کتاب «چگونه به کار رضایتبخش برسیم»
کتاب «چگونه به کار رضایتبخش برسیم» یکی از کتابهای مهم در زمینه مدیریت و بهبود عملکرد در سازمانهاست. این کتاب توسط دکتر ویلیام دمینگ نوشته شده است و در آن به مقولههایی مانند کیفیت، بهبود فرآیندها، رضایت مشتری و مفهوم «دایره کیفیت» پرداخته میشود.
در این کتاب، دکتر دمینگ با استفاده از مطالعات آماری و بهرهگیری از تجربیات خود در زمینه مدیریت، راهکارهایی را برای بهبود عملکرد و افزایش کیفیت در سازمانها ارائه میدهد. برای این منظور، او از روشهایی مانند مدل PDCA (Plan-Do-Check-Act)، روش کار تیمی، تلاش برای حذف عوامل ناکارآمد و بهبود فرآیندها استفاده میکند.
در این کتاب، نحوه اجرای این روشها و تکنیکها به صورت گام به گام و با استفاده از نمونههای واقعی توضیح داده شده است. همچنین، در این کتاب به مسائلی مانند تاثیر کیفیت بر بهبود عملکرد سازمان، نقش رهبری در بهبود کیفیت و عملکرد، اثرات مزیت رقابتی، رضایت مشتری و موارد دیگر پرداخته شده است.
به طور کلی، کتاب «چگونه به کار رضایتبخش برسیم» یکی از کتابهای بسیار مفید و کاربردی در زمینه مدیریت و بهبود کیفیت است که برای هر کسی که به دنبال بهبود کیفیت و عملکرد سازمان خود میباشد، پیشنهاد میشود.
کتاب How to Find Fulfilling Work در سال ۲۰۱۲ توسط رومن کرزناریک (Roman Krznaric) نوشته شد. این کتاب در ایران، تحت عنوان «چگونه شغل دلخواهمان را پیدا کنیم»، با ترجمه صنوبر رضاخانی و توسط نشر هنوز منتشر شده است. در این خلاصه سعی کردیم نکات اصلی هر فصل را بیاوریم. برای دسترسی به مطالب و مثالهای بیشتر در مورد هر تمرین و مبحث، میتوانید از این لینک کتاب را تهیه و مطالعه کنید.
بخش اول: عصر رضایتمندی
بخش دوم: تاریخچهای کوتاه از سردرگمی شغلی
بخش سوم: معنا دادن به شغل
بخش چهارم: اول عمل، بعد فکر
بخش پنجم: آرزوی آزادی
بخش ششم: خلق رسالت شخصی
زمان تقریبی مطالعه: ۱۵ دقیقه
یافتن شغل دلخواه، شغلی که به ما احساس معنا و هدفمندی بدهد، نیازمان به درآمد، شادی، آزادی و … را تأمین کند و در کنار آن بتوانیم به ابعاد دیگر زندگی خود نیز بپردازیم، آرزویی بزرگ برای انسان معاصر است. یافتن یا طراحی یک شغل رضایتبخش، اولین چالش برای رسیدن به آرزوست. مدیریت چالشهای تغییر شغل، نحوه آماده شدن برای آن، یافتن شهامت برای عملی کردن چنین تصمیمی و …، مسائلی است که رومن کرزناریک (Roman Krznaric)، یکی از بنیانگذاران و مدرسین مدرسه زندگی (The School of Life)، در کتاب چگونه شغل دلخواهمان را پیدا کنیم، بررسی کرده است. در این نوشته، به خلاصهای از مهمترین نکات این کتاب پرداختهایم.
نکته: در خلاصه کتاب «زندگی خود را طراحی کن»، «زندگی شغلی خودت را طراحی کن» و …، به مجموعهای از راهکارهای عملی و تمرینهای قابل اجرا برای رسیدن به یک هدف مشخص اشاره شده است. اما در این خلاصه کتاب، تمرکز از روی راهکارهای عملی، به بینش و ایدههایی خلاقانه، جدید و کاربردی منتقل شده است. اگر این کتاب، از اولین کتابهایی باشد که در مسیر زندگی حرفهای خود مطالعه میکنید، احتمالا نکات جدید و آگاهکننده بسیاری برای شما به همراه دارد.
بخش اول: عصر رضایتمندی
آیا تا کنون حس کردهاید که با محیط کاری خود غریبه هستید؟ اینکه کار و هویتتان با هم تطابق ندارند و عمیقا، از شغل خود راضی نیستید؟ به نقطهای رسیدید که ناگهان حس کنید این کار، کارِ مناسب شما نیست، شغلتان بیمعناست و ارزشی جز یک حقوق ماهیانه برای شما ندارد؟ آیا کار کردن در این شغل را فقط به امید تعطیلات آخرهفته تحمل میکنید؟ پس از این حالتها، شاید به شما احساس گناه دست بدهد؛ اینکه خیلیها، همین کار، امنیت شغلی و حقوق ثابت ماهیانه را هم ندارند. ممکن است از عوض کردن زندگی امن خود با بلاتکلیفی و تصمیمات جدید وحشت داشته باشید یا حس کنید شغل شما، هویت شماست و بدون آن، نمیدانید که هستید و از دنیا چه میخواهید.
به زبان سادهتر، آیا در دوراهی پول یا معنا قرار گرفتهاید؟
داشتن شغلی رضایتبخش، معنادار و مطابق با ارزشها، علائق و هویت فرد، پدیدهای جدید است. با گسترش رفاه مادی، جایگاه کار، به عنوان راهی برای تامین نیازهای اولیه زندگی و بقا، به مسیری به سوی معنا تغییر پیدا کرد.
کار خوب، دیگر فقط با معیارهایی مانند درآمد خوب و امنیت شغلی، تعریف نمیشود. در عصر رضایتمندی، شغل خوب، ارزشی بالاتر از اینها دارد و با افزایش اهمیت شغل، افراد بیشتری با نارضایتی شغلی و سردرگمی در چگونگی انتخاب شغل مناسب درگیر میشوند.
در این عصر، باید کمکم با شغل مادامالعمر خداحافظی کرد. انتخاب شغل، دیگر یک انتخاب حیاتی و تعیینکننده سالهای باقی عمر نیست؛ بلکه معمایی است که همیشه در زندگی شغلی با آن مواجه هستید.
در چنین موقعیتی، یک سوال در ذهن بسیاری شکل میگیرد: «آیا دست یافتن به یک شغل معنادار، هدفمند و باارزش، تنها مختص افراد ثروتمند، دارای تحصیلات خاص یا پارتی و دوست و آشناست؟». در پاسخ به این سوال، دو رویکرد وجود دارد:
- رویکرد پوزخند و تحمل: در این رویکرد، باید توقعات خود را کنترل کنیم، بپذیریم که شغل، برای بسیاری از ما طاقتفرسا و دشوار است و تا زمانی که نیازهای اولیه ما را تامین میکند و اندکی زمان خالی برایمان باقی میگذارد تا خارج از محیط کار، به فعالیتهای موردعلاقهمان بپردازیم، باید راضی باشیم.
- رویکردی امیدوارانه: اما در این رویکرد، یافتن شغل معنادار و ارزشمند، ممکن است و چندان دور از دسترس نیست. شغلی که با هویتمان تطابق داشته باشد و به ما انگیزه بدهد.
(نکته مهم: در جوامعی که مردمانش با فقر و تبعیض دستوپنجه نرم میکنند و برای تامین نیازهای اولیه و بقای خود دچار مشکل هستند، ممکن است فکر کردن به شغلی معنادار، غیرضروری و حتی مسخره به نظر برسد.)
در رویکرد دوم، چه باید کرد و چگونه باید کار و هویت و رضایت را به هم پیوند زد؟ از طریق پاسخ به دو پرسش اساسی:
عناصر اصلی یک شغل رضایتبخش چه چیزهایی هستند؟
پیش از راه افتادن در این مسیر، باید بدانیم که به دنبال چه میگردیم. به نظر سه عنصر معنا، شادی و آزادی، محور اصلی احساس رضایتمندی و معناداری هستند.
