایز بزرگ زندگی همیشه نصیب افراد قو ی، سرسخت، قو ی می شود -نه لزوما بًه یک عضله بزرگ یا چارچو ب قدرتمند، بلکه به یک سرزندگی قو ی، یک انرژ ی عصبی بزرگ. این لرد بروگامز است که تقریبا بًه طور مداوم صد و چهل و چهار ساعت کار می کند. این ناپلئون است، بیست ساعت در زین. این فرانکلین است که در هفتاد سالگی در هوا ی آزاد کمپ می زند. این گلادستون ها هستند که سکان کشتی دولتی در هشتاد و چهار را محکم میگیرند، هر روز مایل ها را زیر پا میگذارند، و در هشتاد و پنج درختان بزرگ را میبرند -که کارها ی بزرگ زندگی را انجام مید هند.
Machine Translated by Google
برا ی پیشرفت باید قدر ت مغز خود را تقویت کنید. و هیچ چیز بیشتر از یک بدن سالم به مغز کمک نمی کند. در مسابقه امروز فقط کسانی برنده خوا هند شد که مطالعه می کنند تا بدن خود را در شرایط خوبی نگه دارند که ذ هن آنها قادر و آماده تحمل فشار زیاد بر حافظه و ذ هن باشد، که رقابت شدید کنونی ما ایجاد می کند. این سلامتی است تا قدر ت که اکنون مورد نظر است. سلامتی اساسا نیًاز ما به زمان است تا بتوانیم در زندگی موفق شویم. در همه مشاغل مدرن -از مهد کودک تا مدرسه، از مدرسه تا مغازه یا دنیا ی فراتر -فشار مغز و اعصا ب ادامه دارد، پیوسته، افزایش مییابد و تشدید میشود.
به عنوان یک قاعده، نیرو ی بدنی شرط یک حرفه عالی است. استون وال جکسون، در اوایل زندگی، مصمم به غلبه بر هر ضعف جسمی، ذ هنی و اخلاقی بود. او تمام قدر ت ها ی خود را با دستی محکم نگه داشت. موفقیت خود را مدیون نظم و انضباط و تسلط زیاد خود بود. به قدر ی مصمم بود که خود را نسبت به آ ب و هوا سخت کند که نمی توانست او را وادار به پوشیدن کت در زمستان کند. او گفت: »من
تسلیم سرما نمی شوم. به مد ت یک سال، به دلیل سوء هاضمه، با دوغ و نان بیا ت زندگی کرد و پیرا هن خی س را در کنار بدنش پوشید، زیرا پزشکش آن را توصیه کرد، اگرچه دیگران این ایده را مسخره کردند. این در حالی بود که او در موسسه نظامی ویرجینیا استاد بود. دکتر ش به او توصیه کرد که ساعت ۹بازنشسته شود. و بدون توجه به اینکه کجا بود یا چه کسی حاضر بود، همیشه به دنبال تخت خود بود. او در طول زندگی به شد ت به این سیستم سخت انضباطی پایبند بود. چنین خودآموز ی، چنین تسخیر خود، به فرد قدر ت بزرگی بر دیگران می د هد. با خود نبوغ برابر ی می کند.
گرانت گفت: “من بدون ۹ساعت خوا ب نمی توانم کار ی انجام د هم.”
چه چیز دیگر ی آنقدر بزرگ است که در آستانه زندگی بایستید، شادا ب، جوان، امیدوار، با آگا هی از قدر ت برابر با هر شرایط اضطرار ی، -استاد موقعیت؟ شکوه و جلال یک جوان قو ت اوست.
نیاز بزرگ ما امروز دنیا به مردان و زنانی است که حیوانا ت خوبی هستند. برا ی تحمل فشار تمدن متمرکز ما، مرد و زن آینده باید روح حیوانی زیاد ی داشته باشند. آنها باید از سلامتی قو ی برخوردار باشند. صرف فقدان بیمار ی سلامت نیست. این چشمه سرریز است، نه یک نیمه پر، که به دره پایین زندگی و زیبایی می بخشد. فقط او سالم است که در وجود حیوانی صرف شاد ی می کند. که زندگی او یک تجمل است. که
یک نبض محدود را در سراسر بدن خود احساس می کند. که زندگی را در هر عضو ی احساس می کند، همانطور که سگ ها هنگام شستشو ی مزرعه یا پسران هنگام سر خوردن رو ی زمین ها ی یخی احساس می کنند.
II.
با وجود همه اینها، برخلاف آن، می دانیم که یک اراده آ هنین اغلب در رقابت با ناتوانی جسمانی پیروز می شود.
“ارواح شجاع برا ی خود مرهم هستند: نجیب ذ هنی وجود دارد که زخم هایی را فراتر از مرهم التیام می بخشد.”
یک طنا بنورد مشهور گفت: »یک روز توافقنامها ی امضا کردم که در یک روز معین یک بارو ی را رو ی طنا ب بچرخانم. یک یا دو روز قبل از
اینکه کمرم را گرفتار کنند. با پزشکم تماس گرفتم و به او گفتم. من باید تا یک روز معین درمان شوم؛ نه تنها به این دلیل که باید آنچه را که می خواستم به دست بیاورم از دست بد هم، بلکه مبلغ زیاد ی را نیز از دست بد هم. حالم بهتر نشد و دکتر از بلند شدن من منع کرد. به او گفتم:
“من چه می خوا هم. با نصیحت تو اگر نتوانی مرا درمان کنی، نصیحتت چه فایده ا ی دارد؟ وقتی به محل رسیدم، پزشک معترض بود که من برا ی این اکسپلویت مناسب نیستم، ادامه دادم، اگرچه احساس میکردم قورباغها ی با پشتم هستم. میله و بارم را آماده کردم، دستگیره ها را گرفتم و چرخاندم. در امتداد طنا ب مثل همیشه. وقتی به پایان رسیدم دوباره آن را چرخاندم و وقتی این کار انجام شد دوباره یک قورباغه بودم.
چه چیز ی باعث شد که بتوانم بارو را چرخ بزنم؟ این اراده ذخیره من بود.”
حکیم می پرسد: چه می داند که رنجی نکشیده است؟ آیا شیلر بزرگترین تراژد ی ها ی خود را در میان رنج ها ی جسمانی که تقریبا بًه شکنجه
میرسید، به وجود نیاورد؟ هندل هرگز بزرگتر از زمانی نبود که با فلج شدن از نزدیک شدن به مرگ هشدار داده بود و با پریشانی و رنج دست و پنجه نرم می کرد.
Machine Translated by Google
به سرودن آثار بزرگی نشست که نام او را در موسیقی جاودانه کرده است. بتهوون زمانی که بزرگترین آثار خود را تولید کرد تقریباً کاملا ناشنوا و غمگین بود. میلتون با نوشتن » هر کسی که بهترین رنج را میتواند تحمل کند، بهترین میتواند انجام د هد«، در بهترین حالت خود زمانی که سًلامتی ضعیفی داشت، و زمانی که فقیر و نابینا بود نوشت.
…”با این حال، من در برابر دست یا اراده بهشت بحث نمی کنم، نه یک ذره از قلب یا امید می زنم، اما همچنان تحمل می کنم و درست به جلو هدایت می کنم.”
