خجالت میکشم شوهرم چاق باشه

مشاوره ازدواج: خجالت میکشم شوهرم چاق باشه

 

سوال:

سلام

طولانیه حرفام ولی تورو خدا بخونید کمکم کنید. هزینه رفتن پیش مشاورو ندارم.. اینقدر فکر کردم دارم افسرگی میگیرم..5سال پیش با پسری آشنا شدم که تقریبا میشه گفت اولین نفری بود که اومد توزندگیم.2 سالو 6 ماه ازم بزرگتره. الان ایشون مدتیه سر کار میرن همون عمران.من میخوام واسه کنکور ارشد بخونم.از همون اول رابطمون مادر و خواهر من و مادر و خواهر اون در جریان بودن.هرچند مادر من راضی نبود به دوستی همش میگفت اگه همدیگرو میخواین زودتر ازدواج کنید. موافق دوستی نبود.مادر و خواهر اونم آدمای خیلی خوبی هستن خواهرش هم خیلی دوسم داره.یکم چاق بودو من از همون اول با چاقی مشکل داشتم.بهش گفتم باید لاغر شی و گفت باشه.خیل اتفاقا این وسط افتاد یه روز بعد از 2سال با دختر خاالم رفتیم بیرون اون روز دختر خاالم گفت قدش کوتاست و باورتون نمیشه من بعد از 2 سال تازه اون روز متوجه شدم که قدش کوتاست قبلش اصلا به چشمم نمیومد.. قد خودمم بلند نیست. 158 قد ایشون بنظرم 172 باید باشه.بعد از اون یکی دیگه از دوستام هم گفت که قدش کوتاست.که بیشتر به چشمم اومد.ولی از این قضیه گذشتم. چون کار خداستو بنده خدا قدشو که نمیتونه بلند کنه.. منم قدم بلند نیست. الان 5 ساله گذشته و هنوز با چاقی بشدت مشکل دارم. خجالت میکشم شوهرم چاق باشه تا حدی که دوس ندارم دوستام ببیننش که بهم بگن چاقه.. اینکه بعدا بخوام یه شوهر چاق داشه باشم اذیتم میکنه.. یه مدت بعد سربازیش لاغر شده بود خوب بود.. ولی سربازی که تموم شد باز کم کم شروع کرده به چاق شدو الان باز چاق شده… دیروز دیدمش و الان باز واقعا اعصابم خورده که چاق شده.. مشکل بعدیم واسه زود خوابیدنه.خونشون اسلام شهره واسه اومدن سر کار5 صبح بیدار میشه و قتی میرسه خونه ساعت 8 شبه.تا دوش میگیره وشام میخوره ساعت9  میشه و بعدش متوسط تا 10:30بیداره بعد خوابش میبره. ا لبته شبایی که میدونه من ناراحت میشم تا 12-12:30 هم بیدار میمونه بخاطرم.. ازون ور من ادمی ام که قبل 12 خوابم نمیبره.نمیدونم شاید الان چون تو خونه هستم این جوریم ولی دوران دانشجوییمم زود نمیخوابیدم اون هم دوران دانشجوییش زود نمیخوابید. ولی من کلا زود خوابیدنو دوس ندارم.. میترسم بعدا اون زود بخوابه و این بشه مشکل واسه زندگمون. هر چند اون میگه بعداخونمون تهرانه و شرایط فرق میکنه و من قول میدم تا 12 بیدار بمونم و میتونم. ولی میترسم اگه این کار واسش سخت باشه خستش کنه وکاری که آدمو خسته میکنه آدم یجا کم میاره واسه انجام دادنش.. و نمیدونم اگه یه موقع اون تو زندگی زد بخوابه من بیدار باشم زندگیمون به کجا میرسه..5 سال گذشته و خدارو شکر رابطه جنسی نداشتیم یعنی هم من اجازه ندادم حتی به چنین موضویی فکر کنه. هم خودش تو خانواده ای بزرگ شده که درست نمیدونن که قبل ازدواج رابطه داشته باشن.. ولی از اون ور من آدم گرمی هستم.یعنی الان که درباره خودم جوریی فکرمیکنم انتظارم تو رابطه جنسی بالاست. میترسم که اون آدم سردی باشه.من خیلی خیلی بیشتر از اون فیلم دیدم. اون پسره ولی واقعا تو گوشیش نه عکسه بدی هست نه فیلم بدی.. دنبال این مسائل نیست.اگه واقعا آدم سردی باشه نمیدونم چی میشه زندگیمون..مشکل بعدیم اینه که آدمی ام که به خودم میرسم تو لباس و آرایش. اونم تودوران دانشجوییش خیلی خوب بود. ولی من 2 سال تهران بودمو تو این 2 سال انگار یجورایی براش عادی شده بودم..میومد پیشم نه دقت میکرد که لباس خیلی خوب بپوشه نه اصلاح میکرد.. بعد ازاینکه سر کار رفت که خیلی بدتر شد.چون کار اجرایی بوده بعد از کار وقتی میخواستم ببینمش با همون لباس کار میومد..و واقعا ی وقتایی خجالت میکشیدم که کنارش با شم دوس نداشتم هیچ کس مارو باهم ببینه..مهندس بود ولی واسش مهم نبود با لباس کار بره خونه وبیاد سر کار..اینارو بهش گفتم و خب بهتر شد. ولی هر وقت میخواستم ببینمش باید روز قبلش میگفتم که بره اصلاح کنه و لباس با خودش بیاره که بعد از کار عوض کنه..من اصلا خوشم نمیاد مرد ریش بزاره ولی ایشون اگه قرار نباشه من ببینمش اصلا اصلاح نمیکنه..