در کتابهای مشابه دیگر، از جمله کتابهایی که خلاصه آنها در سایت ۱۰۰۰۰ روز در دسترس است، ممکن است عناصر دیگری به عنوان محورهای شغلِ رضایتبخش و معنادار قرار بگیرند. فارغ از تشابه و همپوشانی بسیار بین این عناصر مطرح شده در کتابهای مختلف، باید در نظر بگیریم که هیچیک از این دستهبندیها، درست یا غلط نیستند. بلکه صرفا رویکردهای گوناگون به شغل رضایتبخش هستند که بسته به ویژگیها و باورهای فردیتان، میتوانید رویکردی را که به نظرتان از همه بیشتر درست است، انتخاب کنید.
چگونه باید برای تغییر شغل اقدام کرد و بهترین تصمیمات را گرفت؟
از طریق سه قدم اساسی:
- خودشناسی: منشا ترستان را از رها کردن شغل فعلی و رفتن به سراغ یک شغل جدید بشناسید.
- کشف گزینههای متعدد: این باور اشتباه را که برای هر فرد، تنها یک شغل مناسب وجود دارد که باید آن را کشف کند، کنار بگذارید. جنبههای مختلف شخصیت و تواناییهای گوناگون خود را بیابید و به دنبال شغلهای مناسب خود باشید.
- وارونه کردن روند استاندارد تغییر شغل: برعکس روند معمول، اول عمل کنید و بعد فکر. اول شغلهای مختلف را بیازمایید و شخصیت و توانمندیهای خود را محک بزنید و سپس تصمیم بگیرید.
این دو پرسش اساسی و راههای پاسخ دادن به آنها، در این کتاب بررسی میشود.
تمرین: فکر کنید که شغل کنونی شما، چه تاثیری روی فکر، شخصیت و روابطتان میگذارد؟
بخش دوم: تاریخچهای کوتاه از سردرگمی شغلی
در این بخش، به کشف علت سردرگمی شغلی و تردید درباره روش درست انتخاب شغل میپردازیم تا سپس بتوانیم از آنها عبور کنیم. اینکه چرا انتخاب مسیر شغلی مناسب، انقدر برای اکثر افراد دشوار است و سالها سردرگم میمانند؟ سه دلیل اصلی را میتوان برای این سردرگمی شغلی در نظر گرفت:
تنوع بسیار زیاد در انتخابها
در گذشته، انسانها هیچگاه چنین تنوعی را در انتخابهایشان نداشتهاند. در زمانهای قبل، کار، بر اساس سرنوشت و نیاز انسان انتخاب میشد و افراد بیشتر به واسطه شغل و حرفه خانوادگیشان و حیطه شغلی غالب در محیط زندگی خود کارشان را انتخاب میکردند. اما پس از وقوع انقلاب صنعتی، انتخابها تنوع بسیار بیشتری پیدا کرد.
اما تنوع در انتخابها، منجر به افزایش سردرگمی در افراد شد؛ چرا؟ به دو دلیل:
- انتخابهای زیاد، به جای افزایش آزادی، ابهام را بیشتر میکند. چرا که فرد برای تصمیم گرفتن، باید گزینههای زیادی را مورد بررسی قرار دهد، مزایا و معایبشان را بسنجد و آنها را مقایسه کند. این تحقیق و بررسی، زمان و انرژی زیادی میطلبد.
- تنوع زیاد در انتخابها، پس از تصمیمگیری هم همچنان سردرگمکننده هستند. چراکه پس از تصمیم گرفتن، فرد مدام به این فکر میکند شاید اگر گزینه دیگری را انتخاب کرده بودم، بهتر بود.
این سردرگمی، انسان را از لحاظ روانی فلج میکند و او ترجیح میدهد راه کنونی خود را، حتی اگر اشتباه یا فرسودهکننده باشد، ادامه دهد اما اضطراب و سختی انتخاب کردن را تحمل نکند.
چگونه میتوان به این مشکل غلبه کرد؟ از طریق محدود کردن انتخابها و رعایت اصل «کفایت، نه نهایت». یعنی به دنبال گزینهای بگردید که برای شرایط شما، به حد کافی خوب است، به حد کافی خوشحالتان میکند، به حد کافی رفاه را برایتان ایجاد میکند و … . نه اینکه به دنبال موقعیتی بگردید که رضایت، شادی، رفاه بینهایت و زندگیای کامل و بدون عیب و نقص برایتان میسازد.
به عوامل اصلیای که میتوانند باعث رضایت شغلی شوند، فکر کنید. سپس بررسی کنید و ببینید که کدام گزینهها با هویت، ارزشها و شخصیت شما تطابق بیشتری دارند و انتخابهایتان را محدودتر کنید. اصل کفایت نیز به این اشاره دارد که بهتر است دنبال انتخابی کافی و مطلوب باشیم، نه گزینهای کامل و بیعیب و نقص. این دو تمرین، به کاهش اضطراب و اتلاف وقت کمک میکنند. در ادامه کتاب، این تمرینات را بیشتر توضیح میدهیم.
کابوس تحصیلات عالی و انتخابهای درسی
گاهی تصمیمات قبلی، افراد را اسیر گذشته میکند و اجازه نمیدهد به سمت یک مسیر جدید بروند. ممکن است شما به دلایلی به اشتباه مسیر تحصیلی خود را در دبیرستان و دانشگاه انتخاب کنید؛ برای مثال شناخت کم از خود و ابعاد شخصیت و توانمندیها، آشنا نبودن با گستره و تنوع شغلهای موجود، ناتوانی در شناسایی معنا و هدف زندگی و تطبیق آن با یک رشته و حوزه مطلوب، توقعات نابهجای خانوادهها، فشار اجتماعی، تغییرات مکرر ارزشها و انتخابها و انگیزهها.
انتخابهای درسی، به هردلیلی که گرفته شوند، مسیر تحصیل فرد را طی چندین سال آینده مشخص میکنند. این تصمیمات، هزینههایی به دنبال دارند که غیرقابل بازگشت هستند. تمام سالهایی که در دانشگاه و دبیرستان صرف کردید، هزینههای تحصیل، سختیهایی که در این مدت تحمل کردید، هزینههایی هستند که برنمیگردند و به راحتی نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد و مسیر را تغییر داد. همچنین وجهه اجتماعیای که به واسطه شغلتان دارید و هویتتان که به این شغل گره خورده است، موانعی دیگر برای تغییر هستند.
این دو راهی، بین دو حسرت است؛ حسرت ترک کردن شغلی که سالها برایش تلاش کردهاید و حسرتی در پایان عمر که چرا شغلی را که به اندازه کافی دوستش نداشتید، رها نکردید. اما بر اساس تحقیقات روانشناختی، حسرت دوم یعنی انجام ندادن کاری که برایمان بسیار بااهمیت و ارزشمند است، میتواند بسیار فرسایندهتر از هر حسرت دیگری باشد. بهتر است توجه کنید که همه ما تغییر میکنیم و میتوانیم از تجربیاتمان برای طراحی یک مسیر جدید کمک بگیریم.
تمرین: فکر کنید که چه لحظات کلیدیای در دوران تحصیل، مسیر شغلی کنونی شما را شکل داد؟
(هدف از انجام این تمرین، این است که بهتر به نقش تله انتخابهای تحصیلی پی ببرید و راحتتر درک کنید که چرا اکنون نمیتوانید مسیرتان را تغییر دهید و سردرگمید.)
آزمونهای شخصیتی، روشی ناکارآمد
پیدا کردن شغل مناسب از طریق پر کردن یک پرسشنامه و راحت شدن از اضطراب و دشواریهای بسیارِ این تصمیم، میتواند خیلی وسوسهکننده باشد. شاید آزمونهای شخصیتشناسی بتوانند به گرفتن تصمیم شغلی کمک کنند، اما قطعا تعیینکننده و کافی نیستند.
