مشاوره ازدواج: خجالت میکشم شوهرم چاق باشه
سوال:
سلام
طولانیه حرفام ولی تورو خدا بخونید کمکم کنید. هزینه رفتن پیش مشاورو ندارم.. اینقدر فکر کردم دارم افسرگی میگیرم..5سال پیش با پسری آشنا شدم که تقریبا میشه گفت اولین نفری بود که اومد توزندگیم.2 سالو 6 ماه ازم بزرگتره. الان ایشون مدتیه سر کار میرن همون عمران.من میخوام واسه کنکور ارشد بخونم.از همون اول رابطمون مادر و خواهر من و مادر و خواهر اون در جریان بودن.هرچند مادر من راضی نبود به دوستی همش میگفت اگه همدیگرو میخواین زودتر ازدواج کنید. موافق دوستی نبود.مادر و خواهر اونم آدمای خیلی خوبی هستن خواهرش هم خیلی دوسم داره.یکم چاق بودو من از همون اول با چاقی مشکل داشتم.بهش گفتم باید لاغر شی و گفت باشه.خیل اتفاقا این وسط افتاد یه روز بعد از 2سال با دختر خاالم رفتیم بیرون اون روز دختر خاالم گفت قدش کوتاست و باورتون نمیشه من بعد از 2 سال تازه اون روز متوجه شدم که قدش کوتاست قبلش اصلا به چشمم نمیومد.. قد خودمم بلند نیست. 158 قد ایشون بنظرم 172 باید باشه.بعد از اون یکی دیگه از دوستام هم گفت که قدش کوتاست.که بیشتر به چشمم اومد.ولی از این قضیه گذشتم. چون کار خداستو بنده خدا قدشو که نمیتونه بلند کنه.. منم قدم بلند نیست. الان 5 ساله گذشته و هنوز با چاقی بشدت مشکل دارم. خجالت میکشم شوهرم چاق باشه تا حدی که دوس ندارم دوستام ببیننش که بهم بگن چاقه.. اینکه بعدا بخوام یه شوهر چاق داشه باشم اذیتم میکنه.. یه مدت بعد سربازیش لاغر شده بود خوب بود.. ولی سربازی که تموم شد باز کم کم شروع کرده به چاق شدو الان باز چاق شده… دیروز دیدمش و الان باز واقعا اعصابم خورده که چاق شده.. مشکل بعدیم واسه زود خوابیدنه.خونشون اسلام شهره واسه اومدن سر کار5 صبح بیدار میشه و قتی میرسه خونه ساعت 8 شبه.تا دوش میگیره وشام میخوره ساعت9 میشه و بعدش متوسط تا 10:30بیداره بعد خوابش میبره. ا لبته شبایی که میدونه من ناراحت میشم تا 12-12:30 هم بیدار میمونه بخاطرم.. ازون ور من ادمی ام که قبل 12 خوابم نمیبره.نمیدونم شاید الان چون تو خونه هستم این جوریم ولی دوران دانشجوییمم زود نمیخوابیدم اون هم دوران دانشجوییش زود نمیخوابید. ولی من کلا زود خوابیدنو دوس ندارم.. میترسم بعدا اون زود بخوابه و این بشه مشکل واسه زندگمون. هر چند اون میگه بعداخونمون تهرانه و شرایط فرق میکنه و من قول میدم تا 12 بیدار بمونم و میتونم. ولی میترسم اگه این کار واسش سخت باشه خستش کنه وکاری که آدمو خسته میکنه آدم یجا کم میاره واسه انجام دادنش.. و نمیدونم اگه یه موقع اون تو زندگی زد بخوابه من بیدار باشم زندگیمون به کجا میرسه..5 سال گذشته و خدارو شکر رابطه جنسی نداشتیم یعنی هم من اجازه ندادم حتی به چنین موضویی فکر کنه. هم خودش تو خانواده ای بزرگ شده که درست نمیدونن که قبل ازدواج رابطه داشته باشن.. ولی از اون ور من آدم گرمی هستم.یعنی الان که درباره خودم جوریی فکرمیکنم انتظارم تو رابطه جنسی بالاست. میترسم که اون آدم سردی باشه.من خیلی خیلی بیشتر از اون فیلم دیدم. اون پسره ولی واقعا تو گوشیش نه عکسه بدی هست نه فیلم بدی.. دنبال این مسائل نیست.اگه واقعا آدم سردی باشه نمیدونم چی میشه زندگیمون..مشکل بعدیم اینه که آدمی ام که به خودم میرسم تو لباس و آرایش. اونم تودوران دانشجوییش خیلی خوب بود. ولی من 2 سال تهران بودمو تو این 2 سال انگار یجورایی براش عادی شده بودم..