کشیش ویلیام اچ. میلبرن، که در کودکی بینایی خود را از دست داد، برا ی وزار ت تحصیل کرد و قبل از رسیدن به سن بلوغ، منصو ب شد. او نیم دوجین کتا ب نوشته است، از جمله تاریخ بسیار دقیق دره می سی سی پی. او مد ت ها کشیش مجل س سفلی کنگره بوده است.
فانی کرازبی نابینا، از نیویورک، سال ها معلم نابینایان بود. او نزدیک به سه هزار سرود سروده است که از جمله آنها می توان به: “از من نگذر، ا ی نجا ت د هنده مهربان”، “نجا ت هلاک شده”،
“نجا ت د هنده بیشتر از زندگی برا ی من” و “عیسی مرا نزدیک صلیب نگه دار.”
اسقف بروک س میگوید: »واقعیترین کمکی که میتوانیم به کسی کنیم که رنج میکشد، این نیست که بار او را از دو ش او برداریم، بلکه این است که بهترین انرژ ی او را صدا کنیم، تا او بتواند تحمل کند.«
داروین چه اراده قدرتمند ی داشت! او در وضعیت بد ی مداوم بود. او در رنج دائمی بود. صبر او شگفت انگیز بود. هیچ ک س جز همسر ش نمی دانست که او چه چیز ی را تحمل کرده است. پسر ش می گوید: »به مد ت چهل سال، او هرگز یک روز سلامتی را نمی دانست. با این حال، در طول این چهل سال، او بی وقفه خود را مجبور به انجام کار ی کرد که قو یترین ذ هن ها و قو یترین قوانین اساسی از آن دور میشدند.
او قدر ت شگفت انگیز ی در چسبیدن به یک موضوع داشت. تقریباً از صبر ش عذرخوا هی میکرد و میگفت طاقت کتک خوردن را ندارد، انگار نشانه ضعف است.
بولور به ما توصیه می کند که از بیمار شدن خوددار ی کنیم، هرگز به مردم نگوییم که بیمار هستیم، هرگز خودمان صاحب بیمار ی نباشیم. بیمار ی یکی از موارد ی است که مرد باید اصولا در برابر آن مقاومت کند. در مورد بیمار ی ها ی خود فکر نکنید و علائم خود را مطالعه نکنید. هرگز به خود اجازه ند هید متقاعد شوید که استاد کامل خوًد نیستید. با قاطعیت برتر ی خود را نسبت به بیمار ی ها ی جسمانی تأیید کنید. ما باید یک ایده آل بالا ی سلامتی و هما هنگی را مدام در برابر ذ هن نگه داریم.
آیا ذ هن محافظ طبیعی بدن نیست؟ ما نمی توانیم باور کنیم که خالق تمام نژاد بشر را به طور کامل در اختیار تنها حدود نیم دوجین دارو ی خاص
گذاشته است که همیشه با قطعیت عمل می کنند. برا ی بسیار ی از بیمار ی هایی که رنج می بریم یک دارو ی الهی در درون ما قرار داده شده است. اگر فقط می دانستیم چگونه از این قدر ت اراده و ذ هن برا ی محافظت از خود استفاده کنیم، بسیار ی از ما می توانستیم جوانی و نشاط را با خود تا نوجوانان قرن دوم خود حمل کنیم. ذ هن قدر ت بیتردید برا ی حفظ و حفظ جوانی و زیبایی جسمانی دارد، بدن را قو ی و سالم نگه میدارد، زندگی را تجدید میکند و آن را از پوسیدگی حفظ میکند، سال ها بیشتر از اکنون. عمر طولانیترین مردان و زنان، قاعدتاً کسانی بودهاند که به رشد ذ هنی و اخلاقی زیاد ی دست یافتهاند. آنها در ناحیه بالا ی زندگی بالاتر زندگی کردهاند، فراتر از دسترس بیشتر کوزه، اصطکاک، و اختلافاتی که بیشتر زندگی ها را تضعیف میکند و در هم میپاشد.
هر پزشک ی م یداند که افراد شجاع، با اراده تسلیمناپذیر، به نصف افراد ترسو، متزلزل، ب یصمیم، به بیماری های مسری مبتلا نم یشوند. یک پزشک متفکر یک بار به دوستی اطمینان داد که اگر یک مامور سریع السیر در فصل تب زرد به نیواورلئان برود و چهل هزار دلار تحت مراقبت خود داشته باشد، تا
زمانی که پول را در اختیار داشته باشد، در خطر کمی از تب خوا هد بود. . بگذارید یک بار آن را به دستان دیگر بد هد و هر چه زودتر شهر را ترک کند بهتر است.
ناپلئون حتی زمانی که پزشکان از رفتن می ترسیدند به بیمارستان ها ی طاعون سر می زد و در واقع دست خود را رو ی بیماران طاعون زده می گذاشت.
او گفت مرد ی که نمی ترسید می تواند طاعون را از بین ببرد. قدر ت اراده مانند این یک مقو ی قو ی برا ی بدن است. چنین اراده ا ی بسیار ی از مردان را از بستر مرگ بیرون آورده و آنها را قادر ساخته تا کارها ی دلاورانه شگفت انگیز ی انجام د هند. وقتی توسط او گفته شد
Machine Translated by Google
داگلاس جرولد به پزشکان گفت که او باید بمیرد: “و خانواده ا ی از کودکان بی پناه را ترک کنید؟ من نمیرم.” او به قول خود عمل کرد و سالها زندگی کرد.
فصل پنجم.
عاشقانه موفقیت در زیر مشکلا ت.
پسر فقیر چه ارثی می برد؟
ما هیچه ها ی تنومند، و قلب ژولیده، یک قا ب مقاوم، یک روح سخت تر!
پادشاه دو دست او نقش خود را در هر زحمت و هنر مفید انجام می د هد: میراثی که به نظر من می رسد، یک پادشاه ممکن است بخوا هد در قبال آن هزینه داشته باشد.
لاول.
آیا خداوند به هر انسانی سرمایه ا ی برا ی شروع نداده است؟ مگر ما ثروتمند به دنیا نیامده ایم؟ او ثروتمند ی است که سلامت، بدن سالم، عضلا ت خو ب دارد. ثروتمند ی است که سر نیکو، خلق و خو ی نیکو، قلب نیکو دارد. او ثروتمند ی است که دو دست خو ب دارد و هر کدام
پنج شان س دارد. مجهز بودن؟ هر انسان چنان مجهز است که فقط خدا می تواند او را تجهیز کند. او چه ثروتی در مکانیسم شگفت انگیز بدن و ذ هن خود دارد. این تلا ش فرد ی است که به هر چیز ی که ارز ش دستیابی دارد، دست یافته است.
سرگرمی باز ی کوچک.