یکی از دلایل کافی نبودن این آزمونها، این است که هریک از آنها، کاستیهایی به همراه دارند. مثلا آزمون مایرز-بریگز (MBTI)، یکی از برجستهترین آزمونهاست که افراد را به تیپهای شخصیتی متفاوت تقسیم کرده و بر اساس آن، مشاغل مناسب آن تیپ را پیشنهاد میدهد. این آزمون، بیش از سی سال است که مورد انتقاد جامعه روانشناسی قرار گرفته و به دلیل پایایی پایین و دستهبندی کردن انسانها در صفتهای دوتایی (درونگرا یا برونگرا، حسی یا شهودی و …)، مورد سوال است. در مقاله «چرا تست شخصیت شغلی MBTI (مایرز بریگز) معیار خوبی برای انتخاب شغل نیست؟» میتوانید با جزئیات بیشتری انتقادات وارد به این آزمون را مطالعه کنید.
پس حتی معروفترین آزمونها هم کاستیهای قابل توجهی دارند و از سمتی، هیچ مدرکی وجود ندارد که ثابت کند رابطه معناداری میان تیپها و ویژگیهای شخصیتی با درصد موفقیت در مشاغلی خاص وجود دارد. پس بهتر است تجربههای ملموس در دنیای واقعی را ملاک بالاتری نسبت به آزمونهای روانشناسی بگذارید.
در این بخش، به علل سردرگمی شغلی و سخت بودن انتخاب مسیر حرفهای پرداختیم. اکنون بهتر است کمی به ترسهایتان فکر کنید و نگرانیهایتان را بیشتر بشناسید.
تمرین: ۱۰ دقیقه وقت بگذارید و به سوالات زیر فکر کنید و پاسخ آنها را بنویسید یا رسم کنید.
- سه دلیل اصلی سرگردانی شما برای انتخاب شغلتان چیست؟
- سه ترس بزرگی که از رها کردن شغل فعلیتان دارید، چه چیزهایی هستند؟
- درباره سه چالش بزرگی بنویسید که فکر میکنید در مسیر تغییر شغل به آنها برمیخورید.
بخش سوم: معنا دادن به شغل
در بخش اول گفتیم که سه عنصر اصلی یک شغل رضایت بخش، معنا، شادی و آزادی است. در این بخش، به عنصر معنا میپردازیم؛ به بررسی این موضوع که در شغل خود، به دنبال چه هستید؟.
معنا، چه ابعادی دارد؟
معنا را میتوان به چهار وجه تقسیم کرد:
- درآمد،
- شان و جایگاه اجتماعی شغل و کسب احترام،
- فرصت ایجاد تغییر،
- و نهایتا پرداختن به علایق و استفاده از استعدادها.
فرصت ایجاد تغییر و پرداختن به علایق و استعدادها، وجوه درونی معنا و خود هدف به شمار میروند؛ درحالیکه درآمد و شان اجتماعی، وجوه بیرونی معنا و وسیله رسیدن به هدف هستند. یعنی ما از درآمد و شان اجتماعی شغلمان استفاده میکنیم تا بتوانیم تغییری ایجاد کنیم و به علایق و استعدادهایمان بپردازیم.
اما کدامیک از این را باید چراغ راه خود قرار دهید؟ چگونه میتوان آنها را اولویتبندی کرد؟ آیا شغلی وجود دارد که تمامی این ابعاد را کاملا تامین کند؟ برای پاسخ دادن به این سوالات، ابتدا باید به بررسی هر بعد بپردازیم.
کسب درآمد و مزایای شغل
نیاز مالی، یکی از قدیمیترین و قدرتمندترین انگیزههای انسان برای کار کردن است. نباید مهم بودن این بُعد را نشانهای از تفکر سطحی بدانید یا از فکر کردن به آن خجالت بکشید. این پول است که نیازهای ابتدایی شما را برطرف میکند. انسانی که گرسنه است، سرپناهی برای زندگی کردن ندارد و احساس امنیت نمیکند، نمیتواند به دنبال تغییر دادن جهان اطراف خود یا خلق معنایی ارزشمند فکر کند.
پس امنیت اقتصادی یکی از ملاکهای مهم یک شغل رضایتبخش است. البته یکی از معیارها، نه مهمترین یا تنها معیار. چراکه دستاوردهای علمی، هیچ رابطه مستقیمی را میان افزایش درآمد و افزایش سطح رضایت افراد نشان نمیدهد. برعکس، درآمد زیاد میتواند شما را در چرخه لذت گرفتار کند. به این صورت که با کسب درآمد بالاتر، توقعهای شما بیشتر میشود و آرزوهای ردهبالاتری برای خود تعیین میکنید که به پول بیشتری نیاز دارد و این چرخه همینطور ادامه دارد و میتواند منجر به اضطراب، نارضایتی دائم و افسردگی شود.
شان و جایگاه اجتماعی شغل و کسب احترام
دومین بُعد بیرونی، جایگاه شغل است. این شان اجتماعی را میتوان در دو سطح بررسی کرد:
- شان ناشی از داشتن شغلی آبرومند و برجسته که احترام و اعتماد مردم را به خود جلب میکند.
- شان و مرتبهای که شغل شما در رابطه با دیگران برای شما ایجاد میکند؛ اینکه شغل شما در سلسله مراتب شغلی حوزه خودتان در چه جایگاهی قرار دارد، بر چه کسانی تسلط دارید، از چه کسانی فرمان میبرید و چقدر درآمد و نفوذ دارید.
یکی دیگر از منابع کسب احترام، قدردانی و توجهی است که بابت خودِ کارتان و کیفیت انجام دادن آن از همکاران، مدیران یا مشتریهای خود دریافت میکنید. بنابراین انتخاب شغلهایی که در آن، به عنوان یک فرد منحصربهفرد دیده میشوید، حس میکنید بودنتان مهم و کار شما تاثیرگذار است، بهتر از عضویت در مجموعههایی بزرگ است که توجهی به تلاشهای فردی کارکنان خود ندارد.
اگرچه داشتن یک شغل آبرومند و کسب احترام، اعتماد و توجه مردم، ارزشمند و لذتبخش است، اما ممکن است شما را در چرخهای فرسودهکننده مانند چرخه لذت قرار دهد؛ تلاش مدام برای کسب مقامهای بالاتر و مهمتر و برجستهتر.
تمرین: فکر میکنید شان شما توسط چه کسانی مورد قضاوت قرار میگیرد؟ چقدر میخواهید به نظر آنها، اهمیت دهید و تا چه سطحی به آنها حق میدهید که قضاوتتان کنند؟
فرصت ایجاد تغییر
اینکه بتوانید به واسطه کارتان، تغییری مثبت بر جامعه و جهان اطراف خود بگذارید، ارزشهایتان را عملی کرده و به هدفی خدمت کنید که بزرگتر از شماست، یکی از ابعاد معناداری شغل است.
شاید در گذشته، پیدا کردن کاری تاثیرگذار و مهم، سخت بود و باید از میان گزینههای محدودی مانند پرستار داوطلب، کمک به خیریهها یا کار در مراکز نگهداری از مجروحین جنگ، یکی را انتخاب میکردید، اما اکنون انتخابهای بسیاری برای داشتن یک شغل تاثیرگذار و اخلاقگرا دارید.
اگرچه تقریبا هیچ شغلی وجود ندارد که تمام علایق، ارزشها و استعدادهای شما را پوشش دهد اما تقریبا از تمام مهارتها حرفهای خود، میتوانید برای ایجاد یک تغییر مثبت استفاده کنید.
البته در انتخاب شغلی تاثیرگذار و اخلاقی، معمولا به دو چالش برمیخورید:
- نامحسوس بودن تاثیر فعالیتتان: معمولا بسیاری از مشاغل به نحوی روی بهبود چیزی تاثیر میگذارند اما گاهی تشخیص این تغییر و دیدن آن، دشوار است و فرد را دلسرد میکند.
- تنش و تضاد میان کسب درآمد و ایجاد تغییر: تجارت و اخلاق را نمیتوان راحت با هم گره زد. ممکن است با انتخاب شغلی تاثیرگذار، درآمد و امنیت مالیتان تهدید شود.