میومد پیشم نه دقت میکرد که لباس خیلی خوب بپوشه نه اصلاح میکرد.. بعد ازاینکه سر کار رفت که خیلی بدتر شد.چون کار اجرایی بوده بعد از کار وقتی میخواستم ببینمش با همون لباس کار میومد..و واقعا ی وقتایی خجالت میکشیدم که کنارش با شم دوس نداشتم هیچ کس مارو باهم ببینه..مهندس بود ولی واسش مهم نبود با لباس کار بره خونه وبیاد سر کار..اینارو بهش گفتم و خب بهتر شد. ولی هر وقت میخواستم ببینمش باید روز قبلش میگفتم که بره اصلاح کنه و لباس با خودش بیاره که بعد از کار عوض کنه..من اصلا خوشم نمیاد مرد ریش بزاره ولی ایشون اگه قرار نباشه من ببینمش اصلا اصلاح نمیکنه..هر چند خودش میگه: بعدا فرق میکنه خب وقتی میدونم تو دوس نداری اینجوری ببینی منو دیوونه که نیستم.. هر روز اصلاح میکنم.. اینکه دوس نداشته باشی این جوری منو ببینی به ضرر خودمه و .. ازین حرفا.. الان این مشکل حل شده چون من شمال هستمو دیر به دیر می بینمش هم اینکه خودش از سر کار اومدنی که میره خونه لباس کارشو عوض میکنه.ولی میترسم بعدا هم باز مثلا حوصله اصلاح کردنو به خودش رسیدنو نداشته باشه و من مجبور باشم هی بهش بگم الاح نمیکنی.. ازین کار متنفرم دوس دارم خودش حواسش باشه. از اون طر ف اگه به خودش نرسه من به شدت نسبت بهش سرد میشم. یه مشکل دیگه اینه که آدمیه که دوس داره تو هر بحثی یه حرفی بزنه .. بجاش من آدمی ام که اصلا تو بحثایی که بهم مربوط نیست شرکت نمیکنم.. مثلا تو تاکسی یه خانومی پول خورد نداشته راننده هی داشته واسه خانومه غر غرمیکرده. ایشون بر میگرده میگه خب آقا حتما خوردن نداشته که نداده.. اگه داشت میداد. راننده هم بر میگرده میگه خودش فهمید من چی گفتم( یعنی من داشتم با خانوم حرف میزدم به شما ربطی نداره..) خب از نظر من چرا آدم باید تو چیزی که بهش مربوط نیست حرفی بزنه که این جوری شه..یا مثلا تو خیابون به یه سرباز میگه خسته نباشی سرکار و… این چیزا. هر چند چون گفتم این کارارو دوس ندارم این موارد خیلی خیلی کمتر شده. من اگه میگم واسه اینه که میترسم بعدا دوباره این جوری باشه..مشکل دیگه اینه که یوقتایی فکر میکنم که فرهنگ خانواده هامون فرق داره..البته نه فرهنگ یجورایی سبک زندگی.از نظر اخلاقی و ادب و اینا خانواده درستی هستن مثل خانواده خودم.خانواده ای هستن که بحث و حرف توش نیست همه به هم احترام میزارن.همه پشت هم هستن..ولی خب مثلا تو خونه ما 3 دست مبل هست. ظاهر ظرف وخونه واسمون مهمه ولی اونا تو خونشون اصلا مبل ندارن. هر از گاهی میرن که بگیرن ولی باز نمیگیرن نه اینکه پولش نباش ها . پول هست نمیدونم چرا نیمگیرن انگاری یجورایی براشون فرقی نداره.هر چند تو خونه ما هم چون 2 تا خواهر هستیم که این چیزا واسمون مهمه این طوریه داداشمم مثل ماست.ولی اونجا بنظرم این چیزا نه برا خواهرش مهمه نه خودشون. هر چند الان خواهرشم ازدواج کرده.هردو خانوادمون شمالیه ما تو خونه محلی حرف نمیزنیم.فقط پدر و مادرم با هم محلی حرف میزنن ولی اونا کل خانواده و فامیلشون با هم به زبون خودشون حرف میزنن هر چند تا جایی که من تو دانشگاه و جاهای دیگه دیدم کل تالشیااین جوری هستم و واسشون مهمه که به زبون خودشون حذف بزنن.. التته خودش میگه خانوداش الان هم جلو بعضی از اقوام که زبونشونو متوجه نمیشن فارسی حرف میزنن و این خیلی مشکلی نیست.مشکل بعدی که باز حل شده و دلیل من واسه گفتنش اینه که میترسم باز برگردهاینه که آدمی بود که خیلی راحت جلو من از دخترا و زنای دیگه حرف میزد.وکلا در باره آدما. هم مرد هم زن.