هر چند خودش میگه: بعدا فرق میکنه خب وقتی میدونم تو دوس نداری اینجوری ببینی منو دیوونه که نیستم.. هر روز اصلاح میکنم.. اینکه دوس نداشته باشی این جوری منو ببینی به ضرر خودمه و .. ازین حرفا.. الان این مشکل حل شده چون من شمال هستمو دیر به دیر می بینمش هم اینکه خودش از سر کار اومدنی که میره خونه لباس کارشو عوض میکنه.ولی میترسم بعدا هم باز مثلا حوصله اصلاح کردنو به خودش رسیدنو نداشته باشه و من مجبور باشم هی بهش بگم الاح نمیکنی.. ازین کار متنفرم دوس دارم خودش حواسش باشه. از اون طر ف اگه به خودش نرسه من به شدت نسبت بهش سرد میشم. یه مشکل دیگه اینه که آدمیه که دوس داره تو هر بحثی یه حرفی بزنه .. بجاش من آدمی ام که اصلا تو بحثایی که بهم مربوط نیست شرکت نمیکنم.. مثلا تو تاکسی یه خانومی پول خورد نداشته راننده هی داشته واسه خانومه غر غرمیکرده. ایشون بر میگرده میگه خب آقا حتما خوردن نداشته که نداده.. اگه داشت میداد. راننده هم بر میگرده میگه خودش فهمید من چی گفتم( یعنی من داشتم با خانوم حرف میزدم به شما ربطی نداره..) خب از نظر من چرا آدم باید تو چیزی که بهش مربوط نیست حرفی بزنه که این جوری شه..یا مثلا تو خیابون به یه سرباز میگه خسته نباشی سرکار و… این چیزا.  هر چند چون گفتم این کارارو دوس ندارم این موارد خیلی خیلی کمتر شده. من اگه میگم واسه اینه که میترسم بعدا دوباره این جوری باشه..مشکل دیگه اینه که یوقتایی فکر میکنم که فرهنگ خانواده هامون فرق داره..البته نه فرهنگ یجورایی سبک زندگی.از نظر اخلاقی و ادب و اینا خانواده درستی هستن مثل خانواده خودم.خانواده ای هستن که بحث و حرف توش نیست همه به هم احترام میزارن.همه پشت هم هستن..ولی خب مثلا تو خونه ما 3 دست مبل هست. ظاهر ظرف وخونه واسمون مهمه ولی اونا تو خونشون اصلا مبل ندارن. هر از گاهی میرن که بگیرن ولی باز نمیگیرن نه اینکه پولش نباش ها . پول هست نمیدونم چرا نیمگیرن انگاری یجورایی براشون فرقی نداره.هر چند تو خونه ما هم چون 2 تا خواهر هستیم که این چیزا واسمون مهمه این طوریه داداشمم مثل ماست.ولی اونجا بنظرم این چیزا نه برا خواهرش مهمه نه خودشون. هر چند الان خواهرشم ازدواج کرده.هردو خانوادمون شمالیه ما تو خونه محلی حرف نمیزنیم.فقط پدر و مادرم با هم محلی حرف میزنن ولی اونا کل خانواده و فامیلشون با هم به زبون خودشون حرف میزنن هر چند تا جایی که من تو دانشگاه و جاهای دیگه دیدم کل تالشیااین جوری هستم و واسشون مهمه که به زبون خودشون حذف بزنن.. التته خودش میگه خانوداش الان هم جلو بعضی از اقوام که زبونشونو متوجه نمیشن فارسی حرف میزنن و این خیلی مشکلی نیست.مشکل بعدی که باز حل شده و دلیل من واسه گفتنش اینه که میترسم باز برگردهاینه که آدمی بود که خیلی راحت جلو من از دخترا و زنای دیگه حرف میزد.وکلا در باره آدما. هم مرد هم زن.نه اینکه تعریف کنه.. حالا کلا نظرمیداد. مثلا فلان زن چقدر چاقه..اه اه  اون چه مانتویی هست که اون پوشیده.. اون چقد آراشش افتضاحه.. یعنی در واقع خیلی راحت داشت همه رو نگاه میکردو وتازه نظرشو به منم میگفت..یا خیلی راحت میگفت فلان بازیگر خیلی خوشکله یا دختر عموم خیلی خوشکله..و این چیزییه که منو دیوااااااااااااااااانه میکنه.. یعنی ببینم شوهرم به زن دیگه ای نگاه میکه دیوونه میشم چه برسه بخواد نظر بده.. حس کردم منظوری نداره ووقتی دیدم این قضیه تکرار میشه بهش گفتم این کار خیلی بده و اونم قبول کرد که اشتباه میکرده و منظوری نداشته. الان این مشکل کلا بر طرف شده ولی میترسم تکرار شه .میترسم الان باز آدمی باشه که نگاه کنه ولی دیگه به من نمیگه.. من که رو بروش نیستم کنارشم چشماشو نمیبینم.عروسی های شمال قاطی هستنو ومعمولا توش حجاب اصلا رعایت نمیشه.خانواده من این طوری نیست . خانواده اونم این طوری نیست. ولی تو عروسی های ما  خلاصه دوس آشنا این طوری داریم و من دیوونه میشم حس کنم شوهرم مثلا داره به پا یا دست لخت زن ودختری که داره میرقصه نگاه میکنه.. جون تو عروسی هایی که اونا تو تهران شرکت کردن اصلا خانما این طوری نیستنو مطمئنا تو چنین جو عروسی نبوده. و واسه من واقعا گرون تموم میشه اگه حس کنم به زنی داره نگاه میکنه..