فرصتی برای پرورش علایق و به کار گرفتن استعدادها
داشتن شغلی که عاشق آن هستید، به آن علاقه دارید، در آن مستعدید و میتوانید به خوبی از پس انجامش برآیید، قطعا رضایتبخش است. درواقع تبدیل کردن بزرگترین سرگرمی و علاقه شما به شغلتان، میتواند تصمیمی لذتبخش باشد. البته اگر حسابشده عمل کنید و با اضطرابهای مخصوص دنیای شغلی، لذت آن سرگرمی را برای خودتان نابود نکنید.
در محور قرار دادن علایق و استعدادها، دو راه وجود دارد:
اولین راه، تبدیل شدن به یک متخصص در یک حوزه خاص است. در این راه، شما یکی از حوزههای علاقه خود را انتخاب میکنید و در آن مهارت پیدا کرده و متخصص میشوید. نکات منفی این راه، این است که احتمال دارد پس از مدتی، از انجام یک کار واحد و تکراری، خسته شوید یا با شکست خوردن در آن، کل بُعد کاری زندگیتان آسیب ببیند. از طرفی، انتخاب یک حیطه برای گذراندن سالهای زیادی از کار و تلاش در آن، تصمیمی مضطربکننده و دشوار است.
راه دوم، همهفنحریف شدن است. پذیرفتن اینکه انسان، موجودی چندبعدی است و علایق و استعدادهای متنوع و گوناگونی دارد. در این روش، تخممرغهایتان را در سبدهای مختلف تقسیم میکنید و با شکست در یک بخش، کل زندگی کاریتان از دست نمیروید. از طرفی تنوع را حفظ کرده و از ملال دور میشوید. البته خود این همهفنحریف شدن را میتوان به دو شکل انجام داد:
- همهفنحریفی همزمان، که در آن، چند کار مختلف را به صورت همزمان انجام میدهید و احتمالا به صورت پارهوقت آنها را با هم پیش میبرید. شاغلان چندوجهی، در انجام چندکار مهارت دارند و ممکن است در دوران بیثباتی اقتصادی، احتمال بیکار شدن خود را کاهش دهند و همچنان، به ابعاد متفاوتی از شخصیت خود بپردازند. البته کارهای پارهوقت همزمان، ممکن است درآمد کلی خوبی نداشته باشد.
- همهفنحریفی مداوم، که در آن، فرد به صورت پیاپی، شغلهای مختلفی را تجربه میکند و به سراغ کار بعدی میرود. این گزینه، انتخابی هوشمندانه است؛ چون علایق و ارزشهای افراد در طول زمان تغییر میکند. از طرفی، چون مدت زندگی شغلی بیشتر شده و سن بازنشستگی افزایش پیدا کردهاست، فرصت تجربه کردن مشاغل بیشتری برای شما وجود دارد.
تمریناتی برای کشف شغل معنادار از نظر شما
با بررسی مهمترین ابعاد معناداری یک شغل، میتوان اینگونه نتیجه گرفت که همیشه میان این ابعاد، تنشهایی وجود دارد و نمیتوان هیچ تعریف استاندارد و واحدی از کار معنادار ارائه داد. اما با انجام چند تمرین، میتوانید بهتر خودتان را بشناسید، متوجه اولویت این ابعاد برای خودتان شوید و به این برسید که کار معنادار و لذتبخش برای شما، احتمالا چه ویژگیهایی دارد:
تمرین اول: نقشه انتخابها
هدف: ترسیم نقشهای از گذشته و درک علت انتخابهای قبلیتان.
شیوه انجام:
ده دقیقه به مسیر شغلیای که تاکنون طی کردهاید، فکر کنید. سپس در نموداری دلخواه، این مسیر را از اول تا امروز رسم کنید. در هر شغل، مشخص کنید که چه انگیزهای یا انگیزههایی از انجام آن کار داشتید؛ پول، فشار خانواده، رشته تحصیلی، علایق و ارزشها، شانس و تقدیر و … . حتی اگر یک یا دو شغل داشتهاید هم این نمودار را رسم کنید.
سپس ده دقیقه نمودارتان را نگاه کنید و خوب به آن بیندیشید.
اکنون این سوالات را از خودتان بپرسید:
- نمودارتان، چه الگوی انتخاب شغلی را نشان میدهد؟ مثلا اینکه همیشه پس از گذر یکی دو سال کارتان را عوض کردهاید، معمولا خیلی فشار اجتماعی روی انتخاب شما تاثیرگذار بوده است و … .
- کدام یک از ابعاد معنا بیشتر روی انتخاب شغلها توسط شما تاثیر گذاشته است؟ پول، مقام و جایگاه، احترام، فرصت ایجاد تغییر یا علایق و استعدادها؟ به ترتیبِ تکرار شدن این معیارها در انتخابهایتان، آنها را مرتب کنید.
- دوست دارید در آینده، کدام یک از ابعاد معنا، بیشتر درانتخابهای شغلی شما تاثیرگذار باشند؟ دو بعد را انتخاب کنید و علت انتخابتان را بنویسید.
تمرین دوم: زندگیهای خیالی
هدف: ورزشی فکری برای رها کردن خلاقیت، ایدهپردازی آزادانه و بررسی دقیقتر آنچه از شغلتان انتظار دارید.
نحوه انجام:
پنج جهان متفاوت را تصور کنید. در هریک از این جهانها، یکسال فرصت دارید تا به انجام کارهایی که دوست دارید بپردازید. حالا فکر کنید که دوست دارید در هر جهان، چه شغلی داشته باشید؟
خلاقیتتان را محدود به انتخابهای منطقی و هوشمندانه نکنید. تمام علایق و استعدادهایتان را به بازی بگیرید.
حالا فهرستتان را نگاه کرده و به دو سوال فکر کنید:
- چه چیزی شما را به سمت این شغلها میکشاند؟
- این شغلها با دو بُعد معنا که در تمرین قبلی انتخاب کردید، ارتباط دارند؟ چگونه؟
تمرین سوم: آگهی شغلی شخصی
هدف: قضاوت بهتر و دقیقتر درباره شغل یا مشاغل دلخواهتان و کمک گرفتن از نظر دیگران.
نحوه انجام:
تصور کنید روزنامهها، به جای آگهی کاری، آگهی کسانی را که دنبال کار میگردند، چاپ میکند.
ابتدا در نیمی از یک صفحه، بدون در نظر گرفتن پیشینه تحصیلی و شغلیتان و بدون توجه به یک شغل خاص، درباره خودتان بنویسید؛ استعدادهایتان (مهارتهایی که دارید و کارهایی که در آنها خوب هستید)، علایقتان (فارغ از منطق و محدودیتها) و ارزشهایتان (آنچه برایتان اهمیت دارد. مقاله ارزشها و پرسشنامه شناسایی ارزشها، بهتر میتوانید این بخش از شخصیت خود را بشناسید). مشخصهای ذاتیای که خودتان را با آنها میشناسید یا دیگران به آنها زیاد اشاره میکنند، حداقل دستمزدی که به آن فکر میکنید، اینکه میخواهید کجا، در چه شهر یا کشوری، تحت چه شرایطی و با چه کسانی کار کنید و … .
اکنون ده نفر از کسانی که میشناسید را انتخاب کنید تا آگهیتان را بخوانند. این ده نفر باید از نظر اجتماعی و شغلی با هم متفاوت باشند. آگهیتان را برایشان بفرستید و بخواهید دقیقا به دو یا سه شغل مشخصی که فکر میکنند با این آگهی تطابق دارد، اشاره کنند. به آنها گوشزد کنید که شغل را توصیف نکنند، بلکه دقیقا یک سمت شغلی خاص را حتی در یک مرکز خاص نام ببرند.
سپس لیستی از مشاغلی دارید که به شما کمک میکند بهتر به ابعاد شخصیتی خودتان پی ببرید و در انتخاب مسیر، خلاقیتتان افزایش پیدا کند.
اکنون پس از شناخت بهتر خودتان و آنچه از یک شغل معنادار و رضایتبخش دارید، میتوانید به سراغ عملی کردن انتخابهای ذهنیتان بروید.