جیمز تایسون، یک استرالیایی بزرگ، شش فو ت چهار، با دارایی ۰۰۰،۰۰۰،۲۵دلار ی که زندگی خود را به عنوان یک مزرعه شروع کرد، مد ت زیاد ی از دنیا رفت. تایسون به پول ا همیت چندانی نمی داد. او در مورد آن می گفت:
“وقتی بروم فقط آن را پشت سرم می گذارم. آن موقع کار را تمام می کردم، و بعد از آن به من مربوط نمی شود. اما” او با یک ضربه شدید انگشتان نیمه خوشحال کننده اضافه می کرد، “پول همین است. هیچی. این باز ی کوچک بود که سرگرم کننده بود.”
از او پرسیده شد: “باز ی کوچک چه بود؟” او با انرژ ی تمرکز ی خاص خود پاسخ داد: “جنگ با صحرا. این کار من بوده است. من تمام عمرم با صحرا جنگیده ام و پیروز شده ام. آ ب را جایی گذاشته ام که آ ب نباشد و گوشت گاو را جایی که بوده است. بدون گوشت گاو. من حصارها را در جایی که حصار وجود نداشت، و جاده هایی را که جاده ا ی وجود نداشت، قرار دادم.
آیا خودیار ی در مورد همه چیزها ی بزرگ جهان انجام نشده است؟ چه بسیار مردان جوانی که به دلیل اینکه سرمایه ا ی برا ی شروع ندارند، از
هدف خود لنگ می زنند، بیهو ش می شوند، و دلسرد می شوند و منتظر می مانند و منتظر می مانند تا شانسی به آنها بد هد. اما موفقیت فرزند سختگیر ی و پشتکار است.
نمی توان آن را فریب داد یا رشوه داد. بها ی آن را بپردازید و این مال شماست. یک مبارزه مداوم، یک نبرد بی وقفه برا ی به ارمغان آوردن موفقیت از محیطی نامناسب، بها ی تمام دستاورد ها ی بزرگ است.
فاتحان ثرو ت.
بنجامین فرانکلین این سرسختی هدف را در درجه فوق العاده ا ی داشت. هنگامی که او در فیلادلفیا کار چا پ را شروع کرد، مواد خود را با چرخ دستی در خیابان ها حمل کرد. او یک اتاق را برا ی دفتر، اتاق کار و اتاق خوا ب خود استخدام کرد. او یک رقیب قدرتمند در شهر پیدا کرد
Machine Translated by Google
و او را به اتاقش دعو ت کرد. با اشاره به لقمه نانی که تازه از آن شامش را خورده بود، گفت:
“تا زمانی که نتوانید ارزان تر از من زندگی کنید، نمی توانید من را از گرسنگی بکشید.”
به این ترتیب بود که او حکمت این جمله ادموند برک را ثابت کرد که می گوید: “کسی که با ما کشتی می گیرد اعصا ب ما را تقویت می کند و مهار ت ما را تیز می کند: آنتاگونیست ما یاور ما است.”
پسر فقیر و بی دوست، جورج پیباد ی، خسته، خست و گرسنه، به میخانه ا ی در کنکورد، NHزنگ زد و از او خواست که برا ی اقامت و صبحانه چو ب ببیند. با این حال، او برا ی هر چیز ی که تا به حال دریافت کرده بود، کار کرد و از فقر روزها ی اول غلبه کرد.
گیدئون لی حتی نمی توانست در زمستان، زمانی که پسر ی بود، کفش بپوشد، اما پابرهنه در برف سر کار رفت. با خود ش معامله کرد که روز ی شانزده ساعت کار کند. او آن را تماما بًرآورده کرد و هنگامی که از وقفه زمان را از دست داد، برا ی جبران آن خوا ب را از خود ربود. او یک تاجر ثروتمند نیویورک، شهردار شهر و عضو کنگره شد.
جسار ت تجار ی.
امور بازرگانی آقایی به نام روس زمانی به دلیل تضاد منافع و ی در ایالت ها ی مختلف در وضعیت پیچیده ا ی قرار داشت و او را به زندان انداختند. در حالی که محبوس بود رو ی دیوارها ی سلولش نوشت:
“امروز من چهل ساله هستم. وقتی پنجاه ساله شدم نیم میلیون ارز ش دارم و تا شصت سالگی یک میلیون دلار ارز ش دارم.”
او زندگی کرد تا بیش از سه میلیون دلار جمع کند.
ویپل میگوید: »ویرانی که بر بسیار ی از بازرگانان دامن میزند، نه به دلیل عدم استعداد تجار ی آن ها، بلکه به دلیل نداشتن اعصا ب تجار ی است«.
سیروس دبلیو فیلد با ثرو ت هنگفتی از تجار ت بازنشسته شده بود که به این فکر افتاد که با استفاده از کابلی که در کف اقیانوس اطل س گذاشته می شود، می توان
ارتباط تلگرافی بین اروپا و آمریکا برقرار کرد. با تمام نیرو ی وجود ش وارد کار شد. مسابقه فوقالعاده سختی بود: جنگل ها ی نیوفاندلند، لابی در کنگره، کنترل غیر ما هرانه
ترمزها ی کابل آگاممنون، شکستن دوم و سوم کابل در دریا، قطع جریان در یک کابل خو ب. ، شکستن کابل برتر در شرق بزرگ – همه اینها باعث خنثی شدن اراده آ هنین فیلد نشد که پیروز ی نهایی آن انرژ ی ذ هنی در به کارگیر ی علم بود.
چهار روزنامه نگار از نیویورک.
لازم نیست به هوراس گریلی، بنیانگذار تریبون اشاره کنم. داستان او در هر کتا ب مدرسه ا ی وجود دارد یا باید باشد.
جیمز بروک س، زمانی سردبیر و مالک »دیلی اکسپرس« و بعدا یًک نماینده برجسته کنگره، زندگی خود را به عنوان یک منشی در فروشگا هی در مین آغاز کرد و وقتی بیست و یک ساله برا ی دستمزد ش یک رم نیوانگلند دریافت کرد. او آنقدر مشتاق رفتن به کالج بود که با تنها ش به سمت واترویل شروع کرد، و وقتی فارغالتحصیل شد آنقدر فقیر و خو ش دست بود که وقتی به خانه میرفت، تنها ش را به پشت به ایستگاه حمل میکرد.
وقتی جیمز گوردون بنت چهل ساله بود تمام داراییا ش را جمع کرد، سیصد دلار، و در انبار ی با تختها ی رو ی دو بشکه برا ی یک میز، خود ش حروفنوی س، پسر دفتر، ناشر، روزنامهنگار، منشی، ویراستار، مصحح، خود ش را جمعآور ی کرد. و شیطان چاپگر، “نیویورک هرالد” را راه انداز ی کرد. او این کار را پ س از تلا ش ها و شکست ها ی فراوان در تلا ش برا ی پیرو ی از روال، به جا ی انجام این کار انجام داد
Machine Translated by Google
راه خود ش را انجام می د هد اوایل کار هیچ مرد ی هرگز مصداق بهتر ی از جمله وندل فیلیپ س نبوده است: “شکست چیست؟ چیز ی جز آموز ش، چیز ی جز اولین قدم ها برا ی چیز ی بهتر.”
