چطوری به عشقم محبت کنم؟( که زده نشه)
چرا عشقم، محبت کردن من رو نمیبینه؟ چرا به هرکی محبت میکنیم، هوا برش میداره؟ آخه چرا من فکر میکنم دنیا، دنیای نامهربونی هاست؟ چه دلیلی داره که فکر میکنم آدم های نامرد و پست فطرت، زندگی بهتری دارن؟ میخوایم باهم جواب این سوالات رو کامل بگیریم پس تا آخر این پست بامن همراه باش.
چرا آدم ها لیاقت محبت رو ندارن؟
در حقیقت، آدم ها لیاقت محبت رو دارن، خوبشم دارن ولی چرا محبتی که تو میکنی، جواب نمیده؟ چون که این محبت کاملاً یک معامله هست!
پسری، برای دختری گل و کادو های فراوان میخره، براش وقت میزاره، از اونور شهر میکوبه میاد دنبال این خانم، میبرتش هرجایی که خانم بخواد، آخر سر هم برمیگرده خونه.
دختری، تا دوست پسرش رو میبینه، براش یه عالمه تدارکات دیده، زودهنگام تن به رابطه جنسی میده، هرچی پسره میگه، میگه چشم و اجازه نمیده ذره ای بی محبتی از طرف دختر به پسر برسه!
ولی آیا این محبت ها، واقعا محبت هستن؟ جوابش واضحه! نه! چرا؟ عرض میکنم خدمتتون.
مثلاً توی مثال اول، پسره، کُلی هزینه میکنه، از نظر مالی، از نظر زمانی، انرژی و هرجور دیگه ای تــــــــا اینکه دختر مورد علاقهش، نیمتوجهی بهش بکنه! چی شد یعنی؟ یعنی من معامله بده بستون راه میندازم که در عوض اینهمه محبت، توهم بمن محبت کن!
یا مثلاً توی مثال دوم، دختره، تنش رو در اختیار پسره قرار میده، کُلی باج میده و کلی سرویس اضافه، تا پسره ولش نکنه! این محبت نیست، این پرداخت هزینه، برای موندن پسره توی زندگی اون خانم هست. ممکنه به خودت بگی خب این کارارو نکنیم که سنگ رو سنگ بند نمیشه. توضیح میدم در ادامه
محبت واقعی در رابطه چطوریه؟
اون محبت هایی که بالا درموردش براتون نوشتم، محبت های قراردادی بود، یعنی بمن یچیزی بده در قبال محبتی که بهت دادم ولی محبت واقعی چه شکلیه؟
محبت واقعی میگه من انتظار برگشت ندارم، مثل پدری که برگشتنه، واسه دخترش بستنی میخره، انتظار نداره دخترش بشینه درساشو خوب بخونه؛ بلکه فقط صرف اینکه بچشو خوشحال کنه براش بستنی میخره. یا رفیقی که دنبال دوستش میره اما انتظار نداره رفیقش در عوض، شام اون شب رو حساب کنه. معاملهای در کار نیست و واسه همینه اون محبت ها میچسبه به جون آدم ولی محبت های عاشقانه ( ما فکر میکنیم محبته) نمیچسبه به تن کسی.
پس تا اینجا فهمیدیم که محبت هایی که ما میکنیم، جنبه معامله داره و از اونجایی که آدم ها، خیلی تیز تر این حرف ها هستن، سریع میفهمن یه نفر داره اونهارو زیر دِین خودش میبره و سریع عقب میکشه.
پس چطوری محبت کنم؟
محبت کردن، اگر روتین بشه، باعث میشه محبت نباشه، بلکه نوعی وظیفه یا عادت بشه، مثلا من عادتم شده وقتی شریک عاطفیم رو میبینم، براش گُل بخرم. دفعه اول، بابت این محبت ذوق میکنه، دفعه دوم کمتر و دفعات بعدی، خبری از ذوق که نیست هیچ، ممکنه بگه اینکارو نکن مجبورم گُل رو بندازم.
پس، نباید محبت و توجه مثبت، یک روتین و عادت باشه، بلکه باید حالت پاداش و هدیهای باشه که در قبالش چیزی انتظار ندارم. مثلاً دختری، برای دوست پسرش یا همسرش، غذا درست نمیکنه که اون کُلی بیاد تشکر کنه، این کار رو کرده که فقط و فقط غذا خوردن اون پسر رو ببینه و از دیدن این صحنه، جون بگیره. از طرف دیگه ای، هر دفعه هم این کار رو نمیکنه! این میشه نوعی محبت واقعی!