بخش چهارم: اول عمل، بعد فکر
در بخش اول، شادی، به عنوان یکی دیگر از اصول یک شغل رضایتبخش معرفی شد. از طرفی گفتیم مسیر مطلوب برای پیدا کردن یک شغل رضایتبخش از سه مرحله میگذرد: خودشناسی و شناسایی منشا ترس شما از تغییر، جستوجوی گزینههای مختلف و وارونه کردن فرآیند معمول کار پیدا کردن و سپس کاوشی به دنبال شادی.
در جستوجوی منشا ترس
تقریبا همه افرادی که به فکر تغییر شغل خود هستند، از این کار واهمه دارند. ترس از اینکه شغل جدید هم برای آنها رضایتبخش نباشد، نتوانند از پس این تغییر برآیند، در صورت شکست در شغل جدید نتوانند به شغل قبلی خود برگردند، دچار مشکلات مالی شوند یا ترس از اینکه نکند برای چنین تغییری، خیلی دیر شده باشد.
اما چرا این ترس را تجربه میکنید؟ بر اساس تحقیقات ایموس تِوِرسکی (Amos Tversky) و دنیل کانمن (Daniel Kahneman) در دهه ۱۹۷۰ میلادی، انسانها دوبرابر مقداری که موفقیت را دوست دارند، از شکست بیزارند. در واقع محرکهای منفی، میتوانند واکنش شدیدتری در ما ایجاد کنند تا محرکهای مثبت. همانطور که اتفاقات معدودی هستند که باعث خوشحالی عمیق ما میشوند اما بسیار پیش میآید که غم، خشم و هیجانات منفی را تجربه کنیم. ما به صورت ناخودآگاه، تمایل داریم تا احتمال شکستمان را بزرگتر از چیزی که هست، برآورد کنیم. خیلی اوقات نقاط ضعفمان را بزرگنمایی میکنیم درحالیکه به نقاط قوتمان چندان اعتنایی نداریم.
این موضوع، ریشهای تکاملی دارد. نیاکان ما، برای بقا، خیلی به تجربههای شادیبخش نیازی نداشتند، اما لازم بود تا از اتفاقات احتمالا خطرناک و آزاردهنده دور بمانند. حساسیت بالای انسانهای اولیه به محرکهای ناخوشایند برای حفظ بقا، اکنون به شکل این ترس در ما باقیمانده است. ترس از شکست قریبالوقوع و ترس از به خطر افتادن بقا!
اکنون که ریشه این ترس را بهتر متوجه شدید، وقت آن است که ببینید چطور میتوان از آن عبور کرد.
برنامههای آزمایشی، راهی برای آزمودن عملی خود
روش منطقی و معمول پیدا کردن کار، اول برنامهریزی و بعد اجراست. به این صورت که احتمالا در ابتدا با کمک یک مشاور شغلی، به بررسی نقاط ضعف و قوت، مهارتها، استعدادها و علایقتان میپردازید، ارزشهایتان را شناسایی میکنید، چند آزمون شخصیتشناسی و روانشناختی دیگر انجام میدهید. سپس لیستی از مشاغلی تهیه میکنید که با این ویژگیها تطابق دارند. پس از آن، به دنبال موقعیتهای کاری در آن مشاغل، فرستادن رزومه و شرکت در مصاحبههای کاری میروید. اما ظاهرا این روش خیلی خوب کار نمیکند! چراکه تا زمانیکه واقعا یک کار را تجربه و مشاهده نکنید، نمیتوانید بگویید چقدر برای شما مناسب است و چقدر آن را رضایتبخش میدانید.
بنابراین روشی که پیشنهاد میکنیم، عکس روش سنتی است: اول عمل بعد فکر! در این روش، ابتدا به کنکاش ابعاد وجودیتان مشغول میشوید و مشاغلی را فهرست میکنید که فکر میکنید برایتان معنادار هستند. کاری که در بخش قبلی همین کتاب انجام دادید. سپس آن را واقعا تجربه میکنید. این تجربه، علاوه بر ایجاد شناختی عمیق و عملی از خودتان و شغل، کمک میکند تا کمی با فضای کار احتمالی آینده خود آشنا شوید و با کاهش مبهم و ناشناخته بودن آن، از ترس خود کم کنید.
چگونه؟ برای اینکار، سه راه را به شما معرفی میکنیم که بسته به علایق شغلی، تیپهای شخصیتی و مرحلهای از مسیر شغلی که در آن قرار دارید، میتوانید از یک یا چندتای آنها کمک بگیرید:
مرخصی اساسی
از محل کار فعلی خود، یک مرخصی بدون حقوق چندماهه بگیرید یا از مرخصی سالانهتان استفاده کنید. یک کار پارهوقت پیدا کنید تا بتوانید مخارج ضروری و روزمره را از طریق آن تامین کنید. سپس به دنیای تجربه قدم بگذارید.
فهرستی که در بخش قبلی تهیه کردید را نگاه کنید؛ مشاغلی که برای شما معنادار و رضایتبخش به نظر میرسند. سپس سعی کنید با افرادی که در این شغلها مشغول به کار هستند، ارتباط برقرار کنید. میتوانید به دو شیوه درخواستتان را مطرح کنید: اول اینکه از آنها بپرسید که آیا ممکن است به مدت چند روز در محل کارشان همراهیشان کنید؟ و دوم اینکه امکان دارد چند روزی به شکل داوطلبانه به آنها در کارشان کمک کنید؟
حتی اگر کارتان را دوست دارید و فکر میکنید در جای درستی قرار گرفتهاید، میتوانید حداقل یک هفته از سال را یک مرخصی اساسی بگیرید و انجام کاری متنوع را تجربه کنید. چون گاهی تا زمانیکه کاری جدید را تجربه نکنید، متوجه فقدان یا کمبود رضایت در کار معمولتان نمیشوید.
پروژههای انشعابی
این روش، راهی برای تجربه واقعی شغلهای جدید در کنار نگه داشتن شغل فعلی است.
شغل کنونی خود را حفظ کنید و در کنار آن، در ابعاد کوچک، مشغول به انجام شغلی دیگر شوید یا در دورههای آموزشی مربوط به آن شرکت کنید. آخرهفتهها، تعطیلات و زمان آزادتان را به این کار کوچک اختصاص دهید. مثلا اگر فکر میکنید دوست دارید شغلتان را به یک مدرس موسیقی تغییر دهید، آخرهفتهها را به تدریس خصوصی موسیقی بپردازید. پس از مدتی، اگر این کار، همانقدر که فکر میکردید برایتان رضایتبخش و مطلوب بود، میتوانید کمی آن را گسترش دهید و نهایتا بدون ترس از شکست یا تغییر ناگهانی، از شغل قبلیتان کناره بگیرید.
البته این روش، در مورد همه مشاغل، قابل اجرا نیست. برای مثال، نمیتوانید یک شرکت راهاندازی کنید و در وقتهای آزاد به مدیریت آن بپردازید و اگر راضی نبود، تعطیلش کنید. اما در مواردی هم میتواند بسیار کارآمد باشد.
تحقیق مصاحبهای
روشی که در کتابهای «زندگی خود را طراحی کن» و «زندگی شغلی خود را طراحی کن»، به پیشنمونهسازی از طریق گفتوگو مشهور است. این روش، استرسی کمتر از دو راه قبلی به شما وارد میکند اما همانقدر موثر است.
در این روش، افرادی را که در مشاغلی فعالند که از نظر شما، معنادار یا رضایتبخش است، به یک قهوه یا ناهار دعوت میکنید. سپس از کارشان میپرسید. اینکه یک روز کاری معمولی در شغل خودشان را تعریف کنند. بهترین قسمت کار که عاشقش هستند، کدام است و از کدام بخش، خیلی لذت نمیبرند. اینکه این شغل، چه چالشهای فردیای برای آنها ایجاد کرده است. باعث چه تغییرات، پیشرفتها یا آسیبهایی به ابعاد شخصیتی خود آنها، خانوادهشان و … شده است. میتوانید از این بپرسید که از نظر او، چه مهارتها و ویژگیهایی در خوب انجام دادن این کار، حرف اول را میزند و خود او چه مراحلی را طی کرد تا به اینجایی که هست، برسد.
این گفتوگوها، برای شما سه پیامد مثبت دارد.