ثورلو وید که پنجاه و هفت سال روزنامهنگار بود، قو ی، معقول، دلسوز، با درایت و هیکلی باشکوه بود که برا ی شکل دادن به سیاست ها ی عمومی در ایالت امپراتور ی بسیار تلا ش کرد، رمانتیکترین داستان دوران کودکی خود را روایت میکند:
“نمی توانم بفهمم که چقدر در Catskillتحصیل کردم، احتمالا کمتر از یک سال، مطمئنا یًک سال و نیم، و این زمانی بود که پنج یا شش سال بیشتر نداشتم. در سنین پایین احساس نیاز کردم. ، از تلا ش برا ی انجام کار ی برا یً حمایت خودم.
“اولین کار من در شکرساز ی بود، شغلی که بسیار به آن وابسته شدم. اکنون با لذ ت به روزها ی و شب هایی که در درختچه می گذرد نگاه می کنم. کمبود کفش (که چون برف عمیق بود، محرومیت کوچکی نبود) تنها ایراد ی بر شاد ی من بود.
با این حال، تکه ها ی یک فر ش پارچها ی قدیمی را دور پا هایم میبستم و با خرد کردن چو ب و جمعآور ی شیره، خیلی خو ب کنار آمدم. اما وقتی بهار پیش رفت و زمین برهنه به صور ت لکه هایی ظا هر شد، بار فر ش قدیمی را کنار زدم و کارم را با پا ی برهنه انجام دادم.
“برا ی پسرانی که شکر افرا درست می کنند، اوقا ت فراغت زیاد ی وجود دارد. من این زمان را به مطالعه اختصاص دادم، زمانی که می
توانستم کتا ب تهیه کنم؛ اما کشاورزان آن دوره کتا ب کم داشتند یا اصلا کتا ب نداشتند، به جز انجیل هایشان. هر زمان و هر کجا که می خواستم کتا ب قرض می گرفتم. میتوانست.
“شنیدم که همسایها ی در سه مایلی دورتر، از همسایها ی دورتر کتابی که بسیار مورد علاقه بود قرض گرفته است. پابرهنه در برف شروع کردم تا گنج را به دست بیاورم. نقاطی از زمین خالی وجود داشت که رو ی آن ها قرار گرفتم. می ایستد تا پا هایم را گرم کند. و همچنین در طول جاده، گهگاه طویل ها ی چوبی وجود داشت که برف از آن آ ب می شد و راه رفتن رو ی آن برایم تجملی بود. کتا ب در خانه بود و مردم خو ب رضایت دادند. با قولی که دادم نه پاره شود و نه خاکی، آن را به من قرض بد هم، در بازگشت با جایزه، آنقدر خوشحال بودم که به برف یا پا ها ی برهنه ام فکر نمی کردم.
شمع ها در آن زمان جزو تجملا ت زندگی بودند، نه از ملزوما ت زندگی. اگر پسرها به جا ی رفتن به رختخوا ب بعد از تاریکی، میخواستند مطالعه کنند، گره ها ی کاج را برا ی خود فرا هم میکردند، که با نور آن، در موقعیت افقی، دنبال میکردند. به این ترتیب، در حالی که بدنم در قندخانه بود، و سرم بیرون از در، جایی که کاج چاق در آن شعله ور بود، کتا ب »تاریخ انقلا ب فرانسه« را که قرض گرفته بودم، با علاقه شدید خواندم. ”
درآمد بعد ی Weedدر یک کارخانه ریخته گر ی آ هن در Onondagaبود:
“کار من بعد از ریخته گر ی این بود که خودم “سگ ها” را تعدیل کنم و آماده کنم. این کار شبانه روز ی بود. ما سه بار در روز گوشت خوک نمک و چاودار و نان هند ی می خوردیم و رو ی کاه می خوابیدیم. من از هیجان زندگی در کوره خوشم آمد.«
وقتی برا ی یادگیر ی کار چا پ به “آلبانی آرگوس” رفت، از پنج صبح تا نه شب کار می کرد.
از فروتن ترین آغاز.
هرچه شخص با مشکلا ت بیشتر ی مواجه شود، چه در درون و چه در بیرون، زندگی او مهم تر و الهام بخش تر خوا هد بود.– هوراس بوشنل.
داستان Weed and of Greeleyدر آمریکا غیر معمول نیست. برخی از برجسته ترین مردان جهان در ابتدا ی زندگی با فقر دست و پنجه نرم کرده و بر آن پیروز شده اند.
ستاره شناس کپلر، که نامش هرگز نمی تواند بمیرد، در اضطرا ب دائمی نگه داشته شد. و با طالع بینی برا ی امرار معا ش ثرو ت می گفت و می گفت که طالع بینی به عنوان دختر ستاره شناسی باید
Machine Translated by Google
مادر ش را نگه دارد همه جور خدماتی را که باید می پذیرفت. او سالنامه می ساخت و برا ی هر کسی که به او حقوق می داد کار می کرد.
لینوس در هنگام تحصیل آنقدر فقیر بود که مجبور بود کفش هایش را با کاغذ تا شده ترمیم کند و اغلب مجبور بود غذا ی خود را از دوستانش التماس کند.
اسحاق نیوتن در طول ده سالی که بزرگترین اکتشافا ت خود را انجام داد، به سختی میتوانست هفتها ی دو شیلینگ به انجمن سلطنتی که یکی از اعضا ی آن بود بپردازد. برخی از دوستانش می خواستند او را از این پرداخت معاف کنند، اما او به آنها اجازه عمل نمی داد.
هامفر ی دیو ی فرصت کمی برا ی به دست آوردن دانش علمی بزرگ داشت، با این حال او استعداد واقعی در خود داشت، و حتی تابه ها، کتر ی ها و بطر ی ها ی قدیمی را در موفقیت خود ساخت، زیرا در اتاق زیر شیروانی فروشگاه داروخانه در آنجا آزمایش می کرد و مطالعه می کرد. او کار می کرد.
جورج استفنسون یکی از هشت کودکی بود که پدر و مادرشان آنقدر فقیر بودند که همه در یک اتاق یک نفره زندگی می کردند. جورج مجبور بود برا ی یکی از همسایه ها گاو ها را تماشا کند، اما موفق شد برا ی ساخت موتورهایی از خاک رس، با چو ب شوکران برا ی لوله، وقت داشته باشد.
در هفده سالگی او به همراه پدر ش به عنوان آتش نشان مسئول یک موتور بود. او نه می توانست بخواند و نه بنویسد، اما موتور معلم او بود و او دانش آموز ی مؤمن بود.
در حالی که دست ها ی دیگر در تعطیلا ت در مشرو بفروشی ها باز ی میکردند یا در مشرو بفروشی ها میلرزیدند، جورج دستگا هش را تکه تکه میکرد، تمیز میکرد، مطالعه میکرد و آزمایش هایی رو ی موتور انجام میداد.
هنگامی که او به عنوان یک مخترع بزرگ پیشرفت در موتورها مشهور شد، کسانی که لوف و باز ی می کردند او را خو ش شان س می خواندند.
این مردان با حفظ استوار آن، با قدر ت اراده تسلیم ناپذیر، موقعیت خود را در زندگی به دست آوردند.
»ما به وسیله چیزهایی که زیر پا ی ماست برمی خیزیم؛ به وسیله چیزهایی که در خیر یا به دست آورده ایم«.
