چرا درمان اختلال دوقطبی سخت است؟
اختلال دوقطبی یا بیماری ماهیچه ای، یکی از پیچیدهترین اختلالات روانی است که تأثیر بسیاری روی زندگی فرد دارد. این اختلال با تغییرات شدید در خلق و خو و انرژی فرد همراه است و در صورت عدم درمان، میتواند به شدت تشدید شود و به عوارض جدی تری منجر شود.
درمان اختلال دوقطبی سخت است به دلیل متعددی عبارتند از:
1- تعیین دقیق تشخیص: اختلال دوقطبی به عنوان یکی از اختلالات روانی، تشخیص دقیق و مطمئنی نیاز دارد. برای تشخیص درست، نیاز به پرسشنامه های متخصص و مشخصات دقیق بیمار داریم. این مشخصات شامل تاریخچه بیماری، شدت علائم، زمان تشخیص و دورههای تشدید و ضعف علائم است.
2- درمان دوقطبی پیچیده است: درمان اختلال دوقطبی بسیار پیچیده است و نیاز به تجویز داروهای مختلف و ترکیبی دارد. برخی از داروهای معمول شامل لیتیوم، آنتیدپرسانت ها، آنتیپسیکوتیک ها، و آنتیصرعی ها هستند.
3- وجود عوارض جانبی زیاد: بسیاری از داروهای مورد استفاده در درمان اختلال دوقطبی، عوارض جانبی بسیاری دارند که ممکن است باعث ناراحتی و افزایش شدت علائم شوند. برای مثال، آنتیدپرسانت ها میتوانند افزایش وزن، خشکی دهان، دیسکینزی، افزایش آرامش بدن و حتی احتمال افزایش خطر خودکشی را داشته باشند.
4- دوره ریکاوری طولانی: درمان اختلال دوقطبی معمولاً نیاز به دوره ریکاوری طولانی دارد. برای مثال، در صورتی که بیمار در دوره تشدید علائم باشد، نیاز به بستری شدن در بیمارستان دارد تا مشکلات جدی تری رخ ندهد.
5- بیماری مزمن: اختلال دوقطبی یک بیماری مزمن است که به دوره های تشدید و ضعف تقسیم می شود. بنابراین، برای مدیریت موثر بیماری، نیاز به درمان دائمی و مداوم داریم.
در کل، درمان اختلال دوقطبی یک چالش بزرگ برای پزشکان و بیماران است. با این حال، با توجه به درمان موثر و به موقع، می توان از علائم بیماری کنترل شده و بهبودی در کیفیت زندگی بیمار دست یافت.
روانشناس برای درمان نکاتی را باید در نظر بگیرد؟
مشکلات افراد مبتلا به اختلال دوقطبی در روند درمان
یکی از مشکلات بزرگی که مراجعین مبتلابه اختلال دوقطبی در مراجعه به روانکاو و برای درمان دارند آن است که نگران از دست دادن توانمندی خلاقیت خود هستند. افرادی که درگیر اختلال دوقطبی هستند خود را بهنوعی با شرایط تغییر خلقوخوی خود وفق میدهند که بتوانند در دوره شیدایی تا جای ممکن کارهای خود را سریعا انجام دهند و به اتمام برسانند چراکه میدانند دوره افسردگی بهزودی فرا خواهد رسید.
در طی دورههای شیدایی (مانیا) فرد مبتلا احساس میکند که انرژی فراوانی دارد و ایدههای خلاقانه زیادی به مغزش خطور میکند که کارایی او را بهشدت افزایش میدهد. علیرغم آگاهی از اثرات مخربی که شیدایی بر جنبههای مختلف زندگیشان دارد و ازآنجاییکه انتظار دارند استفاده از داروهای تثبیتکننده خلقوخو باعث کاهش خلاقیت آنها شود، انگیزه بیماران برای پیگیری درمان کاهش مییابد. معضل کاهش خلاقیت در بیماران مبتلابه اختلال دوقطبی امری اجتنابناپذیر است و درمانگر باید از قبل درک کند که از دست رفتن این ویژگی برای یک فرد مبتلابه چه معنی است تا بتواند به او کمک کند.
افراد مشهور به اختلال دوقطبی
برای درک اهمیت خلاقیت برای فرد مبتلابه اختلال دوقطبی این موضوع را در نظر بگیرید که اغلب داستانهایی که در مورد مخترعین، هنرمندان و رهبران بزرگ مبتلابه اختلال دوقطبی روایت شده است، صحت دارد.