یکی اینکه کمک میکند تا دیدگاهی منطقیتر و نزدیکتر به واقعیت از کار موردعلاقهتان پیدا کنید.
دوم، به شما کمک میکند تا جهانبینی خود را افزایش دهید. یعنی چه؟ شما در طی سالهای زیاد کار و تحصیل در یک حوزه خاص، معمولا با کسانی دوست میشوید و شبکه ارتباطیتان را از افرادی تشکیل میدهید که اکثرا در حوزه کاری خودتان هستند. این کمبود تنوع، جهانبینی شما را محدود میکند. شما به واسطه تعاملات خود، حس میکنید زندگی و رفاه و لذت، فقط در چارچوبهای این حوزه کاری محقق میشود چون چیزی جز آن را ندیدهاید و نمیتوانید تصورش کنید. صحبت با افرادی که در مشاغل متفاوتی فعال هستند، به شما کمک میکند تا دنیا را از زوایای جدید و خلاقانهتری ببینید.
سوم، اینکه طبق تجربه و تحقیقات انجام شده، بسیاری از افرادی که در شغلهای جذاب و برجسته کار میکنند، آن شغل را به واسطه آشنایان و دوستان خود پیدا کردهاند، نه از طریق شیوههای معمول کاریابی مثل جستوجو در فرصتهای پست شده روی لینکدین، سایتهای کاریابی و … . در واقع این مشاغل، بیشتر در بازار کار مخفی وجود دارند و یکی از راههای ورود به این بازار، از طریق دوستان و آشنایان است.
اکنون، نوبت شماست!
سه مورد از علایق و استعدادهایتان را انتخاب کنید. حالا ببینید چطور و از طریق کدام روش میتوانید آنها را بیازمایید. برنامه آن را بچینید و همان موقع اقدام کنید. با فرد موردنظرتان تماس بگیرید و او را به یک قهوه دعوت کنید، با شرکت مدنظر خود ارتباط برقرار کنید و ببینید نیروی پاره وقت یا داوطلب میخواهند یا نه، شرایط ثبت نام در دوره آموزشی حوزه موردعلاقهتان را بررسی کنید و از دوستان خود بخواهید تا به کسانی که لازم دارید، وصلتان کنند.
به دنبال شادی بگردید
پس از انجام آزمایشهای عملی، نهایتا زمان ارزیابی تجربهتان میرسد. برای این کار، سوالات زیر را از خود بپرسید:
- مشاغلی که آنها را امتحان کردید، چه تفاوتهایی با توقعهای اولیه شما داشتند؟
- درباره تجربهتان از امتحان کردن کدامیک با شوق و ذوق بیشتری با دیگران صحبت میکنید؟
- کدامیک از آنها بیشتر برای شما معنادار بودند؟
- در کدامیک از مشاغل، بیشترین احساس شادی و لذت را داشتید؟
برای پاسخ دادن به سوال آخر، بهتر است تعریف مطلوبی از شادی را در ذهنتان داشته باشید.
شادی، تجربهی احساس شعف و حس غرق شدن در کار است.
تجربه غرق شدن در کار یا حالت فلو (Flow Experience)، یکی از ابعاد شادی به شمار میرود. مشغول شدن به کار، به نحوی که متوجه اتفاقات اطراف و گذر زمان نمیشوید. زمانیکه کاملا درگیر اکنون هستید و گذشته و آینده را از یاد بردهاید. این احساس معمولا زمانی به وجود میاد که شما درگیر انجام فعالیتی هستید که مهارتهایتان را به چالش میکشد. این فعالیت، نه برای شما زیادی آسان است که حوصلهتان را سر ببرد نه آنقدر سخت که حس کلافگی و ناامیدی به شما القا کند. در واقع فعالیتهایی که میتوانند حالت Flow را برایتان ایجاد کنند، نسبت به مهارتهای شما، فقط کمی دشوار هستند.
شادی به قدری تجربه لذتبخشیست که میتواند خود، هدف باشد نه وسیلهای برای رسیدن به هدف. تجربهای که تنها مختص به مشاغل خاص نیست و میتوان آن را در هر شغلی خلق کرد. و همانطور که قبلا گفتیم، شادی، در کنار معنا و آزادی، یکی از سه ویژگی اصلی کار رضایتبخش است.
تجربه شادی، زمانی خلق و تقویت میشود که در حال خلق یا یادگیری مهارتهای جدید هستید، بلافاصله نتایج مثبت کارتان را مشاهده میکنید و زمانیکه اهدافی مشخص برای خود دارید.
چگونه میتوان به این پی برد که چه تجربیاتی برای شما شادیبخش هستند؟
یکی از روشها، همان پروژههای انشعابی است؛ یا انجام دادن کار به صورت داوطلبانه در مرخصی اساسی. در این دو، فرصت این را دارید که لحظات شاد خود را کشف کنید.
دیگر روش کشف شادی، در روش تحقیق مصاحبهای است. از فردی که با او مصاحبه و گفتوگو میکنید، بپرسید که چه زمانهایی حس میکند در کارش غرق شده است؟ و در این زمانها، مشغول انجام چه فعالیتی بوده است؟
سومین روش این است که بر لحظات شاد خود نظارت کنید. دفتری بردارید و به مدت یک ماه، لحظاتی که در انجام کاری غرق میشوید را ثبت کنید. اشاره کنید که اینکه دقیقا مشغول انجام چه کاری بودید؟ کجا بودید؟ آیا افرادی در کنار شما یا در حال همکاری با شما بودند؟ اگر بله، چه کسانی؟. اگر جزئیات دیگری به ذهنتان میرسد، آنها را ثبت کنید.
این روشها به شما کمک میکند که بررسی کنید چه فعالیتهایی در شما باعث ایجاد احساس شادی میشوند.
بخش پنجم: آرزوی آزادی
در این بخش، به ویژگی سوم و نهایی یک شغل رضایتبخش، یعنی آزادی میپردازیم. زمانیکه از حجم کاری خود خسته شدهاید، در آرزوی این هستید که وقت آزاد بیشتری برای پرداختن به خود و خانوادهتان داشته باشید، از تحت کنترل بودن ناراضی هستید و میخواهید در تعیین اینکه چگونه و چطور کارتان را انجام دهید، مستقلتر باشید، در این شرایط، نیاز به آزادی شماست که مختل شده است.
چگونه میتوانید بیشتر نیازتان به آزادی را تامین کنید؟ برای پاسخ به این سوال، باید به سه سوال دیگر پاسخ دهید:
- میخواهید امنیت و ثبات یک شغل تماموقت را داشته باشید یا آزادی و استقلال کار شخصی خودتان؟
- میخواهید یک شغل رضایتبخش داشته باشید یا یک زندگی رضایتبخش؟
- چگونه باید آرزوی داشتن یک شغل مطلوب را با نیازهای خانوادهتان و نقش خود در خانواده ترکیب کنید؟
شغل تمام وقت و امنیت، یا فریلنسری و آزادی؟
در سلسله مراتب نیازهای روانشناختی انسان، امنیت، جایگاهی اساسیتر از آزادی دارد. با این وجود، بر اساس تحقیقات روانشناسان صنعتی و سازمانی، رضایت شغلی، مستقیما با میزان استقلال کارمندان در ارتباط است. پس نمیتوان اهمیت نیاز به آزادی و استقلال را نادیده گرفت.
داشتن کاری مستقل و آزادانه به معنای ساعات کاری منعطف، کنترل زمان و نحوه انجام کارها، انتخاب فعالیتها و اهداف روزانه توسط خودتان و … است.
یکی از راههای افزایش تمرکز بر نیاز به آزادی، فریلنسری و کار کردن برای خود است. اگرچه ویژگیهای یک کار آزاد و مستقل، وسوسهکننده است، اما چالشهای خاص خود را به همراه دارد. در چنین حالتی، خبری از مرخصی، بیمه و مزایای کاری، امنیت شغلی، حامی و اسپانسر نیست. کسی نیست که هنگام بروز مشکلات، با او مشورت کنید، مسئولیت را به او واگذار کرده و سرزنشش کنید، از او راهنمایی بگیرید و خودتان را از شر تصمیمگیریها رها کنید. با همه اینها، همچنان فریلنسری میتواند بسیار لذتبخش و جذاب باشد. همچنین با توجه به اینکه در دنیای امروز، حتی در شغلهای تمام وقت و دولتی نیز امنیت شغلی چندانی وجود ندارد، میتوانید راحتتر فریلنسری را انتخاب کنید.