استعداد در تیکه دار.
در میان همرا هان سر جاشوا رینولدز، زمانی که او در رم هنر خود را مطالعه می کرد، یکی از شاگردان به نام آستلی بود. آنها با چند نفر دیگر در
یک روز گرم به گرد ش پرداختند و همه به جز آستلی کت ها ی خود را درآوردند. پ س از چند بار تمسخر، او را متقاعد کردند که همین کار را انجام د هد و در پشت جلیقها ش آبشار ی کفآلود نشان داد. پریشانی او را مجبور کرده بود تا لباس هایش را با یکی از منظره ها ی خود ش وصله کند.
جیمز شارپی س، هنرمند مشهور آ هنگر انگلستان، بسیار فقیر بود، اما اغلب ساعت سه صبح برمیخیزد تا کتا ب هایی را که نمیتوانست بخرد کپی کند. او هجده مایل پیاده تا منچستر می رفت و پ س از یک روز کار ی سخت برمی گشت تا یک شیلینگ از مواد هنرمند بخرد. او سنگینترین کار را در آ هنگری درخواست م یکرد، زیرا گرم کردن در فورج زمان بیشتری م یبرد، و به این ترتیب م یتوانست دقایق زیادی برای مطالعه کتا ب گرانبها داشته باشد، که آن را در مقابل دودکش قرار داده بود. او یک خسی س بزرگ برا ی لحظا ت فراغت بود و از هر لحظه طور ی استفاده می کرد که گویی ممکن است هرگز دیگر ی را نبیند. او ساعا ت فراغت خود را به مد ت پنج سال وقف آن تولید شگفت انگیز »The Forge«کرد، که نسخه هایی از آن در بسیار ی از خانه ها دیده می شود. با یک هدف تزلزل ناپذیر، که با اراده ا ی آ هنین انجام شد، او به پیروز ی زندگی خود دست یافت.
نقا ش پیر ی در حالی که مشغول تماشا ی همکار کوچکی به نام مایکل آنجلو بود که در استودیو نقاشی هایی از گلدان و قلم مو، سه پایه و چهارپایه و دیگر مقالا ت را می کشید، گفت: »آن پسر یک روز مرا کتک خوا هد زد. پسر پابرهنه تا زمانی که بر همه سختی ها غلبه کرد و به
بزرگترین استاد هنر ی جهان تبدیل شد استقامت کرد. اگرچه مایکل آنجلو خود را در سه شغل مختلف جاودانه کرد، و شهر ت او ممکن است به گنبد سنت پیتر به عنوان یک معمار، بر “موسی” او به عنوان یک مجسمه ساز، یا بر “آخرین داور ی” او به عنوان یک نقا ش باشد. با این حال، با مکاتبا ت او، که اکنون در موزه بریتانیا است، متوجه می شویم که وقتی او در حال کار بر رو ی مجسمه برنز ی عظیم خود از پا پ ژولیوس دوم بود، آنقدر فقیر بود که نمی توانست برادر کوچکتر ش را برا ی بازدید بیاورد.
Machine Translated by Google
او در بولونیا، زیرا او فقط یک تخت داشت که او و سه نفر از دستیارانش با هم در آن می خوابیدند.
هنوز
“ستاره اراده ا ی تسخیر نشده در سینه او برخاست، آرام، مصمم و ساکن، و آرام و خوددار.”
انرژ ی متمرکز
مبارزا ت و پیروز ی ها ی کسانی که به پیروز ی می رسند، داستانی است بی پایان. تا زمانی که جهان رو ی محور خود می چرخد، صفوف کارگران مشتاق نیز متوقف نخوا هد شد.
از نابغه، متخصص در صد دعو ت، آنچه می خوا هیم بگوییم، با این حال این واقعیت باقی می ماند که هیچ مقدار از نبوغ تا به حال بر رو ی زمین فایده ا ی نداشته است، مگر اینکه با قدر ت اراده برا ی غلبه بر موانعی که در برابر هر کسی که از شرایطی که در آن قیام می کند، غلبه کند. او
متولد شد یا بزرگتر از دعوتش شد. آیا ویرژیل پسر یک باربر، هوراس یک مغازه دار، دموستن س یک برشکار، میلتون یک پول گیر، شکسپیر یک منگنه پشم، و کرامول یک آبجو نبود؟
،THURLOW WEEDروزنامه نگار و
سیاستمدار آمریکایی. ب قا هره، نیویورک، ;۱۷۹۷د نیویورک، .۱۸۸۲
بن جانسون، زمانی که تجار ت خود را در یک سنگ تراشی دنبال می کرد، با ماله در دست و کتابی در جیب در مسافرخانه لینکلن در لندن کار می کرد. جوزف هانتر در جوانی نجار بود، رابر ت برنز شخم زن، کیت س داروساز، توماس کارلایل و هیو میلر سنگ تراشی بودند. دانته و دکار ت سرباز بودند.
کاردینال ولسی، دفو و کرک وایت پسران قصا ب بودند. فاراد ی پسر یک مهماندار بود و معلمش، همفر ی دیو ی، شاگرد یک داروخانه بود. کپلر
یک پسر پیشخدمت در یک هتل آلمانی بود، بونیان یک قلع و قمع، کوپرنیک پسر یک نانوا ی لهستانی بود. آن ها با بزرگتر بودن از خواسته ها ی خود، بهعنوان آرکرایت از آرایشگر ی صرف، بانیان بالاتر از قلع و قمع، ویلسون بالاتر از کفشساز ی، لینکلن بالاتر از ریلکار ی، و گرانت بالاتر از
دباغی برآمدند. آنها با تراز اول، نقارهکار، کفا ش، ریل شکن، دباغ، قدرتی به دست آوردند که به آنها امکان داد مخترعان، نویسندگان، دولتمردان و ژنرال ها ی بزرگی شوند. جان کی، مخترع فلا ی شاتل، جیمز هارگریوز، که جنی ریسندگی را معرفی کرد، و ساموئل کامپتون، که منشا قاطر ریسی بود، همگی صنعتگران، بی سواد و فقیر بودند، اما دارا ی استعداد ها ی طبیعی بودند.
Machine Translated by Google
آنها را قادر ساخت تا تأثیر ی ماندگارتر از هر چیز ی که صرفا بًا دانش یا ثرو ت انجام می شد، بر جهان بگذارند.
در مورد هیچ یک از این نام ها ی بزرگ نمیتوان گفت که سیر فرد ی آنها در زندگی همانی میشد که بودند، اگر قدر ت ارادها ی عالی وجود نداشت که مانند جزر و مد ی که آنها را به سمت بالا و جلو بردارد، مقاومت نمیکرد.
بگذار فورچون تمام تیرهایش را رو ی من خالی کند، من روحی دارم که مانند یک سپر گسترده، می تواند همه چیز را بگیرد، و به اندازه کافی برا ی چیزها ی بیشتر در آستانه است. سرنوشت مال من نبود، من هم سرنوشت نیستم: ارواح هیچ فاتح نمی شناسند.
درایدن.
فصل ششم.
ماندن در قدر ت.