بخوام از خوبیاش بگم خب آدمیه که اهل دود نیسا حتی سیگار اهل مشروب نیست نمازش بجاست.منم اهل اینا نیستمو این چیزا واسم مهمه..اهل کاره مهمه واسش که نونش حالا باشه. خیلی دوسم  داره نگر من واسش خیلی مهمه همیشه بهم احترام میزاده. 5ساله دوستیم یچ وقت تو دعواهامون هیچ حرف بدی به هم نزدیم همیشه خدا احترام سر جاش بوده.هر وقت ناراحتی پیش میاد همیشه اون کوتاه میاد و درستش میکنه چون من متاسفانه نازم خیلی بالاست و از اون ور هم آدم خیلی زود رنجی هستم.. اون کوتاه میاد و ازدلم در میاره چون واسش آرامش تو زندگی مهمه و دوس نداره ناراحتی بینمون باشه ..آدم مهربونیه. الان برخوردش با خانوادش خوبه احترامش به پدرش مادرش..آدمیه که الان تو کار خونه کمک مادرش میده بعدا هم حتما بهم کمک میکنه..اصلا کلا دوس داره که کمک کنه.. واسش مهمه که خانومش خسته نشه..کلا آدمیه که خیلی هوای خانومشو داره تو همه چیز.اصلا آدم خسیسی نیست.هر چیزی دلم بخواد اگه بتونه وافعا فراهم میکنه.نظر من تو همه چیز براش مهمه.تو همه چیز باهام مشورت میکنه.آدم راست گویی هست همه چیزو بهم میگه.. از کار از دوستاش خانوادش..من تقریبا هیچ وقت زنگ نمیزنم واینقد خوب هست که هیچ وقت به رون نیاره این چیزارو..آدم واقعا با گذشتی هست.شاید پیش بیاد تو محل کار واسه کسی عصبی شه ولی واسه من عصبی نمیشه..برعکس خیلی از مردا که 20 دقیقه منتظر میمونن قاطی میکنن پیش اومده 1 سال1 ساعتو نیم منتظرم تو پارک واسه و هیچی نمیگه و ناراحتم نمیشه..من خیلی وقتا بهش گیر میدم سر همین مسائل خیلی وقتا اذیتش میکنم. چون ریزبینم. ولی باز هیچی نمیگه و شاید هر کسی نتونه اینارو تحمل کنه..خلاصه غیر اون چیزایی که گفتم تقریبا بیشتر ملاکای آدم خوبو داره..از طرفی من الان میخوام واسه ارشد بخونم این مسائل تمرکزمو به شدت داغون میکنه.. و از طرفی خانوادم اصرار دارن که بعد کنکور ارشد ازدواج کنید.مادر من که واقعا اصرار داره. خب حق هم داره. از همون اول مخالف دوست شدن بود والان 5 سال گذشته… و نمیدونم چیکار کنم.. از یه طرف به بهم زدن که فکر میکنم دلم میلرزه..میدونم ضربه میخورم اونم به شدت ضربه میخوره..5 ساله هر روزهمون با همه.. از یه طرف میترسم اسنا مشکل بشه بعدا و زندگیه 2 تامون داغون شه.. خیلی از مشکلایی که گفتم الان حل شده اگه گفتم واسه این بود که بدونم بنظرتون بر میگرده یا نه. الان مشکلم با چاقیه و زود خوابیدن..نمیدونم آدم چاقو تحمل کنم.. میترسم بعدا هم مثل الان نتونه بیدار بمونه شبا واینا مشکل شه.. نمیدونم چیکار کنم..چیزای اصلی که میترسم برگرده هم یکیش همون نگاه کردن به بقیه خانوما هستو یکیش اون قضیه به خودش نرسیدنو میترسم بعد از دواج باز اون طوری باشه ومن سرد شم..الان من کنارش نیستم و مطمئنان زیاد نمیبینمش ولی خودش میگه که من بعد درباره ظاهر رعایت میکنه..الان هر چی میگم قبول میکنه و اصلا ناراحت نمیشه..میترسم اینا عشق قبل وصال باشه..یوقتایی زیادی خوب بودنش زیادی درک کردن مسائلش برام عجیبه..و مطالب رو داخل سایت بزارین. خیلی ممنون از راهنمایی هاتون

