من 2سال است ازدواج کردم، خانمم را خیلی دوست دارم و او هم عاشق منه، امابه هیچ وجه به من اجازه رابطه جنسی نمیدهد!میگه گناه داره!بعد از2سال هنوز دوشیزه است

من 2سال است ازدواج کردم، خانمم را خیلی دوست دارم و او هم عاشق منه، امابه هیچ وجه به من اجازه رابطه جنسی نمیدهد!میگه گناه داره!بعد از2سال هنوز دوشیزه است. نمیدونم چیکارکنم، دوستش دارم و دلمم نمیاد طلاقش بدم

دختری 28 ساله هستم و دنبال پسری سالم و با خانواده برای زندگی هستم

28 سالمه و خواستگار هم تقریبا زیاد دارم ولی کسی رو میخوام که با کمی با من هماهنگ باشه

سالم باشه – اخلاقش مناسب باشه- اهل مشروبات و دخانیات نباشه – شغل مناسب داشته- حداقل به خدا و پیامبرو امامان اعتقاد داشته باشه

من یکی رو دوست داشتم که فقط یه شماره موبایل ازش داشتم

سلام به همه دوستان

من یه پسر 24 ساله ام که شرایطم واسه ازدواج خوبه ، خونه و یه شغل خوب واسه یه زندگی معمولی ولی راحت دارم

تقریباً 4 ماهه که با یه دختر رابطه عشقی شدیدی برقرار کرده بودم

من تازه 1 هفته می شه که باهاش قطع رابطه کردم

راستش من تو شیراز بودم و اون تو اصفهان

خیلی دوستش داشتم و سعی می کردم هر ماه برم پیشش

راستش موقعی که خواستم بیشتر در موردش بدونم و ازش اسم پدرشو پرسیدم بهم نگفت

گفتم آدرس خونتونو بده بازم نداد

گفتم شماره خونتونو بده تا به مادرم بگم با هماهنگی تماس بگیره و رابطمون تو چهارچوب باشه

گفت نه

خلاصه هر طور خواستم با خونوادش یه رابطه پیدا کنم و خودمو نشون بدم جلوی راهمو گرفت و گفت تو نباید تو مسائل خصوصی من دخالت کنی و نمی خوام منو زیر نظر بگیری

حالا نمی دونم اگه کسی واسه ازدواج بخواد در مورد طرفش که ازش دوره تحقیق کنه کجاش اشتباهه

تو این مدت هم که ازش جدا شدم دیگه شب و روز ندارم

نمی دونم مشکل چیه

هم پسر خوبیم و هم خوشکل و خوش هیکلم

شرایطمم خیلی خوبه

اما نمی دونم چرا باهام این کارو کرد

در ضمن یه بهونه های دیگه ای هم می اورد مثلاً می گفت چون من 18 سالمه و تو 24 سالته هنوز واسمون زوده و منم تو جواب می گفتم می تونیم با هم نامزد بشیم تا هر وقت که تو مشکلی نداری اما بازم بهونه خواهر بزرگترشو می گرفت که اون اول باید ازدواج کنه و خونوادم مخالفت می کنن .

در کل الان که ازش جدا شدم از یه طرف می گم که زیادی لی لی به لالاش گذاشتم از یه طرفم می گم نباید باهاش تموم می کردم

یکی کمک کنه

ترمیم یک نامزدی شکست خورده

سلام دختری 20ساله هستم که بااقایی 25 چندوقته پیش نامزد شدیم خانواده راضی شدن ک مدتی برای شناخت تلفنی باهم باشیم و اگه خوب بودیم عقد بشیم رابطمون عااالی بود و من چون خیلی حساسم چون محرمیتی بینمون نبود دستشم نگرفتم اونم خیلی پسر سنگینی بود خیلی همو دوست داشتیم و بخاطر اینکه ازرده خاطر نشم دبرابر دست ندادنم گفت (( اشکالی نداره ما اگه واقعا مال هم باشیم یروزی دست همو میگیرم پس چه بهتر ک رعایت کنیم )) منتها سره این که من خیلی ادم حساسی هستم یه موضوعی توی گذشتش بایه دختر داشت ک منو اذیت میکرد یروز یه دعوای خیلی بزرگ سر این موضوع راه انداختم ینی بعداز 4ماه اولین بحثمون شکل گرفت بعداز یک هفته متوجه اشتباهم شدم و عذرخواست اما ایشون تازه لجاجت رو شروع کرد تاحالا اینجور ندیدمش 2ماهه تمام لجاجت میکرد صمیمی نبودیم خیلی صبرکردم قرار میذاشتیم نمیمومد خانواده رو هم نذاشتم بفهمن بعدش دیگه دیدم واقعا علاقه ای توش نیست خیلی اذیت شدم و باوجود اینکه خیلی دوسش داشتم گفتم جداشیم و یجورایی راحت قبول کرد و جداشدیم حدود یکماه بعد اس ام اس میداد معذرت خواهی میکرد میگفت ک درنبوده من فهمیده کیو از دست داده قبولش نکردم چون واقعا دیگه فرد مناسبی نمیدیدمش بااینکه دوسش داشتم بعد از دوسه هفته دوباره برگشت و دوباره اس ام اس هاشو میداد ک کم محل میکردمش تا فراموش کنه چندوقت بعد تولدم بود فکرنمیکردم یادش باشه تولدمو تبریک گفت و یجورایی خاست دوباره باهم باشیم خیلی حالو روزش بدتراز خودم بود اما اینبار به خانواده اطلاع ندادیم رابطه ی ما خیلی خیلی پاکه و هردومون حساسیم رو این مسائل
منم قبول کردم ک باهم باشیم اما رابطمون نمیدونم چرا انقد سرده نه دوس داره بره نه واسه موندنه عاشقانه تلاش میکنه منکه همه ی تلاشمو کردم و میکنم خسته نمیشم به فکرتغییرشم نیستم معتقدم نباید به فکرتغییر یک مرد بود
ضمنا اضافه کنم خیلی افسرده شده سر ماجرای جداییمون و میگه بی انگیزه شده به زندگی سرشم بابت درسو کار خیلی شلوغه و منم یجورایی درگیر یه رابطه ی یه طرفه شدم رابطه ای ک خودش اصرار داره پابرجا باشه واقعا نمیدونم چکار کنم 🙁

سلام من چی کار کنم پسری مذهبی هستم و میخوام ازدواج موقت کنم اما نمیشه من 15 سال دارم و بچه تهران؟

سلام من چی کار کنم پسری مذهبی هستم و میخوام ازدواج موقت کنم اما نمیشه من 15 سال دارم و بچه تهران؟

لطفا کمک کنین  من چندین بار میخواستم به یکی دو فامیل که هم سنمان است بگم ترسیدم  که ابروم بره تو رو خدا کمکم کنید