نه اینکه تعریف کنه.. حالا کلا نظرمیداد. مثلا فلان زن چقدر چاقه..اه اه اون چه مانتویی هست که اون پوشیده.. اون چقد آراشش افتضاحه.. یعنی در واقع خیلی راحت داشت همه رو نگاه میکردو وتازه نظرشو به منم میگفت..یا خیلی راحت میگفت فلان بازیگر خیلی خوشکله یا دختر عموم خیلی خوشکله..و این چیزییه که منو دیوااااااااااااااااانه میکنه.. یعنی ببینم شوهرم به زن دیگه ای نگاه میکه دیوونه میشم چه برسه بخواد نظر بده.. حس کردم منظوری نداره ووقتی دیدم این قضیه تکرار میشه بهش گفتم این کار خیلی بده و اونم قبول کرد که اشتباه میکرده و منظوری نداشته. الان این مشکل کلا بر طرف شده ولی میترسم تکرار شه .میترسم الان باز آدمی باشه که نگاه کنه ولی دیگه به من نمیگه.. من که رو بروش نیستم کنارشم چشماشو نمیبینم.عروسی های شمال قاطی هستنو ومعمولا توش حجاب اصلا رعایت نمیشه.خانواده من این طوری نیست . خانواده اونم این طوری نیست. ولی تو عروسی های ما خلاصه دوس آشنا این طوری داریم و من دیوونه میشم حس کنم شوهرم مثلا داره به پا یا دست لخت زن ودختری که داره میرقصه نگاه میکنه.. جون تو عروسی هایی که اونا تو تهران شرکت کردن اصلا خانما این طوری نیستنو مطمئنا تو چنین جو عروسی نبوده. و واسه من واقعا گرون تموم میشه اگه حس کنم به زنی داره نگاه میکنه..
بخوام از خوبیاش بگم خب آدمیه که اهل دود نیسا حتی سیگار اهل مشروب نیست نمازش بجاست.منم اهل اینا نیستمو این چیزا واسم مهمه..اهل کاره مهمه واسش که نونش حالا باشه. خیلی دوسم داره نگر من واسش خیلی مهمه همیشه بهم احترام میزاده. 5ساله دوستیم یچ وقت تو دعواهامون هیچ حرف بدی به هم نزدیم همیشه خدا احترام سر جاش بوده.هر وقت ناراحتی پیش میاد همیشه اون کوتاه میاد و درستش میکنه چون من متاسفانه نازم خیلی بالاست و از اون ور هم آدم خیلی زود رنجی هستم.. اون کوتاه میاد و ازدلم در میاره چون واسش آرامش تو زندگی مهمه و دوس نداره ناراحتی بینمون باشه ..آدم مهربونیه. الان برخوردش با خانوادش خوبه احترامش به پدرش مادرش..آدمیه که الان تو کار خونه کمک مادرش میده بعدا هم حتما بهم کمک میکنه..اصلا کلا دوس داره که کمک کنه.. واسش مهمه که خانومش خسته نشه..کلا آدمیه که خیلی هوای خانومشو داره تو همه چیز.اصلا آدم خسیسی نیست.هر چیزی دلم بخواد اگه بتونه وافعا فراهم میکنه.نظر من تو همه چیز براش مهمه.تو همه چیز باهام مشورت میکنه.آدم راست گویی هست همه چیزو بهم میگه.. از کار از دوستاش خانوادش..من تقریبا هیچ وقت زنگ نمیزنم واینقد خوب هست که هیچ وقت به رون نیاره این چیزارو..آدم واقعا با گذشتی هست.شاید پیش بیاد تو محل کار واسه کسی عصبی شه ولی واسه من عصبی نمیشه..برعکس خیلی از مردا که 20 دقیقه منتظر میمونن قاطی میکنن پیش اومده 1 سال1 ساعتو نیم منتظرم تو پارک واسه و هیچی نمیگه و ناراحتم نمیشه..من خیلی وقتا بهش گیر میدم سر همین مسائل خیلی وقتا اذیتش میکنم. چون ریزبینم. ولی باز هیچی نمیگه و شاید هر کسی نتونه اینارو تحمل کنه..خلاصه غیر اون چیزایی که گفتم تقریبا بیشتر ملاکای آدم خوبو داره..از طرفی من الان میخوام واسه ارشد بخونم این مسائل تمرکزمو به شدت داغون میکنه.. و از طرفی خانوادم اصرار دارن که بعد کنکور ارشد ازدواج کنید.مادر من که واقعا اصرار داره. خب حق هم داره. از همون اول مخالف دوست شدن بود والان 5 سال گذشته… و نمیدونم چیکار کنم.. از یه طرف به بهم زدن که فکر میکنم دلم میلرزه..