» هرگز تسلیم نشو، شان س ها و تغییراتی وجود دارد، صد به یک به افراد امیدوار کمک میکند؛ و در میان هرج و مرج، عقل عالی موفقیت همیشه را ترتیب مید هد، اگر فقط دوام بیاور ی.
هرگز تسلیم نشوید؛ زیرا عاقل ترین، جسورترین است، با علم به این
که مشیت، فنجان را در هم می آمیزد، و از میان تمام گفته ها، بهترین، به عنوان قدیمی ترین، کلیدواژه سختگیرانه ” هرگز تسلیم نشو!”
محکم با ش؛ یکی از عناصر ثابت شان س، چیدن توتونی اصیل، محکم و قدیمی است.
هلمز.
موفقیت در بیشتر چیزها به دانستن مد ت زمان لازم برا ی موفقیت بستگی دارد.–مونتسکیو.
قدر ت نگه داشتن ویژگی همه مردانی است که به کارها ی بزرگی دست یافته اند. آنها ممکن است در موارد خاص دیگر کمبود داشته باشند، نقاط ضعف یا عجیب و غریب زیاد ی داشته باشند، اما کیفیت پایدار ی هرگز از یک مرد موفق غایب نیست. مهم نیست با چه مخالفتی روبرو شود یا چه دلسرد ی او را فرا گیرد، مشقت بار نمی تواند او را منزجر کند، موانع نمی توانند او را دلسرد کنند، کار نمی تواند او را خسته کند. بدبختی، اندوه و معکوس نمی تواند به او آسیب برساند. این درخشش عقل، یا بارور ی منابع، بلکه تداوم تلا ش، پایدار ی هدف نیست که یک انسان را بزرگ می سازد.
آنهایی که در زندگی موفق می شوند، مردان و زنانی هستند که همیشه به آن ادامه می د هند، که خود را نابغه نمی دانند، اما می دانند که اگر زمانی به کار ی دست می یابند، باید آن را با صنعت مصمم و پیگیر انجام د هند.
آدوبون پ س از سالها زندگی در جنگل، دویست نقاشی گرانبها خود را توسط مو ش ها نابود کرد.
او میگوید: »شعلها ی سوزناک مانند تیر ی از آتش مغزم را درنورد و چند هفته با تب در سجده بودم. سرانجام قدر ت جسمی و اخلاقی در درونم بیدار شد. دوباره تفنگم را برداشتم.
Machine Translated by Google
کیف باز ی، نمونه کارها و مداد هایم، و یک بار دیگر در اعماق جنگل ها فرو رفتم.”
همه با بدبختی کارلایل در هنگام نوشتن »تاریخ انقلا ب فرانسه« آشنا هستند.
پ س از آماده شدن جلد اول برا ی چا پ، دستنوشته را به همسایها ی امانت داد و او آن را رو ی زمین گذاشت و خدمتکار آن را گرفت تا آتش را افروخت.
ناامید ی تلخی بود، اما کارلایل مرد ی نبود که تسلیم شود. او پ س از ماه ها بررسی بیش از صد ها جلد مقاله و نسخه ها ی خطی، آنچه را که سوخته بود در چند دقیقه بازتولید کرد.
ادامه د هید، و نور طلوع خوا هد کرد.
کوچکترین آشنایی با تاریخ ادبی، انبو هی از قهرمانان فقر یا بدبختی، مردان و زنان گیج و مأیوس را آشکار می کند، که هنوز خود را به تلاشی تازه بر سر هر مانع جدید برانگیخته اند.
آراگو نقل می کند که او زیر جلد کتا ب درسی که یادداشت کوتا هی را از آن صحافی می کرد، پیدا کرددالامبر به یک دانش آموز:
“ادامه بده، آقا، ادامه بده. مشکلاتی که با آنها روبرو میشو ی با پیشرو ی خود حل میشوند. ادامه بده؛ و نور طلوع میکند و با وضوح فزایندها ی در مسیر ت میدرخشد.”
آراگو گفت: “این اصل، بزرگترین استاد من در ریاضیا ت بود.”اگر بالزاک به راحتی دلسرد می شد، در سخنان اخطار پدر ش تردید می کرد:
آیا می دانید در ادبیا ت انسان باید یا شاه باشد یا گدا؟
“خیلی خو ب،” در پاسخ بود، “من پادشاه خوا هم شد.”
پدر و مادر ش او را به سرنوشت خود در حیاط رها کردند. او به مد ت ده سال در نبرد ها ی وحشتناکی با سختی و فقر جنگید، اما سرانجام به پیروز ی بزرگی دست یافت. او پ س از تولید چهل رمان که برنده نشد، برنده آن شد.
اوایل جوانی زولا شا هد مبارزه تلخی با فقر و محرومیت بود. تا بیست سالگی کودکی لوس بود. اما با مرگ پدر ش، او و مادر ش نبرد زندگی را در پاری س آغاز کردند. خود زولا درباره دوران تاریک خود می گوید:
“اغلب برا ی مد ت طولانی گرسنه بودم که انگار باید بمیرم. از یک ماه به ماه دیگر طعم گوشت را به سختی می چشیدم و دو روز با سه سیب زندگی کردم.
آتش حتی در سردترین شب ها هم یک رویا نبود. از تجمل گرایی؛ و من خوشحال ترین مرد پاری س بودم که توانستم شمعی به دست بیاورم که با نور آن شب ها درس بخوانم.
پا ها ی برهنه ساموئل جانسون در آکسفورد از سوراخ ها ی کفش هایش نمایان میشد، با این حال او جفت جدید ی را که یکی در خانها ش گذاشته بود، به بیرون پر ت کرد. او مدتی در لندن با نه سنت در روز زندگی می کرد. سیزده سال او با کمبود مبارزه سختی داشت. جان لاک زمانی با نان و آ ب در یک حیاط هلند ی زندگی میکرد و هاین شب ها بسیار ی را رو ی یک انبار میخوابید و فقط یک کتا ب برا ی بالش داشت. فقر به عنوان خار ی بود که سینه هریت مارتینو را برانگیخت که ما مدیون نوشته ها ی او هستیم.
هیچ صفحه جالبتر ی در زندگینامه وجود ندارد که نشان مید هد امرسون در کودکی نتوانست جلد دوم کتا ب خاصی را بخواند، زیرا مادر بیوها ش نمیتوانست مبلغ (پنج سنت) لازم برا ی تهیه آن از کتا ب را بپردازد. کتابخانه در گرد ش
“بیچاره!” امرسون در حالی که به پسر کوچکش که با ظرافت تربیت شده بود نگاه می کرد، گفت: “او چقدر از دست دادن تجربیا ت سختی که در دوران جوانی ام داشتم را از دست می د هد.”
امرسون اولین موفقیت بزرگ خود را در زندگی به عنوان معلم به دست آورد. او گفت: »میدانم، هیچ نشان و نشان غیرقابل انکار ی از یک ذ هن حاکمیتی وجود ندارد.
Machine Translated by Googleآن سرسختی هدف، که با هر تغییر یاران یا احزا ب یا بخت و اقبال، هرگز تغییر نمی کند، هیچ دل و امید ی نمی زند، بلکه مخالفان را خسته می کند و به بندر خود می رسد«.
