خود انتقادگری
آنچه در این مقاله میخوانید
خود انتقادگری
وقتی شرم وجود دارد، خود انتقادگری هم بسیار رایج است. خودانتقادگری با طیف وسیعی از مشکلات بهداشت روان مرتبط است. حدود ۷۰ درصد صداهایی که افراد روانپریش میشنوند خصمانه و انتقادی است انتقاد از خود، کارکردها و ریشه های متفاوتی دارد. برای بررسی خود انتقادگری می توانید این سوالات را از درمان جو بپرسید: اولین باری که متوجه شدید فردی که خود انتقادگر هستید، کی بود؟ چه اتفاقی افتاد؟ چه چیزی باعث سرخوردگی و ناامیدی شما شده بود یا کدام امید/ آرزو/ هدف بر باد رفته بود؟ چرا آن امید/ آرزو/ هدف برای شما اهمیت داشت؟
به عبارت دیگر، شما به عنوان درمانگر به بررسی تهدیدهایی میپردازید که وقتی خود انتقادگری شروع شد وجود داشتند. معمولا خود انتقادگری در موقعیت هایی که با تهدید اولیه در ارتباط هستند، دیده می شود. برای مثال، معلم آرمان او را به خاطر لهجه ضعیف انگلیسی اش بسیار تحقیر و شرمنده میکرد و به او میگفت که تنبل است و چون خیلی باهوش نیست در زندگی اش با چالش های زیادی روبرو خواهد شد ۔ مگر اینکه با تلاش بسیار زیاد به جایی برسد. آرمان وقتی با این اتهامات روبرو می شد عمیقاً احساس میکرد قلبش به درد آمده است. او برای اجتناب از چنین احساس شرمی بیشتر و سختتر کار کرد. بعدها او در زندگی تبدیل به فرد معتاد به کاری شد تا ثابت کند بر آن اتهامات غلبه کرده و آن احساسات عمیقاً دردآور و منزوی کننده که فرد لایقی نیست را نداشته باشد. وقتی او گزارش های کاری اش را می نوشت اگر افراد تا حدودی نسبت به گزارش او انتقاد میکردند، این مساله خاطرات شرم، خشم، خود انتقادگری و احساس تنهایی را در او زنده میکرد و در نتیجه او به شدت خودانتقادگر می شد. این اتفاق با تداعی صدای معلمش همراه بود و تا حدودی ناشی از هراس او بود، وای خدایا، باز چه غلطی کردم!. بنابراین ارتباط برقرار کردن با ترس ها و خاطرات اولیه و ریشه های خود انتقادگری و راه اندازی های احتمالی آن مفید است. آرمان همچنین باور داشت که لازم است فردی خود انتقادگر باقی بماند تا دست از سختکوشی نکشد و شکست نخورد. ما دریافته ایم که خود انتقادگری شکل ها و کارکردهای متفاوتی دارد و توجه به شکل خود انتقادگری مهم است.
شکل های خود انتقادگری
یکی از شکل های خود انتقادگری، احساس عدم شایستگی است. این نوع از خود انتقادگری معمولاً با ناامیدی و احساس حقارت رابطه دارد. شکل دیگر خودانتقادگری به نفر از خود مرتبط است. این دو شکل کاملا متفاوت از یکدیگر هستند و باید در درمان متمایز شوند. میزان نفرت از خود در جمعیت غیر بالینی پایین است اما میزان آن در افرادی که پیشینههای رشدی سختی داشته اند، بیشتر است. گمان بر این است که نفرت از خود به مورد سوء استفاده قرار گرفتن درگذشته مرتبط باشد اما هنوز شواهد روشنی در این زمینه وجود ندارد. نفرت از خود ممکن است متوجه بخشهایی از خود مانند بدن فرد باشد (من از بدن چاقم متنفرم یا از احساسات درونی ام متنفرم). بنابراین وقتی خودانتقادگری را بررسی میکنید از درمانجو بپرسید معمولاً بخش انتقادگر تو چه احساسی نسبت به تو دارد؛ چه هیجانهایی نسبت به تو ابراز میکند؟ باید متذکر شوم برخی از ابزارهایی که برای اندازه گیری خود انتقادگری هستند، این کار را انجام نمیدهند، بلکه بیشتر مواردی همچون مقایسه اجتماعی یا عزت نفس پایین را اندازه میگیرند. ممکن است افراد از مواردی در مورد خودشان مانند ظاهرشان، یا ماه گرفتگی یا بدشکلی، یا کم هوشی متنفر باشند اما الزاماً خود را برای آنها سرزنش نکنند یا خود را مسئول آن ندانند. بنابراین لازم است که مسائل مربوط به علیت، سرزنش و بیزاری از یکدیگر جدا شوند. گاهی شاید مفید باشد که از افراد بخواهیم خودانتقادگری شان را تصویرسازی کنند. از آنها بپرسید اگر می توانستید خود منتقدت را از سرتان بیرون بیاورید و نگاه کنید، چه شکلی داشت مثلاً انسان است یا غیر انسان؟ چه حالات چهره ای دارد اگر فرض کنید که چهره دارد؟ چه هیجانهایی نسبت به شما ابراز میکند؟
بزرگترین ترس/ تهدیدی که دارد چیست؟. برای درک منتقد، میتوانید از تکنیک کار با صندلی خالی استفاده کنید، به این صورت که منتقد را بر روی صندلی خاصی قرار دهید و افکار و احساسات آن را بررسی کنید. سپس می توانید فرد را بر روی صندلی مقابل قرار دهید و روش های مقابله با منتقد را بررسی کنید. این مداخله درمان گشتالتی قبلاً توسط لسلی به وجود آمده و شهرت یافته است.
وقتی با خود منتقد کار میکنید می توانید ابتدا بر به وجود آوردن خود مشفق کار کنید و سپس شفقت برای منتقد را آموزش دهید. نکته اصلی مواجه شدن با روایتها، معانی و هیجانهای خودانتقادگری است نه فقط افکار خودانتقادگری. برای مثال اگر فردی خود منتقدش را فردی خشمگین و سلطه گر تصور میکند، میتوانید از او بپرسید اگر با افکار جایگزین و منطقی تر به سراغ خود منتقدش که خشمگین و سلطه گر است برود، چه اتفاقی خواهد افتاد. درمان جو بلافاصله چنین چیزی را رد خواهد کرد و به همین دلیل است که مداخلات شناختی ممکن است به نتیجه نرسند. به همین دلیل است که پروراندن بخشی از خود به اندازه کافی قوی و باظرفیت باشد برای کار با بخش خودانتقادگر اهمیت دارد.