 

جواب:

سلام

در ازدواج دو نوع ملاک هست اصلی و ترجیحی ملاکهای اصلی اونا است که بود یا نبودش اصل زندگی رو تحت تاثیر قرار بده و خراب کنه و ملاکهای ترجیحی اونا است که اگر باشه بهتره اما نبودنش زندگی رو خراب نمی کنه

ملاکات اصلی مثل تناسبهای فکری اعتقادی اخلاقی رفتاری است که اگر نباشه دو نفر برای همدیگه قابل تحمل نیستند اما موارد دیگه مثل چاق و لاغری یا زود و دیر خوابیدن که چندان اثری در زندگی زناشویی نداره از ملاکهای ترجیحی است و نباید بهش گیر داد

شاید بگی درسته این موارد چندان مهم نیست اما برای من قابل تحمل نیست که همسرم مثلا چاق باشه یا زود بخوابه جوابش اینه که عدم تحمل تو بخاطر اینه که ایده ال نگری وگرنه بسیاری افراد هستند که با ادم چاق یا کسی که زود می خوابه زندگی می کنند و روزگار خوبی هم دارند پس فکرت رو عوض کن تا قدرت تحملت زیاد بشه وگرنه اگر شما قرار باشه به مثل این موارد گیر بدی اصلا نخواهی تونست ازدواج کنی چون هرکس هرچقدر هم خوب باشه بالاخره نقاط ضعفی داره پس شما به جای اینکه به این مسائل گیر بدی در زمینه تناسبها و شایستگی هایی که اگر نباشه زندگی خراب می شه تحقیق کن و با بزرگترها مشورت کن و تصمیم بگیر