میدونم ضربه میخورم اونم به شدت ضربه میخوره..5 ساله هر روزهمون با همه.. از یه طرف میترسم اسنا مشکل بشه بعدا و زندگیه 2 تامون داغون شه.. خیلی از مشکلایی که گفتم الان حل شده اگه گفتم واسه این بود که بدونم بنظرتون بر میگرده یا نه. الان مشکلم با چاقیه و زود خوابیدن..نمیدونم آدم چاقو تحمل کنم.. میترسم بعدا هم مثل الان نتونه بیدار بمونه شبا واینا مشکل شه.. نمیدونم چیکار کنم..چیزای اصلی که میترسم برگرده هم یکیش همون نگاه کردن به بقیه خانوما هستو یکیش اون قضیه به خودش نرسیدنو میترسم بعد از دواج باز اون طوری باشه ومن سرد شم..الان من کنارش نیستم و مطمئنان زیاد نمیبینمش ولی خودش میگه که من بعد درباره ظاهر رعایت میکنه..الان هر چی میگم قبول میکنه و اصلا ناراحت نمیشه..میترسم اینا عشق قبل وصال باشه..یوقتایی زیادی خوب بودنش زیادی درک کردن مسائلش برام عجیبه..و مطالب رو داخل سایت بزارین. خیلی ممنون از راهنمایی هاتون
جواب:
سلام
در ازدواج دو نوع ملاک هست اصلی و ترجیحی ملاکهای اصلی اونا است که بود یا نبودش اصل زندگی رو تحت تاثیر قرار بده و خراب کنه و ملاکهای ترجیحی اونا است که اگر باشه بهتره اما نبودنش زندگی رو خراب نمی کنه
ملاکات اصلی مثل تناسبهای فکری اعتقادی اخلاقی رفتاری است که اگر نباشه دو نفر برای همدیگه قابل تحمل نیستند اما موارد دیگه مثل چاق و لاغری یا زود و دیر خوابیدن که چندان اثری در زندگی زناشویی نداره از ملاکهای ترجیحی است و نباید بهش گیر داد
شاید بگی درسته این موارد چندان مهم نیست اما برای من قابل تحمل نیست که همسرم مثلا چاق باشه یا زود بخوابه جوابش اینه که عدم تحمل تو بخاطر اینه که ایده ال نگری وگرنه بسیاری افراد هستند که با ادم چاق یا کسی که زود می خوابه زندگی می کنند و روزگار خوبی هم دارند پس فکرت رو عوض کن تا قدرت تحملت زیاد بشه وگرنه اگر شما قرار باشه به مثل این موارد گیر بدی اصلا نخواهی تونست ازدواج کنی چون هرکس هرچقدر هم خوب باشه بالاخره نقاط ضعفی داره پس شما به جای اینکه به این مسائل گیر بدی در زمینه تناسبها و شایستگی هایی که اگر نباشه زندگی خراب می شه تحقیق کن و با بزرگترها مشورت کن و تصمیم بگیر
بعدم بگم که حرف مادرت درسته اولا اشتباه کردی که رابطه رو ادامه دادی و ثانیا هرچه زودتر تکلیف ازدواجتون رو روشن کنید چون رابطه طولانی پیامدهای منفی داره از جمله همین مواردی که برات شک درست کرده در صورتی که اگر بعد ازدواج به چنین مواردی برمی خوردی بخاطر زندگی و همچنین رابطه خوب طرفینی به راحتی ازش می گذشتی اما الان هرکدوم برات یه غول شده
در مورد سرد مزاجی هم اگر فکر می کنی فیلم ندیدن دلیل سرد مزاجیه باید عرض کنم شاید علتش پاکی و مومن بودن او باشه نه سرد مزاجی وگرنه سرد مزاجی فرد با فیلم ندیدنش و طرف دختر نرفتنش معلوم نمی شه علاوه بر اینکه اکثر سرد مزاجی ها عارضی است که درمان پزشکی داره
در مورد بقیه مشکلاتش که گفتی حل شده اما می ترسی برگرده عرض می کنم اگر حل شده دلیلی نداره برگرده البته به شرط اینکه بعد ازدواج زندگی رو با گیر دادنت خراب نکنی و اونو به حدی شاکی نکنی که به لجبازی بیفته پس در حقیقت شما باید خودتو درست کنی نه اینکه نگران مشکلات او باشی
خلاصه من به شما اعلام خطر جدی می کنم که اگر بخوای این طور ادامه بدی به حدی ذائقه ات تلخ می شه که ممکنه اونو علی رغم این همه صفات مثبت که داره ردش می کنی و دیگه نخواهی تونست ازدواج کنی چون ادمی که تو می خوای شاید پیدا نشه
موفق باشید