محبت کردن، نباید حالت معامله داشته باشه. اگر من، فهمیدم شریک عاطفیم، شیر کاکائو دوست داره، نمیرم براش شیر کاکائو بخرم بلکه در ادامه مسیر خوش اخلاق بشه و بتونم ازش باجگیری کنم، مثلاً مجبورش کنم فلان کار رو انجام بده( مثلا با دوستام بیاد بریم بیرون) یا درخواستی ازش بکنم؛ بلکه میرم شیر کاکائو میگیرم، صرف اینکه به هر جفتمون خوش بگذره. باهم یچیزی بخوریم و شارژ بشیم. پس اگر دیدی در حین محبت کردن، انتظار چیزی داری، اینو بدون که داری اشتباه میکنی. انتظاراتت نابجا میره بالا و در نتیجه، باعث بوجود اومدن دلخوری و فکر بد میشه.
مثلا اگر رفتی فلان کاری رو انجام دادی و گوشه ذهنت این بود که آخجون الان مخش زده میشه، اینو بدون که داری باجگیری میکنی. به هدف زدن مخ طرف، نباید فعلی صورت بگیره.
محبت کردن، افعال مختلفی داره
محبت کردن به شیوه های مختلفی ابراز میشه. مثل:
- نوازش کردن
- جملات محبت آمیز
- افعال محبت آمیز مثل کادو خریدن
- رابطه جنسی
- وقت گذاشتن
- و ….
پس، محبت کردن، این نیست که حتماً برای طرف چیزی بخری یا کاری انجام بدی؛ همینکه به طرف یک پیام میدی، خودش نوعی محبت ( توجه کردن) میشه.
لپ کلام
محبت کردن، نباید همیشه باشه؛ منظور دشمنی کردن هم نیست، منظور این نیست که بری کینه ورزی کنی، بلکه هیچکاری نکردن، خودش یک عمل حساب میشه، عمل خنثی. پس قرار نیست همیشه در حال محبت کردن باشیم، گاهی اوقات، هیچ کاری نکنیم، گاهی اوقات، فعلی رو برای طرف مقابل انجام ندیم! بجاش چکاری انجام بدیم؟
به خودت مدیون باش: گاهی اوقات، این کارهارو واسه خودت خرج کن، گاهی اوقات وقت واسه خودت بزار، کادو واسه خودت بخر. میدونی نتیجهش چی میشه؟ نتیجهش این میشه که عزت نفست میره بالا. خب بره بالا چی میشه؟ دیگه ناخودآگاهت در شرایط سخت، اجازه نمیده کسی بهت بی احترامی کنه. اجازه نمیده هرکسی هرکاری دلش خواست با تو بکنه و حتی … خودت بصورت خودکار، محبت اضافه رو میزاری کنار! قشنگ نشد؟
یعنی تو با محبت کردن به خودت، در عمل داری خودت رو قوی تر میکنی. این باعث میشه که احترام بقیه هم نسبت به تو برانگیخته بشه و فکر نکنن تو یه آدم عادی هستی.
مرز باریکی هست بین محبت کردن و باج گیری
خیلی مرز باریکی هست، نیاز هست که کُلی مثال برات بزنم، نیازه که حسابی روی روانت کار کنم تا دستت بیاد که محبت کردن، چه زمانی از روی موضع ضعف هست، چه زمانی از روی موضع قدرت؛ واسه همین، ازت دعوت میکنم به خودت محبت کنی و واسه خودت وقت بزاری، روی خودت سرمایه گذاری کنی و اصول روابط عاطفی رو یاد بگیری. چطوری؟ دقیقاً دوره آموزشی ما، بهت یاد میده آدم ها از چه محبتی خوششون میاد، از چه محبتی خوششون نمیاد، چه زمان هایی داری اضافه کاری میکنی، چه زمان هایی نیازه که دست تو جیبت کنی و انرژی خرج کنی واسه طرف مقابل.
اینطوری نمیزنی جاده خاکی، کُلی مسیر اشتباه بری و آخر سر بگی آدم ها لیاقت نداشتن، بجاش به موقع محبت خرج میکنی که باعث میشه هرکس، محبتی از تو دید، انگار دنیا رو بهش دادن، انگار که تو بهشون لطف کردی نیم نگاهی انداختی بهشون و همه اینارو مدیون یاد گرفتن اصول کاریزما هستی.