بعدم بگم که حرف مادرت درسته اولا اشتباه کردی که رابطه رو ادامه دادی و ثانیا هرچه زودتر تکلیف ازدواجتون رو روشن کنید چون رابطه طولانی پیامدهای منفی داره از جمله همین مواردی که برات شک درست کرده در صورتی که اگر بعد ازدواج به چنین مواردی برمی خوردی بخاطر زندگی و همچنین رابطه خوب طرفینی به راحتی ازش می گذشتی اما الان هرکدوم برات یه غول شده

در مورد سرد مزاجی هم اگر فکر می کنی فیلم ندیدن دلیل سرد مزاجیه باید عرض کنم شاید علتش پاکی و مومن بودن او باشه نه سرد مزاجی وگرنه سرد مزاجی فرد با فیلم ندیدنش  و طرف دختر نرفتنش معلوم نمی شه علاوه بر اینکه اکثر سرد مزاجی ها عارضی است که درمان پزشکی داره

در مورد بقیه مشکلاتش که گفتی حل شده اما می ترسی برگرده عرض می کنم اگر حل شده دلیلی نداره برگرده البته به شرط اینکه بعد ازدواج زندگی رو با گیر دادنت خراب نکنی و اونو به حدی شاکی نکنی که به لجبازی بیفته پس در حقیقت شما باید خودتو درست کنی نه اینکه نگران مشکلات او باشی

خلاصه من به شما اعلام خطر جدی می کنم که اگر بخوای این طور ادامه بدی به حدی ذائقه ات تلخ می شه که ممکنه اونو علی رغم این همه صفات مثبت که داره ردش می کنی و دیگه نخواهی تونست ازدواج کنی چون ادمی که تو می خوای شاید پیدا نشه

موفق باشید

چكار كنیم كه بتونیم پسرا رو به ازدواج بكشونیم

بحث و گفتگو: چكار كنیم كه بتونیم پسرا رو به ازدواج بكشونیم؟!
ی خانم
 
خواهش میکنم به سوالی که ذهن منو مدتهاس مشغول کرده هم خودتون جواب بدید هم بزارید در ملا عام که دوستان نظر بدن
پسرای این دوره زمونه دیگه دنبال زن گرفتن نیستن چون با دخترا راحت دوست میشن و نیاز خودشونو ارضا میکنن.این درسته ک دخترا هم اشتباه میکنن دوست میشن من گناهشونو توجیه نمیکنم ولی دخترا اکثرا قصدشون از ایجاد رابطه ازدواجه که پسرا سواستفاده میکنن ازشون.من خودم همش سعی کردم همه جا مثلا تو دانشگا سنگین باشم و درست رفتار کنم و ساده لباس بپوشم ک متوجه بشن آدم پر توقعی نیستم ک از مشکل مالی هم نترسن به نظر همه هم ظاهر خوبی دارم . خیلیاشونم بهم توجه میکنن ولی متاسفانه همش میخان دوست بشن و ازدواج دیگه واسشون معنا نداره وقتی هم به قصد دوستیشون پشت میکنم دیگه به سمتم نمیان .این قضیه به کرات برای خودم و خیلی از دوستام پیش میاد.باور کنید من از این اوضاع خیلی ناراحتم. ینی پسرا واقعا دوست ندارن آرامش تو زندگیشون باشه و پاک زندگی کنن؟؟آیا دوستی آرامشی که ازدواج تامین میکنه رو براشون تامین میکنه؟؟ اگه واقعا اینجوریه که ما هم بریم دوس شیم.حالا به نظرتون راهی هست که ما دخترا بتونیم پسرا رو به ازدواج بکشونیم.؟؟؟؟؟؟

چطوری مخ استادمو بزنم كه بیاد خواستگاریم؟!

بحث و گفتگو: چطوری مخ استادمو بزنم كه بیاد خواستگاریم؟!