طراحی شغل یا «کار سفارشی» یکی از انواع کار آزاد و فریلنسری است. در این روش، شما با توجه به نیازها، ارزشها، علایق، مهارتها و امکاناتی که در دست دارید، شغلی را با تمام جزئیات برای خودتان طراحی میکنید. کاری که در راهنماهای انتخاب شغل وجود ندارد و شاید به ذهن کسی جز شما نرسیده باشد. با ساخت یک شغل سفارشی، میتوانید خالصترین شکل رضایت شغلی را تجربه کنید؛ چراکه تمام ابعاد شغل، منحصر به خود شما طراحی شده است.
اینترنت، انقلاب بزرگی در زمینه شغلهای سفارشی و سلیقهای ایجاد کرده است و بستریست مناسب تا شغل خود را در آن گسترش دهید.
تمرین: اگر امکان این را داشتید که یک شغل سفارشی طراحی کنید، چه کاری را میساختید؟ جزئیات آن چه بود؟ و چه پروژههای انشعابیای میتوانستند در این مسیر به شما کمک کنند؟
کار رضایتبخش یا زندگی رضایتبخش؟
یکی دیگر از راههای تامین نیاز به آزادی، این است که به جای تمرکز بر پیدا کردن یک شغل رضایتبخش، به دنبال داشتن یک زندگی رضایتبخش باشید.
به این صورت که تلاش کنید تا حجم کاریتان را کاهش دهید و به اوقات فراغتتان اضافه کنید. البته اوقات فراغت، بطالت و تنبلی نیست، بلکه فرصتی برای تمرکز روی پروژههای باارزش و هدفمند شخصی است. در این روش، شغل حرفهای شما هدف اصلی زندگیتان نیست، بلکه بستری است برای رسیدن به آرزوهای بلندپروازانه شما. ۴ ساعت کار روزانه، داشتن کاری که ۴ روز از هفته شما را اشغال کند یا نهایتا کم کردن حداقل یک ساعت از ساعات کاری معمولتان، میتواند راهی برای رسیدن به این شرایط باشد. تلاش برای حفظ شغلی که برایتان آنقدر انرژی و زمان باقی میگذارد تا بتوانید در زمان فراغت خود، به دغدغههای مهمتان بپردازید.
البته حجم کاری کمتر، احتمالا به معنای درآمد کمتر است. چگونه میتوان به این مشکل غلبه کرد؟ سادهزیستی (Minimalism).
سادهزیستی، یک سبک زندگی نسبتا مدرن و کارآمد است. روشی که چندین مزیت برایتان به همراه دارد:
- به شما این امکان را میدهد تا بتوانید با ساعات کاری کمتر، زندگیتان را پیش ببرید، اوقات فراغت بیشتری داشته و یک زندگی رضایتبخش را خلق کنید.
- در زمان تغییر شغل، میتواند به شما کمک کند تا در زمان مرخصی اساسی، به مشکل برنخورید.
- باعث میشود بتوانید با شرایط بیثبات اقتصادی بهتر سازگار شوید و در زمان وقوع اتفاقات غیرمنتظره، بتوانید راحتتر با شرایط کنار بیایید.
- شما را به درآمد کم عادت میدهد و کمک میکند تا بتوانید سادهتر از معیار درآمد بگذرید و معنای شغل خود را در ابعاد دیگری جستوجو کنید و نهایتا، انتخاب شغلی معنادار اما کمدرآمد برایتان آسانتر باشد.
برای تمرین سادهزیستی، میتوانید از دو کار نسبتا آسان شروع کنید.
به مدت یکماه، تمام خرجهایتان را ثبت و سپس آنها را به دو گروه «ضروری» و «غیرضروری» تقسیم کنید. ماه بعد تلاش کنید تا خرجهای غیرضروری را به نصف برسانید. سپس ببینید آیا این کار، به کیفیت زندگی شما آسیب میزند؟
دومین کار، میتواند تمرین استفاده از کالاهای دست دوم و استفاده شده باشد. از لباس تا وسایل برقی و الکترونیک، همه چیز را میتوانید به صورت دست دوم در اینترنت پیدا کنید.
تامین نیازهای خانواده یا داشتن یک شغل رضایتبخش؟
افراد بسیاری هستند که میخواهند همزمان والدی نمونه و کارمندی ممتاز باشند. اما اگر کمک مادربزرگ یا پدربزرگ را نداشته باشید یا نتوانید پرستار بچه استخدام کنید، احتمالا کمخوابیهای زیادی را تجربه میکنید، فرصتی برای خودتان نخواهید داشت، حس میکنید نمیتوانید در هیچ کدام از کارها موفق و کامل ظاهر شوید، روابطتان به مشکل میخورد یا حق انتخابتان را از دست میدهید.
پس بهتر است دوباره تجدید نظر کنید: «آیا در کل داشتن یک شغل ارضاکننده و یک زندگی خانوادگی پربار، به طور همزمان ممکن است؟» در پاسخ به این سوال، باید به چهار نکته توجه کنید:
شما تنها نیستید
دانستن این نکته، آرامبخش و رها کننده است که بدانید فقط شما نیستید که با این چالش دستوپنجه نرم میکنید. این، یک بحران وسیع و تا حدی ناشی از شرایط اجتماعی و فرهنگی است.
یکی از مشکلات فرهنگی که سبب میشود افراد زیادی با این چالش مواجه شوند، این باور غلط است که زنان، مسئول اصلی مراقبت از فرزندان هستند. زنان خانواده باید مسئولیتهای دیگر خود را با نقش مادری خود تطبیق دهند و این، زنان هستند که در شرایط پیشبینی نشده، باید فداکاری کنند و از انجام کارهای دیگرشان چشم بپوشند.
دومین مشکل، این است که اصولا ساختار کار با بچه داشتن هماهنگ نیست. ساعات کاری و ساعات مدرسه و مهد کودکها، میزان تعطیلی والدین در ساختار شغلی و تعطیلات بچهها، مرخصی زایمان بسیار محدود و … . در چنین شرایطی، ایجاد تعادل میان کار و زندگی بسیار دشوار است.
زنان موظف نیستند که همه چیز را باهم داشته باشند
حتما تصویر ایدهآل جامعه از زن موفق را دیدهاید. زنی که به آسانی تعادل میان کار و زندگی خود را حفظ کرده، همیشه ظاهری آراسته و مرتب دارد و حتما به یک فعالیت تفریحی جانبی مشغول است. پیام غیرمستقیم این تصویر، این است که اگر شما نمیتوانید چنین شرایطی را در زندگی خود ایجاد کنید، توانمند نیستید. شرایطی که منجر به اضطراب و افسردگی در مادران شاغل میشود.
در این تصویر، اینگونه فرض میشود که زن، مراقب اصلی کودک است. اوست که باید تمام فعالیتهایش را با نقش مادرانه خود تنظیم کند، در صورت لزوم، قید کارش را بزند و در شرایط اضطراری، مسئولیت کودک را به عهده بگیرد. اما در شرایط برابر، چنین باوری از بنیان اشتباه است. پدران هم نباید تصور کنند که بعد از بچهدار شدن میتوانند روال گذشته زندگی خود را پیش بگیرند. در واقع هم پدر و هم مادر، باید با توجه به مسئولیت و نقش جدیدشان، زندگی خود را مجددا طراحی کنند. هردو باید کمی فداکاری کرده و از چیزهایی بزنند تا بتوانند در کنار فرزند خود باشند. زن و مرد در کنار هم میتوانند بیشتر چیزها را همزمان حفظ کنند.
داشتن همهچیز باهم، به معنای داشتن همهچیز به صورت همزمان نیست
اگر بخواهید تمام ابعاد زندگیتان را باهم داشته باشید و همهچیز را همزمان پیش ببرید، احتمالا احساس ناکفایتی، اضطراب و خستگی به زودی شما را از پا درمیآورد. پس بهتر است به جای تلاش برای نگه داشتن همه چیز در دستانتان، زندگی را به شکل یک مسیر چندمرحلهای تصور کنید.
