مشاوره ازدواج : دوستش دارم اما او از من متنفره
سوال:
سلام
اقای کریمی تورو خدا بهم کمک کنید جواب بدید من دختری 26 ساله هستم که 4 سال پیش تو دانشگاه با واسطه گری و اصرار دیگران با پسری دوست شدم که هیچ علاقه ای بهش نداشتم چون هم قیافه و تیپش دلخواه من نبود هم من چون پسر دیگه ای رو دوس داشتم که اون علاقه ای به من نداشت اعصابم خرد بود به همون خاطر تمام دق دلیهامو سر اون بیچاره خالی میکردم همش باهاش دعوا میکردم اذیتش میکردم بهش خیانت میکردم تا ولم کنه باید بگم اون 3 سال از من کوچیک بود اما درک و فهم بالایی داشت طوری حرف میزد و رفتار میکرد که انگار خیلی از من بزرگ تر بود من همیشه عشق اون پسری رو که دوسش داشتم به سرش میزدم بهش فحش میدادم ولی اون در عوض بهم محبت میکرد هر کاری میخاستم واسم میکرد هر جچی میخاستم واسم میخرید ولی من ازش مثل یک ابزار استفاده میکردم کوچکترین اهمیتی بهش نمیدادم بهم میگفت از دست بدیهام مریض شده ولی من میگفتم گم شو ربطی به من نداره اون به زور واسم همه چی میخرید منم قبول میکردم به خدا من خیلی تلاش میکردم باها ش خوب باشم ولی نمیتونستم دوسش داشته باشم حس میکردم اون منو از عشقم جدا کرده ازادیمو ازم گرفته. اخه خیلی بهم گیر میداد مجبورم کرد از اون پسره جدا شم وقتی بهش میگفتم نمیخامت دیوانه میشد مریض میشد منم دلم واسش میسوخت خالاصه پذیرفتم که قبولش کنم که باهاش ازدواج کنم اما خیلی دلم ناراضی بود خلاصه 2 سال به دوستیمون ادامه دادیم باید بگم اون واقعا پسر خوب و پاکی بود و تو 2سال دوستمون حتی ازم نخاست با هم دست بدیم میگف من انقد دوست دارم که حیفم میاد بهت دست بزنم ولی من تو بد کردن و فحاشی بهش کم نمیذاشتم انقد اذیتش کردم بهش خیانت کردم که یه روز گفت دیگه از زندگیت میرم منم گفتم گم شو از خدامه…… بعد اون روز واسه همیشه رف ولی زندگی من کن فیکون شد اقای کریمی به قران از اون 2سال پیش که اون رفته یک دقیقه هم ارامش ندارم زندگیم از هم پاشیده دیوانه وار عاشقش شدم هر چقدر بهش التماس کردم بر نگشت گفت اون محمد دیگه مرد برو دمبال زندگیت! من قبول دارم بهش خیلی بدی کردم ولی منم به خاطر عشق اون سوختم تو روی خانوادم وایسادم بهترین خاستگارامو رد کردم ولی اون الان از من متنفر هست تو این 2 سال انقد بهش التماس کردم که اندازه نداره ولی اون حتی حاضر نیس 1 کلام هم باهام حرف بزنه میگه تو همان ادمی به قران من الان هم خیلی خیلی خاستگار دارم ولی به قدری دیوانه وار محمد و دوس دارم که حتی فکرشم نمیکنم با کس دیگه باشم ولی اون دیگه علاقه ای به من نداره میگه محمد و خاک کردی مرد وقتی خاستگاری واسم میاد و میخام خودمو مجبور به ازدواج کنم زهرم میترکه همش گریه میکنم حاله بد میشه کنترلی به خودم ندارم تورو خدا اقای کریمی شما بگین من چیکار کنم خیلی پشیمانم خیلی از گذشتم خجالت میکشم خیلی خودمو سرزنش میکنم جوونیم داره از دست میره دارم تمام خاستگارامو از دس میدم به خاطر کسی که از من متنفر شده خواهش میکنم به من جواب بدید شما بگید چطور میتونم اونو