مخ زن

سلام

“سوالم عامیانش این میشه ,چطوری مخ استادمو فقط وفقط برای ازدواج بزنم .
به صورت رسمی:
چیکارکنم تا استادم فقط وفقط برای خواستگاری وازدواج به من متمایل بشه .”
ممنون

ازدواج با دختر چشم و گوش بسته!

بحث و گفتگو: ازدواج با دختر چشم و گوش بسته!
علی
با سلام و احترام

اگه ممکنه پست منو در سایت قرار بدید،
دوستی لطف کردن و خانواده ای رو برای ازدواج به من معرفی کردند،و گفتند خونواده خوبی هستند
یه روز هماهنگ کردیم و خواستگاری رفتیم،خونواده خوبی بودند،دختر خوب و سالم با ظاهر ساده بود و من بار اول بود که این دختر خانم رو میدیدم
تو شهرستان اطراف شهر ما زندگی میکردند
خونوادش شدیدا مذهبی بودند،این طور فکر کنید که دختر مورد نظر دیپلم داشت و تا این سن رسیده اجازه داشتن گوشی همراه و سیم کارت نداشته،یه دختر چشم و گوش بسته
جالب اینکه دختره سرش پایین بود و اصلا منو نگاه نمیکرد و ندید قبول کرده بود،میگفت هر چی پدر و مادرم بگند قبوله و نظر من نظر اون هاست
حتی با اون دختر صلاح ندونستند تنها صحبت کنیم و موقع صحبت با دختر خونوادش حضور داشتند و کنار ما نشسته بودند و نسبت به سئوال هایی که ما از همدیگه میکردیم نظر میدادند
حتی صیغه برای آشنایی دختر و پسر رو بد میدونستند و شدیدا مخالف بودند؟
دختر مثل این دختر چشم و گوش بسته و مطیع کم گیر میاد اما با این شرایط من نمیتونم ایشون رو بیشتر بشناسم
اگه شما جای من بودید چکار میکردید؟ازدواج میکردید؟به نظر شما دختر ساده و چشم و گوش بسته خوبه؟
به نظر شما اشکالی داره برای چند ساعت هم که شده دختر و پسر قبل عقد با هم تنها صحبت کنند؟
به نظر شما درسته موقع صحبت دختر و پسر تو خواستگاری خونوادش کنارش نشسته باشند؟

قد بلند و تناسب اندام اولویت چندم آقایون هست؟؟

بحث و گفتگو: قد بلند و تناسب اندام اولویت چندم آقایون هست؟؟
دل آرام
 
میشه سوال منو پست کنیدتا اقایون نظربدند

1_نظرشون درباره دختری که قدش 170 چیه ??

2- قد بلند و تناسب اندام الویت چندم پسران هست؟ (هم کفو بودن ظاهری)

تو دانشگاه چادر سر نمی کنم!

بحث و گفتگو:تو دانشگاه چادر سر نمی کنم!
با سلام  
من قبلا چادری بودم
ولی وقتی وارد دانشگاه شدم با اجازه ی خانوادم چادرم رو  بر داشتم  ولی تو شهر خودمون همچنان چادری هستم،الان خیلی احساس بدی دارم و احساس میکنم پاکی خودمو زیر سوال بردم و از طرفی هم نمیتونم تو دانشگاه چادر بذارم چون از اول ورودم مانتویی بودم میترسم برام سخت باشه و نتونم و مجبور باشم دوباره کنارش بذارم.من خودم بعضی دوستان چادری رو دیدم که فقط تو دانشگاه چادری هستن و بیرون با یه وضع افتضاحی هستن ،من خدایی نکرده نمی خوام چادری ها رو زیر سوال ببرم چون خودم یه جورایی چادری هستم و برای چادری ها احترام خاصی قایلم
حرفم اینه که نمی خوام دیگران فک کنن آدمی هستم که دو شخصیتی هستم،و میترسم اگه کسی برای ازدواج قدم جلو بداره و بفهمه من تو دانشگاه مانتویی و تو شهر خودمون چادری هستم
چه خواهد شد؟
و برای برداشتن چادر م دلایل خودمو دارم که یکی از اونا همینه که ظاهرم تو دانشگاه و بیرون دانشگاه یکی باشه در ضمن اینو هم بگم من تو یه شهر دیگه دانشجو هستم
لطفا اینو به عنوان یه پست بذارین تا دوستان نظر بدن
دوستان لطفا سرزنش نکنین راهنماییم کنین

همش جلو شوهرم میشینه!