مسیری که سالیان ابتدایی آن را غالبا به تحصیل و کسب علم مشغول هستید. پس از آن، دوره شکوفایی شغلی شما میرسد و فعالیت غالبتان در شغلتان خلاصه میشود. پس از آن، بیشتر زمان و انرژی شما، وقف خانواده و فرزندانتان خواهد شد. بعد از اینکه فرزندانتان به ثباتی نسبی رسیدند، ممکن است به دوران اوج حرفهای خود برگردید یا ترجیح بدهید مرحلهای دیگر را رقم بزنید.
بزرگ کردن فرزندان، فرصتی برای کشف مسیرهای شغلی تازه است
کودکان، در مسیر رشد خود، به کشف جهان اطراف مشغول میشوند و اگر شما هم در این مسیر، همراه آنان شوید، میتوانید از خلاقیت بیمانند و نگاه متفاوت و تازه آنها به همهچیز، ایده بگیرید. ایدههایی که میتوانند بچهدار شدن را به جای پایان مسیر شغلی یا وقفهای بزرگ در آن، به شروعی جدید و خلاقانه تبدیل کنند.
در پایان، این شما هستید که تصمیم میگیرید امنیت شغلی برایتان مهمتر است یا آزادی و استقلال، دوست دارید ساعتهای طولانی در کارتان غرق شوید یا اوقات فراغت بیشتری داشته باشید و آنقدر از بزرگ کردن فرزندانتان لذت میبرید که داوطلبانه کارتان را رها کنید یا ترجیح میدهید تعادل میان کار و زندگی را حفظ کنید.
بخش ششم: خلق رسالت شخصی
قدم آخر برای رسیدن به کاری که روح داشته باشد، حس انسان بودن بیشتری به شما بدهد و شخصیتتان را بازتاب کند، علاوه بر کنار هم قرار دادن معنا، آزادی و شادی، یافتن رسالت شخصی است و در پایان، جرات عملی کردن تصمیم و طی کردن مرحله آخر. برای این منظور، باید به دو سوال نهایی فکر کنید:
چگونه باید رسالت خود را در زندگی پیدا کرد؟
در پاسخ به این سوال، ابتدا باید معنای رسالت را بررسی کنیم.
رسالت شخصی، ندایی درونیست که به شما احساس هدفمندی میدهد. شغلی که در آن علاوه بر داشتن احساس رضایت درونی (معنا، شادی و آزادی)، احساس میکنید هدفی قاطع و روشن دارید. هدفی که انرژی روانی شما را به خود جذب میکند و تمام اهداف کوچک و فعالیتهایتان، در راستای رسیدن به آن هستند. تکلیفی ملموس که رسالت منحصر به فرد شما در زندگیست.
چطور میتوان رسالت شخصی را پیدا کرد؟ این سوال از بنیان نادرست است؛ چون رسالت شخصی کشف نمیشود بلکه ساخته میشود. اگرچه این رسالت، یکی از راههای شما برای رسیدن به رضایت عمیق در زندگی است اما هیچ جرقه یا معجزهای باعث کشف ناگهانی آن نمیشود. البته شاید معدود افرادی باشند که جرقه هدف نهایی زندگیشان با یک واقعه ایجاد شده باشد، اما در اکثر مواقع، در طول زندگی، با پیش رفتن در مسیر تحصیلی و حرفهای و کسب تجارب مختلف، این رسالت کم کم شکل میگیرد و زنده میشود. بنابراین برای فهم آن، به جای انتظار برای یک معجزه، باید وارد عمل شوید و تجربه کنید.
پس از یافتن یا طراحی شغلی رضایتبخش، چطور باید به تردیدها و اضطراب غلبه کرد، گام نهایی را برداشت و تصمیم را عملی کرد؟
ممکن است پس از طی کردن تمامی مراحل، در لحظه نهایی، زمانی که نوبت به عملی کردن تصمیمتان میرسد، مردد شوید. آیا این تصمیم درست است؟ نکند گزینه بهتری وجود داشته باشد؟ اگر شکست بخورم چه میشود؟. اگرچه به محض برداشتن گام نهایی، بخش زیادی از این اضطراب برطرف میشود، اما همچنان باید توجه کنید که این تردیدها کاملا طبیعی است. هرچقدر هم که آماده باشید، دودلی و اضطراب به سراغتان میآید؛ چراکه تغییر شغل، واقعا نوعی خطر کردن است.
در ادامه، چند روش به شما پیشنهاد میدهیم تا بتوانید آسانتر به اضطراب خود غلبه کنید:
پیش از استعفا دادن از شغل فعلی یا هر کار دیگری، حقوق چندماهتان را ذخیره کنید. داشتن یک پسانداز، میتواند آرامشدهنده و منبعی برای اتکا در زمان شکستهای غیرمنتظره باشد.
تصمیمتان را به دوستان و خانوادهتان اعلام کنید. حمایت و توجه آنها، منبع مهمی برای اطمینان و آرامش خاطر شماست.
آگهی فوتتان را بنویسید! خودتان را فوتشده در نظر بگیرید و داستان زندگیتان را بنویسید. داستانی از کارهایی که کردید و کارهایی که آرزو داشتید زمانی انجامشان دهید. افسوس و حسرت ۷۰سالگی را اکنون تجربه کنید؛ وقتی هنوز زمان دارید تا راهی برایش پیدا کنید.
در نهایت بپذیرید که برای داشتن یک زندگی معنادارتر، شادتر و رضایتبخشتر، چارهای جز تغییر نداریم.
جمعبندی
در این کتاب، به اهمیت احساس رضایت عمیق درونی از شغل پرداختیم.
ابتدا این موضوع را بررسی کردیم که سردرگمی ما در انتخاب شغل مناسب، احتمالا از چه منابعی نشات میگیرد. داشتن گزینههای متعدد و متنوع، گیر کردن در تصمیمات تحصیلی گذشته و ترس تلف کردن زمان و انرژیای که روی این تصمیمات سرمایهگذاری کردیم، و نهایتا آزمونهای شخصیتشناسی ناکارآمد، دلایل اصلی این سردرگمی بود.
سپس به دنبال عناصر مهم شغل رفتیم؛ سه عنصر معنا، آزادی و شادی.
معنا را به چهار بعد تقسیم شد: درآمد، شان و جایگاه اجتماعیای که شغل به همراه میآورد و احترامی که به واسطه آن کسب میکنیم، فرصتی که شغلمان برایمان ایجاد میکند تا بتوانیم از طریق آن تغییری در دنیای اطراف خود ایجاد کنیم و تاثیری مثبت بگذاریم، و نهایتا بستری که میسازد تا به علایقمان بپردازیم و استعدادهایمان را پرورش دهیم. سپس با سه تمرین، تلاش کردیم تا شغلی را که برایمان معنادار است، بیابیم.
سپس منشا تکاملی ترسمان از تغییر شغل را بررسی کردیم. سپس روند استاندارد یافتن شغل را برعکس کردیم. سه روش عملی برای یافتن گزینههای مناسب شغلی و تجربه کردن کوتاه آنها، مرخصی اساسی، پروژههای انشعابی و تحقیق مصاحبهای بود. و نهایتا تمرین کردیم تا به دنبال عنصر دوم یک شغل رضایتبخش یعنی شادی بگردیم.
در گام بعدی یافتن یک شغل رضایتبخش، آزادی را جستوجو کردیم و به حل چهار معما پرداختیم.
و در مرحله آخر، رسالت شخصی را تعریف کردیم و اینکه چطور باید آن را ساخت. سپس اضطراب و تردید نهایی را مورد بررسی قرار دادیم و اینکه چطور میتوان بر آن غلبه کرد.
حرفه و شغل، بخشی بزرگی از زندگی روزمره انسان کنونی را میسازند. بنابراین بسیار مهم است که نسبت به شغلتان، عمیقا احساس رضایت داشته باشید و اگر ندارید، آن را بسازید.