به طرف خود م بر گردونم بعضی وقتا حس میکنم به یکی دیگه دل بسته دنیا جلوی چشام سیاه میشه طاقت ندارم ببینم اون انقد بی خیالم شده کسی که 2 سال زندگیشو زیر پام گذاشت ولی من انقد بدی کردم که از دستم رفت وقتی بهش میگم دوست دارم پشیمانم میگه ول کن به خودت برس میگه بخشیدمت حلالت کردم ولی حاضر نیس یه کلام باهام حرف بزنه من چیکار کنم به هد دری زدم جواب نگرفتم از زندگی سیر شدم من فقط از اون یه محبت یه کمک میخام ولی اون نمیخاد
جواب:
سلام
محبت خواستی قلبی است زورکی که نمی شه، شما خودتو جای او بذار، زمانی که دوستت داشت تو بهش تمایل نداشتی و هرکاری کردی نتونستی دوستش داشته باشی و به همین خاطر به خودت حق دادی که ردش کنی پس الانم به او حق بده که وقتی نمی تونه دوستت داشته باشه ردت کنه، علاوه بر اینکه اگر او قبول کنه به خاطر علاقه تو باهات ازدواج کنه فایده ای نداره بخاطر اینکه وقتی علاقه یک طرفه باشه زندگی در معرض خطر رو به زواله، چون اولا: یک طرف دائما طالب و دیگری دائما مطلوبه و طالب باید دائما ناز مطلوب رو بکشه و هرکاری رو که می خواد براش انجام بده تا او بهش توجه کنه و ثانیا: اونی که علاقه نداره از یک طرف زندگی برای خودش سخت می شه و از طرف دیگه با برخوردهای سردش زندگی رو برای طرفش مشکل می کنه که در نتیجه ممکنه علاقه فرد عاشق هم کم بشه و طرفین بعد مدتی راضی به جدایی بشن و مسلما خسارت جدایی در این زمان خیلی زیادتر از ازدواج نکردنه، چون اگر ازدواج نکنند اخرش اینه که فرد عاشق یه مدت رنج می کشه و بعد فراموش می کنه و با فرد دیگری ازدواج می کنه و اگرم نتونه فراموشش کنه و حتی نتونه ازدواج کنه بازم بهتره، چون مجرد موندن بهتر از ازدواجیه که منجر به طلاق بشه چون ادم مجرد بخاطر محرومیت از ازدواج رنج می کشه اما اگر ازدواجش خراب بشه غیر از اینکه خسارت مالی و عاطفی زیادی نصیب خود و خانواده اش می شه مثل این خسارتها به طرف مقابل و خانواده اش هم وارد می شه علاوه بر این که ازدواج بعد طلاق برای هر دو طرف سخت می شه
بنابر این اینکه تلاش کردی اونو با خواهش و تمنا و عذر خواهی برگردونی نادرست بوده و الانم اگر نظرت اینه که کاری کنی دلش به رحم بیاد و با تو ازدواج کنه فکرت اشتباهه چون این نوع ازدواج عاقبت نداره، اما اگر نظرت اینه که کاری کنی اون دوباره بهت علاقه مند بشه اینو بدون که راهش التماس و خواهش تمنا نیست بلکه شاید راهش این باشه که همون کاری رو که اون با تو کرد باهاش بکنی، یعنی همون طور که وقتی اون ولت کرد تو متوجه علاقه به او شدی تو هم اگر ولش کنی ممکنه او علاقه اش به تو بشه و به طرفت کشیده بشه، پس علی رغم علاقه ای که بهش داری رهاش کن و حتی خواستگار داشتنت رو به گوشش برسون تا اگر بهت علاقه داره زودتر جلو بیاد
اگر ولش کردی اما بعد مدتی ازش خبری نشد بدون که دلش رو از علاقه به تو خالی کرده و در نتیجه تو هم باید با قبول واقعیت، مقابله به مثل کن و اونو از دلت بیرون کن و سعی کن فراموشش کنی
There are no comments yet
Or use one of these social networks