بحث و گفتگو:همش جلو شوهرم میشینه!
mana
سلام خواهش میکنم جواب سوالم رو بدین , من 4 سال تو عقد بودم الانم 1 ساله که اومدم خونه خودم ـلازم به ذکره که شوهرم فامیله و خودم اول بخش گفتم که بهش علاقه دارم اونم زود گفت به پدر مادرامون بگیم ـخلاصه ابنکه الان خوشبختم اما مشکل یکی از فامیلامونه که گویا قبلا شوهرم رو دوس داشته و الان هنوزم در پی جلب توجه شوهرمه دیگه داره دیوونم میکنه اوایل به شوهرم گفتم باهاش شوخی نکن و حالا احساس میکنم شوهرمم روش حساس شده همش جلو شوهرم میشینه همش از یه پسره که شبیه شوهرمه تعریف میکنه و قربون صدقش میشه ـشوهرم گاهی بهش نیگا میکنه لازم به ذکره که من قدم 172 و اون دختره 150 شایدم و هزار تا تفاوت خونوادگی با هم داریم که ما از اونا سر تریم ـاحساس میکنم که وقتی باهاشون میریم بیرون و برمیگردیم شوهرم میره تو فکر حالا باید چه کار کنم من 22 سالمه و شوهرم 28 لطفا راهنماییم کنین ممنون

نمیتونم فراموشش کنم

مشاوره ازدواج : نمیتونم فراموشش کنم

 

سوال:

سلام.
من 24 ساله هستم و دانشجوی ارشد.تهرانی تیستم اما دانشچوی دانشگاه تهرانم.تا 1 ماه پیش هم هیچ دختری تو زندگیم نبود.اما اینجا بایه دختر آشنا شدم.چون از خانوادم هم دورم خیلی احساس تنهایی میکردم.اما آشنایی با این دختر حالمو بهتر کرد.اولش بهم گفت که به هیچ وجه به ازدواج فکر نکنم و وابسته نشم.میگفت اینارو بخاطر خودم میگه.منم قضییه رو جدی نگرفتم.اما دیشب بهم گفت که پسرخالش قراره بیاد خواستگاریش.میگفت یک سال که حرف خواستگاری پسرخالش مطرحه.راستش خیلی حالم خرابه.بهش گفتم منو بازی دادی.اونم گفت که من از اول گفتم وابسته نشو.البته خودش میگه راضی به ازدواج نیست ولی خانوادش اصرار دارن.مغزم هنگ کرده.اصلا نمیدونم باید چی کار کنم.از دیشب تا حالا کارم شده بغض کردن.چی جوری فراموشش کنم؟من نمیتونم.دوسش دارم

 

جواب:

سلام
اگه اون به خواستگارش راضی نیست پس تو می تونی تلاشت رو برای به دست اوردنش انجام بدی یعنی به صورت رسمی به خواستگاریش برو  بلکه موفق بشی
این خیلی بهتره از اینکه هیچ اقدامی نکنی چون بالاخره اگرم نشه ناراحت نیستی که نهایت تلاشت رو برای بدست اوردنش نکردی

اگه دختر عاشق بشه

اگه دختر عاشق بشه

سوال
اگه دختری عاشق پسری بشه باید چه کار کنه

جواب

سلام
اگه منظورتون اینه که چه کار کنه بهش برسه و با او ازدواج کنه عرض می کنم:
اولا باید بررسی بشه که دو طرف به هم می خورن یا نه چون اگه عشقش ظاهری باشه بعد یه مدت دچار مشکلات فراوون می شه (این مطلب خیلی مهمه)
ثانیا ازدواج تو کشور ما بدون مراسم خواستگاری ممکن نیست اونم خواستگاری پسر از دختر نه برعکس پس اگه دختر اونو می خواد اول باید بدونه که اونم می خوادش یا نه و بعدش ایا امادگی ازدواج رو داره و حاضره بیاد خواستگاریش یا نه
اگه دختر که پسر می خوادش که باید بهش بگه که بیاد خواستگاری اما اگه پسر خبر نداره باید از طریقی مثل دیگران بفهمه که نظرش در مورد دختر چیه و اگه مایله ترغیبش کنن که بیاد خواستگاری او
ثالثا ازدواج خصوصا دختر بدون اطلاع والدین و اجازه پدر ممکن نیست اونا باید راضی به ازدواج دخترشون باشن پس امادگی اونا برای خواستگاری لازمه