“او هرگز نمی تواند موفق شود.”
لوئیزا آلکو ت با قلم خود دویست هزار دلار درآمد داشت. با این حال، زمانی که برا ی اولین بار قدر ت خود را در سر می پروراند، پدر ش یک روز دست نوشته ا ی را به او داد که توسط آقا ی فیلدز، سردبیر “آتلانتیک” رد شده بود، با این پیام:
به لوئیزا بگویید که به تدری س خود پایبند باشد، او هرگز نمی تواند به عنوان یک نویسنده موفق شود.
به او بگویید من به عنوان نویسنده موفق خوا هم شد و روز ی برا ی »آتلانتیک« خوا هم نوشت.«
اندکی پ س از آن که او برا ی »آتلانتیک« شعر ی نوشت که لانگ فلو به امرسون نسبت داد. و زمانی رسید که او در دفتر خاطرا ت خود نوشت:
بیست سال پیش تصمیم گرفتم اگر بتوانم خانواده را مستقل کنم. در چهل سالگی تمام شد. همه بد هی ها پرداخت شده است، حتی بد هی ها ی غیرقانونی، و ما آنقدر داریم که راحت باشیم. شاید این به قیمت سلامتی من تمام شد.”
“من غیرممکن ها را زیر پا می گذارم”:
بنابراین توسط لرد چتم گفته شد. میرابو پرسید: »چرا باید خودمان را مرد بنامیم، مگر اینکه در همه جا موفق شویم؟«
چارلز جی فاک س گفت: ” همه چیز خیلی خو ب است، اگر به من بگویید مرد جوانی با اولین سخنرانی درخشان خود را متمایز کرده است. او ممکن است از اولین پیروز ی خود راضی ادامه د هد؛ اما مرد جوانی را به من نشان د هید که این کار را نکرده است. ابتدا موفق شد، و سپ س ادامه داد، و من از آن مرد حمایت خوا هم کرد تا بهتر از کسانی که در اولین آزمایش موفق شدند، عمل کند.” کابدن اولین بار ی که رو ی سکو ی منچستر ظا هر شد کاملاً از کار افتاد و رئی س از او عذرخوا هی کرد. اما تا زمانی که هر فقیر ی در انگلستان نان بزرگتر، بهتر و ارزان تر ی به دست آورد، سخنش را رها نکرد. دیزرائیلی جوان از یک نژاد منفور و تحت آزار و اذیت نشأ ت گرفت، راه خود را در میان طبقا ت متوسط و طبقا ت بالا پیش برد، تا اینکه با خودآگا هی بر بالاترین دور قدر ت سیاسی و اجتماعی ایستاد. در ابتدا او از مجل س عوام مورد تمسخر، تمسخر، سرزنش و خش خش قرار گرفت. او به سادگی گفت: “زمانی خوا هد رسید که صدا ی من را خوا هی شنید.” زمان آن فرا رسید و او عصا ی انگلستان را برا ی ربع قرن تکان داد.
قدر ت ذخیره غیرقابل محاسبه لینکلن در جوانی چقدر عظیم بود. یا رئی س جمهور گارفیلد، هیزم شکن، زنگ زن، و رفتگر ژنرال در کالج!
هدف مداوم
ما صحبت ها ی زیاد ی در مورد نبوغ، استعداد، شان س، شان س، زیرکی و اخلاق خو ب می شنویم که نقش مهمی در موفقیت فرد دارند. با کنار گذاشتن شان س و شان س، همه این عناصر عوامل مهمی هستند. با این حال، داشتن یک یا همه آنها، بدون همرا هی با یک هدف مشخص، یک هدف معین، موفقیت را تضمین نمی کند. مردان به سمت تجار ت سوق می یابند. به سمت جامعه می روند. آنها به سمت سیاست سوق می د هند. آنها به سمت چیز ی که با علاقه و اما بیهوده تصور می کنند دین است فرو می روند.
اگر باد و جزر و مد مساعد باشد، همه چیز خو ب است. اگر نه، همه چیز اشتباه است. استاکر میگوید: »بیشتر مردان صرفاً در زندگی حرکت میکنند، و کار ی که انجام مید هند توسط صد ها شرایط مختلف تعیین میشود؛ آنها ممکن است هر کار دیگر ی انجام د هند یا ترجیح مید هند که اصلا هیچ کار ی انجام ند هند.« با این حال، هر چیز دیگر ی که ممکن است در غول ها ی نژاد کم باشد، مردانی که بهطور آشکار ی موفق بودهاند، همگی یک ویژگی مشترک داشتهاند: سرسًختی و تداوم هدف.
Machine Translated by Google
مهم نیست که یک جوان چقدر با هو ش باشد، چه او کلاس خود را در کالج رهبر ی کند یا از همه پسران دیگر جامعه خود برتر باشد، اگر فاقد این ضرور ی استقامت باشد، هرگز موفق نخوا هد شد. بسیار ی از مردانی که ممکن است موسیقیدانان، هنرمندان، معلمان، وکلا، پزشکان یا جراحان توانا ساخته باشند، علیرغم پیشبینی ها ی خلاف این، به دلیل کمبود این کیفیت، از موفقیت کوتا هی کردهاند.
تداوم هدف یک قدر ت است. باعث ایجاد اعتماد به نف س در دیگران می شود. همه به مرد مصمم اعتقاد دارند. وقتی او دست به کار ی بزند، نبرد ش نیمه برنده است، زیرا نه تنها خود ش، بلکه هرکسی که او را می شناسد، معتقد است که هر کار ی را که بخوا هد انجام خوا هد داد. مردم میدانند که مخالفت با کسی که از سنگلنگ ها ی خود به عنوان سنگپا استفاده میکند، بیهوده است. که از شکست نمی ترسد؛ کسی که با وجود بدگویی یا انتقاد هرگز از وظیفه خود کوتاه نمی آید. کسی که هرگز از مسئولیت شانه خالی نمی کند. که همیشه قطب نما ش را به سمت ستاره شمالی هدفش نشانه رفته نگه می دارد، مهم نیست چه طوفانی ممکن است در مورد او خشمگین باشد.
مرد پیگیر هرگز از این فکر نمی کند که آیا موفق می شود یا خیر. تنها سوالی که با او وجود دارد این است که چگونه به جلو برود، کمی دورتر و کمی به هدفش نزدیکتر شود. چه بر فراز کوه ها باشد، چه رودخانه ها، و چه مراتع، او باید به آن برسد. هر ملاحظه دیگر ی فدا ی این یک هدف غالب است.
موفقیت یک جوان کسل کننده یا متوسط و شکست یک جوان درخشان یک شگفتی همیشگی در تاریخ آمریکاست. اما اگر موارد مختلف به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند، متوجه خوا هیم شد که توضیح در قدر ت ماندن پسر به ظا هر کسل کننده نهفته است، توانایی استوار ماندن مانند سنگ تحت هر شرایطی، اجازه نمی د هد هیچ چیز او را از هدفش منحرف کند.
سه چیز ضرور ی.
چارلز سامنر گفت: “سه چیز ضرور ی است، اول، ستون فقرا ت، دوم، ستون فقرا ت، سوم، ستون فقرا ت.”