برای مثال به اعتقاد خیلی از افراد ونسان ون گوگ، نیوتون، موتسارت، ارنست همینگوی، فرانتس شوبرت، مل گیبسون و فرانک سیناترا از اختلال دوقطبی رنج میبردهاند. اما از طرف دیگر این سوال مطرح میشود که آیا بدون وجود این اختلال در زندگیشان این افراد همچنان میتوانستند جزو افراد خلاق و برتر جامعه خود باشند؟
گفته میشود وینستون چرچیل هم تا حدی مبتلابه اختلال دوقطبی نوع ۲ (خفیف) بود، تا حدی که به کشمکش شدیدی که با افسردگی داشت لقب «سگ سیاه» داده بود. بااینحال آن دورههایی از زندگی که وی شیدایی خفیف را تجربه میکرد باعث شد نام او بر تارک تاریخ ثبت شود.
آنتونی استور روانشناس و نویسنده در مورد چرچیل چنین میگوید:
«اگر او ثبات خلقی و رفتاری داشت هرگز نمیتوانست الهامبخش یک امت باشد. در سال ۱۹۴۰ هر رهبری بهغیراز او که دارای عقل سلیم میبود، با ارزیابی اینکه تمامی شرایط علیه بریتانیا است، احتمالا به این نتیجه میرسید که جنگ را باخته است.»
چرا درمان اختلال دوقطبی سخت است؟
۱. از نظر بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی روند درمان باعث ثبات خلقوخو و قابل پیشبینی بودن رفتارشان میشود و این برای آنها بهمنزله آن است که خلاقیت خود را ازدسترفته ببینند.
۲. دستیابی به تعادل و ثبات روانی، برای بسیاری از بیماران دوقطبی، نهتنها دربردارنده وحشت از بین رفتن پویایی ذهنی و خلاقیت است، بلکه میتواند همراه با ترس از دست دادن تمامی احساس هویتشان باشد.
۳. بیماری اختلال دوقطبی اساسا یک بیماری ژنتیکی است و توجه به این موضوع که این افراد در اغلب دوران زندگی، به شیوههای افراطی به خود و جهان پیرامونشان نظاره میکنند، امری حیاتی است. ترسی که افراد تحت درمان از ثبات روحی که قرار است به دست بیاورند معادل مبدل شدن به فردی است که گرفتار وضعیت خنثی میشود که در حقیقت انرژی و شور زندگی خود را ازدستداده و بهطورکلی هیچچیز برایشان اهمیت نخواهد داشت.
اگر شاید چنین به نظر برسد که زندگی بدون افسردگی بسیار فوقالعاده است، اما در این مسیر چنین افرادی ممکن است تبدیل به زامبی (با کمترین میزان انرژی و بدون هیجان) شوند. با در نظر گرفتن این نکته که فرآیند درمان سبب از دست رفتن خلاقیت و حس هویت فرد در دوران شیدایی میشود، فرد را از درمان منصرف میکند.
اگر اختلال دوقطبی درمان نشود چه مشکلاتی پیش میآید؟
اما ازآنجاییکه اجتناب از درمان اختلال دوقطبی، با مجموعهای از پیامدهایی وحشتناک همراه است، احتمال خطر خودکشی در این افراد ۲۰ تا ۳۰ برابر افراد عادی افزایش مییابد. اینکه فرد مبتلا برای حفظ خلاقیت و کارایی خود در دوره شیدایی از درمان انصراف دهد اغلب منجر به مشکلات مختلفی میشود که تمامی جوانب سلامت فرد را تحت تاثیر قرار میدهد.
بنابراین درمان اختلال دوقطبی باید همواره شامل گفتگو در مورد مشکلات مربوط به خلاقیت باشد و برنامه درمان بهطوری تنظیم شود که با کمک به ثبات خلقوخوی فرد بتواند توانمندیهای خلاقانه او را حفظ کرده و افزایش دهد. این فرآیند با بازتعریف و شناخت مجدد فرآیند خلاقیت میسر میشود.
قبل از هر چیز باید دانست که افزایش نامعمول انرژی در دوره شیدایی یا نیمه-شیدایی، معادل فوران خلاقیت نیست. اگرچه فردی که به شکل ناگهانی احساس انرژی فراوان میکند، ممکن است احساس خلاقیت داشته باشد و هیجان بیحدوحصری برای به سرانجام رساندن کارها داشته باشد، اما از طرف دیگر چنین دیدگاه و رفتاری میتواند به روشی بیبرنامه و بیمهابا مبدل شود که خود فرد مبتلابه شیدایی آن را انکار کند.
همچنین لازم است که بین استعدادها و خلاقیت ذاتی یک فرد و باور واقعبینانه به خود، با تفکرات و باورهای بزرگمنشانه دوره شیدایی تفاوت قائل شد.
انرژی افزایشیافته و اعتمادبهنفس اغراقآمیزی که فرد در طول یک دوره مانیا تجربه میکند منجر بهنوعی بینظمی، آشفتگی و تخمین ذهنی غلط از مهارتها و توانمندیها میشود که منطبق بر واقعیت نبوده و منتهی به نتیجه نخواهد شد.