چه طوری رابطه برقرار کنم؟

مشاوره ازدواج : چه طوری رابطه برقرار کنم؟

 

سوال:

سلام

من پسری هستم 22ساله دنشجوی ترم 6.حدود2سال پیش از یکی از دخترخانومهای دانشگاهمون خوشم اومد که اتفاقا دانشجوی پدرم هم هست.6ماهی چیزی بهش نگفتم تا دیدم که اینجوری نمیشه.موضوع را با خالم در میون گذاشتم اون هم یه روز اومد دانشگاه وبا اون خانوم صحبت کرد ولی اون دخترخانوم جواب رد داد البته من را نمیشناخت.حدود 1 هفته بعد دوباره خالم اومد و با اون دخترخانوم صحبت کرد ولی این بار من را معرفی کرده بود.از اونجایی که اون دخترخانوم دانشجوی پدرم بود گفته بود که باید با خونوادش صحبت کنه وشماره موبایلش را به خالم داده بود.بعداز 1هفته خالم با اون دخترخانوم تماس گرفت ولی اون بازهم گفت نه.بعد از چند روزبا اصرار من خالم دوباره با اون تماس گرفت که اون خانوم جواب نداد تا اینکه یه روز مادرش از تلفن خونشون با خالم تماس میگیره وبا لحن بدی با خالم صحبت میکنه و میگه که شما مزاحم دختر من شدی و دیگه زنگ نزنید.خلاصه از اون ماجرا 1.5 سال میگذره و من هنوز به اون خانوم علاقه مندم ولی نمیدونم چه جوری پیش برم؟البته شرایط من برای ازدواج مناسب نیست.حالا میخواستم ببینم که چه جوری باید با اون خانوم رابطه برقرار کنم؟

 

 

جواب:

سلام

تصور می کنم قصد شما از برقراری رابطه این باشه که بتونی نظرش رو عوض کنی تا راضی به ازدواج با تو بشه و بهت جواب مثبت بده ، به نظر من رابطه اگه سبب بشه که شناخت بیشتری از تو پیدا کنه و به دنبالش نظرش عوض بشه اشکال نداره اما مشکل اینه که وقتی نظر دختر عوض می شه معمولا دلبستگی هم پیدا می کنه  و عیب دلبستگی اینه که اگر به خاطر مخالفت خانواده اش یا هر دلیل دیگه نتونید به هم برسید در نتیجه باید مدتها رنج بکشه تا تو رو فراموش کنه و این تو هستی که سبب درد و رنج او شده ای

بنا بر این بهتره طوری عمل کنی که اگه ازدواج حتمی شد دلبستگی هم ایجاد بشه و راهش هم اینه که شما یا دیگری باهاش صحبت کنید و اگه بازم مخالفت کرد علتش رو جویا بشید اگر به نظر شما دلیلش قانع کننده بود – مثل اینکه گفت که دلش با کس دیگه است- از پیگیری مساله صرف نظر کنید اما اگر دلیلی نیاورد یا دلیلش قانع کننده نبود در مرحله بعد از کانال خانواده اقدام کنید و اگه اجازه دادند به خواستگاریش برید و اینو بدونید اگر خانواده اش شما رو بپسندند برای راضی کردنش اقدام می کنند علاوه بر اینکه می تونید با اجازه خانواده اش باهاش بیشتر صحبت کنید تا بلکه نظرش عوض بشه و اگر در این مرحله به شما دلبسته بشه هیچ اشکالی نداره بخاطر اینکه همه شرایط جوره و خانواده اش هم موافقند و دلبستگی او مساوی ازدواج خواهد بود

البته اگر بخاطر مخالفت خودش به شما اجازه خواستگاری هم ندادند می تونید از راه صحبت خود شما یا خانواده تو با او و خانواده اش سعی کنید راضیشون کنید

من نمی گم این راه قطعا به نتیجه می رسه اما اگرم به نتیجه نرسه پیامدهای منفی اقدام از طریق رابطه رو نداره

موفق باشید