یک شان س خو ب به تنهایی چیز ی نیست. آموز ش بدون تصمیم و استقامت قو ی و قو ی برا ی انجام کار ی در جهان چیز ی نیست. یک شروع دلگرم کننده بدون ستون فقرا ت چیز ی نیست. مرد ی که نمی تواند ایستاده بایستد، اول از یک طرف و سپ س به طرف دیگر تکان می زند، که هیچ نظر ی از خود ندارد، یا شجاعت فکر کردن به فکر خود را ندارد، در این دنیا فایده بسیار کمی دارد. این سخاو ت است، این استقامت است، این استقامت اخلاقی و شجاعت است که بر جهان حاکم است.
در محاکمه هفت اسقف کلیسا ی انگلستان به دلیل امتناع از کمک به پادشاه برا ی سرنگونی مذ هب پروتستان، لازم بود که افسران را در درها تماشا کنند تا مبادا برا ی یک هیئت منصفه غذا بفرستند و به او کمک کنند تا دیگران را از گرسنگی بکشد. به توافق رسید. اجازه فرستادن چیز ی جز آ ب برا ی اعضا ی هیئت منصفه وجود نداشت و آنها آنقدر تشنه بودند که آن را نوشیدند. در ابتدا ۹نفر برا ی تبرئه و سه نفر برا ی محکومیت بودند. دو نفر از اقلیت به زود ی جا ی خود را دادند. سومی، آرنولد، لجباز بود. او از بحث کردن خوددار ی کرد. آستین به او گفت: “به من نگاه کن. من بزرگ ترین و قو ی ترین در میان دوازده هستم؛ و قبل از اینکه عریضه ا ی مانند این افترا پیدا کنم، اینجا خوا هم ماند تا جایی که بزرگتر از یک پیپ تنباکو نباشم.” آرنولد ساعت شش صبح تسلیم شد.
موفقیت در برابر شان س
بله، من با اصرار به این فکر پایبندم. آخرین نتیجۀ خرد بر آن مهر می زند:
او فقط آزاد ی و وجود خود را به دست می آورد که هر روز آنها را از نو فتح می کند.
گوته
Machine Translated by Google
ایروینگ میگوید: »جالب است توجه کنیم که چگونه به نظر میرسد برخی از ذ هن ها تقریبا خودشان را خلق میکنند، و در زیر هر نقطه ضعفی به وجود میآیند و راه انفراد ی اما غیرقابل مقاومت خود را از میان هزاران مانع میگذرانند.« شًرایط متضاد قدر ت ایجاد می کند. مخالفت به ما قدر ت مقاومت بیشتر ی می د هد. غلبه بر یک مانع به ما توانایی بیشتر ی برا ی غلبه بر مانع بعد ی می د هد. تاریخ مملو از نمونه هایی از مردان و زنانی است که با اراده ا ی آ هنین خود را از رسوایی، فقر و بدبختی نجا ت داده اند.
موفقیت با آنچه که یک مرد انجام می د هد سنجیده نمی شود، بلکه با مخالفت هایی که با آن مواجه شده است و شجاعتی که با آن مبارزه در برابر مشکلا ت طاقت فرسا را حفظ کرده است سنجیده می شود. نه مسافتی که دویدهایم، بلکه موانعی که بر آن غلبه کردهایم، آسیب هایی که در آن مسابقه دادهایم، تعیین کننده جوایز است.
هنر ی وارد بیچر میگوید: »این شکست است که استخوان را به سنگ چخماق، و شن و ماسه را به عضله تبدیل میکند و انسان ها را شکستناپذیر میکند، و آن طبیعت قهرمانانه را شکل مید هد که اکنون در جهان در حال تعالی هستند. پ س از آن نترسید. شما هرگز آنقدر به پیروز ی نزدیک نیستید که در یک هدف خو ب شکست بخورید.”
فرماندار نیویورک، سیمور، مرد ی با قدر ت و شخصیت بزرگ، در بررسی زندگی خود گفت: “اگر قرار باشد بیست عمل را از بین ببرم، چه باید باشد؟ آیا باید اشتبا ها ت تجار ی من، اعمال احمقانه من باشد (زیرا فکر می کنم. همه گهگاه کارها ی احمقانه انجام می د هند) گلایه ها ی من؟ نه، زیرا بالاخره اینها همان چیزهایی هستند که من از آنها سود برده ام. بنابراین در نهایت به این نتیجه رسیدم که به جا ی اشتبا هاتم، پیروز ی هایم را پاک کنم. مقو ی دلخراشی، پالایش غم و اندوه؛ من به همه آنها نیاز داشتم.”
چانینگ میگوید: » هر شرایطی، چه باشد، سختی ها، خطرا ت، درد هایی دارد. ما سعی میکنیم از آن ها فرار کنیم؛ برا ی یک منطقه امن، برا ی یک مسیر هموار، برا ی تشویق دوستان و موفقیت بینظیر تلا ش میکنیم.
اما مشیت، طوفان ها، بلایا، خصومت ها، رنج ها را مقرر می کند. و این سوال بزرگ که آیا ما برا ی هر هدفی زندگی خوا هیم کرد یا نه، آیا از نظر ذ هنی و قلبی قو ی خوا هیم شد، یا ضعیف و ترحمانگیز خوا هیم بود، به هیچ چیز بستگی ندارد به اندازه استفاده ما از شرایط نامطلو ب. بد ی ها ی ظا هر ی طور ی طراحی شدهاند که احساسا ت ما را آموز ش د هند، و توانایی ها و فضایل ما را به اقداما ت شدیدتر برانگیزند.
گا هی اوقا ت به نظر می رسد که آنها قدر ت ها ی جدید ی ایجاد می کنند. سختی عنصر است و مقاومت کار واقعی انسان. خودفرهنگی هرگز به این
سرعت ادامه نمییابد که شرایط شرمآور، مخالفت انسان ها یا عوامل، تغییرا ت غیرمنتظره زمانه یا سایر اشکال رنج، به جا ی اینکه ما را ناامید کنند، ما را بر منابع درونیمان بیاندازند، ما را برا ی قو ت به سو ی خدا معطوف کنند. ، هدف بزرگ زندگی را برا ی ما روشن کنید و حل و فصل آرام را القا کنید. هیچ بزرگی و خوبی ارز ش چندانی ندارد، مگر اینکه در این آتش ها تلا ش شود«.
بنجامین دیزرائیلی
(ارل بیکنسفیلد)،
Machine Translated by Google
دولتمرد و رمان نوی س انگلیسی. ب لندن،
;۱۸۰۴د لندن، .۱۸۸۱
بهتر است با دل و دست از جزر و مد خروشان زندگی ساقط شود، تا دروغ، بی اعتنا، رو ی رشته گلدار ش، از مناسبت ها ی خدا که در حال حرکت است!
بهتر است با اعصا ب برهنه سوزن ها ی این هوا ی هولناک را تحمل
کنیم، تا در دامان آسودگی نفسانی از قدر ت خداگونه برا ی انجام دادن، هدف خداگونه برا ی دانستن صرف نظر کنیم.
سفیدتر.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.