بهبیاندیگر، اگر شیدایی باعث برانگیخته شدن این فکر در ذهن فرد میشود که او میتواند مشهورترین رماننویس قرن شود، این ایده الزاما به رسیدن به این هدف منتهی نخواهد شد، اما ازآنجاکه ممکن است شکلگیری این ایده ریشه در یک استعداد ذاتی یا علاقه قدیمی در فرد داشته باشد، تثبیت خلق و رهایی از باورهای هذیانی، با کاهش احتمال اقدامات مهارگسیخته، مخرب و ناگهانی، احتمال شکوفایی آن استعداد را بهصورت مستمر در طول زمان، افزایش میدهد.
طرز فکر بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی چگونه است؟
فکر کردن در مورد زمان برای افراد مبتلابه اختلال دوقطبی میتواند سخت باشد. فرد دوقطبی زمان را دشمن خود فرض میکند. ازآنجاییکه دورههای شیدایی ذاتا زودگذر هستند و معمولا چند روز تا حداکثر چند هفته دوام دارند، این باور در ذهن فرد شکل میگیرد که هر کاری و تصمیمی که دارند را باید بهسرعت انجام دهند و فرصتی برای برنامهریزی بلندمدت و انجام کار در آینده وجود ندارد.
اصلا وقتی خود را بر فراز قلههای جهان حس میکنید برنامهریزی به چه درد میخورد؟ برای این افراد زمان همچون غل و زنجیری است که اساسا نقطه مقابل احساسات عالی است که به فرد در حالت شیدایی دست میدهد و مانعی برای احساس موفقیت محسوب میشود. این موضوع سبب میشود که فرد از هر روش دیگری برای تقویت خلاقیت و یا تبعیت از هرگونه استراتژی منصرف شود.
روانشناسی برای درمان بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی چه مواردی را باید در نظر بگیرد؟
بنابراین درمانگر فرد مبتلابه دوقطبی باید متوجه باشد که برای فرد مریض دست کشیدن از مزایای شیدایی و اعتماد به فرآیند درمان چقدر دشوار است. لذا روانکاو برای رسیدن به نتیجه مطلوب باید برنامهریزی سازمانیافتهتری را داشته باشد.
سطح انرژی و انگیزه، بهتنهایی تضمینکننده موفقیت نیست. یادگیری مهارت، پرورش استعداد و جهت دادن به یک ایده خلاقانه، نیازمند برنامهریزی و بهرهمندی از یک تفکر ساختاریافته است که مختل شدن انسجام، فرآیند و محتوای تفکر در دورههای شیدایی و افسردگی، دستیابی به آن را دشوار میکند.
فشار افکار و شتابزدگی مشهود در کلام، حرکات و رفتارهای یک فرد مبتلابه مانیا، تحمل گذشت زمان برای تأمل پیرامون یک تصمیم، بررسی جوانب مختلف آن، تحمل ناکامیهای گذرا و انتظار برای نتایج درازمدت را غیرممکن و دستیابی به ارضای فوری را تبدیل به اولویت ذهنی فرد میکند.
این در حالی است که برای دستیابی به موفقیت و رضایت پایدار، آزمونوخطای مکرر، تردید به خود و تحمل لحظات ناکامی لازم است.
مواجهشدن با شکست، اندوه، احساس ناتوانی و محدودیت، بسیاری از اوقات باعث برانگیخته شدن میل به ترک درمان، کنارهگیری از چالشهای مصرف دارو و پناه بردن به دنیای همه-توانی (Omnipotency) و پیروزمندی مطلق دوره شیدایی، میکند. احساساتی که با سوق دادن فرد به سمت رفتارهای افسارگسیخته، افکار آشفته و تصمیمگیریهای شتابزده، ناکامیهای بزرگتر و خسارات جبرانناپذیرتری را بر زندگی، روابط و آینده فرد، وارد میکند.
بر این اساس، قرار گرفتن تحت درمان، تجربه ثبات و تعادل نسبی و پایدار و شکوفایی مستمر استعدادهای ذاتی، مستلزم آگاهی بیمار و درمانگر از احساسات و وضعیتهایی است که فرد را نسبت به ترک درمان و میل به تجربه مجدد شیدایی آسیبپذیر میکنند؛ احساساتی مانند درماندگی در برابر محدودیتهای واقعی خود و جهان پیرامون که هوشیاری و پرداختن به آن در فضای درمان، احتمال تسلیم شدن در برابر ناامیدی مطلق افسردگی، یا از آنسو، پناه بردن به امیدواری وهمآلود شیدایی را کاهش میدهد.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.